ابوالحسن علی از شاهان آل بویه ( در ری و همدان و اصفهان ) ( جل. ۳۶۶ ه ق . / ۹۷۶ م . - ف. ۳۸۷ ه ق . / ۹۹۷ م . ) . وی پس از فوت رکن الدوله بحکومت ری و همدان و قزوین منصوب گردید ولی بسبب اختفی که بین او و برادر زنش پدید آمد از حکومت خلع شد و نزد قابوس و شمگیر رفت و مدت ۱۸ سال نزد او بسر برد و پس از مرگ موید الدوله صاحب بن عباد فخر الدوله را از خراسان به ری دعوت کرد و او بتخت امارت نشست .
فخرالدوله
فرهنگ فارسی
ابوالحسن علی از شاهان آل بویه ( در ری و همدان و اصفهان ) ( جل. ۳۶۶ ه ق . / ۹۷۶ م . - ف. ۳۸۷ ه ق . / ۹۹۷ م . ) . وی پس از فوت رکن الدوله بحکومت ری و همدان و قزوین منصوب گردید ولی بسبب اختفی که بین او و برادر زنش پدید آمد از حکومت خلع شد و نزد قابوس و شمگیر رفت و مدت ۱۸ سال نزد او بسر برد و پس از مرگ موید الدوله صاحب بن عباد فخر الدوله را از خراسان به ری دعوت کرد و او بتخت امارت نشست .
لغت نامه دهخدا
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ] (اِخ ) ابوالمظفر چغانی . رجوع به ابوالمظفر شود.
فخرالدوله . [ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) چاولی . رجوع به چاولی شود.
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) گرشاسب ، نصرت الدین محمد. یکی از امرای کبودجامه بود. وی از طرف علاءالدین محمد خوارزمشاه در حدود 600 هَ . ق . به قتل رسیده است . (ازمازندران و استرآباد. رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 195).
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) گلپایگانی . یکی از نوادگان فخرالدوله گرشاسب بود و به امر حسام الدوله اردشیر او را در رودخانه ٔ بابل غرق کردند. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 195 از ترجمه ٔ فارسی شود.
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) نماوربن بیستون (متوفی به سال 640 هَ . ق .) از پادشاهان سلسله ٔ پادوسبانان است . (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 192). رجوع به پادوسبانان شود.
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ )فخر الدولة و الدین . رجوع به فخرالدین مسعود شود.
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) شاه غازی بن زیار. در سال 770 هَ . ق . درگذشت . از ملوک پادوسپانان بود. (از مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 193).
فخرالدوله. [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) ابن جهیر. رجوع به ابن جهیر شود.
فخرالدوله. [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) ابومنصور کوفی. جد چهاردهم حمداﷲ مستوفی قزوینی مؤلف تاریخ گزیده و نزهةالقلوب و ناظم ظفرنامه است. ابومنصور از جانب معتصم بن هارون الرشید حکومت قزوین یافت و در سال 223 هَ. ق. به آن شهر آمد.او و فرزندان او که همه را فخرالدوله ابومنصور لقب بود قریب دویست سال بدان مهم قیام نمودند. ( از تاریخ گزیده ص 839 ).
فخرالدوله. [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) ابومنصور کوفی. جد نهم حمداﷲ مستوفی صاحب تاریخ گزیده و نزهةالقلوب که در زمان سلطان محمود سبکتکین در سال 421 هَ. ق. درگذشت. ( از تاریخ گزیده ص 840 ).
فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) ابومنصور کوفی. لقبی که فرزندان ابومنصور کوفی حاکم قزوین و جد چهاردهم حمداﷲ مستوفی مؤلف تاریخ گزیده داشته اند. و مستوفی در این باره نویسد: او و فرزندان او را همه فخرالدوله ابومنصور لقب بود و نام متفاوت بود. ( تاریخ گزیده ص 840 ).
فخرالدوله. [ف َ رُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) چاولی. رجوع به چاولی شود.
فخرالدوله. [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] ( اِخ ) دیلمی. پس از فوت مؤیدالدوله ( 373 هَ. ق. ) بزرگان و ارکان دولت مجلسی آراستند تا یکی از شاهزادگان دیلمی را به سلطنت اختیار کنند و چنین صلاح دیدند که فخرالدوله را که ارشد شاهزادگان دیلمی و از هر جهت برازنده و سزاوار سلطنت بود به پادشاهی برگزینند. به همین لحاظ صاحب بن عباد فرستاده ای بخراسان نزد فخرالدوله فرستاد و او را به ری دعوت کرد. فخرالدوله که مدتی انتظار چنین فرصتی را داشت تکلیف صاحب بن عباد را پذیرفت و بجانب ری شتافتند و در ماه رمضان سال 373 هَ. ق. وارد آن شهر شد و چون اعتقادی به لیاقت صاحب بن عباد داشت وزارت را همچنان بدو سپرد. صاحب نیز با کاردانی خود تمام متصرفات دیلمیان را تحت نظر خویش درآورد وبه دفع شورشیان پرداخت و مردم را هم آغوش امن و امان ساخت. باید یادآوری کرد که این شاهزاده در زمان برادرش مؤیدالدوله با کمک قابوس وشمگیر به جنگ برادر برخاسته و از او شکست خورده ، سپس به خراسان نزد امیر سامانی پناه برده بود. چون فخرالدوله بر تخت سلطنت مستقر گردید جمیع شاهزادگان و امرای دیلمی در جلب رضایت وی کوشیدند و صمصام الدوله پسر عضدالدوله از خلیفه عباسی درخواست که خلعت و لوای امارت جهت وی فرستد.ابوالحسین پسر دیگر عضدالدوله در خوزستان خطبه به نام فخرالدوله خواند و به سال 374 جواهر گرانبهایی بعنوان هدیه به خدمت وی فرستاد. در سال 375 شرف الدوله فرزند دیگر عضدالدوله درصدد تصرف اهواز و غلبه بر برادر کوچکتر خود برآمد و ابوالحسین که یارای ایستادگی نداشت به فخرالدوله پناه برد. فخرالدوله مقدم او راگرامی داشت و چندی پس از آن تاریخ وی را حکومت اصفهان داد. از این مقدمه چیزی نگذشت که ابوالحسین به تحریک مفسدان به خیال مخالفت با فخرالدوله افتاد. اما سپاهیان اصفهان وی را دستگیر کردند و به خدمت فخرالدوله فرستادند و فخرالدوله برادرزاده نمک نشناس خود را زندانی کرد و وی تا پایان زندگانی فخرالدوله در زندان بود. فخرالدوله در سال 377 صاحب بن عباد را مأمور جمعآوری مالیات و اموال دیوانی تبرستان نمود، و چون صاحب این مهم را با کمال لیاقت انجام داد، موجبات رضایت فخرالدوله فراهم شد. صاحب علاوه بر این ، شورش برخی از رجال آن دیار را نیز فرونشاند و استحکاماتی را که تا آن تاریخ فتح نکرده بود فتح کرد و در اواخر همان سال به ری بازگشت. در سال 379 شرف الدوله فرزند دیگر عضدالدوله در بغداد وفات یافت و بهاءالدوله برادر وی به حکومت بغداد رسید و شغل امیرالامرایی و شحنگی آن شهر بر وی مسلم گشت. صاحب بن عباد میخواست نفوذ خویش را بر بغداد نیز بگسترد. به همین مناسبت مرگ شرف الدوله را مغتنم شمرد و فخرالدوله را به رفتن بغدادتحریک کرد. فخرالدوله نیز که مردی جاه طلب بود که فتخ بغداد را باعث ازدیاد جاه و جلال خویش میدید دستور بسیج سپاه داد و بدانسوی شتافت. بهاءالدوله چون از کینه عم خود در هراس بود کسی را جهت پوزش پیش وی فرستاد و درخواست صلح کرد. فخرالدوله نیز با وی از در رفق و مدارا درآمد و با این صلح کلیه شاهزادگان دیلمی فخرالدوله را به ریاست خانواده پذیرفتند. فخرالدوله در پایان سال 379 به ری مراجعت کرد. در سال 385 صاحب بن عباد سخت بیمار شد و درگذشت. از وصیتی که بنابرقول حمداﷲ مستوفی صاحب تاریخ گزیده ، صاحب بن عباد دربستر مرگ به فخرالدوله کرده است چنین برمی آید که فخرالدوله در اداره ملک کفایتی نداشته و عظمت و شکوه پادشاهی او مدیون لیاقت و کاردانی و تدبیر صاحب بن عباد بوده است. البته فخرالدوله به وصایای او عمل نکردو حتی در همان روز مرگ امر به ضبط اموال او داد و فرزندانش را از ارث پدر محروم ساخت و با این اقدام مردم نسبت به او بدبین شدند بویژه فخرالدوله نزدیکان وخویشان صاحب را نیز تحت شکنجه قرار داد تا آنچه از اموال وی نزد ایشان مانده بود پس بگیرد و همین امر خشم مردم را نسبت به وی شدیدتر کرد. پس از صاحب وزارت فخرالدوله را ابوالعاس الفبی و پس از وی ابوعلی بن حمویه به عهده گرفتند که هر دوی ایشان بقول اکثر مورخان در بیدادگری تالی حجاج بن یوسف بودند. فخرالدوله در سال 387 درگذشت و درنتیجه مالیات گزافی که طی 18 سال زمامداری از مردم گرفته بود جواهر گرانبها و درهم دینار بسیار در خزانه اش یافتند. ( از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز صص 92-93 با تصرف و اختصار ).
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) فلک الامة ابوکالنجربن فناخسره . (آثار الباقیه ٔ بیرونی ص 133). رجوع به ابوکالنجار شود.
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابن جهیر. رجوع به ابن جهیر شود.
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابومنصور کوفی . جد چهاردهم حمداﷲ مستوفی قزوینی مؤلف تاریخ گزیده و نزهةالقلوب و ناظم ظفرنامه است . ابومنصور از جانب معتصم بن هارون الرشید حکومت قزوین یافت و در سال 223 هَ . ق . به آن شهر آمد.او و فرزندان او که همه را فخرالدوله ابومنصور لقب بود قریب دویست سال بدان مهم قیام نمودند. (از تاریخ گزیده ص 839).
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابومنصور کوفی . جد نهم حمداﷲ مستوفی صاحب تاریخ گزیده و نزهةالقلوب که در زمان سلطان محمود سبکتکین در سال 421 هَ . ق . درگذشت . (از تاریخ گزیده ص 840).
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهپایه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 15 هزارگزی شمال باختری بجنورد و 10 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بجنورد به مشهد قرار دارد. جایی کوهستانی سردسیر و دارای 450 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات ، بنشن ، انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9).
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) دیلمی . پس از فوت مؤیدالدوله (373 هَ . ق .) بزرگان و ارکان دولت مجلسی آراستند تا یکی از شاهزادگان دیلمی را به سلطنت اختیار کنند و چنین صلاح دیدند که فخرالدوله را که ارشد شاهزادگان دیلمی و از هر جهت برازنده و سزاوار سلطنت بود به پادشاهی برگزینند. به همین لحاظ صاحب بن عباد فرستاده ای بخراسان نزد فخرالدوله فرستاد و او را به ری دعوت کرد. فخرالدوله که مدتی انتظار چنین فرصتی را داشت تکلیف صاحب بن عباد را پذیرفت و بجانب ری شتافتند و در ماه رمضان سال 373 هَ . ق . وارد آن شهر شد و چون اعتقادی به لیاقت صاحب بن عباد داشت وزارت را همچنان بدو سپرد. صاحب نیز با کاردانی خود تمام متصرفات دیلمیان را تحت نظر خویش درآورد وبه دفع شورشیان پرداخت و مردم را هم آغوش امن و امان ساخت . باید یادآوری کرد که این شاهزاده در زمان برادرش مؤیدالدوله با کمک قابوس وشمگیر به جنگ برادر برخاسته و از او شکست خورده ، سپس به خراسان نزد امیر سامانی پناه برده بود. چون فخرالدوله بر تخت سلطنت مستقر گردید جمیع شاهزادگان و امرای دیلمی در جلب رضایت وی کوشیدند و صمصام الدوله پسر عضدالدوله از خلیفه ٔ عباسی درخواست که خلعت و لوای امارت جهت وی فرستد.ابوالحسین پسر دیگر عضدالدوله در خوزستان خطبه به نام فخرالدوله خواند و به سال 374 جواهر گرانبهایی بعنوان هدیه به خدمت وی فرستاد. در سال 375 شرف الدوله فرزند دیگر عضدالدوله درصدد تصرف اهواز و غلبه بر برادر کوچکتر خود برآمد و ابوالحسین که یارای ایستادگی نداشت به فخرالدوله پناه برد. فخرالدوله مقدم او راگرامی داشت و چندی پس از آن تاریخ وی را حکومت اصفهان داد. از این مقدمه چیزی نگذشت که ابوالحسین به تحریک مفسدان به خیال مخالفت با فخرالدوله افتاد. اما سپاهیان اصفهان وی را دستگیر کردند و به خدمت فخرالدوله فرستادند و فخرالدوله برادرزاده ٔ نمک نشناس خود را زندانی کرد و وی تا پایان زندگانی فخرالدوله در زندان بود. فخرالدوله در سال 377 صاحب بن عباد را مأمور جمعآوری مالیات و اموال دیوانی تبرستان نمود، و چون صاحب این مهم را با کمال لیاقت انجام داد، موجبات رضایت فخرالدوله فراهم شد. صاحب علاوه بر این ، شورش برخی از رجال آن دیار را نیز فرونشاند و استحکاماتی را که تا آن تاریخ فتح نکرده بود فتح کرد و در اواخر همان سال به ری بازگشت . در سال 379 شرف الدوله فرزند دیگر عضدالدوله در بغداد وفات یافت و بهاءالدوله برادر وی به حکومت بغداد رسید و شغل امیرالامرایی و شحنگی آن شهر بر وی مسلم گشت . صاحب بن عباد میخواست نفوذ خویش را بر بغداد نیز بگسترد. به همین مناسبت مرگ شرف الدوله را مغتنم شمرد و فخرالدوله را به رفتن بغدادتحریک کرد. فخرالدوله نیز که مردی جاه طلب بود که فتخ بغداد را باعث ازدیاد جاه و جلال خویش میدید دستور بسیج سپاه داد و بدانسوی شتافت . بهاءالدوله چون از کینه ٔ عم خود در هراس بود کسی را جهت پوزش پیش وی فرستاد و درخواست صلح کرد. فخرالدوله نیز با وی از در رفق و مدارا درآمد و با این صلح کلیه ٔ شاهزادگان دیلمی فخرالدوله را به ریاست خانواده پذیرفتند. فخرالدوله در پایان سال 379 به ری مراجعت کرد. در سال 385 صاحب بن عباد سخت بیمار شد و درگذشت . از وصیتی که بنابرقول حمداﷲ مستوفی صاحب تاریخ گزیده ، صاحب بن عباد دربستر مرگ به فخرالدوله کرده است چنین برمی آید که فخرالدوله در اداره ٔ ملک کفایتی نداشته و عظمت و شکوه پادشاهی او مدیون لیاقت و کاردانی و تدبیر صاحب بن عباد بوده است . البته فخرالدوله به وصایای او عمل نکردو حتی در همان روز مرگ امر به ضبط اموال او داد و فرزندانش را از ارث پدر محروم ساخت و با این اقدام مردم نسبت به او بدبین شدند بویژه فخرالدوله نزدیکان وخویشان صاحب را نیز تحت شکنجه قرار داد تا آنچه از اموال وی نزد ایشان مانده بود پس بگیرد و همین امر خشم مردم را نسبت به وی شدیدتر کرد. پس از صاحب وزارت فخرالدوله را ابوالعاس الفبی و پس از وی ابوعلی بن حمویه به عهده گرفتند که هر دوی ایشان بقول اکثر مورخان در بیدادگری تالی حجاج بن یوسف بودند. فخرالدوله در سال 387 درگذشت و درنتیجه ٔ مالیات گزافی که طی 18 سال زمامداری از مردم گرفته بود جواهر گرانبها و درهم دینار بسیار در خزانه اش یافتند. (از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز صص 92-93 با تصرف و اختصار).
فخرالدوله . [ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابومنصور کوفی . لقبی که فرزندان ابومنصور کوفی حاکم قزوین و جد چهاردهم حمداﷲ مستوفی مؤلف تاریخ گزیده داشته اند. و مستوفی در این باره نویسد: او و فرزندان او را همه فخرالدوله ابومنصور لقب بود و نام متفاوت بود. (تاریخ گزیده ص 840).
دانشنامه عمومی
فخرالدوله شب هایی که نقیب الممالک، نقال باشی پدرش داستان گویی می کرد، پشت در نیمه باز اتاق خواجه سرایان می نشت و داستان ها را با دقت مکتوب می کرد و برای آن ها نقاشی می کشید. از جمله داستان های امیر ارسلان رومی و زرین ملک را او مکتوب و مصور کرده است.
قاجاریان
عنوان
فخرالدوله (توران آغا) (فخری - توران آغا): نقاش و خوشنویس، دختر هفتم ناصرالدین شاه
ماه رخسارخانم فخرالدوله، دختر عباس میرزا و نوه فتحعلی شاه، در هنر خط و نقاشی و شعر
فخر جهان خانم (با تخلص فخرالدوله) - دختر خطاط و نگارگر فتحعلی شاه
اشرف الملوک فخرالدوله دختر دهم مظفرالدین شاه و مادر دکتر علی امینی(نخست وزیر دوره پهلوی).
فخرالدوله دیلمی، پادشاه دیلمی
لقب محمدحسین خان مروی
فخرالدوله ابومنصور کوفی، حاکم قزوین
فخرالدوله ابن جهیر
فخرالدوله ابوالمظفر چغانی
افراد:
جای ها:
دانشنامه آزاد فارسی
دختر مظفرالدین شاه از یکی از زنان عقدی او به نام سرورالسلطنه. وی در زمان صدارت امین الدوله از رجال وقت؛ با پسر او محسن خان ازدواج کرد. او بانویی باتدبیر و بافرهنگ بود. از او مسجدی به نام فخرالدوله در تهران به یادگار مانده است. او نخستین کسی بود که سیستم تاکسیرانی را در شهر تهران راه اندازی کرد. او به گفتۀ رضاشاه «او تنها مرد واقعی خاندان قاجار بوده است!» او یک دختر و هفت پسر به دنیا آورد که دکتر علی امینی نخست وزیر بعدی و ابوالقاسم امینی از وزرای حکومت مصدق ازجملۀ آنان بودند. او در زمان خود الگویی کامل برای زنان هم طبقۀ خود به شمار می آمد و فعالیت های اجتماعی اش مانع زندگی خانوادگی و مادر بودن او نشد.
دانشنامه اسلامی
اشرف یا اشرف الملوک فخرالدوله در سال ۱۲۶۱ش متولد شد. وی دختر مظفرالدین شاه قاجار و از بطن حضرت علیا دختر فیروزمیرزا فرمان فرما و نوه عباس میرزا نایب السلطنه بود.
← همسر وی
اقتدار زن سالاری در خانواده امین الدوله آشکار بود و با وجودی که رضاشاه برادرزاده فخرالدوله احمدشاه را از سلطنت خلع کرده بود، وی روابط نزدیکی با رضاشاه داشت. تا جایی که می گویند رضاشاه گفته است که: «قاجاریه یک مرد و یک نیمه مرد داشت، مردش فخرالدوله و نیمه مردش آغامحمدخان قاجار بود». که این مطلب را افراد دیگری نیز آورده اند. دکتر علی امینی نیز خاطره ای را از اوایل سلطنت رضاشاه نقل می کند: «روزی رضاشاه به قصد ملاقات با خانم فخرالدوله به خانه او می رود. در آن ملاقات از تحریکات و دست اندازی های شاهزاده های قاجاری در گوشه و کنار علیه سلطنت خود به فخرالدوله شکایت می کند. سپس فخرالدوله به رضاشاه اطمینان می دهد دست آنان را از این تحریکات کوتاه خواهد کرد. بعد از این ملاقات فخرالدوله شاهزاده ها را جمع کرد و آنان را از قدرت رضاشاه ترساند. وی سپس به دیدن رضاشاه رفت و به او گفت که خیالت از بابت قاجاریه راحت باشد». بعد از آن نیز هروقت برای فخرالدوله مشکلی پیش می آمد، مستقیماً به رضاشاه مراجعه می کرد. از جمله اینکه یک بار مالیه مالیات سنگینی برایش تعیین کرده بود که با مراجعه وی به رضاشاه دستور رسیدگی مجدد داده شد. رضاشاه صریحاً به وزیر مالیه وقت گفته بود که مراعات خانم فخرالدوله را بکنید. در خاطرات و نامه های دکتر غنی هم مطالبی درباره فخرالدوله دیده می شود که هر چند وی با سابقه خصومتی که با خانواده امینی داشته با لحن زننده ای از فخرالدوله یاد کرده، سیاست این خانم و نفوذ او را در دوران سلطنت رضاشاه و اوایل سلطنت پسرش تایید می نماید.
← آشنایی رضاشاه با فخرالدوله
چنانچه ذکر شد، دکتر غنی از این خانواده دل خوشی نداشت. به خصوص بعد از تشکیل کابینه توسّط دکتر علی امینی درباره خانواده و بخصوص مادرش می نویسد: «این خانواده صد سال است نوکر صمیمی انگلیسی ها هستند. خانم فخرالدوله زنی است که با همه بست و بند دارد. برای حفظ املاک گیلان خود یک وقت رفیق روس ها شد. پسرش ابوالقاسم از وکلای توده ای پرحرارت تر بود. خودش برای معاینه طبّی درحالی که آن روزها باکی هم نداشت، به مریضخانه شوروی رفته بود که گویا در عالم طب فقط به آن ها اطمینان دارد. ضمناً با انگلیسی ها هم رفاقت می کند. دخترش را هم به مشرف نفیسی داد؛ زیرا او همه کاره نفت جنوب و پیشکار ولیهعد بود. مشرف الدوله نفیسی که به عنوان چهره ای «انگلوفیل» شهرت داشت، وزیر دارایی کابینه فروغی و مشاور حقوقی شرکت نفت انگلیس و ایران بود. تنها دختر فخرالدوله به نام معصومه همسر وی بود. از اقدامات نفیسی در دوران وزارت دارایی تنزل نرخ ریال در برابر پوند انگلیس بود.
← مقالات افشاگرانه سید ضیاء
...