کلمه جو
صفحه اصلی

سبزی

فارسی به انگلیسی

vegetables, legume, (fresh)vegetables, greens, greenness, plant, vegetable, verdure, veg

(fresh)vegetables, greens, legume


greenness


greenness, plant, vegetable, verdure


فارسی به عربی

خضار , خضراوات

مترادف و متضاد

greenery (اسم)
سبزه، گلخانه، سبزی، گیاهان سبز

vegetable (اسم)
نبات، سبزی، گیاه، رستنی

legume (اسم)
نیام، سبزی، بنشن، بقولات، گیاه خوردنی

verdure (اسم)
سبزه، سرسبزی، سبزی، تازگی سبزیجات

greens (اسم)
سبزی

فرهنگ فارسی

گیاهی که خام وپخته آن خورده شود، جعفری کشنیز
۱ - سبز بودن خضرت . ۲ - طراوت شادابی ( گیاهان و غیره ) . ۳ - ( اسم ) گیاهی که خام یا پخته آن را خورند مانند نعناع ترخون ریحان و جز آنها جمع سبزیها سبزیجات ( غلط ) . ۴ - صراحی شراب .
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد

فرهنگ معین

( ~ . ) (اِ. ) صراحی .
(سَ ) ۱ - (حامص . ) سبز بودن . ۲ - طراوات ، شادابی . ۳ - (اِ. ) گیاهی که خام یا پختة آن را می خورند. مانند: نعناع ، ترخون ، ریحان و جزو آن ها. ، ~خوردن هر یک از سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود. ، ~ پاک کن ~کنایه از: متملق ، چاپلوس .

( ~ .) (اِ.) صراحی .


(سَ) 1 - (حامص .) سبز بودن . 2 - طراوات ، شادابی . 3 - (اِ.) گیاهی که خام یا پختة آن را می خورند. مانند: نعناع ، ترخون ، ریحان و جزو آن ها. ؛ ~خوردن هر یک از سبزی هایی که به صورت خام خورده می شود. ؛ ~ پاک کن ~کنایه از: متملق ، چاپلوس .


لغت نامه دهخدا

سبزی . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 26 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 10 هزارگزی خاوری راه تابستان رو شوشتر به بندقیر. کنار باختری رود گرگر. هوای آن گرم و دارای 80 تن سکنه است . محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


سبزی . [ س َ ] (حامص ) حالت و چگونگی سبز. منسوب بسبز، همچون سیاهی و سفیدی که منسوب بسیاه و سفید است . (برهان ) (آنندراج ) :
دگر ره چو سبزی درآمد بشاخ
سهی سرو را گشت میدان فراخ .

نظامی .


این رنگ به سبزی میزند؛ برنگ سبز می نماید. || خرمی و طراوت . (برهان ) (آنندراج ): سبزی تو از من زردی من از تو. || (اِمرکب ) علف و گیاه رستنی . سبزه :
برین گونه تاهفت سال از جهان
ندیدند سبزی کهان و مهان .

فردوسی .


تا کان و چشمه باشد تا کوهسار باشد
تا بوستان و سبزی تا کامکار باشد.

منوچهری .


بسبزی کجا تازه گردددلم
که سبزی بخواهد دمید از گلم .

سعدی (بوستان ).


- سرسبزی ؛ خرمی . خضارت .طراوت . شادابی :
رخت باد چون گل برافروخته
جهان از تو سرسبزی آموخته .

نظامی .


|| صراحی شراب . (برهان ) (آنندراج ). || سبزی خوردن . سبزی خوردنی . (برهان ). تره که آن را بقله خوانند چون ترب وپودنه و جز آن که هم بر سر دستار خوان گذارند. (آنندراج ). گیاهان و سبزی های بدست کشته که خودرو نمیباشدو مقابل سبزی صحرائی که خودروست که خام خورند چون نعناع ، ریحان ، مرزه ، ترخان (ترخون )، پودنه ، تربچه ، تره تیزک (شاهی )، جعفری ، شنبلیله ، شبت (شبد، شِوِد)، بابونه ، قل ، اجرابقول . (یادداشت مؤلف ) :
نه مرا نقل و مطربی و حریف
نه مرا نان و سبزیی و کباب .

(از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 3).


وصف بریان مخلا چه بگویم بر تو
در زمانی که بود سبزی و نانش بکنار.

بسحاق اطعمه .


آب آمد پالیز را آب دادم ودر نزدیکی پالیز پاره ای سبزی و پیاز بود آن را هم آب دادم . (انیس الطالبین بخاری ). خوان آراسته آورد بریانی و سبزی و سرکه و نان و نمک . (انیس الطالبین بخاری ).ندارم چشم بر احسان مردم باز چون نرگس
قناعت میکنم با سبزی و نان و پیاز امروز.

ندیم (از آنندراج ).


|| در تداول مردم قزوین ، تره که گندنا باشد: سبزی و جعفری ؛ تره و جعفری .
- سبزی پاک کردن ؛ جدا کردن علف های هرزه و بد از سبزی خوردنی وگرفتن قسمتهای گندیده .
- || تملق گفتن . چاپلوسی کردن . خوش آمد گفتن .
- || سبزی کسی را پاک کردن ؛ تلمق او گفتن .
- سبزی پاک کن ؛ آنکه سبزی پاک کند. آنکه علفهای فضول را از خوب جدا کند. آنکه سبزیها را شستشو دهد.
- || متملق . چاپلوس : من سبزی پاک کن نخواستم ؛ متملق و چاپلوس و خوش آمدگو لازم ندارم .
- سبزی خرد کردن ؛ ریزه ریزه کردن سبزی . خرد کردن سبزی .
- || خودشیرینی کردن ؛ تملق گفتن . چاپلوسی نمودن . خوش آمدگوئی کردن .
|| بمجاز، بمعنی قدر و قیمت . (آنندراج ).

سبزی . [ س َ ] (حامص ) سبز بودن . رنگ سبز داشتن . خُضْرة. (منتهی الارب ) (دهار).


سبزی . [ س َ ] دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در هفت هزار و پانصد گزی شمال خاوری مهاباد و 6 هزار و پانصد گزی باختر شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . هوای آن معتدل و دارای 225 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون ، چغندر، حبوب . و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


سبزی. [ س َ ] ( حامص ) سبز بودن. رنگ سبز داشتن. خُضْرة. ( منتهی الارب ) ( دهار ).

سبزی. [ س َ ] ( حامص ) حالت و چگونگی سبز. منسوب بسبز، همچون سیاهی و سفیدی که منسوب بسیاه و سفید است. ( برهان ) ( آنندراج ) :
دگر ره چو سبزی درآمد بشاخ
سهی سرو را گشت میدان فراخ.
نظامی.
این رنگ به سبزی میزند؛ برنگ سبز می نماید. || خرمی و طراوت. ( برهان ) ( آنندراج ): سبزی تو از من زردی من از تو. || ( اِمرکب ) علف و گیاه رستنی. سبزه :
برین گونه تاهفت سال از جهان
ندیدند سبزی کهان و مهان.
فردوسی.
تا کان و چشمه باشد تا کوهسار باشد
تا بوستان و سبزی تا کامکار باشد.
منوچهری.
بسبزی کجا تازه گردددلم
که سبزی بخواهد دمید از گلم.
سعدی ( بوستان ).
- سرسبزی ؛ خرمی. خضارت.طراوت. شادابی :
رخت باد چون گل برافروخته
جهان از تو سرسبزی آموخته.
نظامی.
|| صراحی شراب. ( برهان ) ( آنندراج ). || سبزی خوردن. سبزی خوردنی. ( برهان ). تره که آن را بقله خوانند چون ترب وپودنه و جز آن که هم بر سر دستار خوان گذارند. ( آنندراج ). گیاهان و سبزی های بدست کشته که خودرو نمیباشدو مقابل سبزی صحرائی که خودروست که خام خورند چون نعناع ، ریحان ، مرزه ، ترخان ( ترخون )، پودنه ، تربچه ، تره تیزک ( شاهی )، جعفری ، شنبلیله ، شبت ( شبد، شِوِد )، بابونه ، قل ، اجرابقول. ( یادداشت مؤلف ) :
نه مرا نقل و مطربی و حریف
نه مرا نان و سبزیی و کباب.
( از ترجمه محاسن اصفهان ص 3 ).
وصف بریان مخلا چه بگویم بر تو
در زمانی که بود سبزی و نانش بکنار.
بسحاق اطعمه.
آب آمد پالیز را آب دادم ودر نزدیکی پالیز پاره ای سبزی و پیاز بود آن را هم آب دادم. ( انیس الطالبین بخاری ). خوان آراسته آورد بریانی و سبزی و سرکه و نان و نمک. ( انیس الطالبین بخاری ).ندارم چشم بر احسان مردم باز چون نرگس
قناعت میکنم با سبزی و نان و پیاز امروز.
ندیم ( از آنندراج ).
|| در تداول مردم قزوین ، تره که گندنا باشد: سبزی و جعفری ؛ تره و جعفری.
- سبزی پاک کردن ؛ جدا کردن علف های هرزه و بد از سبزی خوردنی وگرفتن قسمتهای گندیده.
- || تملق گفتن. چاپلوسی کردن. خوش آمد گفتن.

سبزی . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 24 هزارگزی جنوب باختر دهدز. هوای آن گرم و دارای 60 تن سکنه است . آب آنجا از رود کارون تأمین میشود. محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

۱. گیاهی که خام یا پختۀ آن خورده شود، مانند تره، جعفری، گشنیز، اسفناج، نعناع، ترخون، ریحان، سبزی خوردن، سبزی خوردنی.
۲. (اسم ) گیاه و سبزه: برین گونه تا هفت سال از جهان / ندیدند سبزی کهان و مهان (فردوسی: ۷/۱۷ )، به سبزی کجا تازه گردد دلم / که سبزی بخواهد دمید از گلم (سعدی۱: ۱۸۴ ).
۳. (حاصل مصدر ) حالت و چگونگی هر چیز سبز، سبز بودن، رنگ سبز داشتن.

دانشنامه عمومی

به طور کلی،سبزیها هر نوع گیاهی هستند که به خاطر خوش عطر یا خوش طعم بودن به عنوان غذا، طعم دهنده، دارو، یا عطر دهنده مورد استفاده قرار می گیرند. استفاده در آشپزی سبزی ها را از ادویه ها متمایز می کند. سبزی به برگهای سبز یا بخش های گل ده گیاه اشاره می کند. (تازه یا خشک شده) در حالیکه ادویه ها از بخش های دیگر گیاه شامل بذر؛ پوست، ریشه، و میوه (معمولاً خشک شده) تهیه می شوند.
گیاه علفی
فهرست گیاهان و ادویه جات مورد استفاده در آشپزی
سبزی برگی
پزشکی ماقبل تاریخ
سبزی ها در موارد گوناگونی از جمله: آشپزی، پزشکی و در برخی موارد معنوی استفاده می شوند. در کاربرد پزشکی یا معنوی هر بخش از گیاه از جمله:برگ ها، ریشه ها، گل ها، بذرها، پوست ریشه، پوست درونی (بن لاد آوندی)، انگم و فرابر ممکن است به عنوان سبزی در نظر گرفته شود. انواع زیادی از سبزی وجود دارد مانند: سبزی خوردن - سبزی آش - سبزی دلمه وغذاهای زیادی که با سبزی درست می شوند: مانند قرمه سبزی؛ کوکو سبزی و…
«سبزی چیست؟ آنچه که دوست پزشکان است و آشپزها از آن تعریف می کنند.»
۵۰۰۰ سال پیش از میلاد، سومریان از سبزی در پزشکی استفاده کردند. مصریان باستان ۱۵۵۵ پیش از میلاد از رازیانه، گشنیز و زعتر استفاده کردند. در سال ۱۶۲ در یونان باستان، جالینوس به خاطر تهیه داروهای گیاهی پیچیده با بیش از ۱۰۰ ترکیب شناخته شده بود. امپراتور شارلمانی (۷۴۲–۸۱۴) لیستی از ۷۴ سبزی مختلفی که در باغ هایش کاشته شده بود جمع آوری کرد. ارتباط بین سبزی ها و سلامتی چنانچه در کتاب مجموعه ای از روش های آشپزی آمده پیش از قرون وسطی در اروپا مهم بوده است. این کتاب استفاده از سبزی ها و سالادها را ترویج کرده و در مقدمه خود ادعا می کند در نوشتن کتاب با استادان پزشکی و فیلسوفان دربار پادشاه مشورت کرده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گیاه علفی خوردنی به صورت خام یا پخته مثل گشنیز، مرزه و غیره را سبزی گویند. از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حج، تجارت و اطعمه و اشربه سخن گفته‏اند.
به انواع گیاهان معمولا علفی، همچون گشنیز، مرزه، ترخون، ریحان، تربچه، پیازچه، شاهی، تره و نعنا که آنها را به صورت خام یا پخته می‏خورند، سبزی گفته می‏شود.

احکام سبزی
مطهر بودن خورشید نسبت به سبزیهای چیده نشده
از مطهّرات خورشید است که بنابر قول مشهور، زمین و بناهای ثابت در آن، همچون ساختمان و دیوار و آنچه متصل به آنها است؛ از درها و میخها و نیز آنچه بر روی زمین است، از قبیل برگها، میوه ها و سبزیها و سایر گیاهان تا زمانی که چیده نشده‏اند، هرچند زمان چیدن آنها فرا رسیده باشد، حتی اگر خشک شده باشند، را با شرایطی پاک می‏کند.
برخی، خورشید را پاک کننده گیاهان ندانسته‏اند.

عدم صحت سجده بر سبزی خوردنی
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: sawzi
طاری: sowzi
طامه ای: sowzi
طرقی: sowzi
کشه ای: sowzi
نطنزی: sowzi



کلمات دیگر: