مترادف مامون : ایمن، درامان، امانت دار، امین، مورداعتماد، معتمد
مامون
مترادف مامون : ایمن، درامان، امانت دار، امین، مورداعتماد، معتمد
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
اسم: مأمون (پسر) (عربی)
معنی: ایمن، در امان، معتمد، امین، نام پسر هارون الرشید از خلفای بنی عباس
معنی: ایمن، در امان، معتمد، امین، نام پسر هارون الرشید از خلفای بنی عباس
مترادف و متضاد
۱. ایمن، درامان
۲. امانتدار، امین
۳. مورداعتماد، معتمد
فرهنگ فارسی
هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان . وی بپایمردی طاهر بن حسین ملقب به ذوالیمینین بر برادر خود امین پیروز شد و در مرو بخلافت نشست ( خلا.۱۹۸ تا ۲۱۸ ه.ق . ) . وی امام هشتمین شیعیان حضرت علی بن موسی الرضا را ولیعهد خود کرد اما عباسیان ساکن بغداد با این انتخاب مخالفت کردند و مامون فضل بن سهل وزیر خود را که در ولایت عهد امام رضا کوشا بود بقتل رساند. و علی بن موسی ( ع ) نیز بدستور او مسموم شد .
درامان، بیخوف، بی ترس، زنهارداده شده
( اسم ) زنهار داده امان داده شده درامان : جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است .
دهی از دهستان جاپلث الیگودرز بوجرد
درامان، بیخوف، بی ترس، زنهارداده شده
( اسم ) زنهار داده امان داده شده درامان : جان و مال اتباع خارجه بتضمین خاک ایران مامون و محفوظ است .
دهی از دهستان جاپلث الیگودرز بوجرد
فرهنگ معین
( مأمون ) (مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) در امان ، زنهار داده شده .
لغت نامه دهخدا
مامون . (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 860 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
مامون. ( اِ ) نوعی از پودنه کوهی باشد و آن را به عربی صعترالحمام خوانند، و صعتراگرچه با سین بی نقطه است لیکن در کتب طبی به صاد نوشته اند تا به شعیر مشتبه نشود. خوردن آن در طعام ضعف چشم را نافع باشد و قوت باصره را نگاه دارد. ( برهان ). نوعی از پودنه کوهی که به تازی صعترالحمام گویند. ( ناظم الاطباء ). مرزنگوش وحشی را گویند که به نام فودنج جبلی و پودنه کوهی و صعترالحمام نیز موسوم است. ( فرهنگ فارسی معین ). حاشا است. ( فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به حاشا شود.
مامون. ( اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 860 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
مأمون. [ م َءْ ] ( ع ص ) زنهارداده. || امانت دار. || معتمد علیه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
سوی خردمند گرگ نیست امین
گر سوی تو گرگ نجس مأمون شد.
|| امن کرده شده و محفوظ. ( ناظم الاطباء ) : مسالک ممالک که از تغلب دزدان و تعدی قطاع طریق مهجور و مدروس مانده بود به حسن حراست و سیاست او مسلوک و مأمون گشته. ( المعجم چ دانشگاه ، ص 12 ). || بی هراس و بی ترس. ( ناظم الاطباء ).
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه مکنی به ابوالعباس بعد از وفات برادر خود علی بن مأمون بن محمد به حکمرانی خوارزم رسید اما تاریخ دقیق جلوس او معلوم نیست. وی یکی از ملوک هنرپرور وفضیلت دوست بود و چون بنا به درخواست سلطان محمود غزنوی خطبه به نام وی کرد امرا واعیان خوارزم وی را به سال 407 بکشتند. ( از تعلیقات چهار مقاله چ معین صص 412 - 413 ). و رجوع به همین مأخذ و مأمونیه شود.
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن محمد خوارزمشاه ، ابتدا والی جرجانیه ( گرگانج ) بود و در سنه 385 ابوعبداﷲ خوارزمشاه صاحب کاث را مغلوب کرد و ممالک او به تصرف وی درآمد و در سنه 387 وفات یافت. ( از تعلیقات چهار مقاله چ معین ص 411 و 412 ). و رجوع همین مأخذ و مأمونیه شود.
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن هارون الرشید. وی هفتمین خلیفه از خلفای بنی عباسی است که پس از قتل برادرش امین در سال 198 هجری به خلافت رسید و در سال 218 وفات کرد. ( از ناظم الاطباء ). عبداﷲ پسر هارون ملقب به مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان. از مادری ایرانی بود و در موقع مرگ پدر در خراسان اقامت داشت. ایرانیان مایل به شیعیان علوی که از ظلم و جور علی بن عیسی حاکم هارون بر خراسان و رفتارهای زشت خلیفه نسبت به آل علی سخت متنفر بودند دور مأمون را گرفتند و او را در مقابل امین که برگزیده سران عرب و مردم بغداد بود تقویت کردند. مأمون به تدبیر و کفایت فضل بن سهل و به سرداری طاهربن حسین ملقب به ذوالیمینین بر علی بن عیسی سردار سپاه امین به سال 195 هَ. ق. غالب شد و در سال 198 بغداد پس از جنگی شدید به دست طاهر مسخر گردید و امین محبوس و سپس کشته شد و مأمون در همین سال 198 در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. بزرگان ایرانی از جمله آل سهل تمایل داشتند که مأمون یکی از علویان را به ولیعهدی خود انتخاب نماید و به همین جهت مأمون حضرت علی بن موسی کاظم را به احترام تمام از مدینه به بغداد خواست و ابتدا طاهر سردار مأمون با او به ولیعهدی بیعت نمود و خود خلیفه هم به سال 201 در خراسان آن حضرت را رسماً به این مقام معرفی کرد و به لقب رضا ملقب گردید. مردم بغداد از شنیدن اختیار یک تن علوی به ولیعهدی برآشفته ابراهیم بن المهدی را به خلافت برداشتند و مأمون ناچار آنچه را که درباب انتقال خلافت به آل علی گفته بودانکار کرد و به سال 202 به سوی بغداد روانه شد و پیش از عزیمت به بغداد دستور داد فضل بن سهل را در حمام کشتند و سال بعد از آن علی بن موسی الرضا ( ع ) را نیزدر طوس به قول مشهور مسموم نمود. مأمون در آخر سال 203 به بغداد وارد شد و مخالفان از شنیدن خبر ورود او به بغداد متوحش شده گریختند و خلافت دوباره مأمون را مسلم شد. مأمون از جوانی بر اثر تربیتی که پیش ایرانیها یافته بود علاقه شدید به علم و حکمت داشت و در تمام دوره خلافت هر وقت مجال می یافت فضلا را به ترجمه کتب از یونانی و سریانی و پهلوی و هندی به عربی وا می داشت و دربار او مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره ایشان بوده مأمون در سفر جهاد و به هنگام مراجعت از مصر در نزدیکی طرطوس پس از بیماری مختصری به سال 218 درگذشت. ( از تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال ). و رجوع به تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 195-198 و تاریخ الخلفاء سیوطی صص 204-220 و ترجمه تاریخ یعقوبی ج 2 صص 460-494 شود.
مامون. ( اِخ ) دهی از دهستان جاپلق است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 860 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
مأمون. [ م َءْ ] ( ع ص ) زنهارداده. || امانت دار. || معتمد علیه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) :
سوی خردمند گرگ نیست امین
گر سوی تو گرگ نجس مأمون شد.
ناصرخسرو.
- مأمون به ؛ یعنی ثقه و امین. ( ناظم الاطباء ).|| امن کرده شده و محفوظ. ( ناظم الاطباء ) : مسالک ممالک که از تغلب دزدان و تعدی قطاع طریق مهجور و مدروس مانده بود به حسن حراست و سیاست او مسلوک و مأمون گشته. ( المعجم چ دانشگاه ، ص 12 ). || بی هراس و بی ترس. ( ناظم الاطباء ).
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه مکنی به ابوالعباس بعد از وفات برادر خود علی بن مأمون بن محمد به حکمرانی خوارزم رسید اما تاریخ دقیق جلوس او معلوم نیست. وی یکی از ملوک هنرپرور وفضیلت دوست بود و چون بنا به درخواست سلطان محمود غزنوی خطبه به نام وی کرد امرا واعیان خوارزم وی را به سال 407 بکشتند. ( از تعلیقات چهار مقاله چ معین صص 412 - 413 ). و رجوع به همین مأخذ و مأمونیه شود.
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن محمد خوارزمشاه ، ابتدا والی جرجانیه ( گرگانج ) بود و در سنه 385 ابوعبداﷲ خوارزمشاه صاحب کاث را مغلوب کرد و ممالک او به تصرف وی درآمد و در سنه 387 وفات یافت. ( از تعلیقات چهار مقاله چ معین ص 411 و 412 ). و رجوع همین مأخذ و مأمونیه شود.
مأمون. [ م َءْ ] ( اِخ ) ابن هارون الرشید. وی هفتمین خلیفه از خلفای بنی عباسی است که پس از قتل برادرش امین در سال 198 هجری به خلافت رسید و در سال 218 وفات کرد. ( از ناظم الاطباء ). عبداﷲ پسر هارون ملقب به مأمون هفتمین خلیفه از خلفای عباسیان. از مادری ایرانی بود و در موقع مرگ پدر در خراسان اقامت داشت. ایرانیان مایل به شیعیان علوی که از ظلم و جور علی بن عیسی حاکم هارون بر خراسان و رفتارهای زشت خلیفه نسبت به آل علی سخت متنفر بودند دور مأمون را گرفتند و او را در مقابل امین که برگزیده سران عرب و مردم بغداد بود تقویت کردند. مأمون به تدبیر و کفایت فضل بن سهل و به سرداری طاهربن حسین ملقب به ذوالیمینین بر علی بن عیسی سردار سپاه امین به سال 195 هَ. ق. غالب شد و در سال 198 بغداد پس از جنگی شدید به دست طاهر مسخر گردید و امین محبوس و سپس کشته شد و مأمون در همین سال 198 در مرو رسماً به خلافت برگزیده شد و فضل بن سهل را به وزارت خویش برگزید. بزرگان ایرانی از جمله آل سهل تمایل داشتند که مأمون یکی از علویان را به ولیعهدی خود انتخاب نماید و به همین جهت مأمون حضرت علی بن موسی کاظم را به احترام تمام از مدینه به بغداد خواست و ابتدا طاهر سردار مأمون با او به ولیعهدی بیعت نمود و خود خلیفه هم به سال 201 در خراسان آن حضرت را رسماً به این مقام معرفی کرد و به لقب رضا ملقب گردید. مردم بغداد از شنیدن اختیار یک تن علوی به ولیعهدی برآشفته ابراهیم بن المهدی را به خلافت برداشتند و مأمون ناچار آنچه را که درباب انتقال خلافت به آل علی گفته بودانکار کرد و به سال 202 به سوی بغداد روانه شد و پیش از عزیمت به بغداد دستور داد فضل بن سهل را در حمام کشتند و سال بعد از آن علی بن موسی الرضا ( ع ) را نیزدر طوس به قول مشهور مسموم نمود. مأمون در آخر سال 203 به بغداد وارد شد و مخالفان از شنیدن خبر ورود او به بغداد متوحش شده گریختند و خلافت دوباره مأمون را مسلم شد. مأمون از جوانی بر اثر تربیتی که پیش ایرانیها یافته بود علاقه شدید به علم و حکمت داشت و در تمام دوره خلافت هر وقت مجال می یافت فضلا را به ترجمه کتب از یونانی و سریانی و پهلوی و هندی به عربی وا می داشت و دربار او مرکز اجتماع دانشمندان مذاهب مختلف و محل بحث و مناظره ایشان بوده مأمون در سفر جهاد و به هنگام مراجعت از مصر در نزدیکی طرطوس پس از بیماری مختصری به سال 218 درگذشت. ( از تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال ). و رجوع به تاریخ اسلام تألیف دکتر فیاض صص 195-198 و تاریخ الخلفاء سیوطی صص 204-220 و ترجمه تاریخ یعقوبی ج 2 صص 460-494 شود.
مامون . (اِ) نوعی از پودنه ٔ کوهی باشد و آن را به عربی صعترالحمام خوانند، و صعتراگرچه با سین بی نقطه است لیکن در کتب طبی به صاد نوشته اند تا به شعیر مشتبه نشود. خوردن آن در طعام ضعف چشم را نافع باشد و قوت باصره را نگاه دارد. (برهان ). نوعی از پودنه ٔ کوهی که به تازی صعترالحمام گویند. (ناظم الاطباء). مرزنگوش وحشی را گویند که به نام فودنج جبلی و پودنه ٔ کوهی و صعترالحمام نیز موسوم است . (فرهنگ فارسی معین ). حاشا است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به حاشا شود.
فرهنگ عمید
۱. دراَمان، زنهارداده شده.
۲. امین.
۲. امین.
دانشنامه عمومی
مأمون. ابوالعباس عبدالله مَأموُن (۱۹۸–۲۱۸ ه.ق) پسر هارون الرشید خلیفه عباسی، در ۷۸۶ میلادی (۱۷۰ قمری) در بغداد زاده شد، در ۸۳۳ میلادی (۲۱۸ قمری) در نزدیکی طرسوس درگذشت. هفتمین و بزرگ ترین خلیفهٴ عباسی (۸۱۳–۸۳۳) بود که پس از ابوعبدالله محمد امین به خلافت رسید. مادر و همسرش ایرانی بودند، که مبین تمایلات ایرانی و علوی اوست. او معتزلی پرشوری بود، و کوشید تا با اعمال زور عقاید خود را به کرسی بنشاند(۱) و آغازگر محنة خلق قرآن بود. او پس از برادرش ابوعبدالله محمد امین به خلافت رسید.
معتصم
ابراهیم یزیدی
هارون الرشید در دوران حکومت خویش و به منظور تحکیم قدرت خلافت و پیشگیری از هرگونه مشکلات احتمالی در روند انتقال قدرت، سلسله تمهیداتی را در نظر گرفته و بر اساس آن سیستم جانشینی پیچیده ای طراحی کرد. بدین ترتیب، امین به عنوان جانشین هارون، پس از وی به خلافت می رسید و مأمون نیز به عنوان جانشین امین منصوب گشت و قاسم، فرزند دیگر هارون، جانشین مأمون شد. تمام این تصمیمات تبدیل به عهدنامه ای گشت که بر کعبه آویخته شد و به ایالات فرستاده شد، اما پس از مرگ هارون، امین با سلسله اقداماتی مأمون را تحت فشار قرار داد و مدتی پس از عزل قاسم، مأمون را از جانشینی عزل کرد و فرزند خود موسی را با لقب الناطق بالحق به عنوان جانشین خویش اعلام کرد که نامش را در خطبه، جایگزین نام مأمون ساختند. مأمون نیز در اقدامی متقابل هرگونه ارتباط با بغداد را قطع کرد و از فرامین امین سرپیچی کرد و به ستیزی آشکار با وی پرداخت که نتیجهٔ آن، درگیری نظامی میان دو برادر بود.
طاهر و هرثمه به وسیلهٔ لشکریانی که در اختیار داشتند، در سال ۱۹۷ هجری/۸۱۲ میلادی، به محاصرهٔ اطراف بغداد مشغول گشتند و با شدت بخشیدن به این محاصره، فشار را بر لشکریان امین افزون کردند. محاصرهٔ بغداد تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، به صورت فرسایشی به درازا کشید تا در محرم همین سال، طاهر بر شدت حملات خود افزود و محلات را یکی پس از دیگری فتح کرد و به لشکر دستور داد که برای فتح نهایی بغداد، حمله را آغاز نمایند و سرانجام بغداد، در همین زمان فتح گردید. روایت است که پیش از اسارت امین، یکی از یارانش که احمد بن سلام نام داشت را اسیر کردند که پس از پرسش از او دربارهٔ امین، وی اظهار بی اطلاعی کرد. سرانجام امین اسیر گشت و توسط محمد بن حمید طاهری شناسایی گشته و این خبر به اطلاع طاهر رسید، که او نیز بلافاصله دستور قتل امین را به قریش دندانی، حاجب خویش، ابلاغ کرد. بدین ترتیب امین در اسارت کشته شد. بدن امین در باغ مونسه دفن گردیده و سرش به همراه فتحنامه ای توسط قاصدی به نزد مأمون در مرو، فرستاده شد.
روایت است که طاهر، سر امین را برای تسلیم گشتن مردم، در معرض دید عموم قرار داد و همه را امان داد. او در جمعه وارد بغداد گشت و در طی خطبه ای بلیغ به همراه استناد فراوان به آیات قرآن، پیروزی خود را از جانب خداوند دانست که خلافت را بر عهدهٔ مأمون گذاشته و بار آن را بر دوش او قرار داده و سپس مردم را به اطاعت و اتحاد فراخواند.
معتصم
ابراهیم یزیدی
هارون الرشید در دوران حکومت خویش و به منظور تحکیم قدرت خلافت و پیشگیری از هرگونه مشکلات احتمالی در روند انتقال قدرت، سلسله تمهیداتی را در نظر گرفته و بر اساس آن سیستم جانشینی پیچیده ای طراحی کرد. بدین ترتیب، امین به عنوان جانشین هارون، پس از وی به خلافت می رسید و مأمون نیز به عنوان جانشین امین منصوب گشت و قاسم، فرزند دیگر هارون، جانشین مأمون شد. تمام این تصمیمات تبدیل به عهدنامه ای گشت که بر کعبه آویخته شد و به ایالات فرستاده شد، اما پس از مرگ هارون، امین با سلسله اقداماتی مأمون را تحت فشار قرار داد و مدتی پس از عزل قاسم، مأمون را از جانشینی عزل کرد و فرزند خود موسی را با لقب الناطق بالحق به عنوان جانشین خویش اعلام کرد که نامش را در خطبه، جایگزین نام مأمون ساختند. مأمون نیز در اقدامی متقابل هرگونه ارتباط با بغداد را قطع کرد و از فرامین امین سرپیچی کرد و به ستیزی آشکار با وی پرداخت که نتیجهٔ آن، درگیری نظامی میان دو برادر بود.
طاهر و هرثمه به وسیلهٔ لشکریانی که در اختیار داشتند، در سال ۱۹۷ هجری/۸۱۲ میلادی، به محاصرهٔ اطراف بغداد مشغول گشتند و با شدت بخشیدن به این محاصره، فشار را بر لشکریان امین افزون کردند. محاصرهٔ بغداد تا سال ۱۹۸ هجری/ ۸۱۳ میلادی، به صورت فرسایشی به درازا کشید تا در محرم همین سال، طاهر بر شدت حملات خود افزود و محلات را یکی پس از دیگری فتح کرد و به لشکر دستور داد که برای فتح نهایی بغداد، حمله را آغاز نمایند و سرانجام بغداد، در همین زمان فتح گردید. روایت است که پیش از اسارت امین، یکی از یارانش که احمد بن سلام نام داشت را اسیر کردند که پس از پرسش از او دربارهٔ امین، وی اظهار بی اطلاعی کرد. سرانجام امین اسیر گشت و توسط محمد بن حمید طاهری شناسایی گشته و این خبر به اطلاع طاهر رسید، که او نیز بلافاصله دستور قتل امین را به قریش دندانی، حاجب خویش، ابلاغ کرد. بدین ترتیب امین در اسارت کشته شد. بدن امین در باغ مونسه دفن گردیده و سرش به همراه فتحنامه ای توسط قاصدی به نزد مأمون در مرو، فرستاده شد.
روایت است که طاهر، سر امین را برای تسلیم گشتن مردم، در معرض دید عموم قرار داد و همه را امان داد. او در جمعه وارد بغداد گشت و در طی خطبه ای بلیغ به همراه استناد فراوان به آیات قرآن، پیروزی خود را از جانب خداوند دانست که خلافت را بر عهدهٔ مأمون گذاشته و بار آن را بر دوش او قرار داده و سپس مردم را به اطاعت و اتحاد فراخواند.
wiki: مأمون
دانشنامه آزاد فارسی
مامون (Mammon)
در اساطیر تجسم ثروت و آزمندی در هیئتی شیطانی. در عهد جدیدقطب مقابل خدای مسیحیان است.
در اساطیر تجسم ثروت و آزمندی در هیئتی شیطانی. در عهد جدیدقطب مقابل خدای مسیحیان است.
wikijoo: مامون
نقل قول ها
ابو العباس عبدالله المأمون فرزند هارون الرشید از خلفای عباسی.
• «سخت سرشت ترین مردم اوست که خوی کودکانه نداشته باشد.»• «تا آنکه خدا کار را به دست ما سپرد، و ما آن را خوار کردیم، و در مضیقه قرارشان دادیم و بیش از بنی امیه به قتلشان رسانیدیم. امویان فقط کسانی را می کشتند که شمشیر به رویشان می کشیدند، از شما سؤ ال می شود به چه گناهی آنان کشته شدند؟ تقصیر افرادی که در دجله و فرات افکنده شدند یا در بغداد و کوفه مدفون گشتند، چه بود؟» -> در نامه ای برای عباسیان در بغداد
• «ای عمرو بنیان دولت و نعمت خود را به مصالح عدل بنیاد داد آباد بدار چه کلنگ جور و نوازل ستم ویرانش می سازد.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «از مروت بعید است که اوانی و ظروف تو از کثرت مال و بضاعت تو نقره و طلا باشند اما غریم و طلب کار تو با کیسه تهی و شکم گرسنه و روز سیاه بگذراند.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «در میان حق و باطل قرابت و خویشاوندی و نزدیکی نیست.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «چون آفریدگان در روز محشر محشور شوند از نسب کسی پرسیده نشود و سخن از نسب نرود و هر کس به سزای خود نیک یا بد می رسد.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «در تمام اراضی و نواحی که در تحت حکومت داری به آنچه صلاح آن در آن است نگران و مطلع باشی.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «حرص و آز اسباب تباهی دین و فساد آئین است.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «در میـان عبـاسیـان کسـی دانشـمنـدتر از مامون نبود.» -> حیاة الحیوان، دمیری / ۱ / ص ۷۲.
• «آگاهتـر از همـه خلفا نسـبت به فقه و کلام بود.» -> فهرست ابن الندیم / ص ۱۷۴ (چاپ مطبعة الاستقامة، قاهره).
• «بعد از خلفای راشدین کسی با کفایت تر از مأمون نیامد.» -> دائرة المعارف الاسلامیة / ۱ / ص ۶۲۰.
• «بهترین مرد بنی عباس بود به لحاظ دوراندیشی، اراده، بردباری، دانش، زیرکی، هیـبت، شجاعت، سیادت، فتوت، هر چند همه این صفات را اعتقادش به خلق قرآن لکه دار نمـوده بود. در میـان عبـاسیـان کسی دانشمندتر از او به مقام خلافت نرسید…»• -> *جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفا / ص ۳۰۶ ـ فوات الوفیات / ۱ / ص ۲۳۹ ـ النجوم الزاهرة، تاریخ الخمیس / ۲ / ص ۳۳۴.
• «مأمون در میان خلفا اولین کسی است که در علوم حکمت جستجو کرد و کتب آن را به دست آورد؛ و دستور داد آنها را به عربی ترجمه کنند و نشر دهند.» -> ابن طقطقی
• «امام رضا از هجرت خودشان از مدینه راضی نبودند بلکه مجبور بود؛ و در نیشابور حدیث قدسی را بیان فرمود. امام (ع) یک کلمه که با اخلاص نیت فرمودند تا این زمان هنوز حدیث تازه است. وجود مقدس امام رضا (ع) نور هدایت است که همه باید ازاین نور کسب فیض کنیم. روضه امام رضا (ع) امروز و مرقع نور و زیارت گاه زائرین جهان است ولی قبر مأمون را کسی نمی شناسد». -> ماشاءالله شاکری سفیر جمهوری اسلامی ایران در اسلام آباد (روز پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۸۸ هـ ش برابر با ۲۹ اکتبر ۲۰۰۹م به مناسبت ولادت علی ابن موسی الرضا در خانهٔ فرهنگ ج.ا. ایران راولپندی)
• «مأمون عالم ترین خلیفه و بلکه شاید عالمترین سلاطین جهان باشد. در میان سلاطین جهان شاید عالم تر، دانشمندتر و دانش دوست تر از مأمون نتوان پیدا کرد. قطعاً کمتر عالمی از علمای دین را من دیده ام که به خوبی مأمون در مسئله خلافت[ استدلال کرده باشد.» -> مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، ۱۳۷۸، چاپ بیست و هفتم، ص ۱۷۶- ۱۷۵.
• «مأمون در طبقه خودش یعنی در طبقه خلفا و سلاطین هم از جنبه علمی و هم از جنبه های دیگر یعنی حسن سیاست، عدالت نسبی و ظلم نسبی و از نظر حسن اراده و مفید بودن به حال مردم، از بهترین خلفا و سلاطین است. مردی بود بسیار روشن فکر. این تمدن عظیم اسلامی که امروز مورد افتخار ماست به دست همین هارون و مآمون به وجود آمد...» -> مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، ۱۳۷۸، چاپ بیست و هفتم، ص ۱۹۷
• «مأمون به خاطر حفظ ملک و سلطنت خویش بر ضد عقیده خویش قیام کرد و همان امامی را که به او اعتقاد داشت مسموم کرد.» -> مرتضی مطهری
• «سخت سرشت ترین مردم اوست که خوی کودکانه نداشته باشد.»• «تا آنکه خدا کار را به دست ما سپرد، و ما آن را خوار کردیم، و در مضیقه قرارشان دادیم و بیش از بنی امیه به قتلشان رسانیدیم. امویان فقط کسانی را می کشتند که شمشیر به رویشان می کشیدند، از شما سؤ ال می شود به چه گناهی آنان کشته شدند؟ تقصیر افرادی که در دجله و فرات افکنده شدند یا در بغداد و کوفه مدفون گشتند، چه بود؟» -> در نامه ای برای عباسیان در بغداد
• «ای عمرو بنیان دولت و نعمت خود را به مصالح عدل بنیاد داد آباد بدار چه کلنگ جور و نوازل ستم ویرانش می سازد.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «از مروت بعید است که اوانی و ظروف تو از کثرت مال و بضاعت تو نقره و طلا باشند اما غریم و طلب کار تو با کیسه تهی و شکم گرسنه و روز سیاه بگذراند.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «در میان حق و باطل قرابت و خویشاوندی و نزدیکی نیست.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «چون آفریدگان در روز محشر محشور شوند از نسب کسی پرسیده نشود و سخن از نسب نرود و هر کس به سزای خود نیک یا بد می رسد.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «در تمام اراضی و نواحی که در تحت حکومت داری به آنچه صلاح آن در آن است نگران و مطلع باشی.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «حرص و آز اسباب تباهی دین و فساد آئین است.» -> ناسخ التواریخ (جلد سیزدهم)
• «در میـان عبـاسیـان کسـی دانشـمنـدتر از مامون نبود.» -> حیاة الحیوان، دمیری / ۱ / ص ۷۲.
• «آگاهتـر از همـه خلفا نسـبت به فقه و کلام بود.» -> فهرست ابن الندیم / ص ۱۷۴ (چاپ مطبعة الاستقامة، قاهره).
• «بعد از خلفای راشدین کسی با کفایت تر از مأمون نیامد.» -> دائرة المعارف الاسلامیة / ۱ / ص ۶۲۰.
• «بهترین مرد بنی عباس بود به لحاظ دوراندیشی، اراده، بردباری، دانش، زیرکی، هیـبت، شجاعت، سیادت، فتوت، هر چند همه این صفات را اعتقادش به خلق قرآن لکه دار نمـوده بود. در میـان عبـاسیـان کسی دانشمندتر از او به مقام خلافت نرسید…»• -> *جلال الدین سیوطی، تاریخ الخلفا / ص ۳۰۶ ـ فوات الوفیات / ۱ / ص ۲۳۹ ـ النجوم الزاهرة، تاریخ الخمیس / ۲ / ص ۳۳۴.
• «مأمون در میان خلفا اولین کسی است که در علوم حکمت جستجو کرد و کتب آن را به دست آورد؛ و دستور داد آنها را به عربی ترجمه کنند و نشر دهند.» -> ابن طقطقی
• «امام رضا از هجرت خودشان از مدینه راضی نبودند بلکه مجبور بود؛ و در نیشابور حدیث قدسی را بیان فرمود. امام (ع) یک کلمه که با اخلاص نیت فرمودند تا این زمان هنوز حدیث تازه است. وجود مقدس امام رضا (ع) نور هدایت است که همه باید ازاین نور کسب فیض کنیم. روضه امام رضا (ع) امروز و مرقع نور و زیارت گاه زائرین جهان است ولی قبر مأمون را کسی نمی شناسد». -> ماشاءالله شاکری سفیر جمهوری اسلامی ایران در اسلام آباد (روز پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۸۸ هـ ش برابر با ۲۹ اکتبر ۲۰۰۹م به مناسبت ولادت علی ابن موسی الرضا در خانهٔ فرهنگ ج.ا. ایران راولپندی)
• «مأمون عالم ترین خلیفه و بلکه شاید عالمترین سلاطین جهان باشد. در میان سلاطین جهان شاید عالم تر، دانشمندتر و دانش دوست تر از مأمون نتوان پیدا کرد. قطعاً کمتر عالمی از علمای دین را من دیده ام که به خوبی مأمون در مسئله خلافت[ استدلال کرده باشد.» -> مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، ۱۳۷۸، چاپ بیست و هفتم، ص ۱۷۶- ۱۷۵.
• «مأمون در طبقه خودش یعنی در طبقه خلفا و سلاطین هم از جنبه علمی و هم از جنبه های دیگر یعنی حسن سیاست، عدالت نسبی و ظلم نسبی و از نظر حسن اراده و مفید بودن به حال مردم، از بهترین خلفا و سلاطین است. مردی بود بسیار روشن فکر. این تمدن عظیم اسلامی که امروز مورد افتخار ماست به دست همین هارون و مآمون به وجود آمد...» -> مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، ۱۳۷۸، چاپ بیست و هفتم، ص ۱۹۷
• «مأمون به خاطر حفظ ملک و سلطنت خویش بر ضد عقیده خویش قیام کرد و همان امامی را که به او اعتقاد داشت مسموم کرد.» -> مرتضی مطهری
wikiquote: مأمون
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] مأمون. مأمون (۱۷۰-۲۱۸ق) ابوالعباس عبدالله، فرزند هارون عباسی، هفتمین خلیفه از خلفای بنی عباس که پس از قتل برادرش محمد امین در سال ۱۹۸ هجری، تا سال ۲۱۸ق حکومت کرد.
عبدالله ملقب به مأمون پسر هارون، پنجمین خلیفه عباسی، از نسل قریش و بنی هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق به دنیا آمد. مادر او زنی ایرانی (به نقلی کنیزی) از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) به نام مراجل بود. استاذیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل به سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رسانید.
عبدالله ملقب به مأمون پسر هارون، پنجمین خلیفه عباسی، از نسل قریش و بنی هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق به دنیا آمد. مادر او زنی ایرانی (به نقلی کنیزی) از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) به نام مراجل بود. استاذیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل به سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رسانید.
[ویکی شیعه] مَأمُون عباسی، ابوالعباس عبدالله (۱۷۰-۲۱۸ق) فرزند هارون، هفتمین خلیفه عباسی است. او پس از شکست دادن و کشتن برادر خلیفه اش محمد امین، در سال ۱۹۸ق به حکومت رسید و به توصیه وزیر ایرانی خود فضل بن سهل، مرو را پایتخت خلافت خود قرار داد. سال های نخستین حکومت او به دلیل نزاع با امین و قیام های علویان متزلزل بود از این رو برای تثبیت خلافتش امام رضا (ع) را از مدینه به مرو فراخواند و برای وانمودن کردن دوستی با آل علی ابتدا پیشنهاد واگذاری خلافت را به امام داد و پس از آنکه امام این پیشنهاد را نپذیرفت، منصب ولایتعهدی را بر امام رضا تحمیل کرد. او پس از مهار قیام های علویان و برای تسلط بیشتر بر قلمرو خلافتش از مرو راهی بغداد شد و در این مسیر، امام رضا(ع) را به دلیل اینکه محبوبیتش نزد مردم بالا رفته بود، به شهادت رساند.
مأمون را به سبب اعلام برتری امام علی (ع) پس از پیامبر (ص)، جایز دانستن ازدواج موقت، ولایتعهدی امام رضا (ع) و بازگرداندن فدک به علویان، متأثر از شیعیان دانسته اند. از سویی دیگر حمایت مأمون از معتزله به ویژه در مسئله مخلوق بودن قرآن و اقرار گرفتن از مسئولان عالی رتبه و قاضیان و عالمانِ دوره خود بر مخلوق بودن قرآن، موجب شده او را از معتزلیان بدانند.
عبدالله ملقب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد. مادر او زنی ایرانی (به نقلی کنیزی) به نام مراجل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. استاذیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل به سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند.
مأمون را به سبب اعلام برتری امام علی (ع) پس از پیامبر (ص)، جایز دانستن ازدواج موقت، ولایتعهدی امام رضا (ع) و بازگرداندن فدک به علویان، متأثر از شیعیان دانسته اند. از سویی دیگر حمایت مأمون از معتزله به ویژه در مسئله مخلوق بودن قرآن و اقرار گرفتن از مسئولان عالی رتبه و قاضیان و عالمانِ دوره خود بر مخلوق بودن قرآن، موجب شده او را از معتزلیان بدانند.
عبدالله ملقب به مأمون پسر هارون، از نسل قریش و بنی هاشم در شب جمعه نیمه ربیع الاول سال ۱۷۰ق در بغداد به دنیا آمد. مادر او زنی ایرانی (به نقلی کنیزی) به نام مراجل از اهالی بادغیس (شمال غربی افغانستان) بود. استاذیس که در زمان منصور عباسی قیام کرد، پدر مراجل بوده است. دایی مأمون نیز فردی به نام غالب بوده که با توطئه مأمون، فضل به سهل وزیر و فرمانده لشکر مأمون را به قتل رساند.
wikishia: مأمون
[ویکی اهل البیت] مأمون خلیفه ی عباسی فرزند هارون الرشید که برادرش امین را برای بدست آوردن مسند خلافت به قتل رساند و به اجبار امام رضا علیه السلام را به ولایت عهدی برگزید.
مادرش کنیزکی بود مراجل نام.مادر مأمون کنیزی از خدمتکاران قصر رشید بود که به کار آشپزی اشتغال داشت. مورخین گفته اند که او زشت ترین و کثیف ترین زن در آشپزخانه بود. بعضی منابع گفته اند زبیده خاتون با هارون شطرنج بازی کرد و او را شکست داد و از او خواست تا با مراجل، زشت ترین کنیز مطبخ، همبستر شود. هارون امتناع کرد و خراج مصر و عراق را به زبیده داد و او نپذیرفت. بنا بر این به اصرار زبیده با او همبستر شد و مراجل مأمون را حامله شد. مأمون در سال 170 هجری یعنی همان سالی که هارون الرشید به خلافت رسید، متولد شد. چون این بشارت خوب به هارون داده شد نوزاد را مأمون نامید به فال نیک.مادر مأمون در زمان نفاس مرد و تربیت او را فضل بن سهل به عهده گرفت .
بیست و سه ساله بود که هارون وی را با آنکه پسر بزرگ بود ، ولیعهد دوم کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان بدو سپرد پس از مرگ هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.
مأمون در ری بود که کار خلافت وی سرگرفت و تا سال 204 به خراسان بود آنگاه به بغداد آمد.
هارون در سالهای پایانی عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود. به روایت، دینوری، هارون از زبان موسی بن جعفر علیه السلام پیشگویی خاصی درباره اختلاف این دو برادر شنیده بود. به دلیل همین نگرانی زمانی که به خراسان می رفت، بار دیگر برای مأمون از همه شخصیت های لشکری و کشوری بیعت گرفت تا مبادا امین مشکلی برای او ایجاد کند.
این تأکیدهای هارون، بعدها به نفع مأمون تمام شد. زیرا بسیاری از کسانی که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر به اطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.
حتی پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پی جذب شخصیت های مهم از جمله فضل بن ربیع وزیر هارون برای خلع مأمون بود. اندکی پس از مرگ هارون، فعالیت جدی تری شد. اما از آنجا که مأمون در مرو و امین در بغداد بود، دایره اختلاف به آرامی گسترد. فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش می کرد ولی فضل بن سهل، دستیار مأمون در جهت عکس وی می کوشید. روشن بود که تخلف از سوی امین است و وی نمی بایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشی در جهت مقدم داشتن فرزندش موسی بر مأمون و در نهایت خلع برادرش از خلافت صورت دهد.
امین تلاش فراوانی کرد تا مسأله را به آرامی تمام کند، اما مأمون که مشاوران قدرتمندی داشت و از حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتن خواست امین سرباز زد. از سال 195 رسما نام مأمون از خطبه ها و سکه ها حذف و نام موسی فرزند امین جای آن نشست. به موازات دو وزیر که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامی از دو سوی رو در روی هم قرار گرفتند: یکی علی بن عیسی بن ماهان بود که می بایست از سوی امین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند، دیگری طاهر بن حسین معروف به ذوالیمینین بود که می بایست راه را بر وی سد می کرد.
مادرش کنیزکی بود مراجل نام.مادر مأمون کنیزی از خدمتکاران قصر رشید بود که به کار آشپزی اشتغال داشت. مورخین گفته اند که او زشت ترین و کثیف ترین زن در آشپزخانه بود. بعضی منابع گفته اند زبیده خاتون با هارون شطرنج بازی کرد و او را شکست داد و از او خواست تا با مراجل، زشت ترین کنیز مطبخ، همبستر شود. هارون امتناع کرد و خراج مصر و عراق را به زبیده داد و او نپذیرفت. بنا بر این به اصرار زبیده با او همبستر شد و مراجل مأمون را حامله شد. مأمون در سال 170 هجری یعنی همان سالی که هارون الرشید به خلافت رسید، متولد شد. چون این بشارت خوب به هارون داده شد نوزاد را مأمون نامید به فال نیک.مادر مأمون در زمان نفاس مرد و تربیت او را فضل بن سهل به عهده گرفت .
بیست و سه ساله بود که هارون وی را با آنکه پسر بزرگ بود ، ولیعهد دوم کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان بدو سپرد پس از مرگ هارون امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.
مأمون در ری بود که کار خلافت وی سرگرفت و تا سال 204 به خراسان بود آنگاه به بغداد آمد.
هارون در سالهای پایانی عمر خویش سخت در اندیشه اختلاف این دو برادر بود. به روایت، دینوری، هارون از زبان موسی بن جعفر علیه السلام پیشگویی خاصی درباره اختلاف این دو برادر شنیده بود. به دلیل همین نگرانی زمانی که به خراسان می رفت، بار دیگر برای مأمون از همه شخصیت های لشکری و کشوری بیعت گرفت تا مبادا امین مشکلی برای او ایجاد کند.
این تأکیدهای هارون، بعدها به نفع مأمون تمام شد. زیرا بسیاری از کسانی که وفادار به اصل بیعت بودند، حاضر به اطاعت از امین در مخالفت با مأمون نشدند.
حتی پیش از آن که هارون بمیرد، امین در پی جذب شخصیت های مهم از جمله فضل بن ربیع وزیر هارون برای خلع مأمون بود. اندکی پس از مرگ هارون، فعالیت جدی تری شد. اما از آنجا که مأمون در مرو و امین در بغداد بود، دایره اختلاف به آرامی گسترد. فضل بن ربیع در کنار امین و علیه مأمون تلاش می کرد ولی فضل بن سهل، دستیار مأمون در جهت عکس وی می کوشید. روشن بود که تخلف از سوی امین است و وی نمی بایست بر اساس اصول پذیرفته شده در بیعت، تلاشی در جهت مقدم داشتن فرزندش موسی بر مأمون و در نهایت خلع برادرش از خلافت صورت دهد.
امین تلاش فراوانی کرد تا مسأله را به آرامی تمام کند، اما مأمون که مشاوران قدرتمندی داشت و از حمایت خراسانیان هم برخوردار بود، از پذیرفتن خواست امین سرباز زد. از سال 195 رسما نام مأمون از خطبه ها و سکه ها حذف و نام موسی فرزند امین جای آن نشست. به موازات دو وزیر که از قضا نام هر دو فضل بود، دو فرمانده نظامی از دو سوی رو در روی هم قرار گرفتند: یکی علی بن عیسی بن ماهان بود که می بایست از سوی امین به خراسان رفته آن ناحیه را تصرف کند، دیگری طاهر بن حسین معروف به ذوالیمینین بود که می بایست راه را بر وی سد می کرد.
wikiahlb: مأمون
[ویکی فقه] مامون (ابهام زدایی). واژه مأمون ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: اعلام و اشخاص• مأمون عباسی، یکی از خلفای عباسی، فرزند هارون الرشید عباسی و قاتل امام رضا (علیه السلام)• محمد بن فاتک بطائحی، ملقب به مأمون ، وزیر شیعی امامی فاطمیان در دوران خلافت الآمر باحکام الله معانی• ثقة مأمون ثبت صاحب حدیث، از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث و از الفاظ مدح راوی• فقیه مأمون، از اصطلاحات بکار رفته در علم فقه به معنای فقیه امین نسبت به حقوق شرعی
...
...
wikifeqh: مامون
کلمات دیگر: