کلمه جو
صفحه اصلی

طبیعت


مترادف طبیعت : آفرینش، اصل، حالت، خاصه، خلق، خلقت، خمیره، خوی، ذات، سرشت، طبع، عادت، غریزه، فطرت، مزاج، منش، نهاد، جهان، عالم، دنیا، روزگار، دهر

برابر پارسی : سرشت، نهاد، خوی، خیم، زیستگاه، کیاناد، نیاد

فارسی به انگلیسی

makeup or make-up, mother nature, physio-, soul, way, temper

nature, temper


makeup or make-up, Mother Nature, nature, physio-, soul, way


فارسی به عربی

ابحر , طبیعة , مزاج , میل

فرهنگ اسم ها

اسم: طبیعت (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: tabiat) (فارسی: طَبیعت) (انگلیسی: tabiat)
معنی: سرشت و ذات

مترادف و متضاد

nature (اسم)
نهاد، خوی، طبع، روح، خیم، سیرت، نوع، گونه، خاصیت، سرشت، طبیعت، خو، فطرت، افرینش، مشرب، خمیره، ذات، ماهیت، گوهر، غریزه، منش

character (اسم)
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی

disposition (اسم)
ساز، وضع، تمایل، خواست، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، مشرب

temper (اسم)
خوی، طبع، خشم، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، قلق

temperament (اسم)
خوی، خونگرمی، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، فطرت

آفرینش، اصل، حالت، خاصه، خلق، خلقت، خمیره، خوی، ذات، سرشت، طبع، عادت، غریزه، فطرت، مزاج، منش، نهاد


جهان، عالم، دنیا


روزگار، دهر


۱. آفرینش، اصل، حالت، خاصه، خلق، خلقت، خمیره، خوی، ذات، سرشت، طبع، عادت، غریزه، فطرت، مزاج، منش، نهاد
۲. جهان، عالم، دنیا
۳. روزگار، دهر


فرهنگ فارسی

سرشت، نهاد، سجیه، سرشتی که مردم بر آن آفریده شده، مزاج، فطرت، طبایع جمع
( اسم ) ۱ - سرشتی که مردم بر آن آفریده شده نهاد فطرت . ۲ - خلق خوی . ۳ - هر یک از چهار عنصر آخشیج . ۴ - وضع اختصاصی و مزاجی یک فرد مزاج جمع : طبائع ( طبایع ) . ۵ - قوه مدبره همه اشیائ در عالم طبیعی که عبارتست از زیر فلک قمر تا زمین . ۶ - قوه ایست ساری در اجسام که افاده تخلیق و تشکیل می کند . ۷ - حقیقتی الهی که فعاله همه صور است یا طبیعت اولی . عقول اول . یا طبیعت پنجم . طبیعت استحالت ناپذیر و آن جوهر افلاک است مقابل چهر طبیعت دیگر که عناصر اربعه باشد . یا طبیعت خامسه . طبیعت پنجم . یا طبیعت ساریه . قوای نفس کلیه ما فوق که ساری در اجسام مادون و محاط است . یا طبیعت کلی . حافظ اقسام جسم کلی که مساوی بامثال افلاطونی است . یا طبیعت مطلق . کلی را هر گاه من حیث هو و بدون لحاظ اطلاق ماخوذ شود مطلق الطبیعیه نامند و به این اعتبار به تحقق فردی از افراد محقق می شود و بانتفائ فردی نیز منتفی شود . این نوع کلی موضوع نیز ضفیه مهمله است و هر گاه به آن لحاظ اطلاق شود نه با آن نحو که اطلاق قید آن باشد بلکه بدان نحو که اطلاق عنوان لحاظ آن باشد این نوع کلی را طبیعت مطلقه نامند و به تحقیق یک فرد محقق می شود و لیکن بانتفائ یک فرد منتفی نمی شود و این نوع کلی موضوع قضیه کلیه است . ۸ - بر چهار معنی اطلاق شود : الف - مزاج خاص ب - هیئت ترکیبی ج - قوه مدبره د - حرکت نفس . ۹ - آن چه عینیت داشته باشد و در خارج از ذهن متحقق باشد نقاشان و مجسمه سازان پیرو مکتب های کلاسیک ر آلیسم امپرسیونیسم و به خصوص ناتورالیسم هر یک طبیعت را به نحوی مجسم می سازند مدل کار مجسمه سازان و نقاشان مزبور . یا طبیعت بی جان . موضوعی که جان نداشته باشد طبیعت مرده . یا طبیعت جاندار . موضوعی که زنده ودر حال حیات باشد از انسان و حیوان و درخت . یا طبیعت مرده . طبیعت بی جان .

فرهنگ معین

(طَ عَ ) [ ع . طبیعة ] (اِ. ) ۱ - سرشت ، خوی . ۲ - آن بخش از جهان که ساخته دست آدمی نیست .

لغت نامه دهخدا

طبیعت.[ طَ ع َ ] ( ع اِ ) طبیعة. سرشت که مردم بر آن آفریده شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نهاد. آب و گِل. خوی.گوهر. ( بحر الجواهر ). سلیقه. فطرت. خلقت. طبع. ذات.طینت. جبلت. ضمیرة. غریزة. سجیة. جدیرة. خلیقة. اخذ. خلق. قریحه. عریکة. شیمة. شریة. تقن. توز. توس. سوس. بکلة. خشیبة. طِراز: لیس هذا من طرازک ؛ نیست این از طبیعت تو. ( منتهی الارب ). قلیب. کیان :
چو کنعان را طبیعت بی هنر بود
پیمبرزادگی قدرش نیفزود.
سعدی.
|| عنصر. طبایع اربعه : چهار عنصر خاک و آب و باد و آتش. || طبیعت پنجم نزد قدماء. طبیعت استحالت ناپذیر، و آن جوهر افلاک است ، مقابل چهار طبیعت دیگر که خاک و آب و باد و آتش باشد. || مزاج : مزاج البدن ؛ آنچه اندام بدان سرشته شده از طبایع. ( منتهی الارب ). ج ، طبائع، طبایع :
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد.
سعدی.
کنون بسختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش.
سعدی.
هر که با بدان نشیند، اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند، بطریقت ایشان متهم گردد. سعدی ( گلستان ).
تا بخواهد طبیعتت میخور
چون نخواهد دگر نشاید خورد.
ابن یمین.
- امثال :
طبیعت دزد است ؛ یعنی اوضاع و اطوار همنشینان زود فراگیرد، کسی را که صحبت زود در او اثر کند، گویند: طبیعت دزدی دارد :
تا آنکه تو صاحب طبیعت شده ای
این حرف مثل شد که طبیعت دزداست.
سعید اشرف ( از آنندراج ).
کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش.
سعدی.
|| و در عرف علمای رسوم ( تعریفات ) طبیعت یکی از قوای نفس کلی است ودر اجسام طبیعی سفلی ساریست و اجرام فاعل صور آن است که بر طبیعت سفلی منطبع میشوند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). عبارت از قوه ساریه در اجسام است که بدان جسم به کمال طبیعی خود می رسد. ( از تعریفات جرجانی ). || ( اصطلاح فلسفه ) قوه مدبره همه چیزهاست در عالم طبیعی که عبارت است از زیر فلک قمر تا مرکز زمین. ( مفاتیح العلوم ص 58 ). مبداء حرکت قوا که در او شعور باشد. طبیعت در اصطلاح علما بر معانی گوناگون اطلاق میشود از آنجمله مبداء اول حرکت چیزی است که بدان حرکت و سکون پدید می آید و سکون ذاتی است نه عرضی.و مراد به مبداء تنها مبداء فاعلی است و منظور از حرکت انواع چهارگانه آن است ، از قبیل : اینیت و وضعیت و کمیت و کیفیت و مقصود از سکون چیزیست که مقابل همه انواع حرکات یاد کرده باشد، و حرکت بتنهائی ممکن نیست در آن واحد مبداء حرکت و سکون با هم باشد، بلکه باید به هر دو شرط متصف باشد و مراد از اینکه بدان حرکت و سکون پدید می آید، جسم است و بدان مبادی قسری وصناعی خارج میشود چه آنها مبادی حرکت و سکون با هم نیستند. و مقصود از «اول » پس از «مبداء اول » نفوس ارضی است چه در این نفوس مبادی حرکت و سکونند، مانند نمو کردن منتها این مبادی بوسیله استخدام طبایع و کیفیات و واسطه میل میان طبیعت و جسم هنگام تحرک است و آنها را از مبداء اول بودن خارج نمیکند، زیرا مبداء اول بمنزله آلت آنهاست و مقصود از ذاتی یکی از این دو معنی است نخست به قیاس نسبت به متحرک ، یعنی به ذات خود تحرک دارد نه به سبب اینکه به حرکت قسری منجر گردد و دوم به قیاس نسبت به متحرک بدین معنی که جسم بذاته حرکت کند نه به سببی خارجی. و مراد از «نه عرضی » یکی از این دو معنی است : نخست به قیاس نسبت به متحرک که حرکت صادرشونده از آن به عرض صادر نشود، مانند حرکت کشتی. و دوم به قیاس نسبت به متحرک از این لحاظ که تحرک شی آن چیزیست که بعرض متحرک نباشد، مانند بت مسین ، چه تحرک آن از حیث این است که آن بت است بالعرض نه بالذات. و معنی طبیعت از این نظر قریب معنی طبع است که شامل همه اجسام حتی فلک میشود و این گفتار محقق طوسی در شرح اشارات است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به همان کتاب ذیل طبع و طبیعت شود. || ( اصطلاح تصوف ) طبیعت ، حقیقتی الهی است که فعاله همه صور باشد. و این حقیقت تفعیل صور اسمائی از حیث باطن آنها در ماده عمائی است ، زیرا آفرینش و وجود یکیست و حقیقت آن جامع همه صور حقانی وجوبی و صور خلقی عالم هستی است ، خواه روحانی باشد یا مثالی یا جسمانی بسیط یا مرکب. و صور در مرحله حقیقی کشفی علوی و سفلی است و علوی یا حقیقی است که همان صور اسماء ربوبیت است و حقایق وجوبی و ماده این صور و هیولای عماء و حقیقت فعاله برای آن یکی از مجموعه ذات الوهیت است. یا اضافی است که همان حقایق ارواح عقلی مهیمنیه و نفسیه است و ماده این صور روحانی نور است. و اما صور سفلی عبارت از حقایق امکانی است و آن هم به علوی و سفلی منقسم میشود. و از جمله علوی آن همان صور روحانی است که در پیش یاد کردیم و صور عالم مثال مطلق و مقید نیزاز آنجمله است و اما سفلی عبارت است از صور عالم اجسام غیرعنصری ، مانند عرش و کرسی. و ماده آن جسم کل است همچنین صور عناصر و عالم عنصری از صور سفلی است و صور هوائی و ناری و صور مرکب از آنها از جمله عالم عنصری است و ماده این صور هوا و نار و هر چیزیست که از اختلاط آنها با دو عنصر ثقیل دیگر پدید آید. و نیز از جمله عالم سفلی صور سفلی حقیقی است که در پرورش دو عنصر سنگین یعنی زمین و آب حاصل میشوند و آنها سه صورتند: معدنی ، نباتی و حیوانی. و هر یک از این عوالم بر صور جزئی دیگر مشتمل باشند که لایتناهی است و جز خدای کس شماره آنها را نداند. و حقیقت فعاله ٔالهی به باطن خود نسبت به صور آسمانی فاعل است و بظاهر طبیعت کلی است که مظهر آن صور کلیه عوالم است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) :

طبیعت .[ طَ ع َ ] (ع اِ) طبیعة. سرشت که مردم بر آن آفریده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نهاد. آب و گِل . خوی .گوهر. (بحر الجواهر). سلیقه . فطرت . خلقت . طبع. ذات .طینت . جبلت . ضمیرة. غریزة. سجیة. جدیرة. خلیقة. اخذ. خلق . قریحه . عریکة. شیمة. شریة. تقن . توز. توس . سوس . بکلة. خشیبة. طِراز: لیس هذا من طرازک ؛ نیست این از طبیعت تو. (منتهی الارب ). قلیب . کیان :
چو کنعان را طبیعت بی هنر بود
پیمبرزادگی قدرش نیفزود.

سعدی .


|| عنصر. طبایع اربعه : چهار عنصر خاک و آب و باد و آتش . || طبیعت پنجم نزد قدماء. طبیعت استحالت ناپذیر، و آن جوهر افلاک است ، مقابل چهار طبیعت دیگر که خاک و آب و باد و آتش باشد. || مزاج : مزاج البدن ؛ آنچه اندام بدان سرشته شده از طبایع. (منتهی الارب ). ج ، طبائع، طبایع :
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد.

سعدی .


کنون بسختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش .

سعدی .


هر که با بدان نشیند، اگر نیز طبیعت ایشان در او اثر نکند، بطریقت ایشان متهم گردد. سعدی (گلستان ).
تا بخواهد طبیعتت میخور
چون نخواهد دگر نشاید خورد.

ابن یمین .


- امثال :
طبیعت دزد است ؛ یعنی اوضاع و اطوار همنشینان زود فراگیرد، کسی را که صحبت زود در او اثر کند، گویند: طبیعت دزدی دارد :
تا آنکه تو صاحب طبیعت شده ای
این حرف مثل شد که طبیعت دزداست .

سعید اشرف (از آنندراج ).


کژدم از خبث طبیعت بزند سنگ به نیش .

سعدی .


|| و در عرف علمای رسوم (تعریفات ) طبیعت یکی از قوای نفس کلی است ودر اجسام طبیعی سفلی ساریست و اجرام فاعل صور آن است که بر طبیعت سفلی منطبع میشوند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). عبارت از قوه ٔ ساریه در اجسام است که بدان جسم به کمال طبیعی خود می رسد. (از تعریفات جرجانی ). || (اصطلاح فلسفه ) قوه ٔ مدبره همه چیزهاست در عالم طبیعی که عبارت است از زیر فلک قمر تا مرکز زمین . (مفاتیح العلوم ص 58). مبداء حرکت قوا که در او شعور باشد. طبیعت در اصطلاح علما بر معانی گوناگون اطلاق میشود از آنجمله مبداء اول حرکت چیزی است که بدان حرکت و سکون پدید می آید و سکون ذاتی است نه عرضی .و مراد به مبداء تنها مبداء فاعلی است و منظور از حرکت انواع چهارگانه آن است ، از قبیل : اینیت و وضعیت و کمیت و کیفیت و مقصود از سکون چیزیست که مقابل همه ٔ انواع حرکات یاد کرده باشد، و حرکت بتنهائی ممکن نیست در آن واحد مبداء حرکت و سکون با هم باشد، بلکه باید به هر دو شرط متصف باشد و مراد از اینکه بدان حرکت و سکون پدید می آید، جسم است و بدان مبادی قسری وصناعی خارج میشود چه آنها مبادی حرکت و سکون با هم نیستند. و مقصود از «اول » پس از «مبداء اول » نفوس ارضی است چه در این نفوس مبادی حرکت و سکونند، مانند نمو کردن منتها این مبادی بوسیله ٔ استخدام طبایع و کیفیات و واسطه ٔ میل میان طبیعت و جسم هنگام تحرک است و آنها را از مبداء اول بودن خارج نمیکند، زیرا مبداء اول بمنزله ٔ آلت آنهاست و مقصود از ذاتی یکی از این دو معنی است نخست به قیاس نسبت به متحرک ، یعنی به ذات خود تحرک دارد نه به سبب اینکه به حرکت قسری منجر گردد و دوم به قیاس نسبت به متحرک بدین معنی که جسم بذاته حرکت کند نه به سببی خارجی . و مراد از «نه عرضی » یکی از این دو معنی است : نخست به قیاس نسبت به متحرک که حرکت صادرشونده از آن به عرض صادر نشود، مانند حرکت کشتی . و دوم به قیاس نسبت به متحرک از این لحاظ که تحرک شی ٔ آن چیزیست که بعرض متحرک نباشد، مانند بت مسین ، چه تحرک آن از حیث این است که آن بت است بالعرض نه بالذات . و معنی طبیعت از این نظر قریب معنی طبع است که شامل همه ٔ اجسام حتی فلک میشود و این گفتار محقق طوسی در شرح اشارات است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به همان کتاب ذیل طبع و طبیعت شود. || (اصطلاح تصوف ) طبیعت ، حقیقتی الهی است که فعاله ٔ همه ٔ صور باشد. و این حقیقت تفعیل صور اسمائی از حیث باطن آنها در ماده ٔ عمائی است ، زیرا آفرینش و وجود یکیست و حقیقت آن جامع همه ٔ صور حقانی وجوبی و صور خلقی عالم هستی است ، خواه روحانی باشد یا مثالی یا جسمانی بسیط یا مرکب . و صور در مرحله ٔ حقیقی کشفی علوی و سفلی است و علوی یا حقیقی است که همان صور اسماء ربوبیت است و حقایق وجوبی و ماده ٔ این صور و هیولای عماء و حقیقت فعاله برای آن یکی از مجموعه ٔ ذات الوهیت است . یا اضافی است که همان حقایق ارواح عقلی مهیمنیه و نفسیه است و ماده ٔ این صور روحانی نور است . و اما صور سفلی عبارت از حقایق امکانی است و آن هم به علوی و سفلی منقسم میشود. و از جمله ٔ علوی آن همان صور روحانی است که در پیش یاد کردیم و صور عالم مثال مطلق و مقید نیزاز آنجمله است و اما سفلی عبارت است از صور عالم اجسام غیرعنصری ، مانند عرش و کرسی . و ماده ٔ آن جسم کل است همچنین صور عناصر و عالم عنصری از صور سفلی است و صور هوائی و ناری و صور مرکب از آنها از جمله ٔ عالم عنصری است و ماده ٔ این صور هوا و نار و هر چیزیست که از اختلاط آنها با دو عنصر ثقیل دیگر پدید آید. و نیز از جمله ٔ عالم سفلی صور سفلی حقیقی است که در پرورش دو عنصر سنگین یعنی زمین و آب حاصل میشوند و آنها سه صورتند: معدنی ، نباتی و حیوانی . و هر یک از این عوالم بر صور جزئی دیگر مشتمل باشند که لایتناهی است و جز خدای کس شماره ٔ آنها را نداند. و حقیقت فعاله ٔالهی به باطن خود نسبت به صور آسمانی فاعل است و بظاهر طبیعت کلی است که مظهر آن صور کلیه ٔ عوالم است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
ببینی آن قامت چون سرو خرامان در خواب
که کند خرمن گل دست طبیعت بر سیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


چوبد کردی مشو ایمن ز آفات
که واجب شد طبیعت را مکافات .

ناصرخسرو.


طبیعت ندانم که باشد چه چیز
اگر توبدانی بگوئی رواست .

ناصرخسرو.


|| (اصطلاح پزشکی ) قوه ای که تدبیر بدن آدمی کندبی اراده و شعوری . || گاه اطلاق شود بر روانی و ناروانی شکم . (بحر الجواهر). || صاحب بحر الجواهر بنقل از علامه آرد: طبیعت در عرف طب برچهار معنی اطلاق شود: 1 - مزاج خاص . 2 - هیئت ترکیبی . 3 - قوه ٔ مدبره . 4 - حرکت نفس . و پزشکان جمیع احوال بدن را به طبیعت مدبره ٔ بدن و فلاسفه به نفس نسبت میدهند و این طبیعت را قوه ٔ جسمانی مینامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : چند که این علامتها پدیدار آید، طبیعت را به تدبیرهائی پزاننده یاری باید داد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || نفس چنانکه اطبا گویند طبیعت با مرض در بحران مقاومت میکند و مرادنفس ناطقه است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || صاحبان علم ادویه وقتی بالطبیعة گویند، مقابل بالخاصیة است ، چنانکه مثلاً دوای مبردی برای محروری اَثَر او بالطبیعه است ، ولی اگر حاری برای حروری نافع باشد، آن بالخاصیة است .

فرهنگ عمید

۱. قسمتی از جهان که ساختۀ دست بشر نیست، مانند گیاهان، جانوران، جنگل، دریا، کوه، و بیابان.
۲. جهان هستی.
٣. قضاوقدر، روزگار.
٤. فطرت، سرشت، نهاد: طبیعت انسان میل به کمال است.
٥. [قدیمی] هریک از عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک، و آتش ).
٦. [قدیمی] غریزه.

دانشنامه عمومی

طبیعت، به معنای گستردهٔ کلمه، معادل جهان یا عالم طبیعی، فیزیکی و مادی است. طبیعت در حالت کلی، به پدیدهٔ جهان فیزیکی و همچنین زندگی اشاره دارد؛ و همچنین قلمرو آن از ذرات زیراتمی تا خود گیتی گسترده است.
اگرچه واژهٔ طبیعت امروزه در معناهای مختلفی به کار می رود، اغلب به مفهوم زمین شناسی و حیات وحش اشاره دارد. طبیعت به حوزهٔ کلی انواع متنوع گیاهان و حیوانات زنده و گاهی اوقات نیز به فرآیندهای مرتبط با اشیای بی جان بازمی گردد. دگرگونی های طبیعی، مانند تغییر در آب وهوا و زمین شناسی و همچنین ماده و انرژی که تمام این چیزها و پدیده ها را تشکیل داده است. این اغلب به معنای محیط زیست یا طبیعت وحش، حیوانات وحشی، صخره ها، جنگل ها، سواحل، و به طور کلی چیزهایی که به طور قابل ملاحظه ای با مداخلات انسانی تغییر چندانی نکرده اند، یا با وجود این مداخلات به کار خود ادامه داده اند است. این موضوع نسبتاً قدیمی اشیای طبیعی که هنوز امروزه یافت می شود، به تفاوتی بین اشیای طبیعی و مصنوعی با موجودات مصنوعی که ادراک از آن به مفهوم چیزهایی که توسط خودآگاهی یا ذهن انسان وارد وجود شده اند، اشاره دارد. براساس این زمینهٔ ویژه، واژهٔ «طبیعی» باید از «غیرطبیعی»، «فرا طبیعی» یا «دست ساخته» متمایز گردد. آنچه که انسان، در پدیدآوردن آن، دخالت نداشته باشد را طبیعت گویند. طبیعت، محصول دیالکتیک ذهنی انسان و جهان ابژه ها است. انسان، پیش از زندگی در شهرها، در طبیعت می زیسته است. دگرگونی از ویژگی های طبیعت است. ایرانی ها به طبیعت بکر علاقه زیادی دارند، در همین راستا یک روز را به نام روز طبیعت (سیزده به در) نام گذاری کرده اند و در آن روز به طبیعت گردی می پردازند.
پژوهش و بررسی مفهوم «طبیعت» بخش بسیار بزرگی از دانش بشر را تشکیل می دهد؛ هرچند که بشر خود پاره ای از طبیعت است، «فعالیت های بشری» اغلب به عنوان یک گروه جداگانه از دیگر پدیده های طبیعی مورد بررسی و گفتگو قرار می گیرند.

طبیعت (ابهام زدایی). طبیعت ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
تاریخ طبیعی
عدد طبیعی
لگاریتم طبیعی
منابع طبیعی

دانشنامه آزاد فارسی

طبیعت (nature)
دنیای زنده، شامل گیاهان، جانوران، قارچ ها، همۀ موجودات ذره بینی، و خصوصیات شکل گرفتۀ طبیعی، مانند کوهستان ها و رودخانه ها. از نظر تاریخی، طبیعت معانی چندگانه ای داشته است که بنابه قرارداد به دو مورد محدود شده اند. ۱. طبیعت به جوهر یا کیفیت ذاتی یک چیز اطلاق می شود. از آن جمله است طبیعت انسانی، یعنی خصوصیاتی همگانی که در همۀ مردم مشترک اند. ۲. طبیعت به دنیای مادی و پدیده هایی اطلاق می شود که مستقل از انسان ها عمل می کنند. این تعریف از طبیعت غالباً در مقابل تعاریف ساختگی و قراردادی، یعنی تغییر و تبدیل ترتیب طبیعی اشیا به دست انسان، قرار می گیرد. این که طبیعت برتر یا فروتر از استفاده های انسان از آن و تغییر در آن است، همواره محل بحث بوده است. بسیاری اعتقاد دارند که زمانی انسان ها و طبیعت بخشی از یک کل همساز بوده اند. مسیحیان این دوره را با زندگی آدم و حوا پیش از هبوط می شناسند. بنا به نظر فیلسوف فرانسوی، ژان ژاک روسو، و نیز رومانتسیت ها، هنوز هم حالتی خاص از طبیعت را می توان در رفتار جانوران و کودکان مشاهده کرد. فیلسوف یونان باستان، دیوگنس، و متفکر امریکایی قرن ۱۹، هنری تورو، سعی کردند تا دنیای انسان را کنار گذاشته و به حالتی طبیعی تر برگردند. ایده های مشابهی نیز در جنبش های بوم شناختی به چشم می خورد که در مقابل نابودی طبیعت جبهه می گیرند. پیش تر دیدگاه های طبیعت گرا دربرابر دیدگاه های ماورای طبیعی قرار می گرفت؛ دنیای مادی، که نهایتاً بر پایۀ قوانین پیش بینی پذیر جریان دارد، در مقابل دنیای ماورای طبیعی، آرمانی، و روحی. در اروپای قرون وسطا، وجه تمایز دیگری بین دنیای انفعالی خلق شده و نیروی فیزیکی فعال قائل شدند. چنین نیرویی غالباً تشخص می یافت. از آن جمله اند خدایان یونان باستان، مثل الهه خرمن، خدای زمین، و بعدها، مادر طبیعت. رمانتیست ها مفهوم وجود خلاق را پذیرفته و به آن احترام می گذاشتند. این امر در شعرهای وردزورث به چشم می خورد.

طبیعت (اخلاق). (در لغت به معنای سرشت) در نظر حکمای اسلامی، یکی از دو سبب وجودی خُلْق. سبب دیگر، عادت است. مراد از طبیعت در نظر آن ها استعدادِ داشتنِ حالی است که از اصل مزاج آدمی سرچشمه می گیرد، چنان که برخی زودرنج اند، بعضی عصبی مزاج و گروهی آمادۀ شادی و جمعی، مستعدّ اندوه خوردن و غمگین بودن.

فرهنگ فارسی ساره

خیم، سرشت، زیستگاه


کیاناد، نیاد


نقل قول ها

طبیعت
• «آن جاکه طبیعت توقف می کند، هنر آغاز می شود.» -> ویل دورانت
• «آن که انتظار دارد هر چهار فصل سال بهار باشد، نه خود را می شناسد، نه طبیعت را و نه زندگی را.» -> ولتر
• «آیا حضور مستمر این – به ظاهر – غم غربت روستا در شعر یک شاعر، نشانه طبیعی بودن و حقیقی بودن حضور او - در مقایسه با حضور ژورنالیستی بسیاران دیگر، حتا از معاریف - در عرصه ادبیات مدرن ایران نیست؟» -> منوچهر آتشی
• «احساس و خیال را، آسمان صاف، ابرهای طوفانی و تاریکی جنگل ها، روشنی قله ها و زندگانی، یک طبیعت ساده به من داده است.» -> نیما یوشیج
• «اشخاص شجاع و باجرأت بیش از همه کس میتوانند جوانمردی و فتوت داشته، بلکه اصولأ طبیعت آنها اینطور سرشته شده است.» -> ساموئل اسمایلز
• «این ها که گفتید به خوی ما نمی خواند. ما آزاد زندگی کرده ایم، طبیعت همیشه دم دستمان بوده. در کوه و کمرش که اسب رانده ایم، در دشتش که اطراق کرده ایم، زیر آسمانش که چادر زده ایم. نمی شود ما را در خانه زندانی کرد.» -> سیمین دانشور، سووشون
• «این قانون طبیعت است که ما را به یاری رساندن به یکدیگر فرا می خواند.» -> ژان دو لافونتن
• «برای تحقق آرزوی تو، خواه امیر باشی خواه گدا، در برابر طبیعت فرق نمی کند و برای همه یک بها معین شده است و آن فداکاری و از خودگذشتگی است.» -> ماردن
• «برای داشتن فناوری ای پیروز، واقعیت باید بر روابط عمومی تقدّم یابد. چرا که طبیعت را نمی توان فریب داد.» -> ریچارد فاینمن، گزارش کمیسیون راجرز دربارهٔ حادثهٔ فضاپیمای چلنجر. پیوست E
• «بسیاری فرآیندهای فکری و فلسفی و هنری، مثل فرآیندهای سیاسی، در کشور ما، عمدتا ژورنالیستی و وارداتی است؛ نه مخلوق و محصول حرکت طبیعی و رشد جامعه و تحول فردی در رابطه با تحول جمعی.» -> منوچهر آتشی
• «به قدری من شیفته نثرنویسی سادهٔ قدما هستم که از مرگ می ترسم. برای اینکه از خواندن آنها محروم می شوم. زیرا زیباترین چیزهاست که در طبیعت، من مفتون آن هستم.» -> نیما یوشیج
• «به وسیله عادت، طبیعت دومی به وجود می آید.» -> سیسرو
• «به هرطرف که اراده متمایل گردد، طبیعت نیز بدان سمت میگردد.» -> ساموئل اسمایلز
• «چیزی که بیشتر مرا به این شیوه معتقد کرده است، همانا رعایت معنی و طبیعت خاص هرچیز است و هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و معنی را به طور ساده جلوه دهد.» -> نیما یوشیج
• «حیوانات و کودکان آیینه طبیعت اند.» -> اپیکور
• «خواست طبیعت اینست که کودکان پیش از رسیدن به سن بلوغ، کودک باشند.» -> ژان ژاک روسو
• «خوشبختی کالایی است که طبیعت، آن را به قیمت بسیار گران به ما می فروشد.» -> ولتر
• «در طبیعت و اخلاق انسان هیچ ضعف و انحرافی نیست که با تعلیم مناسب اصلاح نشود.» -> فرانسیس بیکن
• «دست طبیعت امیدهای انسان را در هیچ حدود و ثغوری محصور نساخته است و آرزوهای بشری هرگز حدی نمی شناسند.» -> کندورسه
• «رواقیان، فزون براین، تأکید ورزیدند که تمام فرایندهای طبیعی، مثل بیماری و مرگ، تابع قوانین بی چون و چرای طبیعت اند. انسان بنابراین باید سرنوشت خود را بپذیرد. هیچ چیز تصادفی روی نمی دهد. همه چیز از روی ضرورت است.» -> یوستین گردر، دنیای سوفی، یونانیگری
• «سپاس بر طبیعت، این نگهبان مدیر و مدبر که ضرورت های زندگی را سهل الوصول، و آنچه را صعب الحصول است، غیرضروری آفرید.» -> اپیکور
• «غارت جهان طبیعی به دست بشر به سوزاندن کتابخانه های اروپا در قرون وسطی، حتی پیش از آن که کسی دردسر فهرست برداری از محتویات آن ها را به خود بدهد، تشبیه می شود.» -> ناشناس
• «طبیعت از عقلانیت متنفر است.» -> اسکار وایلد
• «طبیعت، بشر را خوب و قشنگ می سازد و اجتماع او را فاسد بار می آورد.» -> ناشناس
• «طبیعت بیماری را علاج می کند و دارو بیمار را مشغول می سازد.» -> ناشناس
• «طبیعت تند، عصبانی و ناراضی همیشه از نیمه راه به استقبال غصه و تشویش میرود.» -> ساموئل اسمایلز
• «طبیعت درباره همه حیوانات که به دست پرورش او سپرده شده اند، با یک امتیاز و بدون رجحان رفتار می کند که گویی می خواهد نشان بدهد چه گونه او غیرت این حق را در خود دارد.» -> منسوب به ژان ژاک روسو
• «طبیعت هنگامی زیبا است که در ما همان تأثیر هنر را نداشته باشد، به این طریق، زیبائی چه در طبیعت و چه در هنر ممکن است به وسیله همآهنگی و شورانگیزی و مخصوصأ اتحاد درونی آن دو باهم، توصیف گردد.» -> امانوئل کانت
• «ما از طبیعت صحبت می داریم و فراموش می کنیم که ما خود طبیعت هستیم، بنابراین طبیعت چیزی است کاملأ غیر از آن چه ما در تلفظ نام آن احساس می کنیم.» -> فریدریش نیچه
• «مادر شاهکار طبیعت است.» -> یوهان ولفگانگ گوته
• «من در طبیعت وحشی، احساس ارزشمند و آشنایی را درک کرده ام که در خیابان ها و دهکده ها هرگز به آن دست نیافته ام. در دشت های آرام، به ویژه در مرزهای افق دوردست، انسان شاهد دل انگیزترین و باشکوه ترین زیبایی ها که با سرشت او همگون است، می باشد.» -> رالف والدو امرسن ، Harald Kiczka زوریخ/ ۱۹۹۸، ص. ۱۷
• «من علیه این انقطاع غلط همیشه شوریده ام، یعنی به ندای طبیعت خودم جواب داده ام.» -> منوچهر آتشی
• «میانه روی و اندازه نگاه داشتن، کمال طبیعت آدمی است.» -> کنفوسیوس
• «نزدیک مباش به همنشینی مردمان شرور و بداخلاق، زیرا که طبع تو از طبیعت او شر را میدزدد، درحالی که تو آگاه نباشی.» -> افلاطون
• «هرچه بیشتر در سرشت طبیعت اندیشه کردم، از خلاقیت خالق نیز بیش تر متحیر و شگفت زده شدم.» -> لویی پاستور
• «هرچیزی که مخالف طبیعت باشد در درازمدت دوام نخواهد داشت.» -> منسوب به چارلز داروین
• «هنر در طبیعت نهفته است و متعلق به کسی است که آن را از طبیعت استخراج کند.» -> دورر
• «هنرمند عاشق طبیعت است و به همین جهت، هم برده و هم ارباب آن است.» -> رابیندرانات تاگور
• «یک انسان معمولی کالای تولیدی کارخانه طبیعت است.» -> آرتور شوپنهاور
• «طبیعت اسرار خود را در بی قاعدگی ها و خلقت های غیرعادی خود آشکار می کند.»• «عادت، طبیعت ثانوی است.»• «چو بد کردی مشو ایمن ز آفات// که لازم شد طبیعت را مکافات» -> ناصرخسرو
• «چو کنعان را طبیعت بی هنر بود// پیمبرزادگی طبعش نیفزود» -> سعدی
• «نشسته در دل و چشم ملوک هیبت او// چنانکه صولت می در طبیعت مخمور» -> ظهیرالدین فاریابی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قرآن کریم همواره از طبیعت و شناخت آن سخن می گوید و ابعاد گوناگون طبیعت در قرآن آمده است از جمله: آسمان، زمین، خورشید، ماه، ستارگان، از ابرهای باران زا و ابرهای غیر باران زا، ریزش فراوان آب از آسمان، رویش گیاهان، زیبایی های نور، جلوه های گوناگون رنگ و وزش باد.
راستی چه وقتی دیدن طبیعت مفهوم دیگری پیدا می کند و زیبایی وجذابی دیگر را فراهم می سازد؟ در صورتی که بدانیم در سراپرده طبیعت، دستی تدبیر می کند و برای این نعمت ها درجهت آسایش و رفاه انسان در کار است. قرآن کریم در آیات بسیاری از تسخیر طبیعت برای انسان توسط خدا خبر می دهد مانند سوره ابراهیم، سوره نحل، سوره حج و سوره لقمان. همچنین از رام کردن تمام آسمانها و زمین برای انسان خبر می دهد. مسئله مهم در شناخت طبیعت اما مهم این است که بدانیم طبیعت چه اهمیتی دارد و چه زیبایی هایی می آفریند و چگونه می توان از آن به گونه ای نیکو استفاده کرد و مهم تر این که بدانیم همه این نعمت ها نشانه خدا و با تدبیر خدا هستند و هدفی برای آفرینش آن ها وجود دارد و ما انسانها ناسپاسی نعمت نکنیم و به ستم از آن استفاده ننماییم. به همین دلیل، در برخی آیات قرآن آمده است که سفر کنید و در زمین بگردید و بنگرید چگونه خداوند آفرینش را آغاز کرده؛ سپس باز او جهان دیگری را پدید می آورد. خداست که بر هرچیز تواناست. تأثیر طبیعت در سلامت انسان و در روایات رسیده است که «سافروا تصحوا» سفر کنید تا سالم باشید، زیرا گشت و گذار در طبیعت، دیدن منظره های زیبا و آشنایی با آداب و رسوم ملت ها، گذشته ا زآنکه خداشناسی ما را تقویت می کند و به شگفتیهای آفرینش خدا آشنا می سازد و فایده های بی شمار مادی و معنوی برای ما ارمغان می آورد، آدمی را از افسردگی می رهاند و به سلامتی جسم و روان ما کمک می کند. اکنون برای این که ابعاد گوناگون طبیعت در قرآن را نشان داده باشیم به آیات چند که در وصف طبیعت آمده، اشاره می کنیم: طبیعت در قرآن ← اهمیت طبیعت در قرآن کریم بیش از ۷۵۰ آیه اشاره به ظواهر طبیعت می کند ابعاد گوناگون جلوه ها و زیبایی های آن را یادآور می شود. در اغلب این آیات، ما را توصیه به مطالعه کتاب طبیعت و پند آموزی آن می کند. بی گمان، هدف این آیات، طرح علوم طبیعی و بیان قوانین آن نیست، هر چند به نکاتی اشاره دارد که پس از قرن ها اهمیت و حساسیت آن شناخته شده و خبر از این حقیقت می دهد که گوینده آن در اتصال به مبدأ الهی و آفریننده جهان است. آفریننده ای که از همه چیز خبر دارد و با آگاهی آن ها را پدید آورده و برای ما رام کرده است. قرآن کتاب هدایت است و منظور از ذکر این شگفتی ها تدبر در موجودات طبیعی و توجه به نشانه های آن در اصل خلقت است. ← پیدایش حیات در زمین یکی از مسایلی که همواره فکر بشررا به خود مشغول کرده، مساله حیات و چگونگی پیدایش آن در زمین است. در سیر طبیعت ما به زندگی موجودات گوناگون برخورد می کنیم و چگونگی حیات آن ها برای ما شگفت انگیز است. قرآن کریم در چگونگی حیات آن ها برای ما اشاره می کند. مثلاً می گوید: هرچیز زنده ای را از آب پدید آوردیم و یا به مناسبت آفرینش جهان می گوید: اوست که آسمانها و زمین را در شش دوره آفریده و قدرت استیلای او بر آب بود. ← تنوع در طبیعت شگفتی طبیعت به تنوع وچگونگی موجودات است؛ موجوداتی که از آب آفریده شده اند، عده ای بر روی شکم راه می روند و پاره ای از آن ها بر روی دو پا و برخی از آن ها بر روی چهارپا. خدا هر چه بخواهد می آفریند. ← اهمیت آب در طبیعت اهمیت آب در طبیعت در قرآن جایگاه مهمی قرار دارد. در تعبیرات گوناگون به شکل توصیف دریاها، رودخانه ها، نهرها و ریزباران ها مطرح می شود، اما آنچه در مرحله نخست جای دارد و آن را مقدس می کند این است که از آب پدید آمده و عرش خدا بر آب مستقر شده و در مرحله بعدی حیات انسان و سعادت و لذت زندگی هر جانداری در مجموع آفرینش، به آب وابسته است. قرآن در جایی، این شگفتی و زیبایی و اهمیت را چنین بیان می کند: و اوست که از آسمان، آبی فرود آورد، پس به وسیله آن از هرگونه گیاه برآوریم. و از آن گیاه جوانه سبزی خارج ساختیم که از آن دانه های متراکمی برمی آوریم و از شکوفه درخت خرما خوشه هایی است نزدیک به هم. و نیز از آب باران باغ هایی از انگور و زیتون و انار همانند و غیرهمانند بیرون آوردیم. به میوه آن چون ثمر دهد و به طرز رسیدنش بنگرید، بی گمان در اینها برای مردمی که ایمان می آورند نشانه هاست. ← زندگی دوباره طبیعت یکی دیگر از نمایش های خدا درجهان که قرآن از آن یاد می کند، حیات دوباره طبیعت است، طبیعتی که در فصل زمستان می میرد و سبزی وشادابی خود را از دست می دهد، اما در فصل بهار دوباره زنده شده وجان دیگر می گیرد. قرآن این رحمت الهی را با ریزش باران توصیف می کند یا در جای دیگر می گوید: خداوند بادها را می فرستد که ابرها را برانگیزند، آنگاه آن را به سوی سرزمین مرده می رانیم تا زمین را پس از مرگش دوباره زنده کنیم. توصیف طبیعت و حیات دوباره آن یکی ا زنمونه های دیگر شگفتی های طبیعت در قرآن است، اما جالب است بدانیم هدف این توصیف مشهود، نشان دادن طبیعی حیات انسان پس از مرگ است، به عبارت دیگر برای آن است که چگونه پس از آن که تمام جسم او پوسید و متلاشی شد، دوباره زنده می شود، همان گونه که طبیعت زمین پس از پژمردگی و خزان و مرگ، دوباره حیات پیدا می کند. ← طبقات آسمان نمایشگاه دیگری از طبیعت ساکت، آرام و بی زبان که در قرآن از آن سخن گفته می شود، نمایشگاه آسمان، ماه و ستارگان و کهکشان ها هستند. برای انسان فرصت هایی به دست می آید که با تأمل به آسمان نگاه کند و از نگاه خود لذت ببرد. این فرصت در شب در بیابان ها که نور شهرها کمتر وجود دارد و تلألؤ می کند و تابلویی طبیعی و منظم از جهان آفرینش را به نمایش می گذارد، بهتر فراهم می شود. قرآن با تعبیرات گوناگون این زیبایی ها را توصیف می کند و مهم تر آن که ما را به زاویه های پنهان شگفتی جهان آفرینش رهنمون می سازد: خدایی که هفت آسمان را طبقه طبقه آفرید. در آفرینش آن بخشایشگر، هیچ گونه اختلاف و تفاوت نمی بینی. باز بنگر آیا خلل و نقصانی می بینی. در آیه ای دیگر به جزئیات دیگری از آسمان و شگفتی هایش اشاره می کند. مگر ندیده اید که چگونه خدا هفت آسمان را تو درتو آفریده است و ماه را در میان آن ها روشنایی بخش گردانیده و خورشید را چون چراغی قرار داده است. ← ویژگی های زمین قرآن بیشترین نکات را درباره زمین به عنوان بستر زندگی انسان مطرح کرده است. بیش از ۴۵۰ آیه درباره زمین سخن می گوید، اما مهم ترین نکاتی که به بحث ما مربوط می شود، درباره امتیازات و امکانات زمین است. اینکه خداوند زمین را قابل روییدن آفریده تا بتوان از آن محصولی استخراج کرد، بر اثر بارش باران و فرورفتن آن در زمین که تبدیل به چشمه های جوشان می شود، زمین را کشیده و پهن آفریده است، زمین را گهواره قرار داده و راه ها را در زمین ترسیم کرده است ، زمینه رستنیهای گوناگون را فراهم ساخته و این که ظاهر زمین خشکیده دیده می شود ـ اما چون آب بر آن فرود برود به جنبش درمی آید و نمو می کند و آمادگی هر نوع رستنی در آن فراهم است و ده ها تعبیر دیگری که در توصیف زمین آمده و بیانگر ویژگی های زمین نسبت به سایر کرات می باشد، اینها نمونه هایی از توصیف طبیعت و زمین در قرآن به شمار می روند. ← رنگها از جمله موارد توصیف طبیعت در قرآن، توصیف رنگ هاست. تنوعی که حس کنجکاوی انسان ها را بر می انگیزد و به انسان گوشزد می کند که درباره علت پیدایش رنگها تأمل کند و از سوی دیگر نسبت به برخی از رنگ ها می گوید: این رنگ، برای بینندگان و تماشاگران ایجاد سرور می کند. ←← اهمیت رنگ های شادی بخش رنگ ها در طبیعت به دو بخش تقسیم می شوند: رنگ هایی که حزن آورند و رنگ هایی که شادی آفرین هستند. قرآن به رنگ های شادی بخش، اهمیت ویژه ای می دهد که شگفتی همگان را برمی انگیزد و انگیزه ای برای جلب توجه به وجود می آورد مانند رنگ زرد، رنگ سبز و سفید. مثلاً در اوصاف بهشتیان از رنگ سبز یاد می کند که بهشتیان بر پشتی های سبزرنگ تکیه زده اند یا از رنگ سفید در توصیف نوشیدنی های اهل بهشت یاد می کند: بیضاء لذة للشاربین. ←← تنوع رنگ در طبیعت خداوند از تنوع رنگ های میوه ها به عنوان یک نعمت یاد می کند: آیا ندانستی که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد. ما بدان آب میوه هایی با رنگ های گوناگون خارج ساختیم و نیز از کوه ها راه ها و رگه های سفید، سرخ و به رنگ های مختلف و گاه به رنگ کاملاً سیاه پدیدار نمودیم. واقعاً این پرسش مطرح است که اگر تمام این میوه ها با طعم ومزه های مختلف به یک رنگ بودند، جاذبه ای برای خوردن وجود نداشت و از آن لذتی ایجاد نمی شد. خداوند این تنوع رنگ ها را در طبیعت یکی از نعمت های الهی می داند. این شیوه از توصیف در طبیعت نسبت به ابرها، بادها، کوه ها، دشت و بیابان ها و سبزی ها نیز صادق است.. ← ارزش برخی مکانها در طبیعت یکی از محورهای طبیعت، مکان هاست. همان طور که برخی از مکانها دارای زیبایی و جاذبه است، برخی مکانها در فرهنگ قرآن ارزشمند و مقدس و معنویت آفرین است مانند مسجدالاقصی، مسجدالحرام، کوه طور و محراب زکریا. ← منزلت برخی زمان ها در طبیعت همین طور از بعد معنوی برخی زمان ها در طبیعت ارج و منزلتی خاص دارند و روح افزا هستند. این زمانها، مانند مکان های لذت بخش، شادابی معنوی به ارمغان می آورند و خداوند، رحمت و عنایت مخصوص در آن اوقات به انسان ها دارد و به عنوان نمونه در قرآن از وقت سحر، صبحگاهان به عنوان زمانی بس ارجمند یاد می کند و می فرماید: در آن هنگام به عبادت و راز و نیاز مشغول باشید. کسی که در این زمان با خدا ارتباط پیدا کند از فرصت های دیگر بهتر و ارجمندتر است. زیرا امید است که پرودگار چنین شخصی را که در این ساعت بیدارمی شود به عبادت و راز و نیاز با خدا مشغول می شود به مقامی ستوده برساند. صبح و نسیم صبحگاهی یکی از بهترین اوقات طبیعت است که برای ورزش و استشمام هوای آزاد استفاده می شود، اما قرآن این زمان را هم برای لذت معنوی و هم برای لذت مادی از بهترین فرصت ها معرف می کند. خوشا به حال آن انسان هایی که به جای خواب در این زمان بیدارند و لذت بهره گیری از صبح را به غفلت خواب جایگزین نمی کنند. اهداف ذکر طبیعت در قرآن ← جهت و سراپرده طبیعت مهم ترین نکته، جهت گیری ذکر طبیعت در قرآن است. انسان ها بویژه مخاطبان قرآن، کم و بیش طبیعت را می شناختند، اما آنچه لازم بود که آن ها بدانند، جهت و سراپرده طبیعت است. مثلاً قرآن بارها به این جهت از طبیعت یاد می کند تا اثبات مانع کند و از پیچیدگی ها وشگفتی های طبیعت به عنوان مظاهر خلق خدا یاد کند. به عنوان نمونه: سوره انعام آیه۱ و سوره احقاف آیه ۱-۳. ← یادآوری نظم البته گاهی در ابعاد دقیق تر زیبایی های طبیعت بازگفته می شود، مانند دلالت بر توحید یا تنزیه خداوند از داشتن فرزند یا داشتن نظم و پیوند. ← توجه دادن به عظمت خدا یا ذکر آن ها توجه دادن به عظمت، قدرت، تدبیر و رحمت و حکمت گستره علم الهی است.. ← تشویق به بهره برداری از طبیعت جالب تر از همه اینها که نشان دهنده تعادل و واقع گرایی قرآن می باشد، تشویق به بهره برداری از طبیعت و استفاده از لذات حسی است. به نظر من این شیوه بیان از ویژگی در قرآن است که به شکل معتدلی ما را در استفاده از طبیعت تشویق می کند. به همین دلیل در جایی قرآن در خطاب به پیامبر می گوید: بگو زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و نیز روزی های پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده ؟ بگو این نعمتها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند. ← جلوگیری از عجب و خودخواهی نکته دیگر ذکر شگفتی های طبیعت در قرآن به این جهت است که از غرور و عجب و خودخواهی باز دارد و نور ایمان در دل ها ایجاد شود. یا از رفتار گذشته ها عبرت بگیرد. ← تربیت نفس و جلوگیری از غفلت گاهی قرآن با ذکر نمونه ای از طبیعت در جهت تربیت نفس و جلوگیری از غفلت او سخن می گوید: مثلاً در آن جا که از طوفان دریا و تلاطم کشتی ها سخن می گوید و این حالت طبیعت را بیان می کند از آن جهت که انسان درحالت گشایش و وفور نعمت خدا را فراموش می کند و به هنگام سختی و فشار به یاد پروردگار می افتد؛ خدا این حالت را در ضمن حادثه ای طبیعی ذکر می کند: او کسی است که شما را در خشکی و دریا می گرداند، تا وقتی که در کشتی و در حالت آرامش هستید که با بادی خوش در حرکت است، افرادی در این حالت شاد هستند. (و از یاد خدا غافل )، اما بناگاه بادی سخت بر آن ها وزد و موج از هر طرف بر ایشان تازد یقین کنند که در محاصره افتاده اند، در آن حال خدا را پاکدلانه می خوانند که اگر ما را از این ورطه برهانی، قطعاً از سپاسگزارانیم. ← مباحث دیگر این ها نمونه هایی از اهداف ذکر طبیعت است، البته اهداف بسیاری در ذکر طبیعت می باشد که به همین نمونه ها بسنده شد، چنانکه مباحث دیگری در ذکر طبیعت مطرح است، مانند اسلوب قرآن در توصیف طبیعت، مقایسه میان شیوه قران و شیوه کتاب های مقدس، اعجاز علمی قرآن در بیان مسائل طبیعی و موضوعات دیگری که هریک بحث مستقلی را می طلبد.

واژه نامه بختیاریکا

گُر

جدول کلمات

کیان, کیانا, ناتور

پیشنهاد کاربران

آپژه ، جُنَم ، آخشیگ

( = آن بخش از جهان که ساخته ی دست مردم نیست؛ مانند رود، کوه. . . ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
لانوژا ( سنسکریت: مانوشَ )
پِراکْتی ( سنسکریت: پراکرْتی )
واسْتو ( سنسکریت )

( = منش، خوی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مانوش ( سنسکریت: مانوشَ )
سَمسان ( سنسکریت: سَمستْهانَ )
تَتوا ( سنسکریت )

این واژه تازى ( اربى ) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: دوم در معناى ذات و اخلاق و فطرت : جَنَم Janam ( پارسى: طبیعت ، سرشت ، توانایى ، شایستگى ) ، بْرِه Breh ( پهلوى: طبیعت ، خوى ، اخلاق و . . . ) ، خوى Xuy ، منش Manesh ، چیهْرْ Chihr ( پهلوى: طبع ، طبیعت ، ذات
، سرشت ، خوى ) ، خیم Xim ( پهلوى: ذات ، طبیعت ، فطرت ، سرشت ) ، سرشت Seresht ، نهاد - نیهات Nahad - Nihat ، سمسان Samsan ( سانسکریت: سَمستْهانَ : طبیعت ، خوى ، ذات ، طینت ) ، تَتْوا Tatva ( سانسکریت: طبیعت ، منش ، خوى ) ، چیهْرَک Chihrak ( پهلوى: طبع ، طبیعت ، ذات ، سرشت )
، گُهر - گُهره Gohar - Gohareh ( پهلوى: اصل ، ذات ، طبیعت ، طبع ، سرشت ) ، خُک Xok ( پهلوى: اخلاق ، طبیعت ، ذات ، منش ) ، مِنُک Menok ( پهلوى: فطرت ، طبیعت ، ذات )

این واژه تازى ( اربى ) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: نخست در معناى هستى ، آفرینش و بخش هاى بکر گیتى : اَپرهام Aparham ( پهلوى: ١ - طبیعت ، ٢ - فرشته ى تدبیرکننده عالم، ٣ - ابراهیم ، ٤ - پیر و بزرگ همه ) ، آپژه Apzheh ( پهلوى: طبیعت ، هستى ) ، بْرِه Breh ( پهلوى:
طبیعت و . . . ) ، سیروشت Sirusht ( کردى: طبیعت ، هستى ، فطرت ) ، گِتاه Getah ( پهلوى: هستى ، طبیعت ، زندگى ، دنیا ) ، آخْوْ Axv ( پهلوى : طبیعت ، هستى ، عالم ) ، مانوژا Manuzha ( سانسکریت: مانوشَ : طبیعت ، هستى ، ذات، فطرت ) ، پراکتى Perakti ( سانسکریت: طبیعت ، هستى )
، واسْتو Vasto ( سانسکریت : طبیعت )

ابرهام - طبیعت یک کلمه عربی بوده که وارد زبان پارسی شده است. معادل فارسی آن {ابرهام} میباشد.
آنچه که انسان، در پدید آوردن آن، دخالت نداشته باشد را طبیعت گویند. طبیعت، محصول دیالکتیک ذهنی انسان و جهان ابژه ها است. انسان، پیش از زندگی در شهرها، در طبیعت می زیسته است. دگرگونی از ویژگی های طبیعت است.
گرایش به طبیعت در فلسفه [ویرایش]
گرایش بشر به دگرگونی در طبیعت، سبب ایجاد دیدگاهی در فلسفه، به نام طبیعت گرایی شد. از فیلسوفانی که دیدگاه خود را بر اساس تغییر پذیری طبیعت قرار داده اند، می توان از دنیس دیدرو و مارکی دوساد نام برد.
منبع
Nature - Speak: Signs, Omens and Messages in Nature by Ted Andrews - Dragonhawk Publishing - U. S. A - ۲۰۰۳
[نهفتن]
ن • ب • و
عناصر طبیعت
گیتی
فضا • زمان • ماده ( فیزیک ) • انرژی
زمین
علوم زمین • آینده زمین • تاریخ زمین شناسی زمین • زمین شناسی • تاریخ زمین • زمین ساخت بشقابی • ساختار زمین
آب وهوا
جو زمین • اقلیم • هواشناسی
زیست بوم
بوم شناسی • اکوسیستم • Wilderness
زندگی
زیست شناسی • یوکاریوت ( گیاه/گیاگان, جانوران/زیاگان, قارچ, آغازیان ) • Evolutionary history of life • سازماندهی زیستی • اندامگان • پیدایش حیات • پروکاریوت ( باستانیان, باکتری ) • ویروس ( زیستی )
از ویکی پدیا
همچنیNature, in the broadest sense, is equivalent to the natural world, physical world, or material world. "Nature" refers to the phenomena of the physical world, and also to life in general. It ranges in scale from the subatomic to the cosmic.
The word nature is derived from the Latin word natura, or "essential qualities, innate disposition", and in ancient times, literally meant "birth". [1] Natura was a Latin translation of the Greek word physis ( φύσις ) , which originally related to the intrinsic characteristics that plants, animals, and other features of the world develop of their own accord. [2][3] The concept of nature as a whole, the physical universe, is one of several expansions of the original notion; it began with certain core applications of the word φύσις by pre - Socratic philosophers, and has steadily gained currency ever since. This usage was confirmed during the advent of modern scientific method in the last several centuries. [4][5]
Within the various uses of the word today, "nature" often refers to geology and wildlife. Nature may refer to the general realm of various types of living plants and animals, and in some cases to the processes associated with inanimate objects – the way that particular types of things exist and change of their own accord, such as the weather and geology of the Earth, and the matter and energy of which all these things are composed. It is often taken to mean the "natural environment" or wilderness–wild animals, rocks, forest, beaches, and in general those things that have not been substantially altered by human intervention, or which persist despite human intervention. For example, manufactured objects and human interaction generally are not considered part of nature, unless qualified as, for example, "human nature" or "the whole of nature". This more traditional concept of natural things which can still be found today implies a distinction between the natural and the artificial, with the artificial being understood as that which has been brought into being by a human consciousness or a human mind. Depending on the particular context, the term "natural" might also be distinguished from the unnatural, the supernatural, or synthetic.
Contents [hide]
1 Earth
1. 1 Geology
1. 1. 1 Geological evolution
1. 2 Historical perspective
2 Atmosphere, climate, and weather
3 Water on Earth
3. 1 Oceans
3. 2 Lakes
3. 2. 1 Ponds
3. 3 Rivers
3. 4 Streams
4 Ecosystems
4. 1 Wilderness
5 Life
5. 1 Evolution
5. 2 Microbes
5. 3 Plants and animals
6 Human interrelationship
6. 1 Aesthetics and beauty
7 Matter and energy
8 Beyond Earth
9 See also
10 Notes and references
11 External links
[edit]Earth
Main articles: Earth and Earth science
View of the Earth, taken in 1972 by the Apollo 17 astronaut crew. This image is the only photograph of its kind to date, showing a fully sunlit hemisphere of the Earth.
Earth ( or, "the earth" ) is the only planet presently known to support life, and its natural features are the subject of many fields of scientific research. Within the solar system, it is third closest to the sun; it is the largest terrestrial planet and the fifth largest overall. Its most prominent climatic features are its two large polar regions, two relatively narrow temperate zones, and a wide equatorial tropical to subtropical region. [6] Precipitation varies widely with location, from several metres of water per year to less than a millimetre. 71 percent of the Earth's surface is covered by salt - water oceans. The remainder consists of continents and islands, with most of the inhabited land in the Northern Hemisphere.
Earth has evolved through geological and biolo . . .

کیان

نهاد
ناتور

درونمایه

نهادواره، نهادینگی، سرشتواره، سرشتوارینگی

سرشت


این واژه عربی مثل بیشتر واژه های عربی در زبان فارسی بی معنی است و در معنی های گوناگونی هم بکار می رود به معنی نرمال و nature که می توان از واژه بهنجار و آفرینش یا گیتی بهر برد
مثلن آفرینش جاندار یا بی جان ناگفته نماند که کردها ( کسانی که واژه های ایرانی بسیاری را برای ما پاس داشتند ) واژه سرشت را بکار می برند

شاید واژه طبیعت و واژههای هم خانواده آن نه سامی که آرایی باشند بر پایه دلیل های زیر:
کاربرد واژه daba در لتونیایی که زبانی نیا هند و اروپایی است
در انگلیسی ها واژه ای همانند طبیعت داریم :
temper
و چه بسا که واژه طب هم هم ریشه با این واژه گان باشد و هند و اروپایی باشد نه سامی

واژه تپیئت که عرب آنرا طبیعت مینویسد ساخته شده از واژه فنلاندی tapa ( ستانده از زبانهای منطقه بالتیک ) به معنای خوی طبع رسم رفتار شیوه قانون way mode manner style habit rule و پسوند آریایی ایئت که در لغت سنسکریت نویئت ( نو ایئت ) नव्यता navyata به معنای نوینگی - fashion و در واژه ایرانی خوبیت نیز دیده میشود. تپ را در لاتویا و لیتوانی daba میخوانند و در معنای طبیعت حالت خو nature character disposition به کار میبرند که tava در استونی و taba و dabā و dabiski ( به معنای naturally طبیعی ) در منطقه بالتیک شکلهای دیگر آن هستند. بدینسان روشن میشود که لغت طبع→tapa به معنای خوی همریشه نیست با لغت طبع→tip به معنای چاپ - مطبوعات و واژگان عربی طبیع و طبیعی ( طبیع ی ) و مطبوع ( دلخواه - دلپسند - طبع پسند - طبع خواه ) و طبایع جعلی هستند.

۱. طبیعت ( جهان، گیتی )
۲. طبیعت ( سرسبزی، باغ و گلشن، دشت و دمن )
۳. طبیعت ( نهاد، سرشت، خو، منش )


گتاه و گیتی و گیتا

پرهام

Nation یا به پارسی نَهِش Nahesh ( ع: مِلَّت )
هم ریشه با Nature یا به پارسی نَهاد Nahaad ( ع: طَبیعَت )
هر دو از ریشه پروا - هندو - اروپایی *gene - که در پارسی معنی زادَن Zaadan و زیستَن Zistan دارند.
اگر پسوند صفت ساز انگلیسی و پارسی - ال بگیرند میشوند ( همچون در گُودال، پوشال، گِردال، چَنگال و. . . )
نَشنال یا نَهِشال ( National, Naheshaal ) ( ع: مِلّی )
نَچرال یا نَهادال ( Natural, Nahaadaal ) ( ع: طَبیعی )
و پیشوند اینتِر - یا اَندَر - به معنی ( مینو، meaning ) در میان به نشنال بیفزاییم میشود اینتِرنَشنال، اَندَرنَهِشال ( International, Andarnaheshaal ) ( ع: بِین ُالمِلَّلی )

کیاناد

Nachr

طبیعت جایی میباشد که در آن هرگز یا بسیار به ندرت در آن اشکال زاویه دار خواهیم دید
هم در زمین بدین صورت هست هم در آسمان

زاستار

وضعیت

منش، رفتار، کردار، اساس، بنیه، ریشه

هستی، خدا ( شاید ریشه ی این واژه از " خود آی" بوده و بر اثر ساده سازی به خدا تبدیل شده )

زیست بوم، خوی، سرشت، مَنِش

به باور من، آمیخته واژه ی �زیست بوم� بویژه از سویه ی کاربردی آن از برد بیش تری در سنجش با پیشنهادهای بسیار خوب برخی کاربران در بالا ( از آن میان با اشاره به ریشه های سانسکریت ) برخوردار است. واژه ی سانسکریت مانوژه یا مانوژا را نیز چون جایگزینی درخور، بسیار می پسندم.

کیانا

واژه برابر ایرانی طبیعت . . . . کردی :سروشت, آوا, خوازا یعنی خدا زاد که کرمانجی ها میگن . . . فارسی هم همون سرشت درسته زاستا هم درسته

( = ماهیت؛ ویژگی ساختاری چیزی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سرشت، آتمَن، نیایا، سَتوا ( سنسکریت ) تَسات ( سنسکریت: تَساتا )


کلمات دیگر: