کلمه جو
صفحه اصلی

شناخت


مترادف شناخت : آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت، آشنایی، اطلاع، درک، وقوف، آشنا

فارسی به انگلیسی

cognition, cognizance, intimacy, knowledge, recognition, understanding

recognition, acquaintance


فارسی به عربی

ادراک

مترادف و متضاد

recognition (اسم)
تشخیص، شناخت، شناسایی، به رسمیت شناختن، بازشناسی، بازشناخت

cognition (اسم)
معرفت، شناخت، ادراک

آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت


آشنایی، اطلاع، درک، وقوف


آشنا


۱. آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت
۲. آشنایی، اطلاع، درک، وقوف
۳. آشنا


فرهنگ فارسی

مصدرمرخم، شناسایی، آشنایی، فهم ودریافت، علم
( مصدر اسم ) ۱ - شناسایی آشنایی . ۲ - دریافت اندر یافت ادراک فهم . ۳ - علم معرفت . ۴ - ( اسم ) شناخته .

افکار، دانسته‌ها، تفاسیر، تعابیر، دریافت‌ها و اندیشه‌های هر فرد


فرهنگ معین

(ش ) ۱ - (مص م . ) شناسایی . ۲ - (اِمص . ) دریافت . ۳ - معرفت .

لغت نامه دهخدا

شناخت. [ ش ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ) اسم مصدر از شناختن. عرفان. معرفت. شناسایی. عرفه. علم. شناختن. ( ناظم الاطباء ). عرفه. ( منتهی الارب ) : اندر شناخت راه حق تعالی. ( منتخب قابوسنامه ص 10 ).
آنکه خود را شناخت نتواند
آفریننده را کجا داند.
ناصرخسرو.
اندر آنکه بر طبیعت واجب است که بشناسد که هر بیماری کدام بیماری است و یاد کردن شناخت آن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و در معرفت کارها و شناخت مناظم آن رأی ثاقب و فکرت صایب روزی کرد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 29 ). و گفت چندان یادش کردم که جمله خلقان یادش کردند تا به جایی که یادکرد من یادکرد او شد، پس شناخت او تاختن آورد و مرا نیست کرد، دگرباره تاختن آورد و مرازنده کرد. ( تذکرةالاولیاء عطار ). گفت کاشکی که خلق به شناخت خود توانندی رسید که معرفت ایشان را در شناخت خود تمام بودی. ( تذکرةالاولیاء عطار ). و گفت علامت شناخت حق گریختن از خلق باشد و خاموش بودن در معرفت او. ( تذکرةالاولیاء عطار ). اگر با وجود این مقدار شناخت ، خواطر ایشان را بیرون این صحبت بطرفی بررفتی... حضرت خواجه مؤاخذه میکردند. ( بخاری ).
- اهل شناخت ؛ عارف. ( یادداشت مؤلف ). صاحب معرفت. اهل معرفت :
نه هر سخن که بداندبگوید اهل شناخت
به سِرّ شاه سر خویشتن نشاید باخت.
سعدی.
و رجوع به اهل شود.
- شناخت حجت ؛ عُرْقوب. ( منتهی الارب ).
- شناخت یار ؛ شناسایی دوست و اقرار و اعتراف دوست. ( ناظم الاطباء ).
- کیهان شناخت ؛ شناسایی کیهان. معرفت کیهان و می توان بجای «شناسی » در آخر ترکیبات حیوان شناسی و گیاه شناسی این کلمه را به کار برد. ( یادداشت مؤلف ).
- ناشناخت ؛ عدم معرفت. کمی اطلاع یا بی اطلاعی :
آفتی نبود بتر از ناشناخت
تو بر یار و ندانی عشق باخت.
مولوی.
|| عهد. ( از منتهی الارب ) :
دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت.
سعدی.
|| ( ن مف مرخم ) شناخته. شناخته شده.
- ناشناخت ؛ ناشناخته. گمنام. مجهول :
و آن را که بر مراد جهان نیست دسترس
در زادبوم خویش غریب است و ناشناخت.
سعدی.
- || در لباس مبدل. بصورت و هیأتی که شناخته نشود : یکی از ملوک عرب به ناشناخت بیرون آمدی. ( گلستان سعدی ).
رجوع به شناختن شود.

فرهنگ عمید

۱. آشنایی.
۲. فهم و دریافت.
۳. علم و معرفت: نه هر سخن که برآید بگوید اهل شناخت / به سرّ شاه سر خویشتن نشاید باخت (سعدی: ۱۳۰ ).

دانشنامه عمومی

شناخت به عمل فکری یا فرایند بدست آوردن دانش و فهم از طریق تفکر، تجربه، و حواس گفته می شود. معانی گوناگونی را در زمینه های گوناگون به خود اختصاص داده است. در علم روان شناسی منظور از شناخت، عملکردهای (functions) روان شناختی فرد می باشد.
هوارد گاردنر
ژان پیاژه
نظریهٔ هوش های چندگانه
روان شناسی رشد
شناخت به توصیف، اکتساب، ذخیره سازی، تبدیل، و مورد مصرف قرار دادن دانش می پردازد. عوامل مختلفی همچون ادراک، حافظه، زبان، استدلال، و تصمیم گیری از جمله فرایندهای ذهنی هستند که در مراحل گوناگون شناخت دخالت دارند.
مقالهٔ اصلی: علوم شناخت
این دسته از علوم میان رشته ای زمینه های علمی وسیع و گوناگونی همچون فلسفه، روان شناسی، هوش مصنوعی، علوم اعصاب، زبان شناسی، و مردم شناسی را به هم پیوند زده، به مطالعهٔ ذهن و هوش می پردازد. مبادی آغازین این گونه مطالعات پیرامون ذهن و هوش به دههٔ ۱۹۵۰ (م) بازمی گردد. از آن تاریخ است که دانشمندان در رشته های متعدد شروع به تنظیم وبسط نظریه های علمی مربوط به ذهن، بر اساس نمایش های پیچیده و شیوه های محاسباتی نموده اند.

فرهنگستان زبان و ادب

{cognition} [روان شناسی] افکار، دانسته ها، تفاسیر، تعابیر، دریافت ها و اندیشه های هر فرد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شناخت مجموع حالت ها و فرآیندهای روانی مانند تفکر، استدلال، درک و تولید زبان، دریافت حواس پنجگانه، آموزش، آگاهی، احساسات و… می باشد.
شناخت انسان از گذر ملاک هایی تقسیم پذیر است. یکی از این ملاک ها، چگونگی حصول است که شناخت را به چهار گونه تقسیم می کند:
← شناخت سطحی یا عمومی
یکی دیگر از ملاک ها، راه حصول است که شناخت را بر پنج گونه تقسیم می کند:
← شناخت مستقیم
ملاک دیگر تقسیم شناخت، واقع نمایی است. بر این اساس، شناخت بر گونه های زیر است:
← شناخت شکّی
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: bešešnâsâ
طاری: vâšeynâsâ
طامه ای: veyešnâsâ
طرقی: vâšyâsâ
کشه ای: vâšeynâsâ
نطنزی: bašešnâsâ


واژه نامه بختیاریکا

شنخت؛ شناخته شده؛ آشنا
شنخت

پیشنهاد کاربران

یعنی دانستن چیز هایی به غیر از حریم خصوصی از یک نفر

آگاهی، باز شناخت ، معرفت ، ادراک

بلد باخبر آگاه شناسنده

شناخت اخلاق و ویژگی های فلانی

شناخت ( COGNITION ) :[اصطلاح جامعه شناسی] فرایندهای اندیشه ی انسانی شامل ادراک، استدلال و یادآوری.
منبع https://rasekhoon. net



کلمات دیگر: