مترادف سکته : ایست قلبی، مغزی ، فجاه، توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه، آسیب، لطمه
برابر پارسی : بازمان، دم ایستاد، درنگ
stoppage, pause in a verse, [med.] apoplexy
stroke
ایست(قلبی، مغزی)، فجاه
توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه
آسیب، لطمه
۱. ایست(قلبی، مغزی)، فجاه،
۲. توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه
۳. آسیب، لطمه
جابهجایی تأکیدات در ضربهای موسیقی
سکتة. [ س ُ ت َ ] (ع اِ) آنچه بدان بازدارند بچه و غیر او را و خاموش کنندش . || بقیه که در آوند بماند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
فرخی (دیوان ص 235).
۱. (پزشکی) عارضهای ناگهانی به دنبال مسدود شدن رگهای خونرسان قلب یا مغز که با بیهوشی، بیحسی، فلج، و یا مرگ همراه است.
۲. درنگ؛ وقفه.
۳. (ادبی) در عروض، ناهنجاری اندک و بر هم خوردن وزن شعر.
۴. سکوت نابهجا در آواز.
〈 سکتهٴ قلبی: (پزشکی) عارضهای که بهواسطۀ تنگ شدن یا بسته شدن رگهای خونرسان قلب رخ میدهد و گاه باعث مرگ میشود.
〈 سکتهٴ مغزی: (پزشکی) عارضهای که بهواسطۀ تنگ شدن، بسته شدن یا پاره شدن رگهای خونرسان مغز رخ میدهد و گاه باعث مرگ میشود.
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بازمان. "سکتۀ قلبی" به پارسی می شود "گِشمان" یا "دِلمان". سکتۀ مغزی" به پارسی می شود "مغزمان".
تکیه ای: sekta
طاری: sekta
طامه ای: sekta
طرقی: sekta
کشه ای: sekta
نطنزی: sekta