کلمه جو
صفحه اصلی

لوث


مترادف لوث : آلایش، آلودگی، آلوده سازی، پلیدی

فارسی به انگلیسی

pollution, contamination

فارسی به عربی

تلوث

عربی به فارسی

گل الود کردن , کثيف کردن , لکه دار کردن


مترادف و متضاد

آلایش، آلودگی، آلوده‌سازی، پلیدی


فرهنگ فارسی

آلوده کردن، آلایش، آلودگی
۱- ( مصدر ) آلوده کردن .۲- ( اسم ) آلودگی آلایش : دامن طهارت و امانت را به لوث غدر و خیانت آلوده ... ۲- پلیدی بدی : ... تا آن حدود را داخل حوز. اسلام داشته از لوث وجود کفار پاک دارد .
سستی

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] (اِمص . ) آلودگی ، پلیدی .

لغت نامه دهخدا

لوث . [ ل َ ] (ع اِ) نیرو. قوت . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || بدی . || زخم . || شبه دلالت . (منتهی الارب ).


لوث. [ ل َ ] ( ع اِ ) نیرو. قوت. ( از منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || بدی. || زخم. || شبه دلالت. ( منتهی الارب ).

لوث. [ ل َ ] ( ع مص ) دستار پیچیدن. ( منتهی الارب ). عمامه دربستن. ( تاج المصادر ). عمامه پیچیدن. عمامه در سر بستن. ( زوزنی ). || گرد گشتن. || بند شدن. || پناه گرفتن. ( منتهی الارب ). پناه با کسی دادن. ( تاج المصادر ). || نیافتن چیزی از کان بعد جستن. || در روغن گردانیدن لقمه را. || لازم بودن در خانه. || خائیدن چیزی را. || تر نهادن خرما در آب و جز آن. || انگشت خویش خائیدن کودک. ( منتهی الارب ). || آلوده کردن. ( تاج المصادر ). آلوده بکردن. ( زوزنی ). آلودن. ( دهار ). آلودگی. ( غیاث ). پلیدی.نجاست : لوثی شنیع بدین سبب بر دیباچه شرف نسب و جمال حال او نشست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 230 ). || توانا و قوی شدن. ( منتخب اللغات ).

لوث. [ ل َ وَ ] ( ع اِمص ) سستی. ( منتهی الارب ).

لوث . [ ل َ ] (ع مص ) دستار پیچیدن . (منتهی الارب ). عمامه دربستن . (تاج المصادر). عمامه پیچیدن . عمامه در سر بستن . (زوزنی ). || گرد گشتن . || بند شدن . || پناه گرفتن . (منتهی الارب ). پناه با کسی دادن . (تاج المصادر). || نیافتن چیزی از کان بعد جستن . || در روغن گردانیدن لقمه را. || لازم بودن در خانه . || خائیدن چیزی را. || تر نهادن خرما در آب و جز آن . || انگشت خویش خائیدن کودک . (منتهی الارب ). || آلوده کردن . (تاج المصادر). آلوده بکردن . (زوزنی ). آلودن . (دهار). آلودگی . (غیاث ). پلیدی .نجاست : لوثی شنیع بدین سبب بر دیباچه ٔ شرف نسب و جمال حال او نشست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 230). || توانا و قوی شدن . (منتخب اللغات ).


لوث . [ ل َ وَ ] (ع اِمص ) سستی . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. آلوده کردن.
۲. آلایش، آلودگی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در قتل و جرح هرگاه دلیلی مبنی براینکه شخص معینی، مرتکب قتل یا جرح شده وجود نداشته باشد، ولی در قتل موضع تهمت و لوث محقق شود یعنی قاضی به ارتکاب قتل یا جرح از سوی متهم خاصی ظن پیدا کند، مدعی می تواند «قتل» را به وسیله قسامه اثبات کند.
لوث در لغت معانی مختلفی دارد؛ یکی از آنها که مناسب با بحث ماست، قوت و شدت است. فیروزآبادی در قاموس اللغه می گوید: «اللوث القوه» و در معجم الوسیط آمده است: اللوث القوه و الشده شبه الدلاله علی حدث من الاحداث و لا یکون بینه تامه یقال: لم یقم علی اتهام فلان بالجنایه الا لوث؛ لوث به معنای قوت و شدت است شبه
۱. ↑ معجم الوسیط، ج۲، ص۸۴۴.
...

[ویکی فقه] لوث (قواعد فقهی). در قتل و جرح هرگاه دلیلی مبنی براینکه شخص معینی، مرتکب قتل یا جرح شده وجود نداشته باشد، ولی در قتل موضع تهمت و لوث محقق شود یعنی قاضی به ارتکاب قتل یا جرح از سوی متهم خاصی ظن پیدا کند، مدعی می تواند «قتل» را به وسیله قسامه اثبات کند.
لوث در لغت معانی مختلفی دارد؛ یکی از آنها که مناسب با بحث ماست، قوت و شدت است. فیروزآبادی در قاموس اللغه می گوید: «اللوث القوه» و در معجم الوسیط آمده است: اللوث القوه و الشده شبه الدلاله علی حدث من الاحداث و لا یکون بینه تامه یقال: لم یقم علی اتهام فلان بالجنایه الا لوث؛
معجم الوسیط، ج۲، ص۸۴۴.
۱. ↑ معجم الوسیط، ج۲، ص۸۴۴.
...

پیشنهاد کاربران

لوث عبارت است از وجود قرائن و اماراتی است که موجب ظنّ قاضی به ارتکاب جنایت یا نحوه ارتکاب از جانب متهم می شود ( ماده ۳۱۴ ق. م. ا )

اماره و علامتی است که به سبب آن برای قاضی گمان به صدق ادعای مدعی پیدا می شود مانند شهادت جمعی از زنان یا شهادت جماعتی از فساق ( زنا کاران )

احتمال قوی برای قاضی که متهم مجرم است

لوث در حقوق کیفری عبارت است از وجود قرائن و اماراتی است که موجب ظن قاضی به ارتکاب جنایت یا نحوه ارتکاب از جانب متهم می شود

الودگی

لوث
واژه ای پارسی که اَرَبیده شُده یِ 《 لود》 دَر آلودَن اَست
آلودَن : آ - لود - اَن
آ - = پیش وَندِ کوتاه شُده به مینه یِ آی اَز آمَدَن
لود = لوث ، ناپاکی ، پَلیدی ، پَلَشتی ، نِگِسی ( نِجاسَت )
- اَن = پَس وَندِ کَردَن ، اَنجام دادَن

Hackneyed

اماره ای که موجب ظن قاضی به درستی ادعای شاکی گردد؛مانند قتل کسی در منزل که ساکنان آن منزل مظنون به قتل ( مورد لوث ) واقع می شوند.

[ل ُ] : در لغت عامیانه به معنای از حد گذراندن است؛ یعنی وقتی آن کار یا موضوع از شدت تکرار و پافشاری یا غیره حُسن و ارزشش را از دست بدهد لوث می شود


کلمات دیگر: