gate
درب
فارسی به انگلیسی
door
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دروازه شهر و قلعه دروازه فراخ جمع دروب . ۲ - راه سخت و تنگ در کوه . توضیح در تداول امروز به معنی در ( باب ) بکار رود و صحیح نیست .
دهی است از بخش ایذه شهرستان اهواز واقع در ۲۱ هزار گزی جنوب خاوری ایذه و در کنار راه مالرو ده بندان به پس قلعه .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
بکی صاحبی لمارأی الدرب دونه
وأیقن أنّا لاحقان بقیصرا.
دروازه کلان. ( منتهی الارب ). در بزرگتر چون در کاروانسرا و غیره. ( از اقرب الموارد ). دروازه. ( دهار ) ( غیاث ). بَلَق. در شهر. دروازه شهر. دربند. ج ، دِراب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد )، دُروب. ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) : بر هر دربی حربی از سر گرفتند. ( جهانگشای جوینی ). قم را چند راه است و چند درب و چند میدان. ( تاریخ قم ص 20 ).
درب. [ دَ ] ( اِخ ) بمناسبت دروازه شهر، محله و نواحی داخل شهر در مجاورت هر دروازه بنام همان دروازه نامیده شده است ، چنانکه درب ری ، درب قزوین ، که نام محله ای است مجاور دروازه ای که از آن بسوی ری رونداز قزوین ، و مرادف کلمه باب... است.
- درب الآجُرّ ؛ محله ای بوده است به بغداد. رجوع به آجر در همین لغت نامه و معجم البلدان شود.
- درب البیضاء ؛ به شیراز بوده است ، درنزدیکی حصار آن ، و نام آن در کتاب شدّالازار معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی آمده است. رجوع به شدالازارص 114 شود.
- درب الجَوف ؛ دربندی است به بصره. ( از منتهی الارب ).
- درب الحَبَش ؛ در خطه هذیل به بصره باشد. رجوع به حبش ( درب الَ... ) در همین لغت نامه شود.
- درب الزَّعفران ؛ در کرخ بغداد بوده است و تاجران و سرمایه داران و گاهی فقیهان در آنجا ساکن بودند. ( از معجم البلدان ).
- درب السِلف̍ی ؛ در بغداد است و اسماعیل سلفی محدث بن عباد در آن سکونت کرده. ( از منتهی الارب ).
- درب السِلق ؛ در بغداد بوده است و نسبت بدان سِلقی شود. ( از معجم البلدان ).
- درب الغلة ؛ محله ای بوده است در بغداد و بمناسبت اینکه حکیم صاعدبن هبةاﷲبن تومای ِ نصرانی به سال 620 هَ. ق. در این محل بقتل رسیده است ، نام آن در عیون الانباء ص 303 آمده است.
- درب الفالوذج ؛ محله ای بوده است در بغداد و بمناسبت اینکه تولد موفق الدین عبداللطیف بغدادی به سال 557 هَ. ق. در آنجا بوده ، نام آن در عیون الانباء ج 2 ص 202 آمده است.
درب . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری ایذه و در کنار راه مالرو ده بندان به پس قلعه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
درب . [ دَ ] (اِخ ) موضعی است به نهاوند. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || دهی است به یمن که گویا در ذی مار باشد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). || موضعی است در بغداد. (از معجم البلدان ).
درب . [ دَ ] (ع اِ) دروازه ٔ فراخ ازکوچه ٔ خرد. (منتهی الارب ). در بزرگ کوچه . (از اقرب الموارد). جوالیقی در المعرب (ص 153) گوید: اصل «دروب » عربی نیست و عرب آنرا در معنی ابواب بکار برده است ،لذا مداخل تنگ بلاد روم را نیز دروب گفته اند؛ چون آنها بسان دروازه ای بود که بدان منتهی می شد و در این معنی از قدیم استعمال شده ، چنانکه امروءالقیس گوید:
بکی صاحبی لمارأی الدرب دونه
وأیقن أنّا لاحقان بقیصرا.
دروازه ٔ کلان . (منتهی الارب ). در بزرگتر چون در کاروانسرا و غیره . (از اقرب الموارد). دروازه . (دهار) (غیاث ). بَلَق . در شهر. دروازه ٔ شهر. دربند. ج ، دِراب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، دُروب . (دهار) (ناظم الاطباء) : بر هر دربی حربی از سر گرفتند. (جهانگشای جوینی ). قم را چند راه است و چند درب و چند میدان . (تاریخ قم ص 20).
درب . [ دَ رَ ] (ع اِ) هر راه نافذ که از آن به روم و آسیای صغیر روند. (ناظم الاطباء). درب . و رجوع به دَرْب شود.
درب . [ دَ رَ ] (ع مص ) خوگر شدن به چیزی . (از منتهی الارب ). خوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعتیاد. (از اقرب الموارد). || حریص گشتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دُربة. و رجوع به دربة شود. || حاذق و ماهر گردیدن شخص در کار خود. (از ناظم الاطباء).
درب . [ دَ رِ ] (ع ص ) صفت است مصدر دَرَب را. (از اقرب الموارد). معتاد و خوگر. || حریص و آزمند. (ناظم الاطباء). و رجوع به دَرَب شود.
درب . [ دُ رُب ب ] (ع اِ) ماهیی است زردرنگ . (منتهی الارب ). ماهیی است زردرنگ ، چنانکه گویی زراندوده است . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
درب . [ دَ ] (اِخ ) بمناسبت دروازه ٔ شهر، محله و نواحی داخل شهر در مجاورت هر دروازه بنام همان دروازه نامیده شده است ، چنانکه درب ری ، درب قزوین ، که نام محله ای است مجاور دروازه ای که از آن بسوی ری رونداز قزوین ، و مرادف کلمه ٔ باب ... است .
- درب الآجُرّ ؛ محله ای بوده است به بغداد. رجوع به آجر در همین لغت نامه و معجم البلدان شود.
- درب البیضاء ؛ به شیراز بوده است ، درنزدیکی حصار آن ، و نام آن در کتاب شدّالازار معین الدین ابوالقاسم جنید شیرازی آمده است . رجوع به شدالازارص 114 شود.
- درب الجَوف ؛ دربندی است به بصره . (از منتهی الارب ).
- درب الحَبَش ؛ در خطه ٔ هذیل به بصره باشد. رجوع به حبش (درب الَ ...) در همین لغت نامه شود.
- درب الزَّعفران ؛ در کرخ بغداد بوده است و تاجران و سرمایه داران و گاهی فقیهان در آنجا ساکن بودند. (از معجم البلدان ).
- درب السِلف̍ی ؛ در بغداد است و اسماعیل سلفی محدث بن عباد در آن سکونت کرده . (از منتهی الارب ).
- درب السِلق ؛ در بغداد بوده است و نسبت بدان سِلقی ّ شود. (از معجم البلدان ).
- درب الغلة ؛ محله ای بوده است در بغداد و بمناسبت اینکه حکیم صاعدبن هبةاﷲبن تومای ِ نصرانی به سال 620 هَ . ق . در این محل بقتل رسیده است ، نام آن در عیون الانباء ص 303 آمده است .
- درب الفالوذج ؛ محله ای بوده است در بغداد و بمناسبت اینکه تولد موفق الدین عبداللطیف بغدادی به سال 557 هَ . ق . در آنجا بوده ، نام آن در عیون الانباء ج 2 ص 202 آمده است .
- درب القُلَّة ؛ نام آن در شعرمتنبی آمده و صاحب معجم البلدان حدس زده که در بلاد روم باشد. (از معجم البلدان ).
- درب القَیّار ؛ محله ای است بزرگ و مشهور در بغداد. (از معجم البلدان ).
- درب المُفَضَّل ؛ محله ای بوده است در شرق بغداد منسوب به مفضل بن زمام ،مولای المهدی . (از معجم البلدان ).
- درب النهر ؛ دو موضع است در بغداد: یکی در نهرالمعلی در جانب شرقی و دیگری در کرخ . (از معجم البلدان ).
- درب جمیل ؛ دربندی است به بغداد. (از معجم البلدان ).
- درب حَبیب ؛ در بغداد بوده است از نهر معلی . (از معجم البلدان ).
- درب حَنظَلَة ؛ دربی در ری بوده است . (از معجم البلدان ).
- درب دَرّاج ؛ محله ای است بزرگ در وسط شهر موصل . (از معجم البلدان ).
- درب دینار ؛ درب و محله ای است به بغداد. (از معجم البلدان ).
- درب سَلیم ؛ دربی است در بغداد از جانب شرقی از ناحیه ٔ رصافة. (از معجم البلدان ).
- درب سلیمان ؛ در بغداد است مقابل جسر و آن در ایام آبادانی بغداد در روزگار مهدی و هادی و رشید خلفای عباسی بوده است و بنام سلیمان بن جعفربن ابی جعفر منصور (متوفی بسال 199 هَ . ق .) می باشد.(از معجم البلدان ).
- درب شیر ؛ محله ای بوده است به همدان و در تاریخ گزیده ص 787 بمناسبت اینکه مدفن شیخ حافظ ابوالعلی حسن بن احمد عطار همدانی (متوفی به سال 560 هَ . ق .) در آنجا بوده نام آن آمده است .
- درب فَراشة ؛ محله ای است در بغداد در نهر معلی . (از معجم البلدان ذیل فراشة).
- درب فیروزآباد ؛ محله ای بوده است در هرات و بمناسبت اینکه مدفن خواجه قطب الدین نیشابوری در آنجا بوده است . نام آن در تاریخ گزیده ج 1 ص 794 آمده است .
- درب مُنیرة ؛ محله ای است در شرق بغداد در انتهای بازاری که به سوق السلطان مشهور است ، و این محله تا زمان یاقوت حموی ، آباد بوده و منسوب به منیرة از موالی محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس می باشد. (از معجم البلدان ).
|| طریق و راه چنانکه ابن الوردی گوید «کل من سار علی الدرب وصل ».(از ذیل اقرب الموارد). || هر راه که به روم رود. (منتهی الارب ). هر محلی که از آن به بلاد روم داخل شوند. (از اقرب الموارد). مابین طرسوس و بلاد روم را گویند، چون که مانند «درب » تنگ است . (از معجم البلدان ). و گویند راه نافذ و عمومی آن به تحریک [ دَ رَ ] است و غیر آن به تسکین [ دَ رْ ] است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تنگی که اندر کوه بود. (دهار). اصل معنی درب ، مضیق و تنگنای در کوه است . || جای خشک کردن خرما. (از منتهی الارب ). جایی که خرما نهند تا خشک گردد. (از اقرب الموارد). ج ، اءَدراب . (اقرب الموارد). || «درب » در ترکیب ذیل به کار رفته است ، اما معلوم نیست که از این ماده باشد و شاید از ماده ٔ دیگر مثلاً دریدن باشد (؟):
- درب و داغان (داغون ) ؛ آشفته و پریشان و متلاشی . و گاه به معنی پریشانی و آشفتگی اشخاص بر سبیل مطایبه و مزاح استعمال می شود. (فرهنگ لغات عامیانه ).
- درب و داغان کردن ؛ به قطعات خرد از هم پراکندن . بکلی از هم پاشیدن خانه ، قلعه ، کفش یا چیزی دیگر را. (یادداشت مرحوم دهخدا).
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] در بزرگ، دروازه، دروازۀ فراخ.
دانشنامه عمومی
(darb ) در، دروازه، در بزرگ.
درب، روستایی از توابع بخش اندیکا شهرستان مسجدسلیمان در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان چلو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۲۰ نفر (۱۸خانوار) بوده است.
واژه نامه بختیاریکا
( دِرب ) زبر؛ ناصاف
سَری ( سَرِه )
پیشنهاد کاربران
در ابزاری است ساخته شده از مواد مختلف که آمد و شد از میان در گاه را کنترل می کند .
در عربی، درب معادل طریق و جمع آن دُروب است .
اما باب هم که کلمه ای عربی هست گاها ما در فارسی به اشتباه به کار میبریم.
باب معادل درب و طریق نیست و با آن فرق دارد.
باب معادل: دَر" فارسی است. دَرِ خانه دَرِ مغازه .