کلمه جو
صفحه اصلی

ماکیان


مترادف ماکیان : مرغ وخروس، دجاج، مرغان خانگی

فارسی به انگلیسی

fowl, poultry, chicken, hen

fowl, poultry


hen, fowl


فارسی به عربی

دجاجة , دواجن , طیر

مترادف و متضاد

fowl (اسم)
پرنده، مرغ، ماکیان

poultry (اسم)
مرغ، ماکیان، مرغ خانگی، مرغ وخروس

hen (اسم)
مرغ، ماکیان، مرغ خانگی

مرغ‌وخروس، دجاج، مرغان خانگی


فرهنگ فارسی

مرغ خانگی که برای استفاده ازتخم وجوجه یاگوشت وپر آن نگاه می دارندونژادهاواقسام مختلف دارد
( اسم ) ۱- مرغ خانگی . یا ماکیان زاغ رنگ . شب لیل : ماکیان زاغ رنگ از اختران بیضه ور بیضه بین چون بی خروس از ماکیان آمد پدید . ( عمید لوبکی انجمن آنند . ) یا ماکیان بردر ( بدر ) کردن . غایت بخل و خست داشتن . ۲- یا ماکیانها. ( جمع ماکیان ) راسته ای از پرندگان که بالهایشان نسبت بجث. آنها کوتاه است و بهمین جهت کم پرواز کنند . این راسته از پرندگان بواسط. منقار قوی و پنجه های باقدرتی که دارند از کبوتران متمایزند ونیز انگشت عقبی پای آنها از انگشتان دیگر بالاتر قرار میگیرد . نرهای این راسته از پرندگان معمولاپلی گام هستند و هر حیوان نر عاده چندماده را جمع آوری و سرپرستی میکند ( نرها تعدد زوجات دارند ) . جنس نر معمولا در این راسته از پرندگان از ماد. خودشان بواسط. داشتن صفات جنسی ثانوی بارز و متمایزند . کبک و کرک و بوقلمون و طاوس و انواع مرغهای خانگی جزو این راسته هستند .
دهی از دهستان میناب شهرستان بندرعباس

انواع پرندگان اهلی که برای تخم‌گذاری یا تولید گوشت نگهداری می‌شوند


فرهنگ معین

(اِ. ) مرغ خانگی .

لغت نامه دهخدا

ماکیان. ( اِ ) مرغ خانگی بود، جفت خروس. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 375 ). مرغ ماده خانگی. ( صحاح الفرس ). مرغ خانگی را گویند که مادینه خروس باشد. ( برهان ). لفظ مفرد است به معنی یک مرغ خانگی که ماده باشد و نر آن را خروس گویند. ( غیاث ). مادینه خروس ، که مرغ خانگی نیز گویند.( ناظم الاطباء ). دجاجة. ماکیانه. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ام الولید. ( منتهی الارب ). ام حفصة. ام خوصة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ماکیان =مادیان ( لغةً )=ماده. ( حاشیه برهان چ معین ) :
تو نزد همه کس چو ماکیانی
اکنون تن خود را خروس کردی.
عماره ( از لغت فرس چ اقبال ص 376 ).
چو این کرده شد ماکیان خروس
کجا برخروشد گه زخم کوس.
فردوسی.
بیفکنی خورش پاک راز بی اصلی
بیاگنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار.
بهرامی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
بر عروست بدگمان گشتن نباید بهر آنک
ماکیان چون نیک باشد خایه گیرد بی خروس.
علی شطرنجی.
درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ
چون ماکیان به کیر خرو در همی کراژ.
اسدی ( از فرهنگ ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
پاره ای طعام را پیش خروس افکند آن مرغ سر به زمین زدن گرفت و آن جفت خود را بخواند و هیچ نخورد تا آن ماکیان فراز آمد وآن علف بخورد. ( قصص الانبیاء ص 33 ).
اکنون در این مرنجم در سمج بسته دیر
بربند خود نشسته چو بر بیضه ماکیان.
مسعودسعد ( دیوان چ یاسمی ص 430 ).
ماکیان را چه راحت از خایه
چون خُرُه تاج برد و پیرایه.
سنائی ( مثنویها چ مدرس رضوی ص 153 ).
من کرده خویشتن سره از فضل وانگهی
در کنج خانه مانده چو بر خایه ماکیان.
رشید وطواط.
کرکس که به مکر شد سوی چرخ
برخاک چو ماکیان ببینم.
خاقانی.
بیضه بشکن مرغ کم کن تا بوی طاوس نر
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان.
خاقانی.
یا زمین شد خایه و ابر سیه شد ماکیان
آنگه ارزن ریزه پیش ماکیان افشانده اند.
خاقانی.
مکیان چون ماکیانان بر سرخود کرده خاک
کز خروس فتنه شان آواز خذلان آمده.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 380 ).
جور نگرکز جهت خاکیان
جغد نشانم بدل ماکیان.
نظامی.

ماکیان . (اِ) مرغ خانگی بود، جفت خروس . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 375). مرغ ماده ٔ خانگی . (صحاح الفرس ). مرغ خانگی را گویند که مادینه ٔ خروس باشد. (برهان ). لفظ مفرد است به معنی یک مرغ خانگی که ماده باشد و نر آن را خروس گویند. (غیاث ). مادینه ٔ خروس ، که مرغ خانگی نیز گویند.(ناظم الاطباء). دجاجة. ماکیانه . (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ام ّالولید. (منتهی الارب ). ام حفصة. ام خوصة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماکیان =مادیان (لغةً)=ماده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
تو نزد همه کس چو ماکیانی
اکنون تن خود را خروس کردی .

عماره (از لغت فرس چ اقبال ص 376).


چو این کرده شد ماکیان خروس
کجا برخروشد گه زخم کوس .

فردوسی .


بیفکنی خورش پاک راز بی اصلی
بیاگنی به پلیدی چو ماکیان تو کژار.

بهرامی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


بر عروست بدگمان گشتن نباید بهر آنک
ماکیان چون نیک باشد خایه گیرد بی خروس .

علی شطرنجی .


درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ
چون ماکیان به کیر خرو در همی کراژ.
اسدی (از فرهنگ ،یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
پاره ای طعام را پیش خروس افکند آن مرغ سر به زمین زدن گرفت و آن جفت خود را بخواند و هیچ نخورد تا آن ماکیان فراز آمد وآن علف بخورد. (قصص الانبیاء ص 33).
اکنون در این مرنجم در سمج بسته دیر
بربند خود نشسته چو بر بیضه ماکیان .

مسعودسعد (دیوان چ یاسمی ص 430).


ماکیان را چه راحت از خایه
چون خُرُه تاج برد و پیرایه .
سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 153).
من کرده خویشتن سره از فضل وانگهی
در کنج خانه مانده چو بر خایه ماکیان .

رشید وطواط.


کرکس که به مکر شد سوی چرخ
برخاک چو ماکیان ببینم .

خاقانی .


بیضه بشکن مرغ کم کن تا بوی طاوس نر
بیضه پروردن به گنجشکان گذار و ماکیان .

خاقانی .


یا زمین شد خایه و ابر سیه شد ماکیان
آنگه ارزن ریزه پیش ماکیان افشانده اند.

خاقانی .


مکیان چون ماکیانان بر سرخود کرده خاک
کز خروس فتنه شان آواز خذلان آمده .

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 380).


جور نگرکز جهت خاکیان
جغد نشانم بدل ماکیان .

نظامی .


رویم ز غم چو چشم خروس و نشسته من
بر فرش حادثات چو بر بیضه ماکیان .

(از تاج المآثر).


ماکیانیم که در معرض مردان آییم
ماکیان را چه محل در نظر باز سپید.

سعدی .


چو ماکیان به در خانه چند بینی جور
چرا سفرنکنی چون کبوتر طیار.

سعدی .


گهی خار و خس در ره انداختی
گهی ماکیان در چه انداختی .

(بوستان ).


ماکیان از باز قدرش سایه یابد از هما
سایه باید از هما از باز قدرش ماکیان .

سیدذوالفقار شروانی .


کیان را نشانی به جای کیان
برابر کنی جغد با ماکیان .

(از انجمن آرا) (از آنندراج ).


قطره ٔ آبی نخورد ماکیان
تا نکند سر به سوی آسمان .

(از امثال و حکم ج 2 ص 1162).


- ماکیان بر در کردن ؛ کنایه از غایت بخل و نهایت خست باشد. (برهان )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
پیش مابینی کریمانی که گاه مائده
ماکیان بردر کنند و گربه در زندان سرا.

خاقانی .


- ماکیان بیابانی ؛ تذرو وقرقاول و مرغ رنگی . (ناظم الاطباء).
- ماکیان زاغ رنگ ؛ کنایه از شب است ، که به عربی لیل خوانند. (برهان ) (آنندراج ). کنایه از شب است . (انجمن آرا) :
ماکیان زاغ رنگ از اختران بیضه ور
بیضه بین چون بی خروس از ماکیان آمد پدید.

عمید لوبکی (از آنندراج ).


- ماکیانها ؛ (اصطلاح جانورشناسی ) ج ِ ماکیان . راسته ای از پرندگان که بالهایشان نسبت به جثه ٔ آنها کوتاه است و به همین جهت کم پرواز می کنند. این راسته از پرندگان بواسطه ٔ منقار قوی و پنجه های باقدرتی که دارند از کبوتران متمایزند و نیز انگشت عقبی پای آنها از انگشتان دیگر بالاتر قرار می گیرد. نرهای این راسته ٔ از پرندگان معمولاً «پلی گام » هستند و هر حیوان نر عادةً چند ماده را جمعآوری وسرپرستی می کند (نرها تعدد زوجات دارند). جنس نر معمولاً در این راسته از پرندگان از ماده ٔ خودشان بواسطه ٔ داشتن صفات جنسی ثانوی بارز و متمایزند. کبک و کرک و بوقلمون و طاوس و انواع مرغهای خانگی جزو این راسته هستند. (فرهنگ فارسی معین ).
- مثل ماکیان بر بیضه یا بر خایه ؛ بر یک جا مقیم . نظیر مرغ کرک یا کرچ . (امثال و حکم ج 3 ص 1485 و 1488).

ماکیان . (اِخ ) دهی از دهستان بهمنی است که در بخش میناب شهرستان بندر عباس واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


فرهنگ عمید

خانواده ای از پرندگان، مانند مرغ خانگی و بوقلمون که بال های کوچکی دارند و مسافت کمی را می توانند پرواز کنند.

دانشنامه عمومی

ماکیان یا طیور به دسته ای از پرندگان اهلی گفته می شود که توسط انسانها به منظور جمع آوری تخم مرغ یا کشتار آنها برای گوشت یا پر مورد استفاده قرار می گیرند. این پرندگان معمولاً از راسته ماکیان سانان (از جمله مرغ خانگی، بوقلمون اهلی) و خانواده مرغابیان (از راسته غازسانان) که بخشی از پرندگان آبزی شناخته می شود، می باشند. بعضی از دیگر پرندگان همچون کبوتر نیز برای گوشتشان کشته می شوند.
گوشت ماکیان با ۳۰٪ مصرف در جهان پس از گوشت خوک (۳۸٪) پرمصرف ترین گوشت می باشد.

پرندگان اهلی.


دانشنامه آزاد فارسی

ماکیان (fowl)
مرغ، یا پرندگان مرغ مانند. گاهی این واژه برای اردک ها و غازها نیز به کار می رود. مرغ قرمز جنگلیGallus gallus نیای تمام مرغ های خانگی به شمار می آید. این جانور، پرندۀ جنگلی آسیا است و اندازه و قابلیت تخم گذاری بسیاری از انواع مرغ های اهلی را ندارد. مرغ گینه ایمنشأ افریقایی دارد.

ماکیان (ستاره شناسی). رجوع شود به:دجاجه

فرهنگستان زبان و ادب

{poultry} [علوم و فنّاوری غذا] انواع پرندگان اهلی که برای تخم گذاری یا تولید گوشت نگهداری می شوند

پیشنهاد کاربران

به معنی پرندگان

قرقاول

مرغ خانگی/جفت ماده خروس

مرغ خانگی


بلدرچین هست

ماکیان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " ماکیان" می نویسد : ( ( ماکیان به معنی مرغ خانگی است . واژه ی مرغ که در دری کهن نام گونه بوده است و تمامی پرندگان را دربر می گرفته است ، در پارسی نو دامنه ی معنایی تنگ تری یافته است و تنها نام یکی از گونه های پرندگان شده است. ریشه و معنای بنیادین این واژه بر من روشن نیست. " ماکیان "در پهلوی کرک kart نام داشته است. چنان می نماید که "ان" در آن پساوند باشد. ستاک واژه ماکه می تواند بود و" ماکه " ریختی از " ماچه " به معنی ماده ؛ پساوند " ان " در پیوند با واژه هایی که به " هـ " ( =ـــَ ) پایان می گیرند، در ریخت" گان" به کار می رود و گاه در ریخت یان . اگر ستاک واژه را " ماکه " بدانیم ، ماکیان ریخت پساوندی آن از گونه دوم خواهد بود . نمونه هایی دیگر از این گونه "کاویان" است از کاوه و "مادیان" از ماده . ) )
( ( چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا بر خروشد گه زخم کوس ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 255. )


ماه کیان به معنای ماه آسمان وماکیان به معنای مرغ خانگی که این وازه به اشتباه ثبت شده است۰

ماکیان کلا نوع های پرنده خوانگی هستش ولی بیشتر برای مرغ و خروس به کار میره، با تشکر از سایت ابادیس که عالی هستش🙏🏻


کلمات دیگر: