دیگها
مراجل
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مراجل. [ م َ ج ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِرْجَل. دیگها. رجوع به مِرجَل شود :
ز یخ گشته شمرها همچو سیمین
طبق ها بر سر سنگین مراجل.
ز یخ گشته شمرها همچو سیمین
طبق ها بر سر سنگین مراجل.
منوچهری.
|| ج ِ ممرجل ؛ یعنی جامه ها که در آن صورت های مرجل باشد. ( آنندراج ). رجوع به مُرَجَّل و مُمَرجَل شود.فرهنگ عمید
= مرجل
مرجل#NAME?
دانشنامه عمومی
مراجل، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان شاهین دژ در استان آذربایجان غربی ایران است.
این روستا در دهستان هولاسو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰۵ نفر (۴۱خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان هولاسو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۰۵ نفر (۴۱خانوار) بوده است.
wiki: هارون الرشید و مادر مأمون از اهالی بادغیس و دختر استادسیس است.
مراجل - راسخون
al-Ma'mun (Abbasid caliph) -- Encyclopedia Britannica
HĀRUN AL-RAŠID – Encyclopaedia Iranica
مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
هارون الرشید بزرگترین خلفای بنی عباسی بود و در زمان او قدرت خلافت و جلال دارالخلافه به یمن وجود آل برمک و سایر بزرگان و دانشمندان ایرانی به نهایت اوج عظمت رسید. همسر هارون از بزرگ زادگان عرب به نام زبیده دختر جعفربن منصور دوانیقی بود که خلیفه برای تجلیل و بزرگداشت او از هیچ اقدامی فروگذار نمی کرد. همواره نسبت به او که دختر عمویش بود احترام خاصی قائل بوده با وجود استبداد رای و عقیده هرگز در مقابل منویات و خواسته هایش امساک و خست نشان نمی داد. خلاصه زبیده را به تمام معنی کلمه دوست می داشت و در مجاورتش مقام خلافت را فراموش می کرد.
برای زبیده و هارون الرشید هر گاه فرصتی دست می داد به بازی شطرنج می پرداختند و زنگار غم و خستگی های روزانه را در لفافه شوخی ها و مطایبات شیرین از ناصیه می زدودند زیرا در زمان خلافت هارون غالب مراسم و آداب ایران از قبیل شطرنج و نرد و چوگان وارد دستگاه خلافت شده بود. در بازی شطرنج گاهی هارون و زمانی زبیده برنده می شدند زیرا زن و شوهر در شطرنج دست داشتند و به ریزه کاری های آن آگاه بودند. قضا را روزی هارون و زبیده قرار گذاشتند هر کدام در شطرنج برنده شود به دلخواه خود چیزی بخواهد و انجام خواهش نیز حتمی الاجرا باشد. به این قرار توافق به عمل آمد و بازی را شروع کردند. اتفاقا هارون الرشید در این مسابقه برنده شد و از زبیده خواست که پوشش از سر و پیراهن از بر و شلوار از پای بیرون آورد و لخت وعریان در مقابل چشم افراد نگهبانان و کارگران و بناها از نردبان قصر بالا برود. زبیده از انجام این عمل امتناع ورزید و اصرار کرد که هارون خواسته اش را عوض کند، اما او نپذیرفت و زبیده را به قتل تهدید کرد. ناگزیر، از ترس جان، زبیده با کمال ناراحتى و خجالت به دستور او عمل کرده و لخت و عریان از نردبان بر بام قصر رفت.
چند روزی گذشت و مجددا فرصتی به دست آمد که به بازی شطرنج بپردازد. این مرتبه نیز قرار بر خواهش دل گذاشته شد تا برنده هر چه بخواهد بازنده طوعا یا کرها بر آن قرار تمکین نماید. بازی شروع شد و زبیده با آتش انتقامی که از دل و جانش زبانه می کشید به دقت تمام و رعایت اطراف و جوانب که در بازی شطرنج باید معمول گردد مهره ها را پس و پیش می کرد. کمال احتیاط زبیده در تحصیل موفقیت و عدم دقت هارون که شاید ناشی از تراکم امور و خستگی روزانه بود این بازی را به نفع زبیده پایان داد.
مراجل - راسخون
al-Ma'mun (Abbasid caliph) -- Encyclopedia Britannica
HĀRUN AL-RAŠID – Encyclopaedia Iranica
مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
هارون الرشید بزرگترین خلفای بنی عباسی بود و در زمان او قدرت خلافت و جلال دارالخلافه به یمن وجود آل برمک و سایر بزرگان و دانشمندان ایرانی به نهایت اوج عظمت رسید. همسر هارون از بزرگ زادگان عرب به نام زبیده دختر جعفربن منصور دوانیقی بود که خلیفه برای تجلیل و بزرگداشت او از هیچ اقدامی فروگذار نمی کرد. همواره نسبت به او که دختر عمویش بود احترام خاصی قائل بوده با وجود استبداد رای و عقیده هرگز در مقابل منویات و خواسته هایش امساک و خست نشان نمی داد. خلاصه زبیده را به تمام معنی کلمه دوست می داشت و در مجاورتش مقام خلافت را فراموش می کرد.
برای زبیده و هارون الرشید هر گاه فرصتی دست می داد به بازی شطرنج می پرداختند و زنگار غم و خستگی های روزانه را در لفافه شوخی ها و مطایبات شیرین از ناصیه می زدودند زیرا در زمان خلافت هارون غالب مراسم و آداب ایران از قبیل شطرنج و نرد و چوگان وارد دستگاه خلافت شده بود. در بازی شطرنج گاهی هارون و زمانی زبیده برنده می شدند زیرا زن و شوهر در شطرنج دست داشتند و به ریزه کاری های آن آگاه بودند. قضا را روزی هارون و زبیده قرار گذاشتند هر کدام در شطرنج برنده شود به دلخواه خود چیزی بخواهد و انجام خواهش نیز حتمی الاجرا باشد. به این قرار توافق به عمل آمد و بازی را شروع کردند. اتفاقا هارون الرشید در این مسابقه برنده شد و از زبیده خواست که پوشش از سر و پیراهن از بر و شلوار از پای بیرون آورد و لخت وعریان در مقابل چشم افراد نگهبانان و کارگران و بناها از نردبان قصر بالا برود. زبیده از انجام این عمل امتناع ورزید و اصرار کرد که هارون خواسته اش را عوض کند، اما او نپذیرفت و زبیده را به قتل تهدید کرد. ناگزیر، از ترس جان، زبیده با کمال ناراحتى و خجالت به دستور او عمل کرده و لخت و عریان از نردبان بر بام قصر رفت.
چند روزی گذشت و مجددا فرصتی به دست آمد که به بازی شطرنج بپردازد. این مرتبه نیز قرار بر خواهش دل گذاشته شد تا برنده هر چه بخواهد بازنده طوعا یا کرها بر آن قرار تمکین نماید. بازی شروع شد و زبیده با آتش انتقامی که از دل و جانش زبانه می کشید به دقت تمام و رعایت اطراف و جوانب که در بازی شطرنج باید معمول گردد مهره ها را پس و پیش می کرد. کمال احتیاط زبیده در تحصیل موفقیت و عدم دقت هارون که شاید ناشی از تراکم امور و خستگی روزانه بود این بازی را به نفع زبیده پایان داد.
کلمات دیگر: