کلمه جو
صفحه اصلی

صاع

فرهنگ فارسی

پیمانه، پیمانهای که احکام اسلام بر آن جاری است، پیمانه معادل چهارمدیایک من تبریزیاسه کیلوگرم
( اسم ) واحد وزن پیمانه ایست چهار مد و مساوی هشت رطل و برابر چهار من .
نام موضعی است در اندلس

فرهنگ معین

(عْ ) [ ع . ] (اِ. ) پیمانه ، پیمانه ای برابر با سه کیلوگرم ، یک من تبریز.

لغت نامه دهخدا

صاع . (اِخ ) نام موضعی است در اندلس . (الحلل السندسیة ج 1 ص 69).


صاع. ( ع اِ ) پیمانه ای است که بر آن احکام مسلمانان از کفاره و فطره دائر و جاری است ، و آن چهار مُدّ است و هر یک مُدّ یک رطل و ثلث رطل و رطل دوازده اوقیه است و اوقیه یک استار و دو ثلث استار، و استار چهار مثقال و نصف مثقال و مثقال یک درهم وسه سبع درهم و درهم شش دانگ و دانگ دو قیراط، و قیراط دو طسوج و طسوج دو جو میانه ، و جو میانه شش یک از هشت یک درهم است و حبه یک چهل وهشتم درهم. داودی گوید که مقدار صاع که در آن اختلاف واقع نشود چهار مشت است از دو کف مرد میانه که نه بزرگ کف باشد و نه خرد، زیرا که در همه جا صاع نبی ( ص ) یافت نشود. ج ، اَصْواع ، اَصْوُع ، اَصْؤُع ، صوع. ( منتهی الارب ). کیله ای است به وسعت چهار مُدّ و مُدّ پری دو کف است از طعام... وقدر صاع به رطل عراقی نه رطل و به رطل مدنی شش رطل است. ( رساله اوزان و مقادیر مقریزی ). نام پیمانه ای است که چهار مد باشد و هر مد یک رطل و ثلث رطل باشد.( غیاث اللغات ). چهار مد بود نزد مردم مدینه و هشت رطل نزد مردم کوفه. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ص 11 ). پیمانه چهارمنی. چهار من شرعی. ( زمخشری ). پنج رطل و چهار مد. یک من تبریز و سی مثقال است. ( از حاشیه صراح خطی ). مساوی دو هزار و نهصد و چهل و هشت گرم و چهل سانتی گرم است. ( ترجمه شرایع به فرانسه تألیف دوکری ج 1 ص 18 ح 1 ). مجازاً بمعنی جام آید :
ز دزدی صاع آوریده خبر
بدین داستان من شدم چون شرر.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
نه از جاه جویان توان یافت جاهی
نه از صاع خواهان توان یافت صاعی.
خاقانی.
مهر چون در خوشه یک مه ساخت خرمن روشنان
ماه را صاع زر شاه مظفر ساختند.
خاقانی.
گردون فروگذاشت هزاران حلی که داشت
صاعی بساخت کز پی عید است درخورش.
خاقانی.
چرخ بر من عید کرد و هر مَهَم
ماه نو صاع تهی بنمود و بس.
خاقانی.
در یوسفی زن که کنعان دل را
ز صاع لئیمان عطائی نیابی.
خاقانی.
گفتی غوغای مصر طالب صاع زرند
صاع زر آمد به دست شد دل غوغا خرم.
خاقانی.
مرغ سحر شناعت از آن زد چو مصریان
کآن صاع عید دید به بار سحر درش.
خاقانی.
صاع زر شاه شد ماه بدان میدهد
سنبله چرخ را زابر کف شاه نم.
خاقانی.

صاع . (ع اِ) پیمانه ای است که بر آن احکام مسلمانان از کفاره و فطره دائر و جاری است ، و آن چهار مُدّ است و هر یک مُدّ یک رطل و ثلث رطل و رطل دوازده اوقیه است و اوقیه یک استار و دو ثلث استار، و استار چهار مثقال و نصف مثقال و مثقال یک درهم وسه سبع درهم و درهم شش دانگ و دانگ دو قیراط، و قیراط دو طسوج و طسوج دو جو میانه ، و جو میانه شش یک از هشت یک درهم است و حبه یک چهل وهشتم درهم . داودی گوید که مقدار صاع که در آن اختلاف واقع نشود چهار مشت است از دو کف مرد میانه که نه بزرگ کف باشد و نه خرد، زیرا که در همه جا صاع نبی (ص ) یافت نشود. ج ، اَصْواع ، اَصْوُع ، اَصْؤُع ، صوع . (منتهی الارب ). کیله ای است به وسعت چهار مُدّ و مُدّ پری دو کف است از طعام ... وقدر صاع به رطل عراقی نه رطل و به رطل مدنی شش رطل است . (رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ). نام پیمانه ای است که چهار مد باشد و هر مد یک رطل و ثلث رطل باشد.(غیاث اللغات ). چهار مد بود نزد مردم مدینه و هشت رطل نزد مردم کوفه . (مفاتیح العلوم خوارزمی ص 11). پیمانه ٔ چهارمنی . چهار من شرعی . (زمخشری ). پنج رطل و چهار مد. یک من تبریز و سی مثقال است . (از حاشیه ٔ صراح خطی ). مساوی دو هزار و نهصد و چهل و هشت گرم و چهل سانتی گرم است . (ترجمه ٔ شرایع به فرانسه تألیف دوکری ج 1 ص 18 ح 1). مجازاً بمعنی جام آید :
ز دزدی ّ صاع آوریده خبر
بدین داستان من شدم چون شرر.

شمسی (یوسف و زلیخا).


نه از جاه جویان توان یافت جاهی
نه از صاع خواهان توان یافت صاعی .

خاقانی .


مهر چون در خوشه یک مه ساخت خرمن روشنان
ماه را صاع زر شاه مظفر ساختند.

خاقانی .


گردون فروگذاشت هزاران حلی که داشت
صاعی بساخت کز پی عید است درخورش .

خاقانی .


چرخ بر من عید کرد و هر مَهَم
ماه نو صاع تهی بنمود و بس .

خاقانی .


در یوسفی زن که کنعان دل را
ز صاع لئیمان عطائی نیابی .

خاقانی .


گفتی غوغای مصر طالب صاع زرند
صاع زر آمد به دست شد دل غوغا خرم .

خاقانی .


مرغ سحر شناعت از آن زد چو مصریان
کآن صاع عید دید به بار سحر درش .

خاقانی .


صاع زر شاه شد ماه بدان میدهد
سنبله ٔ چرخ را زابر کف شاه نم .

خاقانی .


|| زمین پست . || جایی که بروبند تا در آن بازی کنند. || جای سینه ٔ شترمرغ وقتی که بر زمین گذارد. (منتهی الارب ). || جای بذر یک صاع دانه . (اقرب الموارد). || زکاة. صدقه . رجوع به صاع ستان شود :
او گرفته ز سخن روزه و از عید سخاش
صاع خواهان زکاة آدم و حوا بینند.

خاقانی .


گر صاع سر سه بوسه ٔ عیدی دهد مرا
زان رخ دهد که گندم گون است پیکرش .

خاقانی .


و رجوع به صاع سر شود.

فرهنگ عمید

پیمانه ای معادل چهار مد، یک من تبریز، یا سه کیلوگرم که احکام اسلام از کفاره و فطریه بر آن جاری است، پیمانه.

دانشنامه عمومی

صاع یکای جرم برابر با ۹ رَطل عراقی است. در نتیجه هر صاع برابرِ ۲۸۳۰،۴۶۴ گرم است. مقدار زکات فطره برای هر شخص برابر یک صاع قوت غالب می باشد.
فرهنگ فارسی معین

دانشنامه آزاد فارسی

(با صورت جمعِ صواع) پیمانه و مقیاسی قدیمی در برخی از کشورهای اسلامی برای اندازه گیری مقدار غلات و مایعات. این مقیاس در بعضی از مناطق مقدار متفاوتی داشت؛ ازجمله در مدینه برابر با چهار رطل، در کوفه برابر با هشت رطل، در بغداد برابر با ۹ رطل و در چند جای دیگر برابر با ۶ رطل در نظر گرفته می شد. در سال دوم هجرت، پیامبر اسلام(ص) در مناسک مربوط به عید فطر، زکات هر شخص را معادل یک صاع یا چهار مُد مدینه تعیین کرد که از همین رو به صاع نبی معروف شد. اصولاً نسبت دادن واحد مقیاس گنجایش به واحد وزن نتیجه ای تقریبی دارد، چراکه وزن محتوای هر پیمانه به نوع جنس مظروف آن بستگی دارد. صاع نبی گنجایش۳.۶۸۵ لیتر آب را دارد که برحسب وزن مخصوص گندم (که هکتولیتر آن برابر با ۷۷ کیلوگرم است) معادل۲.۹۴۸ کیلوگرم گندم یا حدود سه کیلوگرم غله است. صاع نبی همان مبنای صاع شرعی است و بیشتر فقیهان آن را تأیید کرده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صاع، واحد اندازه گیری وزن است.
عنوان صاع برای تعیین اندازه بعضی موضوعات در بابهایی چون طهارت ، زکات و حج به کار رفته است.
تعیین وزن
صاع پیمانه ای است که برای تعیین وزن برخی اشیا استفاده می شده است. یک صاع گندم بر حسب کیلو حدود سه کیلو گرم بر حسب مُدّ چهار مدّ و بر حسب رطل نُه رطل عراقی و شش رطل مدنی است.
معادل
و از آنجا که هر رطل عراقی معادل ۹۱ مثقال شرعی است، هر صاع ۸۱۹ مثقال شرعی و ۶۱۴ و یک چهارم مثقال صیرفی است.
غسل ترتیبی
...

جدول کلمات



کلمات دیگر: