کلمه جو
صفحه اصلی

حدید


مترادف حدید : آهن، پولاد، برا، تند، تیز

فارسی به انگلیسی

tradition


iron


عربی به فارسی

اهن , اطو , اتو , اتو کردن , اتو زدن , اهن پوش کردن


مترادف و متضاد

اسم


آهن، پولاد


برا، تند، تیز


۱. آهن، پولاد
۲. برا، تند، تیز


فرهنگ فارسی

تندوتیزوبرنده
۱ - ( اسم ) آهن . ۲ - ( صفت ) تند تیز برنده .
ده کوچکی است از دهستان جراحی بخش شادکان شهرستان خرمشهر

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) تیز، برنده . ۲ - (اِ. ) آهن .

لغت نامه دهخدا

حدید. [ ح َ ] ( ع اِ ) آهن. ( دهار ) ( ادیب نطنزی ) ( ترجمان عادل بن علی منسوب به جرجانی ). و هو علی ثلاثة اصناف : شابورقان و نرم آهن و فولاد مصنوع. و الشابورقان ، هو الفولاد الطبیعی. و الفولاد المصنوع ،هو المتخذ من نرم آهن. ( از مفردات قانون ابوعلی سینا ). و خوارزمی در مفاتیح العلوم گوید: آهن یکی از اجساد صناعت کیمیاست و از آن در صناعت کیمیا به مریخ کنایت کنند. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). ابوریحان گوید: معنی أنزلنا الحدید ( 25/57 ) در قرآن خلق آن است... و معدن آن دو قسم است : نرم آهن که آن را ماده خوانند،و سخت و آن را شابرقان گویند و آن را نر خوانند که قابل آب دادن است. و نرم آهن بر دو قسم است یکی خود آن آهن و دیگر آبی که هنگام اذابت از آن جدا گردد و آن را دوص خوانند و بفارسی «استه » و بنواحی زابلستان آنرا رو خوانند که زودتر از آهن آب و جاری شود و آن سفید و سخت نقره فام است. ( الجماهر بیرونی ص 247 ).
خواص طبی : صاحب اختیارات گوید: بپارسی آهن میگویند و آن سه نوع است : شابورقان در مامن و فولاد مصنوع و فولاد معدنی بود و فولادطبیعی معدنی شابورقان است و سابرقان نیز گویند و آن فولاد نر است و فولاد مصنوع از نرم آهن گیرند و زنجار آن را زعفران الحدید خوانند، قابض و اکال است. و خبث الحدید ضعیفتر از زنجار آن بود و صفت وی در خاء گفته شود. و توبال آن در تا گفته شد در باب آهن سرخ کرده را اگر در آب اندازند، یا شیر، شکم ببندد و ریش روده و ورم سپرز و بیضه و استرخاء معده و سلس البول و درد مقعد را نافع بود و باه را قوت دهد خاصه آبی که آهن گران آهن گرم کرده در آن می اندازند، و آنرا دوص خوانندو ماءالحدید خوانند، و گزیدگی سگ دیوانه را بغایت نافع بود وقتی که نداند. و براده آهن چون در شراب که مسموم بود اندازند زهر را مجموع به خود کشد و آن شراب چون بخورند زیان ندارد. و براده آهن چون بخورند درد شکم سخت و خشکی دهن و دردسر آورد، مداواة آن به شیر تازه و بعض ادویه مسهله قوی کنند بعد از آن مسکه و روغن بیاشامند و روغن بنفشه و روغن گل و سرکه بر سر مالند و بقدر یک درم مغناطیس بخورند و مراق و سمد و روغن گاو در خواص آورده اند که چون براده آهن بر کس بندند که دندان گزد ( در خواب دندان کرچد ) دیگر نگزد. ( اختیارات بدیعی ). و حکیم مؤمن آرد: آهن نر وماده می باشد و نر او فولاد و ماده او نرم آهن است ، در دوم گرم و در سیم خشک و فولاد طبیعی را شابورقان و مصنوع از نرم آهن را استام نامند و چون شاخ سوخته بزو حجرالرخام را بالسویه بر آهن مالیده در آتش سرخ کنند بسیار نرم شود و فنر عبارت از او است و هرگاه بارصاص یا مرقشیشا یا رحج الفار یا زرنیخ بگدازند به مرتبه رصاص زودگداز گردد و بدستور چون با نحاس بگدازند و بعد از آن با شوره نحاس را از او بسوزانند بغایت زودگداز گردد و فولاد مصنوع که متعارف و بسیار است طریق ساختن آن است که آهن متعارف را در کوره مخصوص به آتش بسیار شدید تا یک هفته بتابند حنظل و صبر و هرچه در تلخی قوی باشد یا زهرهای حیوانات سائیده بر او ریخته آن مقدار بتابند که در جسم او داخل شود و گویند چون آهن را تافته یک بار در روغن کنجد تطفیه کرده بار دیگر در آب اطفا نمایند اقسام آهن را مثل آهن ربا به خود جذب میکند و آب آهن تافته بغایت مقوی باه و قابض و جهت جراحت امعا و اسهال مزمن و بواسیری و ورم سپرز و تقویت معده و سلس البول و درد مقعد و گزیدن سگ دیوانه و رفع زردی رخسار و هیضه نافع و شراب به آهن تافته در رفع خفقان و استسقا و ضعف جگر و معده وباه قوی تر از آب تفته است و دوغ به آهن تافته در اسهال دموی و نزف حیض و استرخاء مقعد قوی تر است و خبث الحدید و زعفران الحدید مذکور خواهد شد. ( تحفه حکیم مؤمن ). و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی شود :

حدید. [ ح َ ] (اِخ ) (جبل الَ ...) در دریای هند است ، و از آن کوه ، آهنی سرخ به حصول پیوندد که چون زخمی از آن بر کسی زنند، ازموضع جراحت خون ترشح ننماید، اما کسان را گمان شود که آنرا داغ کرده اند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 675).


حدید. [ ح َ ] (اِخ ) ابن حکیم ازدی . از ابوجعفر باقر و صادق روایت دارد. اوبرادر مرزام است و دارقطنی در «مؤتلف و مختلف » هر دو را یاد کرده گوید: از شیوخ شیعه بود. شیخ طوسی نیز او را در رجال یاد کرده گوید کنیتش ابوعلی است . نجاشی او را ثقة داند. علی بن حکم گوید فرزندش علی از وی روایت کرده است . (لسان المیزان ج 2 صص 181 - 182).


حدید. [ ح َ ] (اِخ ) از بطون هوارة، قبیله ای از بربر. (صبح الاعشی ج 1 ص 364).


حدید. [ ح َ ] (ع ص ) تیز. (دهار) (ادیب نطنزی ) (نصاب ). چیزی که آن را تیز کرده باشند. (غیاث ). تند. بُرنده . نوک تیز. لب تیز. ذرب . ذربة. نافذ. لب تیز. (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). تیغ تیز. (زمخشری ). تیز : و لشجره [اَی لشجرالأترج ] شوک حدید. (ابن البیطار). شمشیر اگرچه به بأس شدید و حدّ حدید موصوف است مأمور امر ومحکوم حکم تقدیر است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 411). ج ، حدیدات ، حدائد، حِداد. (منتهی الارب ). || ماضی . نافذ. ثاقب : فبصرک الیوم حدید. (قرآن 22/50). || رجل حدید؛ مرد تیزفهم . || مرد زودخشم . || مرد چرب زبان . (منتهی الارب ). || هم سامان . هم حدّ. مجاور. همسایه : فلان ٌ حدید فلان ؛ زمین او به زمین آن دیگر پیوسته است . (ادیب نطنزی ). || دلاور. ج ، اَحِدّاء، اَحِدّة، حِداد. (منتهی الارب ).


حدید. [ ح َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ پنجاه وهفتم قرآن و مدنی است ، دارای بیست ونه آیه و آغاز میشود به : سبح ﷲِ ما فی السموات و الأرض ... پس از واقعه و پیش از مجادلة است .


حدید. [ ح َ ] (ع اِ) آهن . (دهار) (ادیب نطنزی ) (ترجمان عادل بن علی منسوب به جرجانی ). و هو علی ثلاثة اصناف : شابورقان و نرم آهن و فولاد مصنوع . و الشابورقان ، هو الفولاد الطبیعی . و الفولاد المصنوع ،هو المتخذ من نرم آهن . (از مفردات قانون ابوعلی سینا). و خوارزمی در مفاتیح العلوم گوید: آهن یکی از اجساد صناعت کیمیاست و از آن در صناعت کیمیا به مریخ کنایت کنند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ). ابوریحان گوید: معنی أنزلنا الحدید (25/57) در قرآن خلق آن است ... و معدن آن دو قسم است : نرم آهن که آن را ماده خوانند،و سخت و آن را شابرقان گویند و آن را نر خوانند که قابل آب دادن است . و نرم آهن بر دو قسم است یکی خود آن آهن و دیگر آبی که هنگام اذابت از آن جدا گردد و آن را دوص خوانند و بفارسی «استه » و بنواحی زابلستان آنرا رو خوانند که زودتر از آهن آب و جاری شود و آن سفید و سخت نقره فام است . (الجماهر بیرونی ص 247).
خواص طبی : صاحب اختیارات گوید: بپارسی آهن میگویند و آن سه نوع است : شابورقان در مامن و فولاد مصنوع و فولاد معدنی بود و فولادطبیعی معدنی شابورقان است و سابرقان نیز گویند و آن فولاد نر است و فولاد مصنوع از نرم آهن گیرند و زنجار آن را زعفران الحدید خوانند، قابض و اکال است . و خبث الحدید ضعیفتر از زنجار آن بود و صفت وی در خاء گفته شود. و توبال آن در تا گفته شد در باب آهن سرخ کرده را اگر در آب اندازند، یا شیر، شکم ببندد و ریش روده و ورم سپرز و بیضه و استرخاء معده و سلس البول و درد مقعد را نافع بود و باه را قوت دهد خاصه آبی که آهن گران آهن گرم کرده در آن می اندازند، و آنرا دوص خوانندو ماءالحدید خوانند، و گزیدگی سگ دیوانه را بغایت نافع بود وقتی که نداند. و براده ٔ آهن چون در شراب که مسموم بود اندازند زهر را مجموع به خود کشد و آن شراب چون بخورند زیان ندارد. و براده ٔ آهن چون بخورند درد شکم سخت و خشکی دهن و دردسر آورد، مداواة آن به شیر تازه و بعض ادویه ٔ مسهله ٔ قوی کنند بعد از آن مسکه و روغن بیاشامند و روغن بنفشه و روغن گل و سرکه بر سر مالند و بقدر یک درم مغناطیس بخورند و مراق و سمد و روغن گاو در خواص آورده اند که چون براده ٔ آهن بر کس بندند که دندان گزد (در خواب دندان کرچد) دیگر نگزد. (اختیارات بدیعی ). و حکیم مؤمن آرد: آهن نر وماده می باشد و نر او فولاد و ماده ٔ او نرم آهن است ، در دوم گرم و در سیم خشک و فولاد طبیعی را شابورقان و مصنوع از نرم آهن را استام نامند و چون شاخ سوخته ٔ بزو حجرالرخام را بالسویه بر آهن مالیده در آتش سرخ کنند بسیار نرم شود و فنر عبارت از او است و هرگاه بارصاص یا مرقشیشا یا رحج الفار یا زرنیخ بگدازند به مرتبه ٔ رصاص زودگداز گردد و بدستور چون با نحاس بگدازند و بعد از آن با شوره نحاس را از او بسوزانند بغایت زودگداز گردد و فولاد مصنوع که متعارف و بسیار است طریق ساختن آن است که آهن متعارف را در کوره ٔ مخصوص به آتش بسیار شدید تا یک هفته بتابند حنظل و صبر و هرچه در تلخی قوی باشد یا زهرهای حیوانات سائیده بر او ریخته آن مقدار بتابند که در جسم او داخل شود و گویند چون آهن را تافته یک بار در روغن کنجد تطفیه کرده بار دیگر در آب اطفا نمایند اقسام آهن را مثل آهن ربا به خود جذب میکند و آب آهن تافته بغایت مقوی باه و قابض و جهت جراحت امعا و اسهال مزمن و بواسیری و ورم سپرز و تقویت معده و سلس البول و درد مقعد و گزیدن سگ دیوانه و رفع زردی رخسار و هیضه نافع و شراب به آهن تافته در رفع خفقان و استسقا و ضعف جگر و معده وباه قوی تر از آب تفته است و دوغ به آهن تافته در اسهال دموی و نزف حیض و استرخاء مقعد قوی تر است و خبث الحدید و زعفران الحدید مذکور خواهد شد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی شود :
دل و برش به چه ماند به سختی و نرمی
یکی به سخت حدید و یکی به نرم حریر.

مسعودسعد.


تنگ گرداند جهان چاره را
آب گرداند حدید و خاره را.

مولوی .


ظاهر آن است کآن دل چو حدید
درخور جسم چون حریر تو نیست .

؟


- اعمال حدید ؛ جراحی . دستکاری .
|| وسیله ٔ ضرب سکه . (النقود العربیة). و رجوع به حدیدة شود.

حدید. [ح َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 53هزارگزی شمال خاوری شادگان ، کنار راه فرعی اتومبیل رو اهواز به شادگان . دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

۱. پنجاه وهفتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه.
۲. [قدیمی] آهن.
۳. (صفت ) [قدیمی] تیز و برنده.

دانشنامه عمومی

سوره حدید سوره ۵۷ از قرآن است و ۲۹ آیه دارد. واژه حدید به معنای آهن است و نامگذاری این سوره به دلیل استفاده از آن در آیهٔ ۲۵ این سوره ست. سوره مدنی است و مشابه سوره های مدنی علاوه بر مباحث عقیدتی در مورد مسائل اجتماعی و حکومتی نیز سخن می گوید. آیات نخست این سوره پیرامون توحید و صفات خدا است و سپس در مورد وضع منافقان، دعوت به ایمان و خروج از شرک، انفاق در راه خدا، عدالت اجتماعی، و نفی رهبانیت سخن می گوید.
ترجمهٔ فارسی

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] (حدید)به معنای تیزو برنده و نیز به معنای آهن است.
فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدیدخداوند در روز قیامت با کفار خطاب می فرماید که پرده از پیش تو باز کردیم امروز چشم تو تیز است .
دلالت بر آن دارد که هم اکنون در عذاب نکالند اما چشمشان نمی بیند چون پرده از پیش آنها بیکسو رفت و از عالم مادی بیرون شدند، آن عذاب را دیدند.
«حدید» به معنی آهن نیز آمده است.
و أنزلنا الحدید فرو فرستادیم آهن را.
خداوند در قرآن می فرماید ما همه چیز را فرو می فرستیم حتی گاو و گوسفند و جامه و فرمود ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانه او نزد ما است و آن را فرو نمی فرستیم مگر به اندازه معلومانزل لکم من الانعام ثمانیه أزواج یا بنی آدم قد أنزلنا علیکم لباسا یواری سؤاتکم و ریشاء
البته مراد فرستادن از آسمان محسوس نیست بلکه از عالم روحانی به عالم جسمانی است . چون هر چه مخلوق است از نزد خدا به این جهان آمده است و آنچه نزد خداست روحانی و مجرد است و گفتیم لفظ سماء و آسمان بر عالم مجردات نیز اطلاق می شود. در بعضی روایات آست که آدم آلاتی از آهن از بهشت آورد اما به صحت نپیوسته است
النا له الحدید برای داود آهن را نرم کردیم (تا از آن زره می ساخت نظیر این در سوده (انبیا/آیه80) آمده است.

[ویکی الکتاب] معنی حَدِیدِ: آهن - دائماً تیز(اصل این کلمه از "حد" به معنای منع است)
ریشه کلمه:
حدد (۲۵ بار)

[ویکی فقه] حدید (ابهام زدایی). حدید ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: قرآن• سوره حدید، پنجاه وهفتمین سوره قرآن کریم در ترتیب مصحف کاربردهای دیگر• حدید چینی، نام نوعی سنگ و دارای احکامی در فقه اسلامی• حدید، آهن (به عربی، حدید)، فلز معروف و دارای احکامی در فقه اسلامی
...

جدول کلمات

آهن

پیشنهاد کاربران

حدید از ریشه ( حدّ ) به معنای منع و در واقع به معنای منع کردن افراد از اعمال نادرست است و کلمه حدید به معنای آهن هم همان ریشه را می رساند چون حدید محکم و مانع ورود است و کلمه حداد به معنای دربان هم به این دلیل نام گذاری شده چون مانع ورود افراد است و کلمه حدود الله تعالی هم همان ریشه و به معنای مرز ها و حدود الله تعالی می باشد.


آهن، پولاد، برا، تند، تیز


کلمات دیگر: