کلمه جو
صفحه اصلی

چخماق


مترادف چخماق : آتش زنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو، تبرزین

برابر پارسی : سنگ آتش زنه

فارسی به انگلیسی

steel for striking a light, flint, hammer or cock of a gun, cock, hammer, steet for striking a light

steet for striking a light, hammer or cock of a gun


فارسی به عربی

مطرقة

مترادف و متضاد

hammer (اسم)
چخماق، چکش، پتک، استخوان چکشی، میخ زننده، خوراک رایگان

flint (اسم)
سنگ چخماق، چخماق، سنگ فندک، اتش زنه، چیز سخت، سنگ چخماقی، سنگ ریزه

gunlock (اسم)
چخماق، وسیله اتشرسانی

آتش‌زنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو


تبرزین


۱. آتشزنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو
۲. تبرزین


فرهنگ فارسی

قطعه آهن که به سنگ بزنندتاجرقه تولیدشود
( اسم ) ۱- سنگ آتش زنه سنگ آتش . ۲- قطع. آهن یا پولادی منحنی که بسنگ زنند تا جرقه تولید شود. ۳- یکی از آلات تفنگ که بوسیل. ضرب. آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میگردد .
دهی است از دهستان زاوه بخش حوم. شهرستان تربت حیدریه .

فرهنگ معین

(چَ ) [ تر. ] (اِ. ) ۱ - سنگ آتشزنه . ۲ - آلتی در اسلحه که به سوزن چاشنی ضربه می زند و موجب انفجار می شود.

لغت نامه دهخدا

چخماق . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه که در 48هزارگزی خاور تربت حیدریه بر سر راه شوسه ٔ عمومی باخرز واقع شده . جلگه و معتدل است و 648 تن سکنه دارد. آبش ازقنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چخماق . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) آتش زنه ، و آن را به ترکی «چقماق » گویند. (آنندراج ). چخماغ . بمعنی آتش زنه . (از ناظم الاطباء). آتش باره . (فرهنگ نعمةاﷲ). چخماخ . سنگ چخماق . سنگ آتشزنه . آتش افروزنه . آتش گیره . چقمق . آتش پرک . زند (بعربی ). سنگ یا قطعه ٔ آهنی که بسنگ دیگر زنند و از آن آتش جهد. وسیله ای برای افروختن آتش . رجوع به چخماخ و چقماق شود. || در بعضی فرهنگ ها بمعنی کیسه ای که در آن شانه و سوزن و سنگ چخماق و امثال آن گذارند آمده . (آنندراج ). رجوع به چخماخ شود. || چخماق تفنگ ، و آن یکی از آلات و ادوات تفنگ است که بوسیله ٔ ضربه ٔ آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میشود. آلتی آهنین در تفنگ که با کشیدن پاشنه روی پستانک افتد.


چخماق .[ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان الند بخش حومه ٔ شهرستان خوی که در 61هزارگزی شمال باختری خوی و 31هزارگزی راه عمومی کرگش به الند واقع شده کوهستانی و سردسیر است و 188 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی جاجیم بافی و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


چخماق. [ چ َ ] ( ترکی ، اِ ) آتش زنه ، و آن را به ترکی «چقماق » گویند. ( آنندراج ). چخماغ. بمعنی آتش زنه. ( از ناظم الاطباء ). آتش باره. ( فرهنگ نعمةاﷲ ). چخماخ. سنگ چخماق. سنگ آتشزنه. آتش افروزنه. آتش گیره. چقمق. آتش پرک. زند ( بعربی ). سنگ یا قطعه آهنی که بسنگ دیگر زنند و از آن آتش جهد. وسیله ای برای افروختن آتش. رجوع به چخماخ و چقماق شود. || در بعضی فرهنگ ها بمعنی کیسه ای که در آن شانه و سوزن و سنگ چخماق و امثال آن گذارند آمده. ( آنندراج ). رجوع به چخماخ شود. || چخماق تفنگ ، و آن یکی از آلات و ادوات تفنگ است که بوسیله ضربه آن چاشنی تفنگ میترکد و باروت آتش میگیرد و ساچمه یا گلوله خارج میشود. آلتی آهنین در تفنگ که با کشیدن پاشنه روی پستانک افتد.

چخماق.[ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان الند بخش حومه شهرستان خوی که در 61هزارگزی شمال باختری خوی و 31هزارگزی راه عمومی کرگش به الند واقع شده کوهستانی و سردسیر است و 188 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی جاجیم بافی و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

چخماق. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه که در 48هزارگزی خاور تربت حیدریه بر سر راه شوسه عمومی باخرز واقع شده. جلگه و معتدل است و 648 تن سکنه دارد. آبش ازقنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ عمید

۱. قطعۀ آهن که به سنگ می زنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند، آتش زنه.
۲. آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ می خورد گلوله محترق می شود.

دانشنامه عمومی

چخماق یا سنگ چخماق، با فرمول شیمیایی AgNO3 سنگی سخت است که در شاخهٔ کوارتزها قرار می گیرد. چخماق از نوع کوارتز آلفا می باشد که تا دمای ۵۷۳ درجه سانتیگراد پایداری دارد و به صورت گرهکهایی در گچ و سنگ آهک یافت می شود. این سنگ، از سنگ های حاوی سیلیس SiO2 که عموماً منشأ رسوبی دارند می باشد. این سنگ ها یک پارچه بوده، که به علت نقص ساختمانی در برخورد با یکدیگر جرقه زده و O-3 آزاد می نماید. این سنگ با نام «سنگ آتشزنه» نیز معروف می باشد. از این سنگ در ساخت فندک های چخماقی استفاده می شود.

گویش مازنی

/chaKhmaagh/ وسیله ی انفجاری در تفنگ & نوعی سنگ که چوپانان و کوه نشینان با ساییدن دو قطعه ی آن به هم آتش افروزند

وسیله ی انفجاری در تفنگ


نوعی سنگ که چوپانان و کوه نشینان با ساییدن دو قطعه ی آن به ...


جدول کلمات

آتش زنه


کلمات دیگر: