کلمه جو
صفحه اصلی

استخر


مترادف استخر : آبگیر، برکه، برم، تالاب، حوض، حوضچه، حوضه

فارسی به انگلیسی

lake, pond, pool

pond, pool


فارسی به عربی

بحیرة , برکة

مترادف و متضاد

pool (اسم)
ائتلاف، ابگیر، مخزن، اب انبار، برکه، استخر، حوض، تصحیلات اشتراکی، چاله اب، کولاب، ائتلاف چند شرکت با یک دیگر، دسته زبده و کار ازموده

lin (اسم)
ابشار، استخر، دریاچه کوچک

linn (اسم)
ابشار، استخر، دریاچه کوچک

watering place (اسم)
مخزن، اب انبار، ابشخور، مشرب، استخر، محل چشمه اب معدنی

lake (اسم)
دریاچه، برکه، استخر

lough (اسم)
دریاچه، استخر، اب دریا

swimming pool (اسم)
استخر، استخر شنا

stank (اسم)
سد، مخزن، استخر

آبگیر، برکه، برم، تالاب، حوض، حوضچه، حوضه


فرهنگ فارسی

در صنعت آب و فاضلاب، گودالی با حجم نسبتاً زیاد که سیال در آن نگهداری می‌شود یا واکنش خاصی در آن انجام می‌گیرد


یکی از بزرگترین شهرهای فارس در دوران قبل از اسلام وبعد از آن . قلعه استخر از قلاع معروف تاریخی است کهدر انتهای شمال غربی جلگه مرودشت قرار دارد.
( اسم ) ۱ - آبگیری بزرگ که آب بسیار در آن جمع آید آبگیر تالاب . ۲ - یا استخر شنا. آبگیری بزرگ که ورزشکاران در آن به آب بازی و شنا مشغول شوند و آن بر دو نوع است : الف - استخر تمرینی که ابعاد آن معین نیست و عمق آن نیز متغیر است . ب - استخر قهرمانی و آن آبگیریست بطول ۵٠ و عرض ۲۵ متر.

فرهنگ معین

(اِ تَ ) (اِ. ) ۱ - آبگیر، تالاب . ۲ - حوض بزرگ که آب بسیار در آن جمع کنند و در آن انواع ورزش های آبی نمایند.

لغت نامه دهخدا

استخر. [ اِ ت َ ] (اِ) آبگیر. (برهان ). تالاب . (غیاث ) (برهان ): ترعه ؛ دهانه ٔ حوض و استخر. (منتهی الارب ).


استخر. [ اِ ت َ ] (اِخ ) اصطخر. اصطرخ . ستخر. (جهانگیری ). شهری بفارس از اقلیم سوم ، طول آن 79 درجه و عرض 32 درجه و آن از بزرگترین حصن های فارس و شهرها و کوره های آنست . گویند نخستین کسی که آنرا بساخت اصطخربن طهمورث پادشاه ایران بود و طهمورث نزد ایرانیان بمنزله ٔ آدم است . جریربن الخطفی گوید که ایرانیان و روم و عرب از فرزندان اسحاق بن ابراهیم خلیل علیه السلام اند:
و یجمعنا و الغرّ ابناء سارة
اب ٌ لانبالی بعده من تعذّرا
و ابناء اسحاق اللیوث اذا ارتدوا
حمائل موت لابسین السنورا
اذا افتخروا عدوا الصبهبذ منهم
و کسری و عدوا الهرمزان و قیصرا
و کان کتاب ٌ فیهم و نبوة
و کانوا باصطخر الملوک و تُسترا.
اصطخری گوید: اما اصطخر شهری است که حدّ وسط وسعت آن مقدار یک میل است و از اقدم و اشهر شهرهای فارس است و تا گاه انتقال اردشیر به جُور (گور) مسکن پادشاهان ایران بود. در بعض اخبار آمده که سلیمان بن داود علیه السلام از طبریه بامداد حرکت میکرد و شامگاه بدانجا میرسید و آنجا مسجدیست معروف بمسجد سلیمان علیه السلام و قومی از عوام ایران گمان برند که جم پادشاهی که قبل از ضحاک بوده ، همان سلیمان بن داود است و اصطخری گوید در قدیم الایام اندر شهر اصطخر سوری بود و منهدم شد و بنای آن تا آنجا که بانی را مقدور بود از گل و سنگ و گچ ساخته شد و قنطره ٔ خراسان بیرون از مدینه بر دروازه ای که بسوی خراسان بود، قرار داشت و در وراء قنطره ابنیه و مساکن نوساز بود و همواره در اصطخر وبا پدید می آمد ولی هوای بیرون شهر سالم بود و بین اصطخر و شیراز دوازده فرسنگ است و هم او گوید از جبال اصطخر آهن استخراج کنند و در قریه ای از کوره ٔ اصطخر معروف به دارابجرد معدن زیبق است و گویند کوره های فارس پنج است وبقولی هفت ، بزرگترین و اجل ّ آنها کوره ٔ اصطخر است وقبل از اسلام خزائن پادشاهان آنجا بود. ادریس بن عمران گوید: اهل اصطخر اکرم الناس احساباً ملوک و ابناء ملوک . و از شهرهای مشهور آن کوره ٔ بیضاء و مائین و نی ریز و ابرقویه و یزد و غیره است . طول این ولایت 12 فرسنگ در مثل آنست ، و گروه بسیار از اهل علم بدان نسبت دارند. (معجم البلدان ).
کوره ٔ اصطخر، چون در ملک فارس پیش از اصطخر هیچ عمارتی نبوده است این کوره بدان شهر بازخوانند از یزد تا هزار درخت در طول و از قهستان تا نی ریز در عرض از توابع آن کوره است . اصطخر از اقلیم سیم است ، طولش از جزایر خالدات «فج ک »، و عرض از خط استوا «ک »، بقولی کیومرث بنیاد کرد و به روایتی پسرش اصطخر نام و هوشنگ عمارت بر آن افزود و جمشید به اتمام رسانید چنانکه از حدّ خفرک تا آخر را مجرد مسافت چهارده فرسنگ طول آن بود و عرض ده فرسنگ و در آنجا چندین عمارت وزراعت و قری کرد که از وصف بیرون بوده و سه قلعه ٔ محکم داشته است و بر سه کوه یکی معروف به اصطخر دوم شکسته سوم سنگوان و آنرا سه گنبدان گفتندی . مؤلف فارسنامه گوید جمشید در اصطخر در پای کوه سرائی کرده بودو صفت این سرای آنکه در پای آن کوه دکه ای ساخته بوداز سنگ خارای سیاه و آن دکه چهار سوی است و در یک جانب در کوه پیوسته و سه طرف در صحرا گشوده و بر بلندی سی گز ساخته به دو طرف نردبانی بر او رفتندی و بر آن دکه ستونها از سنگ سفید مدور کرده و بر او نقّاری چنان باریک کرد که بر چوب نرم نتوان کرد و بر درگاه دو ستون مربع نهاده اند و بارهای آن ستونها هر یک زیادت از صد هزار من باشد و در آن نزدیکی بر آن شکل سنگ نیست و براده ٔ آن امساک خون میکند بر جراحات و برآنجا هر یک صورت براق کرده اند. رویش بشکل آدمی با ریش مجعد و تاج بر سر و دست و پا و دم بر صفت گاو. و صورت جمشید بشکل سخت زیبا کرده بودند و در آن کوه گرمابه ای از سنگ کنده اند چنانکه آب گرمش از چشمه ٔ زاینده است و به آتش محتاج نمیشده و بر سر آن کوه دخمه های عظیم بوده است که عوام آنرا زندان باد گفتندی . بوقت ظهور اسلام چون اهل اصطخر چند نوبت خلاف عهد کردند وغدر اندیشیدند مسلمانان در آنجا قتل و خرابی عظیم کردند و در عهد صمصام الدوله ٔ دیلمی امیر قتلمش لشکر کشیده و آنرا بکلی خراب گردانید و بقدر دیهی مختصر مانده در میان خرابیهای عمارت جمشیدی توتیای هندی یابند که چشم را مفید بود و کس نداند که آن توتیا از کجاست و چون در آنجا افتاده و اکنون مردم ستونهائی که در آن عمارت مانده چهل منار میخوانند و در مجمع ارباب الملک گوید که آن ستونها را عمارات خانه های همای بنت بهمن است . چون عرصه ٔ اصطخر طویل و عریض بود بعضی ازمواضع که اکنون مرودشت میخوانند داخل آن عرصه بوده است ارتفاعاتش غله و انگور بهتر بود و از میوه هایش سیب شیرین خوب میباشد. (نزهة القلوب صص 120 - 121). استخر نام قلعه ایست در ملک فارس و چون در آن قلعه تالاب بسیار بزرگی هست بنابر آن بدین نام خوانند و معرب آن اصطخر است . (برهان ). در فارس نام شهری است که در زمان قدیم پادشاهان کیان نخستین شهرهای روی زمین بودو شرح حال آن در عنوان مرودشت بیاید. (فارسنامه ٔ ناصری ). قلعه ایست در فارس مشهور که تخت جمشید در آن بوده و بعد از جمشید همای بنت بهمن عمارت آنرا افزوده و اسکندر یونانی خراب کرده و چون در آن ، قلعه و تالاب و آبگیر بزرگی بود و استخر و ستخر تالاب را گویند بدین اسم موسوم شده . حکیم زجاجی گفته :
مقامش در اول به استخر بود
که گردنکشان را بدان فخر بود.
و اصطخر با صاد و طا معرب آنست و صاحب برهان که استخر را با سین و طای مؤلف معرب دانسته خطاست . ابن خلکان در ترجمه ٔ ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق مروزی گوید که منسوب به مرورود رامروزی و منسوب به استخر را استخرزی و منسوب به ری را رازی گویند و هم او گفته این نسبت مخصوص بنی آدم است نه ثیاب و دواب و سایر اشیاء. علی ای حال استخر شهری مشهور بوده و تفصیل آن بدان قدر که باقی است در لغت تخت جمشید آورده خواهد شد که هنوز بعضی آثار احجار غریبه ٔ آن بازمانده است و دو قلعه نزدیک آنست یکی را قلعه ٔ شکسته و دیگری را قلعه ٔ ماران گفتندی :
ازنقش و نگار در و دیوار شکسته
آثار پدیدست صنادید عجم را.

(انجمن آرای ناصری ).


در زمان ساسانیان فارس به پنج کوره تقسیم میشده : استخر، اردشیرخوره ، داراب گرد، شاپور، قبادخوره ، مرکز کوره ٔ استخر شهر استخر بوده که فعلاً خراب است . (جغرافیای سیاسی تألیف کیهان صص 215 - 216). خرابه ٔ استخر در بلوک مرودشت از ایالت فارس است و فاصله ٔ آن تا شهر شیراز 64 هزار گز و در نزدیکی آن رودپلوار به کر ملحق میشود. تخت جمشید تقریباً در یک فرسنگی خرابه های استخر واقع است (در 11 فرسنگی شیراز از سمت شمال و مشرق ). (ایران باستان صص 1577 - 1578).جد اردشیر اول ، ریاست معبد آناهیتای استخر را دارا بود و دودمان ساسانیان همواره علاقه ٔ خاصی به این معبد داشته اند. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ یاسمی ص 102). بر طبق عقیده ٔ زاره ، احتمال میرود که مؤسس سلسله ٔ ساسانیان تاجگذاری خود را در مسقطالرأس خویش یعنی در شهر استخر و در معبد آناهیتا که روزگاری جد او ساسان موبد بزرگ آن بود انجام داده باشد. در این معبد بود که چهارصد سال بعد از اردشیر، آخرین شاهنشاه ساسانی تاج بر سر نهاد و ممکن است تاجگذاری اردشیردر تنگه ٔ نقش رجب نزدیک استخر اتفاق افتاده باشد زیرا که اردشیر و شاپور در این نقطه نقش جلوس خود را در سنگ حجاری کرده اند. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ یاسمی صص 53-54). استخر شهری مستحکم دارای حصارهای متین بود و چون وارث شهر قدیم تخت جمشید محسوب میشدکه ویرانه ٔ آن حکایت از مجد و عظمت گذشته میکرد و آنجا را ساسانیان کرسی مقدس و محترم دودمان خود ساختند. (ایران در زمان ساسانیان ص 56). مسعودی وصف خرابه ٔ آتشکده ٔ قدیم استخر را که در زمان او معروف بمسجد سلیمان بوده چنین بیان میکند: «من این مسجد را دیده ام ، تقریباً در یک فرسنگی شهر استخر واقع است ، بنائی زیبا و معبدی باشکوه است . در آنجا ستونهائی از سنگ یک پارچه با قطر و ارتفاع حیرت بخش دیدم که برفراز آن اشکال عجیب از اسب و سایر حیوانات غریبه نصب بود که هم از حیث شکل و هم از لحاظ عظمت شخص را بحیرت می افکنددر گرد بنا خندقی وسیع و حصاری از سنگ های عظیم کشیده بودند مستور از نقوش برجسته ٔ بسیار ماهرانه . اهالی آن ناحیه این صور را از پیمبران سلف می پندارند». (ایران در زمان ساسانیان ص 103) :
ز سالی به استخر بودی دو ماه
که کوتاه بودی شبان سیاه
که شهری خنک بود و روشن هوا
از آنجا گذشتن ندیدی روا.

فردوسی .


و رجوع به اصطخر و تخت جمشید شود. || قلعه ٔ استخر کوهی در جلکاء ناحیه ٔ خفرک مرودشت بمسافتی از کوهستان بریده سه فرسخ کمتر شمالی قریه ٔ فتح آباد مرودشت افتاده است و این قلعه را جز یک راه نباشد و سر این کوه هزار درب خانه را جا باشد. (فارسنامه ).

استخر. [ اِ ت َ ] ( اِ ) آبگیر. ( برهان ). تالاب. ( غیاث ) ( برهان ): ترعه ؛ دهانه حوض و استخر. ( منتهی الارب ).

استخر. [ اِ ت َ ] ( اِخ ) اصطخر. اصطرخ. ستخر. ( جهانگیری ). شهری بفارس از اقلیم سوم ، طول آن 79 درجه و عرض 32 درجه و آن از بزرگترین حصن های فارس و شهرها و کوره های آنست. گویند نخستین کسی که آنرا بساخت اصطخربن طهمورث پادشاه ایران بود و طهمورث نزد ایرانیان بمنزله آدم است. جریربن الخطفی گوید که ایرانیان و روم و عرب از فرزندان اسحاق بن ابراهیم خلیل علیه السلام اند:
و یجمعنا و الغرّ ابناء سارة
اب ٌ لانبالی بعده من تعذّرا
و ابناء اسحاق اللیوث اذا ارتدوا
حمائل موت لابسین السنورا
اذا افتخروا عدوا الصبهبذ منهم
و کسری و عدوا الهرمزان و قیصرا
و کان کتاب ٌ فیهم و نبوة
و کانوا باصطخر الملوک و تُسترا.
اصطخری گوید: اما اصطخر شهری است که حدّ وسط وسعت آن مقدار یک میل است و از اقدم و اشهر شهرهای فارس است و تا گاه انتقال اردشیر به جُور ( گور ) مسکن پادشاهان ایران بود. در بعض اخبار آمده که سلیمان بن داود علیه السلام از طبریه بامداد حرکت میکرد و شامگاه بدانجا میرسید و آنجا مسجدیست معروف بمسجد سلیمان علیه السلام و قومی از عوام ایران گمان برند که جم پادشاهی که قبل از ضحاک بوده ، همان سلیمان بن داود است و اصطخری گوید در قدیم الایام اندر شهر اصطخر سوری بود و منهدم شد و بنای آن تا آنجا که بانی را مقدور بود از گل و سنگ و گچ ساخته شد و قنطره خراسان بیرون از مدینه بر دروازه ای که بسوی خراسان بود، قرار داشت و در وراء قنطره ابنیه و مساکن نوساز بود و همواره در اصطخر وبا پدید می آمد ولی هوای بیرون شهر سالم بود و بین اصطخر و شیراز دوازده فرسنگ است و هم او گوید از جبال اصطخر آهن استخراج کنند و در قریه ای از کوره اصطخر معروف به دارابجرد معدن زیبق است و گویند کوره های فارس پنج است وبقولی هفت ، بزرگترین و اجل آنها کوره اصطخر است وقبل از اسلام خزائن پادشاهان آنجا بود. ادریس بن عمران گوید: اهل اصطخر اکرم الناس احساباً ملوک و ابناء ملوک. و از شهرهای مشهور آن کوره بیضاء و مائین و نی ریز و ابرقویه و یزد و غیره است. طول این ولایت 12 فرسنگ در مثل آنست ، و گروه بسیار از اهل علم بدان نسبت دارند. ( معجم البلدان ).
کوره اصطخر، چون در ملک فارس پیش از اصطخر هیچ عمارتی نبوده است این کوره بدان شهر بازخوانند از یزد تا هزار درخت در طول و از قهستان تا نی ریز در عرض از توابع آن کوره است. اصطخر از اقلیم سیم است ، طولش از جزایر خالدات «فج ک »، و عرض از خط استوا «ک »، بقولی کیومرث بنیاد کرد و به روایتی پسرش اصطخر نام و هوشنگ عمارت بر آن افزود و جمشید به اتمام رسانید چنانکه از حدّ خفرک تا آخر را مجرد مسافت چهارده فرسنگ طول آن بود و عرض ده فرسنگ و در آنجا چندین عمارت وزراعت و قری کرد که از وصف بیرون بوده و سه قلعه محکم داشته است و بر سه کوه یکی معروف به اصطخر دوم شکسته سوم سنگوان و آنرا سه گنبدان گفتندی. مؤلف فارسنامه گوید جمشید در اصطخر در پای کوه سرائی کرده بودو صفت این سرای آنکه در پای آن کوه دکه ای ساخته بوداز سنگ خارای سیاه و آن دکه چهار سوی است و در یک جانب در کوه پیوسته و سه طرف در صحرا گشوده و بر بلندی سی گز ساخته به دو طرف نردبانی بر او رفتندی و بر آن دکه ستونها از سنگ سفید مدور کرده و بر او نقّاری چنان باریک کرد که بر چوب نرم نتوان کرد و بر درگاه دو ستون مربع نهاده اند و بارهای آن ستونها هر یک زیادت از صد هزار من باشد و در آن نزدیکی بر آن شکل سنگ نیست و براده آن امساک خون میکند بر جراحات و برآنجا هر یک صورت براق کرده اند. رویش بشکل آدمی با ریش مجعد و تاج بر سر و دست و پا و دم بر صفت گاو. و صورت جمشید بشکل سخت زیبا کرده بودند و در آن کوه گرمابه ای از سنگ کنده اند چنانکه آب گرمش از چشمه زاینده است و به آتش محتاج نمیشده و بر سر آن کوه دخمه های عظیم بوده است که عوام آنرا زندان باد گفتندی. بوقت ظهور اسلام چون اهل اصطخر چند نوبت خلاف عهد کردند وغدر اندیشیدند مسلمانان در آنجا قتل و خرابی عظیم کردند و در عهد صمصام الدوله دیلمی امیر قتلمش لشکر کشیده و آنرا بکلی خراب گردانید و بقدر دیهی مختصر مانده در میان خرابیهای عمارت جمشیدی توتیای هندی یابند که چشم را مفید بود و کس نداند که آن توتیا از کجاست و چون در آنجا افتاده و اکنون مردم ستونهائی که در آن عمارت مانده چهل منار میخوانند و در مجمع ارباب الملک گوید که آن ستونها را عمارات خانه های همای بنت بهمن است. چون عرصه اصطخر طویل و عریض بود بعضی ازمواضع که اکنون مرودشت میخوانند داخل آن عرصه بوده است ارتفاعاتش غله و انگور بهتر بود و از میوه هایش سیب شیرین خوب میباشد. ( نزهة القلوب صص 120 - 121 ). استخر نام قلعه ایست در ملک فارس و چون در آن قلعه تالاب بسیار بزرگی هست بنابر آن بدین نام خوانند و معرب آن اصطخر است. ( برهان ). در فارس نام شهری است که در زمان قدیم پادشاهان کیان نخستین شهرهای روی زمین بودو شرح حال آن در عنوان مرودشت بیاید. ( فارسنامه ناصری ). قلعه ایست در فارس مشهور که تخت جمشید در آن بوده و بعد از جمشید همای بنت بهمن عمارت آنرا افزوده و اسکندر یونانی خراب کرده و چون در آن ، قلعه و تالاب و آبگیر بزرگی بود و استخر و ستخر تالاب را گویند بدین اسم موسوم شده. حکیم زجاجی گفته :

فرهنگ عمید

آبگیر مصنوعی، روباز یا سرپوشیده، گود، و معمولاً به شکل مستطیل که برای شنا کردن ساخته می شود.

دانشنامه عمومی

استخر آب، آبگیری مصنوعی است که برای شنا، آب تنی، تفریح، سرگرمی و ورزش های آبی مانند واترپلو و غواصی استفاده می شود. از استخر آب همچنین برای مصارف آموزشی و علمی نیز استفاده می گردد.
استفاده از آب پاک و بدون آلودگی
انجام اقدامات لازم برای بهداشت استخر و آب
وجود تجهیزات نجات در نزدیکی استخر
امکان دیدن کف استخر
عدم وجود اجسام نوک تیز در نزدیکی یا داخل استخر
مدیریت تعداد افراد حاضر در استخر و عدم شلوغی
وجود روشنایی اضطراری
عدم عبور سیم های برق افقی، با فاصله ای معادل حداقل ۶ متر از لبهٔ استخر
عدم وجود مدارهای الکتریکی محافظت نشده در نزدیکی استخر
عدم استفاده از مواد شیمیایی غیر استاندارد در آب استخر
نشانه گذاری لازم باید وجود داشته باشد
برای کنترل مقدار باکتریها، به آب استخرها معمولاً کلر افزوده می شود.
«حمام بزرگ» نخستین مخزن آب همگانی در جهان باستان می باشد که بیش از ۵۰۰۰ سال پیش در موهنجو-دارو، یکی از شهرهای پاکستان وجود داشت. این مخزن حدود ۱۲ متر طول از شمال به جنوب و ۷ متر عرض داشت و بیشترین عمق آن ۴/۲ متر بوده است.
دو راه پله عریض از شمال و جنوب مخزن به سمت کف آن ایجاد می کردند، در لبهٔ پله ها نرده هایی چوبی نصب می کردند و در پایین پله ها نیز یک فضای مسطح به اندازه عرض کل استخر می ساختند به گونه ای که افراد بتوانند از پله ها پایین آمده و در عرض استخر بدون اینکه به فضای اصلی استخر وارد شوند حرکت کنند.

فرهنگستان زبان و ادب

{pond} [مهندسی محیط زیست و انرژی] در صنعت آب و فاضلاب، گودالی با حجم نسبتاً زیاد که سیال در آن نگهداری می شود یا واکنش خاصی در آن انجام می گیرد

واژه نامه بختیاریکا

اِستیل؛ گُنج اَو

جدول کلمات

لوا

پیشنهاد کاربران

استخرمحیطی است که اب را تسخیر گرفته است و اختیار اب وردی را در دست ابزار های خود دارد بر خلاف ابگیر که اب را گرفته ولی راه خروج اب ندارد

مکانی که افراد در آنجا شنا می کنند.

pool

محلی برای ذخیره آب که دورادورش دیواره ای از خاک، سنگ یا بتن دارد. علاوه بر ذخیره آب، باعث می شود آبهای ضعیف به آب قوی تر تبدیل شده و برای کشاورزی بکار گرفته شود. یک مجرای ورودی و یک مجرای خروجی دارد. به آبی که برای ذخیره وارد استخر می شود در منطقه خسروشاه آذربایجان، " لَوَه "و به مجرای خروجی آن در این شهر، " گولبَنَه " گفته می شوددر زبان ترکی، " گووول " و " گولفَنَه " نیز به این مجرا اطلاق می شود. در قدیم آب ورودی استخرها از قنات ها تامین می شد بر سر راه آب ورودی بعضی از استخرها آسیاب آبی بنا می کردند. استخر "حاج فرج " شهر خسروشاه، در کنار مقبره شیخ فضل الله راوندی، " لَوَه " نیز نامیده می شود. لَوَه امکان استفاده از آب قنات را برای زائران این مقبره و تفرج کنندگان پارک قطب راوند و باغات پیرامونی فراهم کرده و صفای خاصی به منطقه داده است. در قدیم بانوان محلات نزدیک برای شستن البسه، طشت لباس بر دوش به کنار لَوَه میرفتندو از آب زلال آن استفاده می کردند ولی امروزه این موضوع کمرنگ تر شده است. آب لَوَه و آب قنات های نزدیک آن مانند: دیلمان، کَوَرجان و اَسگینَه گوارایی خاصی دارند و بعضی از مردم محل برای نوشیدن و درست کردن چای از آب آنها استفاده می نمایند.

درلهجه بختیاری به گودالهای تقرباًشعا۲یا۳متربیشترکه برای آبیاری و کشاورزی درسرراه رودهای کوچک ایجادمیکردند اس تیل یا استیهل میگفتند


کلمات دیگر: