کلمه جو
صفحه اصلی

باس


مترادف باس : بیم، ترس، هراس، خشم، هیبت، غضب

فارسی به انگلیسی

bass


مترادف و متضاد

۱. بیم، ترس، هراس
۲. خشم، هیبت، غضب


بیم، ترس، هراس


خشم، هیبت، غضب


فرهنگ فارسی

شجاعت، دلیری، خشم، خوف، شدت، عذاب، قوت
( اسم ) ۱ - قوت دلیری شجاعت . ۲ - خشم غضب . ۳ - عذاب سختی شدت . ۴- بیم خوف .
شدت دلاوری کردن در جنگ

فرهنگ معین

[ فر. ] ( اِ.) 1 - بم ترین صدای مرد در موسیقی . 2 - بم ترین و بزرگترین ساز زهی در ارکستر.


( بأس ) (بَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - نیرو، شجاعت . ۲ - خشم ، غضب . ۳ - سختی ، شدت . ۴ - بیم ، ترس .
[ فر. ] ( اِ. ) ۱ - بم ترین صدای مرد در موسیقی . ۲ - بم ترین و بزرگترین ساز زهی در ارکستر.

لغت نامه دهخدا

باس. ( اِ ) قدیم در مقابل حادث. ( برهان ) ( هفت قلزم ) ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). قدیم که باش نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ دساتیر 234 ). و آن جزو اول باستان است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). بمعنی کهنه و قدیم از مجعولات دساتیر است. ( یادداشت مؤلف ). || زارع. کشاورز. ( ناظم الاطباء ).

باس. ( فرانسوی ، اِ ) قسمتی از یک قطعه موسیقی که آهنگ آن در منتهای پستی و کوتاهی نواخته شود. || نام دیگری که سابقاً به ویلن سل داده شده بوده است. || در موزیک های نظامی این لغت اصطلاحاً در مورد نوعی از شیپورهای خاص معروف به ساکسورن داده میشود.

باس. ( اِخ ) ژرژ. نام دریانورد انگلیسی که بوغاز معروف به «باس » را در تاسمانی بسال 1798 م. کشف کرد و این تنگه بنام او باقی ماند.

باس. ( اِخ ) نام تنگه ای است در حدود تاسمانی ( استرالیا )، که بوسیله ژرژباس در 1798 م. کشف شده وبهمین مناسبت بدین نام شهرت یافته است. رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1196 شود.

باس. ( اِخ ) در شمال خاوری منوجان [ جیرفت ] در راه ریگان که در سه منزلی بندر هرموز است دو شهر باس و جکین در همسایگی یکدیگر واقع بود و هر کدام مسجد و بازاری جداگانه داشت. ( ترجمه سرزمین های خلافت شرقی لسترانج ص 340 ).

بأس. [ ب َءْس ْ ] ( ع اِ ) بؤس. شدت. دلاوری در جنگ. ( اقرب الموارد ). بأساء قوت در حرب و دلیری. ( منتهی الارب ). || عذاب. سختی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || قوت. نیرو: و انزلنا الحدید فیه بأس شدید؛ یعنی نیروی شدید. || خوف. ترس. لابأس علیک ؛ ترسی بر تو نیست. || صعوبت. دشواری. لابأس ان تعرفوا؛ ای لاصعوبة. || مانع. محذور. لابأس به ؛ ای لاشدة و لامانع و لامحذور. ( اقرب الموارد ). || حرج. ( از اقرب الموارد ). لابأس فیه ؛ ای لاحرج فیه.

باس . (اِ) قدیم در مقابل حادث . (برهان ) (هفت قلزم ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). قدیم که باش نیز گویند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ دساتیر 234). و آن جزو اول باستان است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی کهنه و قدیم از مجعولات دساتیر است . (یادداشت مؤلف ). || زارع . کشاورز. (ناظم الاطباء).


باس . (اِخ ) ژرژ. نام دریانورد انگلیسی که بوغاز معروف به «باس » را در تاسمانی بسال 1798 م . کشف کرد و این تنگه بنام او باقی ماند.


باس . (اِخ ) در شمال خاوری منوجان [ جیرفت ] در راه ریگان که در سه منزلی بندر هرموز است دو شهر باس و جکین در همسایگی یکدیگر واقع بود و هر کدام مسجد و بازاری جداگانه داشت . (ترجمه ٔ سرزمین های خلافت شرقی لسترانج ص 340).


باس . (اِخ ) نام تنگه ای است در حدود تاسمانی (استرالیا)، که بوسیله ٔ ژرژباس در 1798 م . کشف شده وبهمین مناسبت بدین نام شهرت یافته است . رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1196 شود.


باس . (فرانسوی ، اِ) قسمتی از یک قطعه ٔ موسیقی که آهنگ آن در منتهای پستی و کوتاهی نواخته شود. || نام دیگری که سابقاً به ویلن سل داده شده بوده است . || در موزیک های نظامی این لغت اصطلاحاً در مورد نوعی از شیپورهای خاص معروف به ساکسورن داده میشود.


فرهنگ عمید

۱. شجاعت، دلیری.
۲. قوت.
۳. خشم.
۴. خوف.
۵. عذاب.
۶. شدت، سختی.
۱. ویژگی صدای بم مرد.
۲. (اسم ) خوانندۀ مرد که صدای بم دارد.
۳. (اسم ) قسمتی از قطعۀ موسیقی که این خواننده اجرا می کند.
۴. (اسم ) مجموعه ای از خوانندگان گروه کر که صدای بم مردانه دارند.

۱. شجاعت؛ دلیری.
۲. قوت.
۳. خشم.
۴. خوف.
۵. عذاب.
۶. شدت؛ سختی.


۱. ویژگی صدای بم مرد.
۲. (اسم) خوانندۀ مرد که صدای بم دارد.
۳. (اسم) قسمتی از قطعۀ موسیقی که این خواننده اجرا می‌کند.
۴. (اسم) مجموعه‌ای از خوانندگان گروه کر که صدای بم مردانه دارند.


دانشنامه عمومی

باس نام بازه ای از صدا در موسیقی و گونه ای از صدای بسیار بَم مردان در خوانندگی و اپرا است.
در مطالعه هارمونی معمولاً چهار قسمت صدایی مورد استفاده قرار می گیرد، به نام های سوپرانو، آلتو، تِنور و باس.

دانشنامه آزاد فارسی

باس (موسیقی)(bass)
بم ترین (پایین ترین ) صدای مردانه ، با گسترۀ تقریبی دو۲ - رِ۴؛ چنانچه پسوند نام یک ساز باشد، به این مطلب اشاره می کند که گسترۀ آوایی صدای ساز تقریباً همانند همین گسترۀ آوایی است . ازجمله خوانندگان معروف باس عبارت اند از فیودور شالیاپینروس و بوریس کریستوف۲بلغاری. این واژه همچنین سازهای باس یک کُنسُرت یا خانوادۀ سازی را دربرمی گیرد، مثلاً کلارینت باس ، توبای باس ، و فاگوت (باسون ) که گسترۀ آوایی مشابهی دارند. سازی که یک اکتاو بم تر از باس باشد، کنترباس است .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَأْسِ: شدت - سختی -صلابت- شدت وسختی جنگ -سختگیری وعذاب
معنی بِئْسَ: بد
معنی بَعَثَ: برانگیخت- چیزی را به طرفی سوق داد
معنی بَعْثِ: برانگیختن- چیزی را به طرفی سوق دادن
ریشه کلمه:
بئس (۷۳ بار)

«بأس» در لغت به معنای «شدت و قوت و قدرت» است و به مبارزه و جنگ نیز بأس گفته می شود; و لذا بعضی از مفسران آن را به معنای وسائل جنگی اعم از دفاعی و تهاجمی تفسیر کرده اند. در روایتی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام)نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: یَعنِی السِّلاحَ وَ غَیْرَ ذلِکَ «منظور اسلحه و غیر آن است». روشن است این، از قبیل بیان مصداق است.
سختی. ناپسند. بؤس و بأساء نیز همان معنی را دارد (مفردات) ایضاً به معنی عذاب، خوف، قدرت، و سختی جنگ آمده است (اقرب الموارد)نا گفته نماند: جامع تمام معانی همان سختی و ناپسند است. عذاب، جنگ، خوف همه از مصادیق سختی و ناپسنداند در این آیه به نظر می‏آید که مراد از بأس سختی و صلابت باشد یعنی خدا از حیث صلابت و عقوبت سخت‏تر است مراد از بأس در آیه قهراً عذاب است و آن از افراد سختی است که معنای اصلی کلمه است بأس را در آیه، شدت جنگ و جنگ معنی کرده‏اند و با اصل معنی کاملاً درست است. بائس در آیه کسی است که به او سختی رسیده است بنابراین، فقیر صفت بائس است، زیرا ممکن است، بائس غیر فقیر باشد یعنی عذاب شدید.

پیشنهاد کاربران

اقتدار و اعتبار


کلمات دیگر: