کلمه جو
صفحه اصلی

هارون الرشید

فارسی به انگلیسی

harun al-rashid

فرهنگ فارسی

( و. ۱۴۸ ه.ق .- ف. ۱۹۳ ه.ق . ) بزرگترین خلیفه عباسی در سال ۱۷٠ ه.ق . پس از هادی بخلافت رسید . در اوایل خلافت مدت سه سال تحت نفوذ مادرش بود ولی پس از مرگ مادر یحیی بن خالد برمکی را در سال ۱۷۸ به وزارت برگزید و امور خلافت را بدست یحیی و فرزندانش سپرد. هارون مردی متعصب و در عین حال عیاش و خوشگذران بود . تجمل و جلال دربار او مشهور است . نسبت به علویان کینه شدید داشت . قدرت یحیی و فرزندانش جعفر فضل محمد و موسی هارون را سخت بیمناک ساخت چندانکه همت به نابودی آنان گمارد جعفر را کشت و سایر برامکه را به زندان انداخت هنگامی که بعزم رسیدگی به تعدیات حاکم خراسان و جنگ با خوارج مشرق ایران در حرکت بود در گذشت .

لغت نامه دهخدا

هارون الرشید. [ نُرْ رَ ] ( اِخ ) ابن محمد المهدی بن ابی جعفر منصور. پنجمین خلیفه عباسی. وی به سال 148 هَ. ق. متولد شد و در سال 170 هَ. ق. / 786 م. به جای هادی برادر بزرگش در بغداد به مسند خلافت نشست. مادرش خیزران دختر عطانامی از یمن بوده که در طبرستان به اسارت افتاده و از آنجا او را نزد مهدی خلیفه بردند. خیزران از مهدی دو پسر آورد که بزرگتر را هادی و دومی را هارون نامیدند. هارون مکنی به ابومحمد از 170 تا 193 هَ. ق. با قدرت تام خلافت کرد. هارون قبل از رسیدن به مقام خلافت مدتی با رومیان در خاک آناطولی دست و پنجه نرم کرده و با ابراز دلاوری و شجاعت بسیار بر آنها فائق آمده و تا اسکدار پیشرفت نموده بود. در زمان خلافت نیز سه بار با امپراتور روم جنگ کرد و پیروزیهای درخشانی به دست آورد و چند کشور را تا ارکلی ضبط و امپراطور روم را به جزیه دادن وادار نمود. علاوه بر اینها به پنج غزوه دیگر مبادرت کرد و ممالک اسلامی را توسعه بسیار داد. هارون با شارلان امپراتور فرانسه مناسبات دوستانه داشت و هدایا و تحف فراوان برای یکدیگر میفرستادند. خلیفه یک ساعت آبی برای امپراطور فرستاد که موجب حیرت و تعجب اروپائیان گردید. هارون مردی دینداربود، سالی حج میگذاشت و سالی به جنگ میپرداخت ، یک حج با پای پیاده گذاشت. گاهی در روز صد رکعت نماز میگذارد. دوستدار سخن و شعر و حامی و پشتیبان شعرا و دانشمندان و ارباب علوم و صنایع بود. از این رو دربارش مرکز ادبا و علما و بزرگان فضل و دانش گردید و هارون نیز در بزرگداشت آنان مبالغه میکرد، چنانکه ابومعاویه ضریر از فضلا و علما بود، روزی با هارون الرشید طعام میخورد، چون از غذا بپرداخت ، شخصی بر دست ضریر آب ریخت. چون دست بشست ، هارون از وی پرسید: دانستی چه کسی بر دستت آب ریخت ؟ جواب داد: نه. هارون گفت : من. ضریر گفت : از برای دانش کردی نه برای من. شعرای بسیاری هارون را مدح کرده از صلات او بهره مند شده اند. فضلائی که در دستگاه وی راه داشتند بسیارند مشهورترین ایشان نواس و ابوالعتاهیه از شعراء نامی و اصمعی از گویندگان ، سیبویه و کسائی از بزرگان ادب که استاد مأمون و کسائی استاد امین بود. هارون الرشید مردی غدار وحق ناشناس و در هنگام خشم ، فوق العاده بی رحم و سختگیربود. با رفتار بیرحمانه و ناجوانمردانه اش درباره خاندان برامکه صفحه سیاهی در دفتر تاریخ به جای گذاشت و نام خود را برای همیشه لکه دار ساخت. خاندان برمکیان که از خانواده های اصیل و شریف ایرانی بودند خدمات بسیار گرانبهائی به خلافت اسلامی و علی الخصوص به شخص هارون کردند. یحیی بن خالدبن برمک پیش از خلافت هارون به فرمان مهدی خلیفه کاتب هارون بود. چون هادی برادرمهتر هارون خلیفه شد میخواست خلافت را پس از خود به پسرش جعفر برساند و حق هارون برادر خود را که می بایست جانشین وی شود پایمال کند. یحیی بن خالد به خلوت پیش هارون رفت و او را از اجابت خلع بازداشت. هنگامی که هارون به خلافت رسید یحیی بن خالدبن برمک را وزارت داد. افراد این خاندان همگی به جود و سخا و عدالت و جوانمردی و فضل و ادب معروف خاص و عام بوده و از بزرگواریها و فضائل و صفات حسنه آنان داستانها آورده اند. بر اثر لیاقت و کفایت و حسن تدبیر ایشان خلافت اسلامی به کمال قدرت و شوکت رسید. اغلب ملوک آن زمان باجگزار خلیفه بودند. شکوه و جلال دربار هارون عظمت دربارخسروپرویز ساسانی را به یاد می آورد، ولی با اینهمه خوی حق ناشناسی وی کار خود را کرد و پس از مدتی نسبت به جعفر فرزند یحیی برمکی بدگمان شد و در سال 187 وی را کشت و سرش را در بغداد آویخت و جسد او را پاره پاره کرد و هر پاره را به یک طرف دجله آویخت و سپس فرمان قتل عام خاندان برمکی را صادر نمود و با آنان کردآنچه را که کرد! رجوع به یحیی و جعفربن یحیی شود.

هارون الرشید. [ نُرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمد المهدی بن ابی جعفر منصور. پنجمین خلیفه ٔ عباسی . وی به سال 148 هَ . ق . متولد شد و در سال 170 هَ . ق . / 786 م . به جای هادی برادر بزرگش در بغداد به مسند خلافت نشست . مادرش خیزران دختر عطانامی از یمن بوده که در طبرستان به اسارت افتاده و از آنجا او را نزد مهدی خلیفه بردند. خیزران از مهدی دو پسر آورد که بزرگتر را هادی و دومی را هارون نامیدند. هارون مکنی به ابومحمد از 170 تا 193 هَ . ق . با قدرت تام خلافت کرد. هارون قبل از رسیدن به مقام خلافت مدتی با رومیان در خاک آناطولی دست و پنجه نرم کرده و با ابراز دلاوری و شجاعت بسیار بر آنها فائق آمده و تا اسکدار پیشرفت نموده بود. در زمان خلافت نیز سه بار با امپراتور روم جنگ کرد و پیروزیهای درخشانی به دست آورد و چند کشور را تا ارکلی ضبط و امپراطور روم را به جزیه دادن وادار نمود. علاوه بر اینها به پنج غزوه ٔ دیگر مبادرت کرد و ممالک اسلامی را توسعه ٔ بسیار داد. هارون با شارلان امپراتور فرانسه مناسبات دوستانه داشت و هدایا و تحف فراوان برای یکدیگر میفرستادند. خلیفه یک ساعت آبی برای امپراطور فرستاد که موجب حیرت و تعجب اروپائیان گردید. هارون مردی دینداربود، سالی حج میگذاشت و سالی به جنگ میپرداخت ، یک حج با پای پیاده گذاشت . گاهی در روز صد رکعت نماز میگذارد. دوستدار سخن و شعر و حامی و پشتیبان شعرا و دانشمندان و ارباب علوم و صنایع بود. از این رو دربارش مرکز ادبا و علما و بزرگان فضل و دانش گردید و هارون نیز در بزرگداشت آنان مبالغه میکرد، چنانکه ابومعاویه ضریر از فضلا و علما بود، روزی با هارون الرشید طعام میخورد، چون از غذا بپرداخت ، شخصی بر دست ضریر آب ریخت . چون دست بشست ، هارون از وی پرسید: دانستی چه کسی بر دستت آب ریخت ؟ جواب داد: نه . هارون گفت : من . ضریر گفت : از برای دانش کردی نه برای من . شعرای بسیاری هارون را مدح کرده از صلات او بهره مند شده اند. فضلائی که در دستگاه وی راه داشتند بسیارند مشهورترین ایشان نواس و ابوالعتاهیه از شعراء نامی و اصمعی از گویندگان ، سیبویه و کسائی از بزرگان ادب که استاد مأمون و کسائی استاد امین بود. هارون الرشید مردی غدار وحق ناشناس و در هنگام خشم ، فوق العاده بی رحم و سختگیربود. با رفتار بیرحمانه و ناجوانمردانه اش درباره ٔ خاندان برامکه صفحه ٔ سیاهی در دفتر تاریخ به جای گذاشت و نام خود را برای همیشه لکه دار ساخت . خاندان برمکیان که از خانواده های اصیل و شریف ایرانی بودند خدمات بسیار گرانبهائی به خلافت اسلامی و علی الخصوص به شخص هارون کردند. یحیی بن خالدبن برمک پیش از خلافت هارون به فرمان مهدی خلیفه کاتب هارون بود. چون هادی برادرمهتر هارون خلیفه شد میخواست خلافت را پس از خود به پسرش جعفر برساند و حق هارون برادر خود را که می بایست جانشین وی شود پایمال کند. یحیی بن خالد به خلوت پیش هارون رفت و او را از اجابت خلع بازداشت . هنگامی که هارون به خلافت رسید یحیی بن خالدبن برمک را وزارت داد. افراد این خاندان همگی به جود و سخا و عدالت و جوانمردی و فضل و ادب معروف خاص و عام بوده و از بزرگواریها و فضائل و صفات حسنه ٔ آنان داستانها آورده اند. بر اثر لیاقت و کفایت و حسن تدبیر ایشان خلافت اسلامی به کمال قدرت و شوکت رسید. اغلب ملوک آن زمان باجگزار خلیفه بودند. شکوه و جلال دربار هارون عظمت دربارخسروپرویز ساسانی را به یاد می آورد، ولی با اینهمه خوی حق ناشناسی وی کار خود را کرد و پس از مدتی نسبت به جعفر فرزند یحیی برمکی بدگمان شد و در سال 187 وی را کشت و سرش را در بغداد آویخت و جسد او را پاره پاره کرد و هر پاره را به یک طرف دجله آویخت و سپس فرمان قتل عام خاندان برمکی را صادر نمود و با آنان کردآنچه را که کرد! رجوع به یحیی و جعفربن یحیی شود.
از زمان خلافت هارون ، یحیی بن عبداﷲبن حسن پسر حسن بن علی بن ابیطالب در طبرستان خروج کرد، رشید، فضل پسر یحیی بن خالدبن برمک را به طبرستان فرستاد و گرگان و طبرستان را به وی سپرد. فضل با یحیی آنقدر به لطف و مدارا رفتار کرد که یحیی امان نامه به خط رشید خواست که بزرگان فقها و بنی هاشم آن را گواهی کنند. هارون امان نامه ای برای وی نوشت و بزرگان فقها و بنی هاشم را برآن گواه گرفت و سپس آن را همراه با هدایا به نزد یحیی فرستاد. یحیی همراه با فضل به خدمت رشید رسید. خلیفه اول بار مقدمش را گرامی داشت و سپس وی را به زندان افکند و پیمان بشکست و او را بکشت . بعضی از حاسدین و بدخواهان موسی بن جعفر از وی نزد هارون سعایت نموده ، گفتند: موسی روزبه روز نیرومندتر میشود. مردم خمس اموال خود را نزد وی میبرند و او را امام میدانند ووی قصد خروج دارد. هارون ، موسی بن جعفر را بگرفت و پنهانی در حالی که صورتش را از ترس قیام و غوغای مردم پوشانیده بودند به بصره نزد سندی بن شاهک حاکم آنجا فرستاد. موسی بن جعفر را از بصره به بغداد بردند. هارون ، یحیی خالد را مأمور قتل موسی کرد. قضا را همان شب که یحیی به بغداد رسید موسی بن جعفر وفات یافت و بعضی گفته اند که او را زهر دادند. هارون در سال 192 پسر بزرگتر خود امین را در بغداد گذاشت و خود به قصد سرکوبی رافعبن نصربن سیار که عاصی شده و سمرقند را گرفته بود و نیز به عزم جنگ با خوارج مشرق ایران عازم آن صوب شد، لیکن در بین راه دچار بیماری گشت و چون به طوس رسید به سال 193 هَ . ق . وفات یافت و در شهر مشهد به خاک سپرده شد. هارون را دو پسر به نام امین و مأمون بود. وی پسر بزرگتر خود را نامزد خلافت کرده بود، لیکن مأمون که از مادری ایرانی بود بعد از مرگ پدر به دستیاری ایرانیان بر برادرش امین چیره گشت و به جای پدر به مسند خلافت نشست . (تجارب السلف هندوشاه نخجوانی ) (قاموس الاعلام ترکی ). برای اطلاع بیشتر رجوع شود به فهرست عیون الاخبار، تتمه صوان الحکمة ص 145 و 207، سبک شناسی ج 1، جغرافی غرب ایران ص 67، 230 و 257، التفهیم ص 160، الحلل السندسیة ج 2 ص 160، مازندران و استرآباد ص 34، 39، 52، 130 و 137، نزهةالقلوب ج 3صص 33-31 و 57، 151، 251 و 253، تاریخ بخارا ص 40، 42، 43، 58 و 90، کلام شبلی ، فارسنامه ٔ ابن البلخی چ کیمبریج ص 170، تاریخ علم کلام تألیف شبلی نعمانی ص 28، 34، 32 و 37، تاریخ الخلفا صص 188-197، فیه مافیه ص 252، احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 131، 203، 323، 324 و 1150، حدائق السحر ص 98، خاندان نوبختی ص 12، 20، 37 و 44، الوزراء و الکتاب ص 67، 98، 109، 11، 125، 127، 129، 132، 134، 178، 185، 207، 227و 242، تاریخ سیستان ص 143، 151، 152، 153، 154، 155، 158، 160، 162، 168، 169، 172 و 180، فهرست تاریخ بیهقی ، تاریخ گزیده ص 109، 130، 198، 206، 277، 297، 300، 302، 307، 308، 311، 316، 324، 358، 759، 765، 803، 833، 836 و 847.


دانشنامه عمومی

أبو جعفر هارون بن محمد المهدی بن أبی جعفر المنصور یا هارون الرَّشیدالاحوازی مشهور به هارون الرشید (زاده ۲۵ اسفند ۱۴۱ برابر ۱۷ مارس ۷۶۳ - مرگ ۴ فروردین ۱۸۸ برابر ۲۴ مارس ۸۰۹) خلیفه عباسی بود. در شهر ری زاده شد و در توس خراسان درگذشت. او پنجمین خلیفه این دودمان عرب بود. او از ۲۳ شهریور ۱۶۵ تا ۴ فروردین ۱۸۸ (۱۷۰-۱۹۳ ه.ق) فرمانروایی کرد. نام وی در کتاب هزار و یک شب گنجانده شده است.
ضرورت انتخاب ولیعهد
آگاهی بر توانمندی مأمون و لیاقت و کفایت او در ادارهٔ مسائل حکومتی
نسب محمد افزون بر حمایت هاشمیان از او
علاقه مندی هارون به سهیم کردن همهٔ فرزندانش در امر حکومت
گستردگی خلافت عباسیان
آگاهی هارون بر عدم توانایی لازم در امین برای ادارهٔ امور امپراتوری
شورش ها و ناآرامی های پیاپی در شرق و غرب خلافت مانند شورش یمنی ها و مضری ها در سال ۱۷۶ هجری/ ۷۹۲ میلادی و…
وجود ضعف در برقراری آرامش در ناحیهٔ شمال آفریقا
پیدایش دولت ادریسیان و واگذاری امور آفریقا به ابراهیم بن اغلب
درگیری هارون با دولت بیزانس در سال ۱۸۱ هجری/ ۷۹۷ میلادی
اقدامات علی بن عیسی در خراسان که به احضار وی در سال ۱۸۳ هجری/ ۷۹۹ میلادی منجر شد
هارون پسر المهدی سومین خلیفه عباسی بود. مادرش کنیزی یمنی به نام الخیزران بود. او زنی قدرتمند و پرنفوذ بر شوهر و پسرش بود و تاثیر زیادی بر امور سیاسی و نظامی دوره مهدی و هر دو پسرش هادی و هارون داشت و در دوره حکومت پسرانش حکمرانی اصلی خلافت عباسی بود .
برمکیان از دودمان های معروف ایرانی بودند، که به روزگار خلافت عباسی در دستگاه خلافت، خوش درخشیدند. برمکلقب رؤسای آتشکده نوبهار در بلخ بود، و برمکیان را از این جهت می خوانند، که پیشینیانشان دارای این عنوان روحانی بودند. اولین کس از این خاندان که در دستگاه خلافت عباسی نفوذ یافت خالد پسر برمک بود، وی جد برامکه بود و در روزگار وی بود که دولت برمکیان به ظهور پیوست. سفاح، خالد را به وزارت برگزید و همواره در دل وی جای داشت.در روزگار هارون الرشید، یحیی بن خالد برمکی وزارت یافت، و برمکیان به سرعت مدارج صعود و سقوط را پیمودند، چنانچه باری هارون الرشید به اتفاق یحیی بن خالد و دو فرزندش فضل و جعفر به حج رفتند.
مداخله برمکیان در کارها موجب رشک خویشان خلیفه و اطرافیان دستگاه خلافت شد، چنان که هارون الرشید کمر به قتل آنان بست و پس از قتل برمکیان حرم های ایشان نیز بر عوام مباح کرد.در آغاز فرزندان یحیی مورد عنایت هارون قرار گرفتند ولی پس از چندی خلیفه ایشان را به زندان انداخت و دارایی هایشان را به تاراج برد. دلیل این خشم ناگهانی را عشق جعفر پسر یحیی برمکی به عباسه خواهر هارون و زناشویی پنهانی این دو نوشته اند. داستان از اینجا آغاز شد که هارون دوست داشت تا خواهرش را نیز در نشست هایی که با جعفر می گذاشت همراه کند ولی چون در اسلام همنشینی زن و مرد بیگانه حرام است به ناچار ترتیب یک زناشویی اسمی را میان آن ها گذارد؛ ولی عباسه و جعفر پنهانی به هم پیوستند. هنگامی که از عباسه فرزندی پدید آمد خشم هارون را فراگرفت. هارون زمانی که این داستان را شنید در مکه بود. اندکی پس از آن هارون به بغداد بازگشت و دستور داد تا جعفر را بکشند. او را دو پاره کردند و پیکرش را در دو سوی پلی در سوی شرقی شهر آویختند. پیکر سه سال در همان جا آویزان بود تا زمانی که هارون از آنجا می گذشت دستور داد تا پیکر را پایین آوردند و سوزاندند. ناگفته نماند که پدر و برادران جعفر نیز پس از این رویداد به زندان افکنده شدند.

دانشنامه آزاد فارسی

هارونُ الرَّشید (ری ۱۴۹ـ خراسان ۱۹۳ق)
(هارون بن مهدی ملقب به اَلرّشید) پنجمین و مشهورترین خلیفۀ عباسی (حک: ۱۷۰ـ۱۹۳ق). فرزند مهدی بود و با فرمان پدر به جنگ با رومیان رفت و تا دروازه های قسطنطنیه پیش روی کرد. وی پس از مرگ برادرش، هادی، به خلافت رسید. در خلافت هارون ، یحیی بن عبدالله بن حسن که در مخالفت خلیفه به سرزمین دیلم درآمده بود، امان داده شد، ولی هارون او را به زندان انداخت. به رغم قدرت و عظمت ظاهری خلافت هارون ، شورش های وسیعی در ایالت های سند، شام ، جزیره ، افریقیه (تونس )، یمن و ارمنستان به وقوع پیوست که با نیروی نظامی یا تدبیر فرماندهان خلیفه ، آن مناطق آرام گشت. وی امام موسی کاظم (ع) را توقیف کرد و پس از چند سال حبس ایشان را به شهادت رساند. در خلافت هارون ، نخستین بار در قلمرو خلافت تجزیه پدید آمد و اِدْریس بن عبدالله نخستین حکومت علویان را در مراکش برپا کرد. ابراهیم بن اَغْلَب نیز به فرمان هارون فرمانروای افریقیه شد و حکومت آن منطقه در میان خاندانش تداوم یافت . هارون در ۱۷۵ق فرزندش ، محمد امین، را ولایتعهد کرد و در ۱۸۳ق برای فرزند دیگرش ، عبدالله مأمون ، به ولایتعهدی امین بیعت گرفت و به سال ۱۸۹ق، قاسم، فرزند سوم خود، را به عنوان ولیعهد مأمون معرفی کرد. دوران خلافت هارون همراه شکوفایی در رونق قلمرو عباسیان بود. افسانه های هزارو یک شب یادآور عصر هارون است. وی در ۲۳ سال خلافت خود، یک سال به حج و سال دیگر به جنگ می رفت. هارون نخستین خلیفۀ عباسی است که چوگان بازی کرد. یحیی و جعفر بَرْمکی، از برامکه ای که تبار بزرگان ایران باستان داشتند، در زمان هارون بر همۀ دستگاه خلافت مسلط بودند، لذا هارون از آن ها سخت بیمناک شد و سرانجام در یک شب همۀ آنان را گرفت و کشت یا به زندان انداخت . هارون در ۱۹۲ق برای سرکوبی شورش خراسان رهسپار آن دیار شد و به طوس آمد و در روستای سَناباد منزل کرد ولی سخت بیمار شد و درگذشت و همان جا مدفون شد.

نقل قول ها

هارون الرَّشید، پنجمین خلیفه عباسی.
• «پادشاهان بر همه چیز جز چه چیز ناشکیبا هستند: افشای راز ، تهمت زدن به فرمانروایان و تعرّض به حرم.»برگرفته از «التمثیل والمحاضرة» نوشته ابومنصور عبدالملک ثعالبی، ص ۱۷، چاپ مصر، بارگذاری شده در ویکی نبشتهٔ عربی• «یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهگ زاده مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی، هارون گفت ای پسر کرم آن است که عفو کنی و گر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد درگذرد آن گاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبل خصم دمان پیکار جوید.» -> گلستان/باب اول
• «حکایت می کنند از شقیق بلخی که چون در راه کعبه به بغداد رسید، هارون الرشید او را طلب کرد.شقیق با اکراه نزد هارون رفت. هارون از او پرسید:شقیق در پاسخ گفت: شقیق منم ، اما زاهد نیستم.هارون از او خواست که سخنی چند بر سبیل موعظه و نصیحت گوید.شقیق گفت: ای هارون چنین تصور کن که در یک بیابان بی آب و علف تشنه مانده ای و لبهایت از شدت عطش چون چوب خشک شده است و به هلاکت نزدیک گردیده ای؛ در این حالت اگر کوزه ای آب خنک و گوارا یابی به چند خری از صاحب آن؟هارون گفت: به هر چند که خواهد...شقیق گفت: اگر نفروشد الا به نیمه مملکت تو، آیا باز هم خریدار آن هستی؟هارون گفت: به خدا سوگند که می خرم.شقیق گفت: تصور کن که آن آب را خوردی و بول تو بند شده و از تو بیرون نیامد، چنان که بیم هلاکت بود... اگر کسی در آن حال گوید که من ترا علاج می کنم اما نیمه دیگر مملکت تو بستانم. چه کنی؟هارون گفت: به خدا سوگند که می دهم.شقیق خندید و گفت: درین صورت به مملکتی که قیمتش شربتی آب باشد که بخوری و از تو خارج نشود؛ چه نازی؟!هارون به شنیدن این سخنان بسختی بگریست و شقیق را با اعزاز و اکرام تمام به مکه فرستاد...» -> منبع: تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری
• «در یکی از سال­های خلافتش به مکه رفت و هنگام اعمال برای پزشک مسیحی خود بسیار دعا کرد. برخی اعتراض کردند که او مسیحی است و دعا در حق او جایز نیست هارون در جواب گفت: چون سلامتی من در دست اوست و سلامتی من بر صلاح مسلمین است، پس صلاح مسلمین در دست اوست و دعا برای او اشکالی ندارد.» -> دکتر الوردی، علی؛ نقش وعاظ در اسلام، ترجمه محمدعلی خلیلی، تهران، انتشارات مجله ماه نو، ص 55
• «روزی هارون به آن حضرت اعلام کرد که حاضرم فدک را بازگردانم. امام فرمود: به شرطی حاضرم که آنرا با تمام حدود و مرزهایش تحویل بگیرم و اگر مرزهای واقعی آن را بگویم تو آن را باز نمی گردانی. هارون به حضرت اصرار کرد و سوگند یاد کرد که چنین کاری را انجام می دهد. حضرت فرمود: حد اول آن عدن و حد دوم سمرقند و حد سوم آفریقا و حد چهارم آن مناطق ارنیه و بحر خزر است. هارون خشمگین شده، گفت:« با این ترتیب برای ما چیزی باقی نمی ماند. امام فرمود: می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.»' -> ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبین، نجف، منشورات مکتبة الحیدریه، 1385هـق، ص 350
• «شخصی به نام سفیان بن بزار می گوید روزی نزد مأمون بودم گفت: آیا می دانید مذهب تشیّع را چه کسی به من آموخت؟! حاضرین گفتند: نه، گفت: پدرم هارون الرشید آن را به من یاد داد. پرسیدند: چگونه در حالی که او شیعیان را می کشت. مأمون گفت: رشید به خاطر حکومت آنها را می کشت. چرا که حکومت عقیم و نازا است.» -> نجفی یزدی، سید جلیل، مناقب اهل بیت (ع)، قم، انتشارات نصایح، چاپ اول، 1384 هـش/ ج 2، ص 351
• «هارون الرشید موقعی به خلافت رسید که به واسطه آمد و شد دانشمندان و پزشکان هندی و ایرانی و سریانی به بغداد افکار مردم تا حدی پخته شده بود. و توجه اذهان عمومی به علوم و کتب پیشینیان توسعه یافته بود؛ دانشمندان غیرمسلمان که زبان عربی آموخته بودند و با مسلمانان معاشرت داشتند آنان را به فرا گرفتن علوم گذشته تشویق می کردند.چون پزشکان نزد خلفا مقرب شدند، و غالب آنان دوستدار منطق و فلسفه بودند خواه ناخواه خلفا را به شنیدن مطالب فلسفی و منطقی مشغول می شاختند.تا آنجا که اگر کشوری یا شهری را فتح می کردند کتابهای آنجا را آتش نمی زدند بلکه به بغداد آورده و ترجمه می کردند.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] هارون خلیفه معروف عباسی در سال صد و چهل و هشتم هجری قمری در منطقۀ ری بدنیا آمد. پدرش در آن زمان امیر منطقۀ ری و خراسان بود. کنیۀ هارون ابوجعفر و نسب وی هارون بن محمد بن منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس است. مادر وی کنیزی به نام خیزران بود. فضل بن یحیی پسر یحیی بن خالد برمکی ده روز پس از او به دنیا آمد و مادر فضل، رشید را شیر داد و فضل و رشید برادر رضاعی بودند. هارون در سال ۱۷۰ هجری با موت برادرش هادی به خلافت رسید.
هارون از مشهورترین خلفای عباسی به حساب می آید شهرت او از شرق فراتر رفت و به غرب رسید و برخی از پادشاهان اروپا سعی در ایجاد روابط حسنه با او داشتند. عصر هارون به جهت درامد زیاد، اموال فراوان، رونق تجارت، پیشرفت علم، فلسفه و موفقیت در فتوحات، عصر طلایی دوران حکومت عباسی نامیده می شود. هارون در همان شبی که هادی درگذشت به خلافت رسید. هنگامی که هادی درگذشت خزیمة بن خازم در نیمه های شب بر بستر جعفر بن هادی آمد و با ارعاب و تهدید برای هارون بیعت گرفت. هارون خلافت خود را مدیون مادرش و کوشش های مداوم یحیی بن خالد برمکی بود. یحیی که به دلیل پشتیبانی از هارون در زندان هادی به سر می برد بلافاصله پس از انکه هارون بر خلافت رسید از زندان رهایی یافت و از جانب خلیفه به مقام وزارت منصوب شد و فرمان داد تا خبر مرگ هادی و خلافت وی را به همه ولایات گزارش کند و از امیران و سپاهیان برای او بیعت بگیرد.
خصوصیات متضاد هارون
از نظر روانشناسی برخی افراد در اثر ناهنجاری های دوران تربیت دچار تضاد فکری هستند که این موضوع آنان را چند شخصیتی می کند. هارون که در دربار خلافت رشد کرده بود، زندگی همراه با خوشی و لذتی را گذرانده بود و اکنون بخاطر موقعیت وی در کشور اسلامی، مجبور بود که در ظاهر پایبند به قوانین شرع باشد.هارون خصوصیات متضادی داشت، رحم و خشونت، ظلم و عدل. روزی نزد فضیل عیاض که از مردان وارسته بود رفت و در اثر موعظه او گریست و از شدت گریه بیهوش شد و این واقعه چند بار تکرار شد و از طرفی در بارگاه او دو هزار کنیزک بود که سیصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص بودند. برخی از تواریخ او را فردی زاهد و پرهیزکار می دانند و نوشته اند که او روزی صد رکعت نماز می خواند. و بر این امر مداومت داشت، دوستدار علم بود و حرمات الهی را تعظیم می نمود و این قبیل توصیفات از هارون، برگرفته از همین خصلت اوست.هارون سعی می کرد که به تمام اعمال خود صبغه شرعی بدهد. نقل شده در یکی از سال های خلافتش به مکه رفت و هنگام اعمال برای پزشک مسیحی خود بسیار دعا کرد. برخی اعتراض کردند که او مسیحی است و دعا در حق او جایز نیست هارون در جواب گفت: چون سلامتی من در دست اوست و سلامتی من بر صلاح مسلمین است، پس صلاح مسلمین در دست اوست و دعا برای او اشکالی ندارد.
نحوه برخورد با شیعیان
هارون می دانست که امام موسی بن جعفر (علیه السّلام) و پیروانش او را غاصب خلافت می دانند و لذا اگر روزی قدرت به دست شیعیان بیفتد در براندازی حکومت وی درنگ نخواهند کرد، لذا سعی می کرد خود را مدافع و حامی حضرت جلوه دهد تا با این حیله هم خود را به ایشان نزدیک کرده و وی را تحت نظارت خود داشته باشد و هم در انظار عمومی مردم وجهه مثبتی پیدا کند.روزی هارون به آن حضرت اعلام کرد که حاضرم فدک را بازگردانم. امام فرمود: به شرطی حاضرم که آنرا با تمام حدود و مرزهایش تحویل بگیرم و اگر مرزهای واقعی آن را بگویم تو آن را باز نمی گردانی. هارون به حضرت اصرار کرد و سوگند یاد کرد که چنین کاری را انجام می دهد. حضرت فرمود: حد اول آن عدن و حد دوم سمرقند و حد سوم آفریقا و حد چهارم آن مناطق ارنیه و بحر خزر است. هارون خشمگین شده، گفت: «با این ترتیب برای ما چیزی باقی نمی ماند. امام فرمود: می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم. حضرت با این حرکت به هارون و همه اطرافیان فهماند که مراد آنان از فدک مجموعه خلافت و حکومت است. که اصحاب سقیفه آنرا غصب کردند و این کار جلوه ای از غصب خلافت بود.هارون به دلیل ترسی که از شیعیان و قیام آنها داشت، به شدت آنان را سرکوب می کرد و آنان را تک تک و بصورت جمعی قتل عام می کرد، لکن تمام این خونریزی ها را در نقاب شرع اسلام و حفظ مصالح مسلمین انجام می داد.شخصی به نام سفیان بن بزار می گوید روزی نزد مامون بودم گفت: آیا می دانید مذهب تشیع را چه کسی به من آموخت؟! حاضرین گفتند: نه، گفت: پدرم هارون الرشید آن را به من یاد داد. پرسیدند: چگونه در حالی که او شیعیان را می کشت. مامون گفت: رشید به خاطر حکومت آنها را می کشت. چرا که حکومت عقیم و نازا است. از این امر به خوبی پیداست که مساله کشتن شیعیان و بالخصوص علویان در بین خلفاء و اطرافیان آنها یک مساله سیاسی بوده است.
حوادث خلافت هارون
...


کلمات دیگر: