کلمه جو
صفحه اصلی

ذوزنقه


برابر پارسی : کجدار، فروهشته

فارسی به انگلیسی

trapezium, trapezoid


trapezium, trapezoid, trapeze

trapezium, trapeze


فرهنگ فارسی

منظومه‌ای از چهار ستاره که درون سحابی جبار رصد می‌شود


شکل چهارضلعی که فقطدوضلع آن مساوی هستند
( اسم ) ۱- شکلی است دارای چهارضلع که فقط دو ضلع آن با هم موازی باشند . یا ذوزنقه غیر آن با هم موازی آن مساوی نباشد. یا ذوزنقه قائم الزاویه . ذوزنقه ایست که یکی از اضلاع غیر موازی آن بردو ضلع دیگر عمود باشد . یا ذوزنقه متساوی الساقین . ذوزنقه ایست که دو ضلع غیر موازی آن مساوی باشند . ۲- یکی از خرده استخوانهای مشکل مچ دست راست است که بین استخوان زورقی و شبه ذوزنقه و اولین استخوان کف دست قرار دارد . توضیح بعضی دد این کلمه زنقه را بصورت ذنقه نویسند و آن خصاست .
منسوب بذوزنقه بشکل ذوزنقه .

فرهنگ معین

(زَ نَ قِ ) [ ع . ذوزنقة ] (اِ. ) شکلی است چهارضلعی که فقط دو ضلع آن با هم موازی هستند.

لغت نامه دهخدا

( ذوزنقة ) ذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] ( ع اِ مرکب ) نزد مهندسان شکلی است از اشکال منحرفه. و آن شکلی است که دارای دو ضلع متوازی و دو ضلعغیر متوازی باشد بنحوی که دو ضلع اخیر یک ضلعش عمودبر دو ضلع اول واقع شود و ذوزنقتین شکل منحرفی است که نبوده باشد یکی از دو ضلع غیرمتوازی عمود بر دو ضلع متوازی چنانچه مولوی سید عصمةاﷲ در شرح خلاصة الحساب گفته که زنقه بمعنی انحراف است و املاء آنرا آشکاربیان نکرده که آیا باید با قاف و یا با فاء کتابت وتلفظ شود و در کتب لغتی هم که در دسترس ما بوده همه جا با قاف ضبط شده حتی درصراح هم با قاف ضبط کرده لکن آنرا بمعنی انحراف تفسیر نکرده بلکه بمعنی : کونچه تنگ. واﷲ اعلم بحقیقة الحال و ظاهر امر آن است که املا این لفظ قاف میباشد .

ذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] ( ع اِ مرکب ) ( استخوان... ) یکی از استخوانهای هشتگانه مچ دست است که در ردیف دوم استخوانهای مچ ( مجاور استخوانهای کف دست ) در طرف خارج محاذی اولین استخوان کف دست قرار دارد، این استخوان از پائین به استخوان اول و از بالا بزورقی واز انسی بشبه ذوزنقه و یمین استخوان مشط می پیوندد واز علامات ممیزه آن سطح کوچکی است که به استخوان اول مشط پیوسته از یمن بیسار مقعر و از قدام بخلف محدب بشکل زین اسب است در سطح قدامی آن دانه بسیار بر آمده ای است که زائده وحشی و تحتانی رسغ است و در طرف انسی این دانه ناودان عمودئی مشاهده میشود که معبر وترعضله بزرگ کف است. شبه ذوزنقه - این استخوان از پائین بعظم دویم مشط و از بالا بزورقی و از وحشی بذوزنقه و از انسی بعظم کبیر پیوسته قریب بمخروطی است و در آن دیده میشود اولاً چهار سطح کوچک مفصلی که سطوح اربعه این مخروط از آن حاصل میشود ثانیاً سطح قدامی و غیر مفصلی بسیار کوچکی که عبارت است از رأس مقطوع این مخروط. ثالثاً در جانب وحشی سطح خلفی که نیز غیر مفصلی و بمنزله قاعده مخروط است زائده ای است که بطرف زورقی و ذوزنقه مایل است. ( تشریح میرزاعلی ).
ذوزنقه. [ زَ ن َ ق َ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ( رسغ... ) رجوع به رسغ... شود.

ذوزنقه . [ زَ ن َ ق َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (رسغ...) رجوع به رسغ... شود.


ذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) (استخوان ...) یکی از استخوانهای هشتگانه ٔ مچ دست است که در ردیف دوم استخوانهای مچ (مجاور استخوانهای کف دست ) در طرف خارج محاذی اولین استخوان کف دست قرار دارد، این استخوان از پائین به استخوان اول و از بالا بزورقی واز انسی بشبه ذوزنقه و یمین استخوان مشط می پیوندد واز علامات ممیزه ٔ آن سطح کوچکی است که به استخوان اول مشط پیوسته از یمن بیسار مقعر و از قدام بخلف محدب بشکل زین اسب است در سطح قدامی آن دانه ٔ بسیار بر آمده ای است که زائده ٔ وحشی و تحتانی رسغ است و در طرف انسی این دانه ناودان عمودئی مشاهده میشود که معبر وترعضله ٔ بزرگ کف است . شبه ذوزنقه - این استخوان از پائین بعظم دویم مشط و از بالا بزورقی و از وحشی بذوزنقه و از انسی بعظم کبیر پیوسته قریب بمخروطی است و در آن دیده میشود اولاً چهار سطح کوچک مفصلی که سطوح اربعه ٔ این مخروط از آن حاصل میشود ثانیاً سطح قدامی و غیر مفصلی بسیار کوچکی که عبارت است از رأس مقطوع این مخروط. ثالثاً در جانب وحشی سطح خلفی که نیز غیر مفصلی و بمنزله ٔ قاعده ٔ مخروط است زائده ای است که بطرف زورقی و ذوزنقه مایل است . (تشریح میرزاعلی ).


ذوزنقة. [ زَ ن َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نزد مهندسان شکلی است از اشکال منحرفه . و آن شکلی است که دارای دو ضلع متوازی و دو ضلعغیر متوازی باشد بنحوی که دو ضلع اخیر یک ضلعش عمودبر دو ضلع اول واقع شود و ذوزنقتین شکل منحرفی است که نبوده باشد یکی از دو ضلع غیرمتوازی عمود بر دو ضلع متوازی چنانچه مولوی سید عصمةاﷲ در شرح خلاصة الحساب گفته که زنقه بمعنی انحراف است و املاء آنرا آشکاربیان نکرده که آیا باید با قاف و یا با فاء کتابت وتلفظ شود و در کتب لغتی هم که در دسترس ما بوده همه جا با قاف ضبط شده حتی درصراح هم با قاف ضبط کرده لکن آنرا بمعنی انحراف تفسیر نکرده بلکه بمعنی : کونچه تنگ . واﷲ اعلم بحقیقة الحال و ظاهر امر آن است که املا این لفظ قاف میباشد .


فرهنگ عمید

شکل چهارضلعی که فقط دو ضلع آن متوازی باشد.

دانشنامه عمومی

زنخدار (چون ملخدار خوانده می شود).


'ذوزنقه' چهارضلعی است که فقط دو ضلع آن با هم موازی هستند.
«ذوزنقه» در مث ورلد
تعریف ذوزنقه مساحت ذوزنقه میانهٔ ذوزنقه با تصاویر چندرسانه ای
Trapezoid (North America) at elsy.at: Animated course (construction, circumference, area)
در این شکل،زاویه های مجاور به دو ضلع غیر موازی با هم مکمل هستند. مساحت ذوزنقه از طریق فرمول زیر به دست می آید:
در این فرمول h ارتفاع و a و b قاعده های ذوزنقه هستند.

دانشنامه آزاد فارسی

ذوزَنَقِه (trapezium)
ذوزَنَقِه
در هندسه، شکلی چهارضلعی که دو ضلع آن موازی اند. ضلع های موازی را قاعدههای ذوزنقه می نامند. اگر طول ضلع های موازی a و b، و فاصلۀ عمودی آن ها، ارتفاع ذوزنقه، h باشد، مسـاحت ذوزنقه برابر است با (فرمول ۱).فرمول ۱:در ذوزنقه متساوی الساقین، دو ضلع غیرموازی برابرند و ذوزنقه نسبت به خطی که از نقطه های وسط ضلع های موازی بگذرد، متقارن است. در این ذوزنقه، دو زاویۀ مجاور به هر قاعده نیز با هم برابرند.

فرهنگستان زبان و ادب

{Trapezium, Theta Orionis} [نجوم ] منظومه ای از چهار ستاره که درون سحابی جبار رصد می شود

پیشنهاد کاربران

زنخ دار
این واژه از پیوستن " ذو + زنق + ة " پدید آمده که در آن، "ذو" عربی است به چم صاحب و "زَنـَـق "، همان عربی شده ی واژه ی پارسی "زَنـَـخ " ( چانه ) است و "ة" برای ساختن نام مادینه است. پس ذوذنقه برابر زنخدار یا چانه دار است، چرا که این ریخت هندسی چانه دار بنگر میرسد. پس می بینیم که عرب سر از هندسه و اینها در نمی آورده و این واژه هارا با واژه های ایرانی، خود دانشمندان ایرانی سرهم بندی کرده اند ( خود عرب دانشمند نداشت ) .
ذوزنقه = زنخ دار
زنق - دهخدا


فروهشته - کجدار - سنتوره - زنخواره

Trapezius درست تره که به معنی همون ذوزنقه است.

دارای دو چانه ، دارای چانه ، در ریاضی به شکلی گفته که تنها دو ضلع موازی دارد .
ذو = دارند ه
ذوزنقه دارنده ی زنق یا چانه
زنق =زنخ =زنج

تکراستان ( تک راستان ) ، تکراسگان ( ذوزنقه چهار ضلعی است که تنها دو ضلع آن با هم موازیند. تک راستان یعنی تنها دو ضلع موازی یا تک راسته دارد. موازی یعنی همراستا )

زنخدار، همراست ساگ

ذوزنقه ( Trapezoid ) واژه ای عربی است که از ذو زنقه تشکیل شده است و در آن، ذو، به معنای صاحب و دارنده، و زَنـَـق، همان عربی شده ی واژه ی پارسی زَنـَـخ به معنی چانه است بنابراین معنی تحت الفظی ذوزنقه، چانه دار است. دلیل آن هم این است که این شکل هندسی چانه دار به نظر می رسد و گویی دو چانه دارد. در هندسه، ذوزنقه یک چهارضلعی است که دو ضلع موازی دارد.

ذوزنقه ، چَندار ، و "چنداره " برابر ذوزنقه می باشد . در عین اینکه مفهوم چانه دار = یعنی ذوزنفه را می رساند چون "چنَ" همان "چانه" می باشد و "دار " هم به معنی داشتن و "ذو" میباشد ، و هم فرم آن را نیز که دارای چندین ضلع می باشد، در اندیشه خواننده و گوینده باز آفرینی می کند.


کلمات دیگر: