کلمه جو
صفحه اصلی

اسراف


مترادف اسراف : اتلاف، تبذیر، تفریط، گشاده بازی، ولخرجی

متضاد اسراف : اقتصاد

برابر پارسی : ریخت و پاش، بد دستی، فزون خواهی، دور ریختن

فارسی به انگلیسی

extravagance, prodigality, profligacy, wastage, wastefulness, lavishment

extravagance, prodigality, profligacy, wastage, wastefulness


فارسی به عربی

بذر

مترادف و متضاد

profusion (اسم)
فراوانی، وفور، بخشش، اسراف، سرشاری

squander (اسم)
اسراف، ولخرجی

dissipation (اسم)
عیاشی، اتلاف، پراکندگی، اسراف

prodigality (اسم)
اسراف، ولخرجی

improvidence (اسم)
اسراف، بی احتیاطی، عاقبت نیندیشی

اتلاف، تبذیر، تفریط، گشاده‌بازی، ولخرجی ≠ اقتصاد


فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) گزاف کاری کردن در گذشتن از حد میانه . ۲ - تلف کردن مال ولخرجی کردن . ۳ - ( اسم ) فراخ روی فراخ رفتاری افراط تبذیر . ۴ - ولخرجی تبذیر .
عبد و بنده

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . )از حد گذشتن . ۲ - (اِمص . ) زیاده روی . ۳ - ولخرجی .

لغت نامه دهخدا

اسراف. [ اِ ] ( ع مص ) گزاف کاری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). گزافه کاری. ایعاث. اقعاث. گزاف کردن. ( زوزنی ). درگذشتن از حدّ میانه. از حدّ تجاوز کردن. افراط. زیاده روی.تبذیر. ابذار. اتلاف. گشادبازی. فراخ روی. از اندازه بگذشتن. تجاوز حدّ. مجاوزه از حدّ بغیر صواب. مقابل تقتیر و اقتار و تقصیر و قصد و اقتصاد :
قاضی اسراف میکند در جور
اینهمه مسرفی نمی شاید.
خاقانی.
|| بر گزاف خرج کردن. ول خرجی. گزاف و بی اندازه یا بیجا و بی محل خرج کردن. ( منتهی الارب ). تلف کردن مال. باددستی. صرف چیزی در غیر محل. زیاده از حاجت خرج کردن. ( غیاث ). فزونی کردن در صرف مال. بگزاف خرج کردن : دست اسراف بمال پدر دراز کردند [ فرزندان ]. ( کلیله و دمنه ). پرسیدند که نان با چه خوری [ از ابونصر بشربن حارث ]؟ گفت با قناعت که حلال اسراف نپذیرد. ( از تاریخ گزیده ). اسراف حرام است مگر درعمل خیر، اسراف در خیر نیست. اسراف عبارت از خرج کردن مال بسیار است در غرضی کوچک و بمعنی تجاوز کردن از حد معمول است در خرج کردن. و گفته اند اسراف آنست که شخصی حرام بخورد یا از حلال بیشتر از مقدار حاجت بخورد و گفته اند اسراف عبارت از تجاوز در کمیت است و آن جهل بمقادر [ شاید: مقادیر ] حقوق است. اسراف عبارت از خرج کردن چیزی در محل خود زیاده از حد لازم ولی تبذیر خرج کردن چیزی است در غیر محل خود و در جای غیرلازم. ( تعریفات جرجانی ). انفاق مال بسیار است برای امری ناچیز و پست و برخی گفته اند صرف مال است در آنچه سزاوار باشد اما زیاده از آن مقدار که سزاوار است ، بخلاف تبذیر که آن صرف مال است در امر غیرلازم ، چنانچه جرجانی گفته است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اسراف کردن ؛ تبذیر کردن : چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند. ( گلستان ).
|| خوردن هر چیزی که حلال نیست. ( منتهی الارب ).

اسراف. [ اِ ] ( سریانی ، اِ ) عبد. بنده.

اسراف . [ اِ ] (سریانی ، اِ) عبد. بنده .


اسراف . [ اِ ] (ع مص ) گزاف کاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گزافه کاری . ایعاث . اقعاث . گزاف کردن . (زوزنی ). درگذشتن از حدّ میانه . از حدّ تجاوز کردن . افراط. زیاده روی .تبذیر. ابذار. اتلاف . گشادبازی . فراخ روی . از اندازه بگذشتن . تجاوز حدّ. مجاوزه ٔ از حدّ بغیر صواب . مقابل تقتیر و اقتار و تقصیر و قصد و اقتصاد :
قاضی اسراف میکند در جور
اینهمه مسرفی نمی شاید.

خاقانی .


|| بر گزاف خرج کردن . ول خرجی . گزاف و بی اندازه یا بیجا و بی محل خرج کردن . (منتهی الارب ). تلف کردن مال . باددستی . صرف چیزی در غیر محل . زیاده از حاجت خرج کردن . (غیاث ). فزونی کردن در صرف مال . بگزاف خرج کردن : دست اسراف بمال پدر دراز کردند [ فرزندان ] . (کلیله و دمنه ). پرسیدند که نان با چه خوری [ از ابونصر بشربن حارث ]؟ گفت با قناعت که حلال اسراف نپذیرد. (از تاریخ گزیده ). اسراف حرام است مگر درعمل خیر، اسراف در خیر نیست . اسراف عبارت از خرج کردن مال بسیار است در غرضی کوچک و بمعنی تجاوز کردن از حد معمول است در خرج کردن . و گفته اند اسراف آنست که شخصی حرام بخورد یا از حلال بیشتر از مقدار حاجت بخورد و گفته اند اسراف عبارت از تجاوز در کمیت است و آن جهل بمقادر [ شاید: مقادیر ] حقوق است . اسراف عبارت از خرج کردن چیزی در محل خود زیاده از حد لازم ولی تبذیر خرج کردن چیزی است در غیر محل خود و در جای غیرلازم . (تعریفات جرجانی ). انفاق مال بسیار است برای امری ناچیز و پست و برخی گفته اند صرف مال است در آنچه سزاوار باشد اما زیاده از آن مقدار که سزاوار است ، بخلاف تبذیر که آن صرف مال است در امر غیرلازم ، چنانچه جرجانی گفته است . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اسراف کردن ؛ تبذیر کردن : چنین کسان را وجه کفاف بتفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند. (گلستان ).
|| خوردن هر چیزی که حلال نیست . (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. زیاده روی کردن در مصرف چیزی.
۲. از حد درگذشتن در انجام کاری، زیاده روی.

فرهنگ فارسی ساره

ریخت و پاش، بد دستی، هدر دادن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زیاده روی و تجاوز از حدّ اعتدال را اسراف گویند. مباحث مربوط به آن در فقه در ضمن دیگر مباحث فقهی در باب های گوناگون عبادات، عقود، ایقاعات و احکام، به مناسبت مطرح شده است.
اسراف و تبذیر از گناهانی است که بر کبیره بودنش تصریح شده است. چنانچه در صحیحه فضل بن شاذان از حضرت رضا (علیه السّلام) و همچنین در روایت اعمش از حضرت صادق (علیه السّلام) ضمن شماره کبائر، اسراف و تبذیر را ذکر فرموده اند و برای دانستن بزرگی این گناه در این مقاله مقداری از آیات و اخبار رسیده یادآوری می شود.
معنای حد وسط در اسراف
مفهوم «حدّ وسط» که دو طرف آن، افراط و تفریط است، مفهومی نسبی است که به اختلاف اشخاص، زمان و مکان فرق می کند. از کلمات فقها برمی آید هر کاری که غرض عقلایی به آن تعلّق گرفته باشد اسراف نیست؛ به این معنا که خروج از حدّ اعتدال در آن جا مصداق پیدا نمی کند؛
تعداد واژه اسراف در قرآن
واژه اسراف و مشتقات آن که جمعاً ۲۳ بار در قرآن به کار رفته، مفهومی گسترده دارد.
توضیح واژه اسراف
...

واژه نامه بختیاریکا

حَرُم حَجَل؛ جِندِل مندل؛ خَرَو خَر
خَرَو خَر

جدول کلمات

زیاده روی

پیشنهاد کاربران

زیادروی

اسراف یعنی درست مصرف نکردن و درست مصرف نکردن یعنی بیش از اندازه مصرف کردن

هوالعلیم

اِسراف: زیاده روی؛ انجام دادن عملی به روش غیر طبیعی و عرفی و معقول.


کلمات دیگر: