کلمه جو
صفحه اصلی

جهل


مترادف جهل : بی اطلاعی، بی خبری، بی علمی، حماقت، نادانی

متضاد جهل : دانش، معرفت

برابر پارسی : نادانی، نادانستگی

فارسی به انگلیسی

ignorance, foolishness


ignorance, error, lgnorance

lgnorance


error, ignorance


فارسی به عربی

جهل

عربی به فارسی

ناداني , جهل , بي خبري , ناشناسي , جهالت


مترادف و متضاد

بی‌اطلاعی، بی‌خبری، بی‌علمی، حماقت، نادانی ≠ دانش، معرفت


ignorance (اسم)
نادانی، جهالت، بی خبری، جهل، ناشناسی

فرهنگ فارسی

ندانستن، نادان، آنست که شخص نمیداندامامی، پنداردکه میداند
۱-( مصدر ) نادان بودن. ۲- ( اسم ) نادانی . یا جهل مرکب . نادانی کامل .
جمع جاهل یا جمع جهول

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) نادان بودن . ۲ - (اِمص . ) نادانی .

لغت نامه دهخدا

جهل . [ ج َ ] (ع مص ) نادان شدن . (تاج المصادربیهقی ). نادان بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد علم . (اقرب الموارد). نادانستن . (آنندراج ). || نادان نمودن خود را. (منتهی الارب ). تسافُه . (اقرب الموارد از اساس اللغة). نادانی کردن . (دهار). || (اِمص ) نادانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (آنندراج ) :
بفکن از پشت خویش جهل و بدانک
جهل ماریست سخت زشت و ثقیل .

ناصرخسرو.


از جهل قویتر گنه چه باشد
خیره چه بری ظن که بیگناهی .

ناصرخسرو.


نیارم که یارم بود جاهل ایرا
کرا جهل یار است یار است مارش .

ناصرخسرو.


دولت به اهل جهل دهند آری
خوان مسیح خرمگسان دارند.

خاقانی .


وآن کآیت جهل خواند بر خویش
فرزانه ٔ راستین شمارش .

خاقانی .


تربیت عاقلان در وی اثر کرده و جهل قدیم از جبلت او بدررفته است . (گلستان ).
علم نور است و جهل تاریکی
علم راهت برد بباریکی
جهل خوابست و علم بیداری
زآن نهانی و زین پدیداری .

اوحدی .


- جهل بسیط ؛ عدم العلم عما من شأنه ان یکون عالماً. (تعریفات ).
- جهل مرکب ؛ عبارة عن اعتقاد جازم غیرمطابق للواقع. (تعریفات ).
رجوع به این دو در ردیف خود شود.

جهل . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَهول شود.


جهل . [ ج ُهَْ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود.


جهل .[ ج ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَهول شود.


جهل. [ ج َ ] ( ع مص ) نادان شدن. ( تاج المصادربیهقی ). نادان بودن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ضد علم. ( اقرب الموارد ). نادانستن. ( آنندراج ). || نادان نمودن خود را. ( منتهی الارب ). تسافُه. ( اقرب الموارد از اساس اللغة ). نادانی کردن. ( دهار ). || ( اِمص ) نادانی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( آنندراج ) :
بفکن از پشت خویش جهل و بدانک
جهل ماریست سخت زشت و ثقیل.
ناصرخسرو.
از جهل قویتر گنه چه باشد
خیره چه بری ظن که بیگناهی.
ناصرخسرو.
نیارم که یارم بود جاهل ایرا
کرا جهل یار است یار است مارش.
ناصرخسرو.
دولت به اهل جهل دهند آری
خوان مسیح خرمگسان دارند.
خاقانی.
وآن کآیت جهل خواند بر خویش
فرزانه راستین شمارش.
خاقانی.
تربیت عاقلان در وی اثر کرده و جهل قدیم از جبلت او بدررفته است. ( گلستان ).
علم نور است و جهل تاریکی
علم راهت برد بباریکی
جهل خوابست و علم بیداری
زآن نهانی و زین پدیداری.
اوحدی.
- جهل بسیط ؛ عدم العلم عما من شأنه ان یکون عالماً. ( تعریفات ).
- جهل مرکب ؛ عبارة عن اعتقاد جازم غیرمطابق للواقع. ( تعریفات ).
رجوع به این دو در ردیف خود شود.

جهل. [ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جاهل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جَهول شود.

جهل.[ ج ُ هَُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جاهل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جَهول شود.

جهل. [ ج ُهَْ هََ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ جاهل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جاهل شود.

فرهنگ عمید

نادان بودن، نادانی.
* جهل بسیط: [قدیمی] حالتی از نادانی که شخص نمی داند و اعتقاد به دانستن خود هم ندارد، و به بیان دیگر می داند که نمی داند.
* جهل مرکب: جهل و نادانی ای که خود شخص به آن پی نبرد و خود را دانا و حکیم پندارد که در این صورت جهل او مرکب است از بی علمی و بی اطلاعی به امورو بی خبری و بی اطلاعی از نادانی خودش: آن کس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند (عبدالواسع جبلی: لغت نامه: مُرکب ).

نادان بودن؛ نادانی.
⟨ جهل‌ بسیط: [قدیمی] حالتی از نادانی که شخص نمی‌داند و اعتقاد به دانستن خود هم ندارد، و به بیان دیگر می‌داند که نمی‌داند.
⟨ جهل مرکب: جهل و نادانی‌ای که خود شخص به آن پی‌ نبرد و خود را دانا و حکیم پندارد که در این صورت جهل او مرکب است از بی‌علمی و بی‌اطلاعی به‌ امورو بی‌خبری و بی‌اطلاعی از نادانی خودش: ◻︎ آن کس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند (عبدالواسع جبلی: لغت‌نامه: مُرکب).


دانشنامه عمومی

(جُهْل) گود،گود بزرگ


دانشنامه آزاد فارسی

جَهْل
(در لغت به معنی نادانی که همان نبود علم است) جهل بر دو گونه است: ۱. جهل بسیط به معنی ندانستن؛ ۲. جهل مرکّب به معنی اطلاع نداشتن از نادانی خود و معتقد بودن به چیزی برخلاف واقع. از این رو، جهل مرکب از آن جهت که ناآگاهی نسبت به جهل است، نقص مضاعف شمرده می شود.

فرهنگ فارسی ساره

نادانستگی، نادان


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جهل ، واژه ای در قرآن و حدیث ، که مخالف علم می باشد. و تقسیم می شود به جهل بسیط و جهل مرکب. همچنین از احکام و آثار جهل در ابواب مختلف فقه؛ اعم از عبادات، عقود، ایقاعات و احکام سخن گفته اند.
جهل در لغت به معنای ندانستن است، راغب اصفهانی ، آن را سه گونه تحلیل کرده است : خالی بودنِ نفس از علم و آگاهی ، که معنای اصلی واژه است ؛ اعتقاد به چیزی برخلاف آنچه در واقع هست ؛ انجام دادن کاری برخلاف آنچه باید انجام شود، چه آن را صحیح بداند چه نداند. جهالت نیز به معنای انجام دادن ناآگاهانه یک عمل است . ، همچنین جهل در معنایی اعم از معنای «حُمق » جهل به امورِ جاری عادی به کار رفته است.
مفهوم شناسی
جهل، مقابل علم بوده و به معنای نبود آگاهی و علم در کسی است که استعداد دانستن را دارد؛ بنابراین، به جمادات و حیوانات، جاهل و عالم اطلاق نمی شود، زیرا نسبت میان علم و جهل، نسبت عدم و ملکه است. در برخی مباحث علم اصول، جهل به عنوان یکی از حالات مکلف شک، ظن و علم نسبت به حکم واقعی ، مطرح می شود و برای انسانی که دارای چنین جهلی است احکام خاصی مقرر شده است. جهل در فقه عبارت است از عدم علم (ندانستن) خواه جاهل بداند که نمی داند (جهل بسیط) یا نداند که نمی داند. بنابراین، جزمِ غیر مطابق با واقع، ظنّ، شک و وهم، همه از مصادیق جهل خواهند بود.
جهل در قرآن
در آیه ۱۳۸ سوره اعراف ، موسی (علیه السلام ) به قوم خود، که از او تقاضای خدایی برساخته داشتند، نسبت جهل داده است . در آیه ۷۲ سوره احزاب ، انسان که «بار امانت » را پذیرفته ، «جَهول » خوانده شده است . در آیات ۱۷ سوره نساء ، ۵۴ سوره انعام و ۱۱۹ سوره نحل ، واژه جهالت در مورد کسانی به کار رفته است که از سرِ نادانی کار ناشایستی انجام داده اند.در معنای واژه جهالت در آیه ۱۷ سوره نساء چند قول ذکر شده است ، از جمله نافرمانی خدا از روی جهالت و نیز اینکه گناهکاران سرانجامِ ناپسند عمل خود را نمی دانند. همچنین گفته شده که این آیه ناظر به کسانی است که نمی دانند کارشان گناه است . معنای دیگر این است که چنین افرادی که لذت فانی را بر لذت باقی ترجیح داده اند، اهل جهالت اند.
← دیدگاه علامه طباطبائی
...

جدول کلمات

نادانی

پیشنهاد کاربران

معنی:نادانی
هم خانواده:جهالت

نادان شدن - نادانستن - نادان بودن

نادان شدن
نادان بودن
ضد علم
نادانی


نادان شدن
ضد علم
نادانی
نادانستن
جهالت
مانند بر اشتباه
جهل
بی خبر
ناشناسی
نادانستن حقیقت چیزی مطلقا


زهرا
جهل= نادان

در جهل کامل بسر بردن

معنی دلیل : باعث

معنی جاهل : جهالت

عصبانیت به بندری

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
تامس tãms ( اوستایی: تانثرَوَنت )
اِویز eviz ( اوستایی: اِویذوَنگه )
نادانی
ناآگاهی

ماندن بر اشتباه

واژه ی جهل از جهله ( جهلت ) گرفته شده است . جهله به بیابانی گفته می شود که انسان در آن جهات ( چهار جهت اصلی ) را گم کند و به ظن خود در جهت اشتباه حرکت کند و فکر کند راه را درست می رود . ( المنجد )


Johl
عمیق در زبان ملکی گالی بشکرد


کلمات دیگر: