کلمه جو
صفحه اصلی

واقعه


مترادف واقعه : اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا، پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد، خواب، رویا، نوم، فوت، مرگ، موت، رستاخیز، قیامت، حال، حسب حال، وضع، واقعات

برابر پارسی : رخداد، رویداد، پیشامد

فارسی به انگلیسی

development, episode, event, happening, incident, occasion

event, incident


battle


فارسی به عربی

حادثة

مترادف و متضاد

incident (اسم)
تصادف، حادثه، تصادف اتومبیل، مصیبت ناگهانی، تلافی، روی داد، واقعه، حتمی وابسته

event (اسم)
حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، عارضه، سرگذشت، روی داد، واقعه

occurrence (اسم)
تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد

rede (اسم)
جریان، مشورت، پند، مصلحت، تدبیر، واقعه، وقوع

اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، سانحه، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا


پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد


خواب، رویا، نوم


فوت، مرگ، موت


رستاخیز، قیامت


حال، حسب‌حال، وضع


واقعات


۱. اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، سانحه، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا
۲. پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد
۳. خواب، رویا، نوم
۴. فوت، مرگ، موت
۵. رستاخیز، قیامت
۶. حال، حسبحال، وضع
۷. واقعات


فرهنگ فارسی

سوره پنجاه و ششمین از قر آن مکیه و ۹۶ آیه است . پس از الرحمن و پیش از سوره حدید است .
فرود آینده ازهوا، قرارگرفته، پابرجا، حقیقت امر
(اسم ) مونث واقع . ۱ - ( صفت ) پدید آینده رخ دهنده . ۲ - قرار دارنده : (( ... مثل راه شوس. شهر شوش تاهمدان وراه شوس. واقعه در مملکت مازندران... ) ) ۴ - (اسم ) حادثه اتفاق پیشامد : (( الب ارسلان بعد از واقع. عم باستدعای ارکان دولت بعراق آمد . ) ) ۴ - حال وضع : (( بوقت عود سلطان حال او اعلام دادند بر واقع. او تنگدل شد. ) یا صورت واقعه . شرح حال شرح ما وقع :(( ... صورت واقع. اورا بگفتند. ) ) ۵ - شرح حال حسب حال : (( واقعه کوته کنم چه بگویم ازین بیش خامه که پیش اندرست راه درازیم . ) ) ۶ - مرگ موت فوت : (( بعد از چهار روز واقع. او فاش کردند ( یعنی وفات اتسز را ) . ) ) ۷ - روز قیامت روز رستخیز . ۸ - خواب رویا : (( دوش در واقعه دیدم که نگاری می گفت سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت . ) ) (بدایع سعدی ) ۹ - امور غیبی که براهل خلوت آشکار شود و آن را - اگر در حال حضور باشد - مکاشفه گویند جمع ( عربی ) واقعات . بعضی از واقعات صادق و برخی کاذب باشد - بالجمله واقعه آن چیزیست که سالک در اثنائ ذکر بیند و در افنائ استغراق حالش با حق بیند بنحوی که محسوسات ازو غایب شود و آن مابین نوم و یقظه است .
مونث واقع یا حادثه

فرهنگ معین

(قِ عِ ) [ ع . واقعة ] (اِ. ) ۱ - حادثه ، پیش آمد. ۲ - قیامت ، رستاخیز.

لغت نامه دهخدا

( واقعة ) واقعة. [ ق ِ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث واقع. رجوع به واقع شود. || ( اِ ) حادثه. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). نازله. ( از اقرب الموارد ). اتفاق. کار افتاده. کار پیش آمده. پیش آمد. عارضه. ماوقع. جریان کار. رویداد. قضیه. موضوع : روبرو میشود با واقعه به آن طریق که رضا به قضا میدهد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ). پس پناه برد امیرالمؤمنین دنبال این حادثه الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت به آنچه خدا آن را از او خواسته است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
کشت چشمش دل خاقانی را
رو بدین واقعه یارب چه خوش است.
خاقانی.
این واقعه شگرفت را وزنی نمی نهد و این حادثه بزرگ را خرد و حقیر میشمرد. ( سندبادنامه ، ص 198 ). پرده کتمان در سر صورت واقعه می کشیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 298 ).در اثناء آن حال تهمتی و ریبتی که ازو در خیال افتاد احتیاط چنان اقتضا کرد که او را بگرفت و فرع واقعه او به اصل مسأله ابوعلی و دیگران الحاق افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 144 ).
چون که مرا زین همه دشمن نهند
تهمت این واقعه بر من نهند.
نظامی.
بر سر خاک از فلک تیز گشت
واقعه تیز بخواهد گذشت.
نظامی.
دل عطار چو درد تو نیافت
شد در این واقعه بر باد از تو.
عطار.
دست از این حرکت کوتاه کن که واقعه ها در پیش است. ( گلستان ).
گفتم من و صبراگر بود روز فراق
چون واقعه اوفتاد نتوانستم.
سعدی.
علاج و اقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چون رفت کاراز دست.
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 809 ).
|| حادثه سخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سانحه : چون خبر رسید به نشابور که حاجب بزرگ را با لشکر منصور چنان واقعه افتاده است در ساعتی سوری زندان عرض کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556 ). نوادر و عجایب بود که وی را افتاده در روزگاری پدرش چند واقعه بود همه بیاورده ام در این تاریخ. ( تاریخ بیهقی ). شکر نمود بعد از اینکه علاج کرد سختی های سربسته را و رفع کرد واقعه های الم رساننده را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ).
این بار نار صاعقه افتاد دردلم
وین بار آب واقعه بگذشت از سرم.
خاقانی.
بر اهل آن خطه بعداز واقعه یزید مهلب چنان حادثه نیفتاده بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 74 ). گفت در خواب دیدم که سلطان درشکارگاه در واقعه ای افتاده است. ( جهانگشا ). || سختی. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || حال. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). وضع : مرغان... صورت واقعه او را بگفتند. ( کلیله و دمنه ).

واقعة. [ ق ِ ع َ ] (ع ص ) مؤنث واقع. رجوع به واقع شود. || (اِ) حادثه . (غیاث ) (ناظم الاطباء). نازله . (از اقرب الموارد). اتفاق . کار افتاده . کار پیش آمده . پیش آمد. عارضه . ماوقع. جریان کار. رویداد. قضیه . موضوع : روبرو میشود با واقعه به آن طریق که رضا به قضا میدهد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). پس پناه برد امیرالمؤمنین دنبال این حادثه الم رسان و واقعه ای که سایه انداخت به آنچه خدا آن را از او خواسته است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).
کشت چشمش دل خاقانی را
رو بدین واقعه یارب چه خوش است .

خاقانی .


این واقعه ٔ شگرفت را وزنی نمی نهد و این حادثه ٔ بزرگ را خرد و حقیر میشمرد. (سندبادنامه ، ص 198). پرده ٔ کتمان در سر صورت واقعه می کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 298).در اثناء آن حال تهمتی و ریبتی که ازو در خیال افتاد احتیاط چنان اقتضا کرد که او را بگرفت و فرع واقعه ٔ او به اصل مسأله ٔ ابوعلی و دیگران الحاق افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 144).
چون که مرا زین همه دشمن نهند
تهمت این واقعه بر من نهند.

نظامی .


بر سر خاک از فلک تیز گشت
واقعه ٔ تیز بخواهد گذشت .

نظامی .


دل عطار چو درد تو نیافت
شد در این واقعه بر باد از تو.

عطار.


دست از این حرکت کوتاه کن که واقعه ها در پیش است . (گلستان ).
گفتم من و صبراگر بود روز فراق
چون واقعه اوفتاد نتوانستم .

سعدی .


علاج و اقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چون رفت کاراز دست .

سعدی (کلیات چ مصفا ص 809).


|| حادثه ٔ سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سانحه : چون خبر رسید به نشابور که حاجب بزرگ را با لشکر منصور چنان واقعه افتاده است در ساعتی سوری زندان عرض کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556). نوادر و عجایب بود که وی را افتاده در روزگاری پدرش چند واقعه بود همه بیاورده ام در این تاریخ . (تاریخ بیهقی ). شکر نمود بعد از اینکه علاج کرد سختی های سربسته را و رفع کرد واقعه های الم رساننده را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).
این بار نار صاعقه افتاد دردلم
وین بار آب واقعه بگذشت از سرم .

خاقانی .


بر اهل آن خطه بعداز واقعه ٔ یزید مهلب چنان حادثه نیفتاده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 74). گفت در خواب دیدم که سلطان درشکارگاه در واقعه ای افتاده است . (جهانگشا). || سختی . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حال . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وضع : مرغان ... صورت واقعه او را بگفتند. (کلیله و دمنه ).
تا صاعقه ٔ عشق تو در جان من افتاد
از واقعه ٔ من به همه جای خبر شد.

خاقانی .


اندر این واقعه تنها نه منم در عالم
هر کسی را بحد خویش بود تیماری .

ظهیر فاریابی .


به وقت عود سلطان حال او اعلام دادند برواقعه ٔ او تنگدل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 361). یکی از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید. (گلستان ).
اصحاب را چو واقعه ٔ ما خبر کنند
هردم کسی به رسم عیادت دوا شود؟

سعدی .


بار کشیده ٔ جفا پرده دریده ٔ هوا
راه ز پیش و دل ز پس واقعه ای است مشکلم .

سعدی .


بر مرگ دل خوش است در این واقعه مرا
کآب حیات در لب یاقوت فام اوست .

سعدی .


هر نفسم خون دل ریزی و گوئی مبین
واقعه ٔ مشکل است دیدن و نادان شدن .

اوحدی (از امثال و حکم ).


|| شرح حال . حسب حال :
واقعه کوته کنم چه گویم از این بیش
خاصه که پیش اندر است راه درازیم .

عطار.


|| مردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).مرگ . (ناظم الاطباء) :
به خاکپای تو ای سرو نازپرور من
که روز واقعه پا وامگیر از سر خاک .

حافظ.


چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعه پیش نگار خود باشم .

حافظ.


به روز واقعه تابوت من ز سرو کنید
که میرویم به داغ بلندبالائی .

حافظ.


- واقعه افتادن ؛ مردن : محمدبن ادریس شافعی را به مصر واقعه افتاد؛ و آنجا مدفون است . (مجمل التواریخ ).
|| روز رستخیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قیامت . (اقرب الموارد) (ترجمان القرآن ) (دهار). زمان قیامت . (غیاث اللغات ) : اذا وقعت الواقعة لیس لوقعتها کاذبة. (قرآن 1/56 و 2). || آسیب کارزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وقعه ٔ حرب . صدمه بعد از صدمه در جنگ . (از اقرب الموارد).آسیب پس از آسیب . (ناظم الاطباء). برخورد جنگی . || جنگ . (غیاث اللغات ) : چون ناصرالدین از آن واقعه منصور بازگشت و به بست رسید اصحاب خلف شهر بازگذاشتند و رفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 195). || بدبختی . مصیبت . || آفت . (ناظم الاطباء). || خواب . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رؤیا :
دوش در واقعه دیدم که نگاری می گفت
سعدیا گوش مکن بر سخن اعدایت .

سعدی .


روی در واقعه بنمود به ما یار امشب
هست جان بردن از این واقعه دشوار امشب .

قاسم ارسلان (از آنندراج ).


دیدم شبی به واقعه روز قیامت است
بعثت قیام داده عظام رمیم را.

یغما.


|| (اصطلاح عرفانی ) امر و غیبی که بر اهل خلوت آشکار شود و اگر در حال حضور باشد مکاشفه گویند و از جمله واقعات بعضی صادق و بعضی کاذب باشد همچنانکه منامات و بالجمله واقعه آن چیزی است که سالک در اثناء ذکر بیند و در اثناءاستغراق حالش با حق بیند به نحوی که محسوسات از او غایب شود و آن مابین نوم و یقظه است که مکاشفه هم نامند و آنچه نیز در دل فرود آید واقعه گویند، عطار گوید :
هر روز غم عشقت بر ما حشر انگیزد
صد واقعه پیش آرد صد فتنه برانگیزد.

(از فرهنگ مصطلحات عرفا و شعرا).


|| (ص ) شجاع . (اقرب الموارد). دلیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).

واقعة. [ ق ِ ع َ ] (اِخ ) سوره ٔ پنجاه و ششمین از قرآن ، مکیة و آن نود و شش آیت است ،پس از الرحمن و پیش از حدید. (از یادداشت مؤلف ).


فرهنگ عمید

۱. حادثه، پیشامد.
۲. [مجاز] قیامت.
۳. (اسم ) پنجاه وششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۹۶ آیه.
۴. [قدیمی، مجاز] مرگ.
۵. [قدیمی] قرارگرفته و واقع شده در مکانی.
۶. [قدیمی، مجاز] جنگ، پیکار.

دانشنامه عمومی

سوره واقعه سوره ۵۶ از قرآن است و ۹۶ آیه دارد. ابن ندیم سوره واقعه را چهل و چهارمین سوره ای است که بر پیامبر اسلام نازل شده است. همچنان که نام این سوره نشان می دهد، محتوای این سوره پیرامون قیامت و خصوصیات آن است. دلایل معاد، آغاز قیامت، تصویر انتقال از دنیا به آخرت، گروه بندی انسان ها در آن روز و پاداش و جزای هر گروه از موضوعات این سوره است.
ترجمهٔ فارسی

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی حادثه، پیش آمد) در اصطلاح عرفانی، حالت یا چیزی که سالک در اثنای ذکر یا استغراق در حق بیند؛ چنان که محسوسات از او غایب شود و آن حالت مابین خواب و بیداری است؛ در حالت حضور به آن مکاشفه نیز گویند، خواه صادق باشد یا کاذب؛ نیز آنچه از عالم غیب بر دل فرود آید، خواه لطف باشد، خواه قهر. فرق میان خواب و واقعه این است که در خواب حواس کاملاً از کار می افتند و خیال، چیزهایی در خواب می بیند، اما در واقعه روح در مقام خالی شدن از صفات بشری از پردۀ خیال بیرون می آید و به کمک انوار الهی اموری را می بیند. واقعات بر دو نوع است: ۱. واقعاتی که به علت کثرت ریاضت نفس و پاک شدن دل و پرورش روح، بر فلاسفه و رهبانان ظاهر می شود و این نوع واقعه از نظر برخی عرفا باعث قرب به حق نیست، بلکه موجب غلوّ و مبالغۀ آنان در کفر و ضلالت می شود؛ ۲. واقعات موحدان و سالکان است که گاه به وسیلۀ خیال و گاه بی واسطۀ آن انجام می گیرد، و آن نوعی الهام است و موجب کرامات و زیادت ایمان سالکان می شود. شرط ضروری واقعه آن است که سالک باید هرچه که می بیند، جز با پیر خود، با دیگران در میان ننهد. و شرط درستی واقعات در دو چیز است: یکی غرق شدن سالک در ذکر و رهاشدن او از محسوسات جهان، و دوم اخلاص کامل او و تجرّد وی از ملاحظۀ غیر. این واژه در مثنوی معنوی به معنی خواب و رؤیا نیز آمده است.

فرهنگ فارسی ساره

رویداد، رخداد


جدول کلمات

رویداد

پیشنهاد کاربران

رویداد ، رخداد ، پیشامد

واقعه: [ اصطلاح تعزیه ] اصطلاحی برای ماجرای اصلی یک تعزیه. واقعه به طور اخص شامل مصیبت و شهادت خاندان پیامبر می شود.

نایبه ، نائبه


کلمات دیگر: