مترادف جهل : بی اطلاعی، بی خبری، بی علمی، حماقت، نادانی
متضاد جهل : دانش، معرفت
برابر پارسی : نادانی، نادانستگی
ignorance, foolishness
lgnorance
error, ignorance
ناداني , جهل , بي خبري , ناشناسي , جهالت
بیاطلاعی، بیخبری، بیعلمی، حماقت، نادانی ≠ دانش، معرفت
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
اوحدی .
جهل . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَهول شود.
جهل . [ ج ُهَْ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود.
جهل .[ ج ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَهول شود.
نادان بودن؛ نادانی.
〈 جهل بسیط: [قدیمی] حالتی از نادانی که شخص نمیداند و اعتقاد به دانستن خود هم ندارد، و به بیان دیگر میداند که نمیداند.
〈 جهل مرکب: جهل و نادانیای که خود شخص به آن پی نبرد و خود را دانا و حکیم پندارد که در این صورت جهل او مرکب است از بیعلمی و بیاطلاعی به امورو بیخبری و بیاطلاعی از نادانی خودش: ◻︎ آن کس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند (عبدالواسع جبلی: لغتنامه: مُرکب).
(جُهْل) گود،گود بزرگ
نادانستگی، نادان