کلمه جو
صفحه اصلی

علویه

فرهنگ اسم ها

اسم: علویه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: alaviy (y) e) (فارسی: علويه) (انگلیسی: alaviye)
معنی: منسوب به علی، شریف، آنچه که مرتفع باشد، آنچه که شریف باشد، کسی که از اولاد علی ابن ابی طالب ( ع ) باشد، ( عربی ) ( مؤنث علوی )، کسی که از اولاد علی بن ابی طالب ( ع ) باشد، از نسل علی ( ع )، سیده

(تلفظ: alaviy(y)e) (عربی) (مؤنث علوی) ، منسوب به علی ؛ آنچه که مرتفع باشد ؛ آنچه که شریف باشد ؛ کسی که از اولاد علی بن ابی طالب (ع) باشد .


فرهنگ فارسی

۱ - شیعه ( مطلقا ) ۲ - فرقه ای از شیعه که قایلند پس از امام جعفر صادق ع امامت به پسر بزرگترش اسماعیل رسید . این فرقه بنامهای مختلف اسماعیلیه سبعیه شیعه سبعیه فاطمیه هم معروفند .
مونث علوی، زنی که ازاولادامیرالمومنین علی باشد، مونث علویکواکب علویه:زحل ومشتری ومریخ
( صفت ) منسوب به علو .
دهی است کوچک از دهستان ندوش بخش خضر آباد شهرستان یزد واقع در ۱۹ هزار گزی جنوب باختری خضر آباد و هزار و پانصد گزی راه ندوش ناحیه ایست کوهستانی دارای آب و هوای معتدل و مالاریائی

لغت نامه دهخدا

علویة. [ ع ِل ْ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) تأنیث عِلوی . رجوع به عِلوی و عَلویة و عِلویین شود.
- علم آثار علویه ؛ علم به امطار و ریاح و رعود و بروق و شهب و نیازک و امثال آن ، و آن یکی از اقسام علوم طبیعیه ٔ قدما باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).


علویه . [ ع َ ل َ وی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) مؤنث علوی ، منسوب به علی ، بمعنای لغوی کلمه که بلند و برتر است .
- کواکب علویه ؛ زحل و مشتری و مریخ . (از اقرب الموارد). اما در تداول فارسی زبانان ضبط کلمه ، عِلْویة تأنیث عِلوی است . و کواکب عِلویه زحل و مشتری و مریخ دانسته شده اند. (ازیادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ، و نیز رجوع به عِلویة و عِلویین شود.


علویه . [ ع ُل ْ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مونث عُلوی . رجوع به علوی شود.
- جواهر علویه ؛ ستارگان . (ناظم الاطباء).


علویة. [ ع َ ل َ وی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث علوی ّ. (اقرب الموارد). رجوع به علوی شود. زنی که از اولادعلی بن ابی طالب (ع ) باشد. (از ناظم الاطباء). سیدة.


( علویة ) علویة. [ ع َ ل َ وی ی َ ] ( ع ص نسبی ) مؤنث علوی . ( اقرب الموارد ). رجوع به علوی شود. زنی که از اولادعلی بن ابی طالب ( ع ) باشد. ( از ناظم الاطباء ). سیدة.

علویة. [ ع ِل ْ وی ی َ / ی ِ ] ( از ع ، ص نسبی ) تأنیث عِلوی. رجوع به عِلوی و عَلویة و عِلویین شود.
- علم آثار علویه ؛ علم به امطار و ریاح و رعود و بروق و شهب و نیازک و امثال آن ، و آن یکی از اقسام علوم طبیعیه قدما باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
علویه. [ ع َ ل َ وی ی َ / ی ِ ] ( ص نسبی ) مؤنث علوی ، منسوب به علی ، بمعنای لغوی کلمه که بلند و برتر است.
- کواکب علویه ؛ زحل و مشتری و مریخ. ( از اقرب الموارد ). اما در تداول فارسی زبانان ضبط کلمه ، عِلْویة تأنیث عِلوی است. و کواکب عِلویه زحل و مشتری و مریخ دانسته شده اند. ( ازیادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ، و نیز رجوع به عِلویة و عِلویین شود.

علویه. [ ع َ ل َ وی ی َ ] ( اِخ ) دهی است کوچک از دهستان ندوشن بخش خضرآباد شهرستان یزد واقع در 19 هزارگزی جنوب باختری خضرآباد و هزار و پانصدگزی راه ندوشن. ناحیه ایست کوهستانی دارای آب و هوای معتدل و مالاریائی. سکنه آن 75 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن فرعی میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

علویه. [ ع ُل ْ وی ی َ / ی ِ ] ( از ع ، ص نسبی ) مونث عُلوی. رجوع به علوی شود.
- جواهر علویه ؛ ستارگان. ( ناظم الاطباء ).

علویه . [ ع َ ل َ وی ی َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان ندوشن بخش خضرآباد شهرستان یزد واقع در 19 هزارگزی جنوب باختری خضرآباد و هزار و پانصدگزی راه ندوشن . ناحیه ایست کوهستانی دارای آب و هوای معتدل و مالاریائی . سکنه ٔ آن 75 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . صنایع دستی زنان کرباس بافی است . راه آن فرعی میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


فرهنگ عمید

عَلَوی (زن).


عِلوی#NAME?


عَلَوی (زن ).
= عِلوی

دانشنامه عمومی

علویه، روستایی از توابع بخش خضرآباد شهرستان صدوق در استان یزد ایران است.
این روستا در دهستان ندوشن قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۰ نفر (۲۰خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

عَلَویه
(یا: علوی ها) در معنای عام، خاندان های سادات که نَسَب به امام علی(ع) برده و از پیروان و شیعیان آن حضرت به شمار می روند، و در معنای خاص، به فرقه ها و آیین هایی اطلاق می شود که در مورد امام علی (ع) و احیاناً سایر امامان شیعه راه غلو پیموده و از غُلات شیعه محسوب می شوند. این فرقه ها که در مناطق مختلف جهان پراکنده اند، غالباً آرای اسلامی را با افکار و عقاید باستانی و غالباً شرک آمیز آن منطقه درهم آمیخته و به صورت آیین و فرقه خاصی درآمده اند. وجه مشترک این آیین ها غلو در حق امام علی (ع) تا مرحلۀ الوهیت قائل شدن به ایشان، و اعتقاد به حلول و تناسخ و تجسد و تفسیر باطنی از شریعت و پای بند نبودن به آداب و مناسک اسلامی است. علویان ایران نام «اهل حق» یا «یارستان» دارند و نام فرقۀ خود را «مذهب حقیقت» نیز می نامند. اهل حق که بیشتر در مناطق غربی ایران مقیم اند، معمولاً در ایران «علوی» خوانده نمی شوند اما پیروانی از این فرقه که در کشورهای دیگر مقیم اند، گاهی «علوی» خوانده می شوند. این فرقه به شدت تحت تأثیر آراء و عقاید ایران باستان از زردشتی و مهرپرستی و مانوی است و احتمال داده می شود که این آیین حضور و دوام یک مکتب ایرانی باستانی همراه با برخی عقاید اسلامی و شیعی است. اینان نماز نمی خوانند و روزۀ ماه رمضان را ممنوع می شمارند و به الوهیت امام علی (ع) عقیده دارند و حلول و تناسخ و تجسد را باور دارند و مشروبات الکلی را حرام می شمارند. علویان ترکیه که جمعیت آن ها را میلیون ها نفر تخمین زده اند، نیز از شیعیان غالی، معتقد به دوازده امام شیعه اثنی عشری، و متأثّر از آیین شمنی آسیای مرکزی و دارای مشرب باطنی هستند. قزلباش ها از پیروان این فرقه بوده اند. اهل نماز و روزه نیستند، مجالس شان که آن را جمخانه می خوانند، مختلط است، استفاده از مشروبات الکلی را جایز می شمارند و مجالس شان به شدت محرمانه است و از حضور اغیار در آن جلوگیری می شود. پیروان این فرقه که «علوی» نامیده می شوند از طرف دستگاه حاکم با تضییقاتی روبه رو هستند و معمولاً کسی از آن ها به مناصب سیاسی راه پیدا نمی کند اما حضور آن ها در جوامع هنری این کشور چشمگیر است. علویان سوریه و لبنان که جمعیت آن ها تنها در سوریه به میلیون ها نفر می رسد به شدت متأثر از فرقه غالی نُصَیریه و اصولاً از پیروان این فرقه اند و درگذشته نیز نُصیری نامیده می شدند، اما در قرن اخیر نام «علوی» را برای خود به کار می برند و هم اکنون نیز به همین نام مشهورند و وجه مشترک زیادی نیز با علویان مقیم ترکیه دارند. در این دایرةالمعارف مقالات مستقلی تحت عنوان «اهل حق» و «نُصیریه» وجود دارد. نیز ← غُلات.

پیشنهاد کاربران

بانوی بلند مرتبه


کلمات دیگر: