کلمه جو
صفحه اصلی

جبر


مترادف جبر : ضرورت، اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر، ریاضی

متضاد جبر : اختیار، تفویض

برابر پارسی : زور، فشار، ناگزیر کردن

فارسی به انگلیسی

determinism, algebra, constraint, necessity, oppression, fatalism, [med.] reduction

algebra


constraint, oppression, fatalism


reduction


algebra, constraint, necessity


فارسی به عربی

جبر , حساب التفاضل والتکامل , حفارة , قصور ذاتی

عربی به فارسی

جبر , جبر و مقابله


مترادف و متضاد

force (اسم)
شدت، جبر، عده، بازو، شدت عمل، نفوذ، نیرو، زور، تحمیل، قوا، بردار نیرو، نیرومندی، رستی

violence (اسم)
تندی، شدت، سختی، ستیز، بی حرمتی، جبر، خشونت، چیرگی، فشار، ستم، زور، بیدادگری، اشتلم

algebra (اسم)
جبر، جبر و مقابله

inertia (اسم)
جبر، سکون، قوه جبری، ناکاری

ضرورت ≠ اختیار، تفویض


اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر


ریاضی


۱. ضرورت
۲. اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر
۳. ریاضی ≠ اختیار، تفویض


فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) استخوان شکسته را بستن . ۲- توانگر ساختن تهیدست . ۳- کسی را بکاری بزور گماشتن ناچار کردن . ۴- قایل بودن بعدم اختیار بنده . ۵- ( اسم ) طریقه ای که پیروان آن ( جبریه ) معتقدند که اعمال انسان باراد. خدای تعالی انجام گیرد و بندگان هیچگونه اختیاری از خود ندارند مقابل اختیار تفویض . ۶- جبر و مقابله بخشی از ریاضی که در آن برای حل مجهولات حروف و علامات را بجای اعداد بکار روند. ۷- اصلی مبتنی بر اینکه هیچ جسم ساکنی متحرک نمیشود و هیچ متحرکی ساکن نمیگردد مگر آنکه قوه ای ویرا بحرکت و سکون وا دارد.
از طائفه بنی زریق است

1. شاخه‌ای از ریاضیات که به معادلات و ساختارهای مجرد، همچون گروه و حلقه، می‌پردازد 2. حلقه‌ای که فضای بُرداری روی یک میدان است


فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) کسی را به انجام کارهایی واداشتن . ۲ - اصلاح کردن با زور و قهر. ۳ - (اِ. ) اکراه ، ناچاری . ۴ - نام یکی از مباحث ریاضی . ۵ - شکسته بندی .

لغت نامه دهخدا

جبر. [ج َ ] (اِخ ) ابن ابی ایاس . همان جبیربن ایاس است . رجوع به جبیربن ایاس شود. (الاصابة فی تمییز الصحابة).


جبر. [ ] (اِخ ) ابن انس ، از طائفه ٔ بنی زریق است . طبرانی او را از صحابه میداند که با علی (ع ) در صفین بودند و گفته است وی از کسانی است که در بدر حاضر بود. ولی دیگران او را از اصحاب بدر نمیدانند. ابوموسی گوید: که نام وی جزء بن انس است لیکن صحیح نیست ، زیرا جزٔبن انس سلمی بوده و این شخص انصاری است . (از الاصابة فی تمییز الصحابة).


جبر. [ ] (اِخ ) ابن جبربن محمدبن جبربن هشام قرطبی مالکی . وی بسال 615 هَ .ق . درگذشت . او راست : مطالع الانوار و مسالک الابرار فی فضائل الصلاة علی النبی المختار، (از اسماءالمؤلفین ص 249).


جبر. [ ] (اِخ ) ابن زید. وی پدر ابی عبس است . گفته اند که او صحابی است و روایاتی دارد لیکن درست نیست بلکه ابوعبس پسر او از صحابه است و روایاتی دارد. (از الاصابةفی تمییزالصحابة).


جبر. [ ] (اِخ ) ابن عبداﷲالقبطی . مولی بنی غفار و گویند: مولی ابوبصرة غفاری است . ابن یونس از حسن بن علی بن خلف بن قدید حکایت کند که این شخص رسول مقوقس بود که در ماریه بخدمت رسول (ص ) رسید. حسن گوید: بعض فرزندان او را در مصر دیده ام . وی بنقل هانی بن منذر بسال 63 هَ .ق . درگذشت . (از الاصابة فی تمییز الصحابة).


جبر. [ ] (اِخ ) ابن عتیک بن قیس بن هیشةبن الحارث . صحابی است . رجوع به جابربن عتیک بن قیس ... در همین لغت نامه والاصابة شود.


جبر. [ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی بن الفرج بن صالح مکنی به ابوالبرکات و ملقب به الربعی الزهری . وی یکی از ادیبان فصیح و بلیغ بود. محمدبن عبدالملک همدانی گوید: او در بغداد از وزیران نیابت میکرد و در نویسندگی دست توانائی داشت . او در جوانی دیوانه شد و خود را به بند چاه آویزان میساخت و ادعای پیمبری میکرد سپس او را معالجه کردند تا بهبودی یافت . بصروی و جز او در مدح وی شعر سروده اند. وی بسال 449 هَ .ق . درگذشت . ابوالسحن علی بن عیسی پدر جبر نحوی مشهوری است که با ابی علی فارسی مصاحب بوده است .(از معجم الادباء یاقوت رومی چ مارگلیوث ج 2 ص 400).


جبر. [ ] (اِخ ) ابن القاسم . از وزراء فاطمیین است و در شوال سال سیصد و هفتاد و سه این سمت را داشته است . (از معجم الانساب زامباور ج 1 ص 145).


جبر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است . این ده در پانزده هزارگزی جنوب دزفول و پانزده هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ شوش بدزفول واقع شده و محلی است دشت و گرمسیر و مالاریایی و صد تن سکنه دارد و آب آنجا از رودخانه ٔ دز تأمین میشود و محصول آن غلات ، برنج و کنجد و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . ساکنان آن از طائفه ٔ عشایر بختیاری هستند. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


جبر. [ ] (اِخ ) ضومط... اهل قریه ٔ برج صافیه (شمال طرابلس شام ) است . وی استاد عربی در مدرسه ٔ امریکایی بیروت بود. او راست :
1 - الخواطرالحسان فی المعانی والبیان ، که در 1896 م . در مطبعه ٔالهلال به چاپ رسیده است . 2-الخواطر الاعراب فی النحو والاعراب که در 1886 م . در مطبعةالادبیه ٔ بیروت بچاپ رسیده است . 3 - الخواطر فی اللغة. بحثی است فلسفی در لغت که در 1886 م . در مطبعةالادبیه ٔ بیروت بچاپ رسیده است . 4 - فلک التقلید فی علم الصرف علی اسلوب جدید. که آنرا بهمراهی بولس افندی خولی تألیف کرده است . 5 - فلسفةالبلاغة، که در 1898 م . بطبع رسیده است . 6 - اللغةالعربیه . این رساله که بحثی تاریخی و فلسفی است در 1911 م . در مطبعةالادبیه ٔ بیروت به چاپ رسیده است .(معجم المطبوعات ).


جبر. [ ] (اِخ ) مولی بنی عبدالدار. واقدی گوید: وی یهودی بود در مکه وسوره ٔ یوسف را از حضرت رسول (ص ) استماع کرد و اسلام آورد و آنرا پنهان میداشت . ولی اربابان وی اطلاع یافتند و او را آزار کردند و هنگامی که رسول (ص ) مکه را فتح کرد از آزاری که دیده بود بحضرت شکایت برد، آن حضرت پولی باو عطا کرد تا خویشتن را خرید و آزاد شد. سپس ثروتمند شد و با زنی از اشراف بنی عامر ازدواج کرد. مقاتل بن حبان در تفسیر خود او را از کسانی دانسته که آیه ٔ «الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان ». (قرآن 106/16). و آیه ٔ «و جعلنا بعضکم لبعض فتنة». (قرآن 20/25) در شأن آنان نازل شده است . طبری در تفسیر آیه ٔ «فَمَن اظلم ممن افتری علی اﷲ کذبا». (قرآن 15/18)،«او قال اوحی الی ّ...» از طریق سدی آرد: که عبداﷲبن سعدبن ابی سرح اسلام آورد و سپس مرتد شد و درباره ٔ عمار و جبر نزد ابن الحضرمی یا ابن عبدالدار بدگوئی و سخن چینی کرد آنان این دو تن را گرفتند و آنقدر آزار کردند تا از اسلام برگشتند و (کافر شدند) و آیه ٔ زیر دراین مورد نازل شد: «الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان » (قرآن 106/16). و در تفسیر ابن حاتم و عبدبن حمیداز طریق حصین بن عبدالرحمن از عبداﷲبن مسلم حضرمی آمده که گفت : دو بنده داشتیم بنام یسار و جبر و آنان صقلی بودند که کتاب خود را میخواندند و به آن عمل میکردند و حضرت رسول (ص ) نزد آنان میگذشت و بقرائت آنان گوش میداد و مردم گفتند: آن حضرت از آنان می آموزد واین آیه «و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر» (قرآن 103/16) نازل شد. در اینجا از اسلام آوردن این دو تن ذکری نشده است . (از الاصابة فی تمییزالصحابه ).


جبر. [ ] (اِخ ) یکی از سابقین اسلام و از کسانی است که در ابتداء ظهور این دین به پیغمبر (ص ) ایمان آورد. (از تاریخ اسلام فیاض چ 2 ص 68). ظاهراً همان شخص مذکور در کلمه ٔ پیش است .


جبر. [ ] (اِخ )ابن ابی عبیدة الثقفی . باوردی گوید: که وی با پدرش در «یوم الجسر» شهید شد. (از الاصابةفی تمییزالصحابة).


جبر. [ ] (اِخ ) مولی عامربن الحضرمی . رجوع به جبر مولی بنی عبدالدار در همین لغت نامه و رجوع به الاصابه شود.


جبر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن نعیم بن مرةالحضرمی المصری . محدث است . از عطا و ابوزبیر روایت کند و اللیث وابن لهیعه از وی روایت کنند. دارقطنی گوید: وی در مصر بمنصب قضا و قصص رسید و یزیدبن حبیب گوید: در قضاة مصر فقیه تر از او کسی نیافتم . وی بسال 137 هَ .ق . درگذشت . (از حسن المحضره فی اخبارالمصر والقاهرة ص 131).


جبر. [ ج َ ] (اِخ ) غلام بنی عبدالدار است . وی اسلام خود را پنهان میداشت . او بخدمت رسول (ص ) آمد و حضرت باندازه ٔ قیمتش باو پول داد تا خویشتن را از مولای خود خرید و آزاد گردید. (از امتاع الاسماع ج 1 ص 396).


جبر. [ ج َ ] (اِخ ) نام پنج صحابی است . (منتهی الارب ).


جبر. [ ج َ] (اِخ ) ابن نوف مکنی به ابوالوداک . وی از ابوسعیدالخدری روایت کند. (از ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 251).


جبر. [ ج َب ْ ب َ ] (اِخ ) لقب محمد اصفهانی محدث ابن عصام است . (منتهی الارب ).


جبر. [ ج َ ] (ع مص ) شکسته بستن . (منتهی الارب ) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). شکسته را بستن . (غیاث اللغات ). استخوان شکسته را بستن و اصلاح کردن . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شکسته را دربستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بستن و درست کردن استخوان شکسته . استخوان بست . شکسته بندی . اصلاح شکستگی . آروبندی . (یادداشت مؤلف ). شکسته وابستن :
جبر چه بود بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگ بگسسته را.

مولوی .


دوای خسته و جبر شکسته کس نکند
مگر کسی که یقینش بود بروز یقین .

سعدی .


|| اصلاح شدن استخوان شکسته . (اقرب الموارد). پیوستن و التیام یافتن استخوان شکسته . (از قطر المحیط). درست شدن شکسته . (منتهی الارب ). بخودی خود جوش خوردن استخوان شکسته . (از ناظم الاطباء). در مصراع زیر جبر بمعنی لازم و متعدی هر دو بکار رفته است :
قد جبرالدین الاله فجیر. العجاج

(از اقرب الموارد).


در تذکره ٔ داود ضریر انطاکی آمده است : حقیقت آن برگرداندن عضوی که از جای در رفته بجای طبیعی آن باشد و در تداول عامه بیشتر به استخوان شکسته بخصوص اطلاق شودولیکن اصل معنی اول باشد. جبر و جراحت بمعنی شکافتگی و تفریق اعضا باشد جز اینکه حکماء و اطباء باعتباراینکه این علت ممکن است بر هر یک از اعضاء بدن عارض شود، عارض شدن آنرا بر هر یک از اعضاء بنام خاصی نامیدند تا علاج هر یک جداگانه معلوم کنند و پاره ای از آنها ملازم با پاره ای دیگر است مانند «رض » که از لوازم «کسر» است ولی عکس آن صحیح نیست چنانکه در شرح قانون تصریح شده است که «هر کسری مستلزم رض باشد بدون عکس ». خروج عضو از موضع طبیعی خود اگر شکستگی در یک استخوان باشد بطوری که آنرا باجزای کوچک یا بزرگ درآورد آنرا «کسر» نامند و اگر شکستگی در دو استخوان بنحو مذکور باشد آن نیز کسر باشد و اگر تنها جدایی دو استخوان از هم باشد آنرا «خلع» و اگر شکاف در طول عصب باشد آنرا «شق » خوانند ولی صحیح تر آن است که «شق » شکستگی استخوان است و اگر در عرض عصب باشد آنرا «بتق »و اگر در عضلات بطول باشد آنرا «فسخ » و اگر بعرض باشد آنرا «هتک » و اگر در شریان بطول باشد آنرا «بزق » واگر بعرض باشد آنرا «بثق » و اگر در ورید باشد «بتر»و اگر در اوتار و اعصاب با هم باشد آنرا «رض » گویندو بعقیده ٔ من (انطاکی ) «رض » تباهی باشد که در فوق استخوان اعم از عصب و غیر آن حتی غشا روی دهد و گاهی «رض » را خاص ضربه و صدمه ای که خون از آن جاری نشود دانسته اند چنانکه گفته ٔ ابقراط نیز مؤید آن است . (ازتذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 2 ص 86).
|| نیکوحال گردانیدن . (منتهی الارب ). نیکوحال یا توانگر گردانیدن فقیر. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)(از ناظم الاطباء). نیکوکردن حال کسی را. (آنندراج ) (از تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) :
بروزگار سلامت شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین بلابگرداند.

سعدی (گلستان ).


بجبر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد
بسا شکست که با افسر شهی آورد.

حافظ.


|| نیکوحال شدن . (منتهی الارب ). || به ستم بر کاری داشتن . (از ناظم الاطباء). بزور بر کاری داشتن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وادار کردن کسی را بر کاری که بدان رضا ندارد. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). ستم کردن . || (اِ مص ) درستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلاف کسر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اصلاح مرمت : پدر گفت ای پسر ترا درین نوبت فلک یاری کرد... که صاحب دولتی در تو رسید... و کسر حالت را بتفقدی جبر کرد. (گلستان ). || (اِ) مالک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پادشاه . (آنندراج ). || زور. ستم . ظلم . عدم میل . عدم رضای در کار و کراهت و دشواری .(ناظم الاطباء). ناخواست . ستم شاه . کُرْه . (از منتهی الارب ). اعتداء :
تو که مردی نمیکنی صبری
چون کنی بر زنی چنین جبری .

اوحدی .


- بجبر ؛بستم . بزور.
|| ظاهراً معرب گبر است ، بمعنی مرد، یا مرد بزرگ :
اشرب براووق حییت به
و انعم صباحاً ایهاالجبر.

ابن احمر.


|| (ص ، اِ) مرد شجاع . (اقرب الموارد) (آنندراج ). مرد دلاور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (یادداشت مؤلف ). || آنچه بتفاوت بستانند از شتری که واجب باشد در زکوة و نیابند و عوضی بدهند و تفاوت برسر بدهند و آن تفاوت را جبران خوانند. || عود. (قطر المحیط). || (اِمص ) اسم مصدر از تجبّر. (قطر المحیط). || (اصطلاح فیزیک ) خاصیت اجسام است که تا موقعی که قوه ٔ خارجی وضع آنهارا تغییر ندهد در حالتی که دارند (حرکت یا سکون ) باقی میمانند. اصل جبر: جسم ساکن همواره ساکن و جسم متحرک الی الابد متحرک است . || بنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چوبها که بر شکسته بندند. (منتهی الارب ). چوبها که بر استخوان شکسته بندند. (ناظم الاطباء). || کودک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فقر. (آنندراج ). || (مص ) مجازاً، مستقر ساختن شخصی را در حالتی که در سابق داشته و آنرا از دست داده است . (از دزی ج 1). || جبران کردن خساراتی که شخصی انجام داده است . (از دزی ج 1). اصلاح . ترمیم :
اول روز اگر نکردی (کذا)
آخر روز جبر رفته بیار.

مکتبی .


و آنچه یافتندی بغارت بردندی ... اکنون امید چنان است کی بفر دوله ٔ قاهره ادامها اﷲ جبر همه بباشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 133). || (اصطلاح کلام ) مسئله مهم مذهبی که از دیرباز مورد بحث گروه های مختلف مذهبی و فلسفی و کلامی بوده است . جبر بدین اصطلاح عبارت است از اسناد افعال بندگان بخدا بطوری که هیچگونه اختیار در افعالی که از آنان سر میزند نداشته باشد. خواجه نصیرالدین طوسی در معنی کلمه ٔ جبر چنین آرد: فارسی جبر، بستم در کاری داشتن باشد. و پارسی قدر، باندازه ٔ تقدیر باشد. قومی گویند: مردم را در هیچ کاری اختیاری نیست و از ایشان بعضی که غالی تر باشند گویند: که مردم را خودهیچ اثر و فعلی و کسبی نیست . و آنچه باو نسبت کنند که او کرد فعل خدای تعالی است و بتقدیر او. و بعضی دیگر میگویند: که مردم را اختیاری نیست ، و آنچه را نسبت باو میکنند که او کرد فعل خدای تعالی است و بتقدیر او و کسب بنده است . چه خدای تعالی با ایجاد آن فعل هم صفتی در بنده آفریند که آنرا قدرت خوانند. و بحقیقت میان این سخن و سخن اول جز در عبارت تفاوت نیست از جهت آنکه هر دو قوم گویند: «لامؤثر فی الوجود الااﷲ» واین قوم را جبریان خوانند. و مقابل این دسته را قدریان یا عدلیان خوانند ولی میتوان جبریان را قدری خواند بسبب آنکه گویند کارها بتقدیر خدایست . باید دانست که بجهت این خبر «القدریة مجوس هذه الامة» هر قومی قدری بودن را بدسته ٔ مخالف خود نسبت میدهد. (مجموعه ٔ رسائل خواجه نصیر صص 9 - 10).
و در کشاف اصطلاحات الفنون چنین آمده است : جبر در اصطلاح متکلمان بمعنای اسناد افعال عباد بخدا استعمال شده و آن مقابل قدر است که آن اسناد دادن افعال عبد بخود او است نه بخدا، پس جبر، افراط در تفویض امور بخدایتعالی است چنانکه گویی بندگان همچون جماداتند. و هیچگونه اراده و اختیاری ندارند. و قدر تفریط در این معنی است بطوری که بنده را در افعال خود خالق بالاستقلال بدانند. و هر دو عقیده باطل است و حد وسط بین جبر و تفویض حق است که به «کسب » نامیده میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون از شرح مواقف و تلویحات ).
و شهرستانی چنین آرد: جبر، در حقیقت نفی فعل از بنده و اسناد آن بپروردگار تعالی است . (ملل و نحل شهرستانی ج 1 ص 112). جبریان یا مجبره یعنی کسانی که برای بندگان در افعال خود آنان اختیاری قائل نیستند.
شهرستانی گوید: جبریان را اصنافی است ؛ جبریه خاص و خالص که گویند: بطور قطع بندگان را نه فعلی باشد و نه قدرت بر فعل دارند. و جبریه متوسط که گویند: بندگان قدرت دارند لیکن آن قدرت بکلی بی اثر است اما آنکس که برای قدرت حادث را اثر گونه ای در فعل قائل شده و آنرا کسب نامیده جبری نبود. و معتزله کسانی را که قدرت حادث رادر احداث و ابداع بالاستقلال اثبات نمیکنند جبری دانند. و بنابراین باید جمعی از اصحاب خود را که متولدات را افعال بلافاعل دانند، جبری خوانند. (از الملل و النحل ج 1 ص 112).
مسئله جبر با اهمیت فراوانی که داشته است بنامهای مختلف مورد بحث قرار گرفته و کتب و رسالات مستقل در آن نوشته شده است . شهرستانی منشاء اختلاف فرق اسلامی را در چهار اصل میداند. و یکی از آنها را مسئله جبر و اختیار شمرده است . شبلی نعمانی در این باره نویسد: منشاء اختلاف دوم این است که اگر نیک بنگریم معلوم میگردد که از افعال انسان یکی هم تحت اقتدار و اختیار ما نیست تا این حد که اراده و خواهش ما نیز تحت تسلط ما نمیباشد ولی اگر ما در افعال خود مجبور باشیم موضوع ثواب و عقاب که روح دیانات است از بین میرود.در قرآن مجید آیاتی از هر دو قسم درج است . در بعضی صریح است که انسان آنچه میکند باراده ٔ خداست و از جانب اوست مانند: «قل کل من عنداﷲ» (قرآن 78/4). و مفاد بعض دیگر این است که انسان در کار خود مختار است : «مااصابک من سیئة فمن نفسک » (قرآن 79/4). بنابراین دو رأی در اسلام پدید آمد کسانی جبر را پذیرفتند و جبریه نام یافتند و گروهی مردد و دودل بودند بر گفتار خود پرده ٔ «کسب » کشیدند و این نام را ابوالحسن اشعری اختراع کرد و قدما اسمی از آن نبرده اند.
لیکن معتزله گفتند انسان در کلیه ٔ افعال خود آزاد و مختار محض است . البته این اختیار را چون خدا باو داده است در اختیار و قدرت مطلقه ٔ خداوند هیچ نقص و خللی راه نمی یابد. (از ترجمه ٔ تاریخ علم کلام شبلی نعمانی ص 17). از گفتار بسیاری از محققان چنین برمی آید که در این مسئله دو موضع بترتیب مورد بحث است : یکی آنکه آیاانسان در افعال و اعمال خود مختار است و قدرت مطلق دارد یا اینکه بکلی مسلوب الاختیار و مضطر است و یا اینکه نه آزاد مطلق است و نه مجبور محض بلکه در حالتی بین بین است . موضوع دیگر که مترتب بر موضوع اول است ،مسئله ٔ ثواب و عقاب اعمال و ارسال رسل و انزال کتب است .
در مسئله ٔ نخست ممکن است کسی قائل بنحوی از جبرباشد و در عین حال ثواب و عقاب بر اعمال عباد را مستحسن شمارد. یعنی چنین نیست که همه جبری مذهبان ارسال رسل را بیهوده و ثواب و عقاب را قبیح بدانند.
مسئله ٔ جبر تنها بین متکلمان مورد بحث نیست بلکه فلاسفه و صوفیه و علماء اصول و دیگران نیز از آن به اسامی متعدد مانند: جبر و اختیار. جبر و استطاعة، جبر و تفویض ، خلق اعمال ، طلب و اراده تعبیر کرد و مورد بحث قرار داده اند و رسائل مستقلی درباره ٔ این مسئله نوشته شده برای اطلاع بر بعض این رسائل رجوع به الذریعه ج 5 ص 80 شود.
تاریخ تطور مسئله ٔ جبر: تاریخ پیدایش این فکر و بحث در آن همزمان با فکر فلسفی بوده و تاریخ تحقیقی و دقیق آنرا نمیتوان معلوم داشت ولی در اسلام و میان مسلمانان تاریخهایی ذکر شده است که بصحت آنها چندان اعتماد نیست . در الذریعه چنین آمده : نخستین کسی که درباره ٔ این مسئله از وی سؤال شد امام ابوالحسن هادی علی بن محمد عسکری (ع ) بود که در جواب آن رساله ٔ مستقلی نوشت و شیخ حسن بن علی بن شعبه آن رساله را تحت عنوان «رسالته علیه السلام فی الرد علی اهل الجبر والتفویض » در ضمن کتاب «تحف العقول » آورده است . و اول کسی که درباره ٔ خلق افعال عباد چیز نوشته است امام اهل سنت محمدبن اسماعیل بخاری (م 256 هَ .ق .) مؤلف یکی از صحیح ترین صحاح ششگانه ٔ اهل تسنن می باشد. (الذریعه ج 5 ص 80).
در تاریخ ادبیات ایران چنین آمده است : از قدیمترین کسانی که بنشرعقیده ٔ جبر در میان مسلمین پرداخت مردی بنام جهم بن صفوان از موالی خراسان بود که مدتی در کوفه بسر میبرد و بعد کاتب حارث بن سریج شد که در خراسان بر نصربن سیار عامل بنی امیه خروج کرد و منهزم گردید و جهم نیزمقید و مقتول شد (128 هَ .ق .) و پیروان او را جهمیه گویند. اینان معتقد بودند که انسان در همه ٔ اعمال خود مجبور است و خداوند اعمال او را همچنان مقدر کردکه برگ را میریزاند و آبرا جاری میکند. در مقابل این دسته قدریه اند که پیدایش آنان در اسلام پیش از مجبره بوده است . و نتیجه ٔ مستقیم نزاع میان این فرقه پیدایش فرقه ٔ سوم بنام معتزله است که پاره ای از عقاید خود را از مجبره (از قبیل نفی رؤیت ) و پاره ای دیگر را از قدریه گرفتند (مانند مختار بودن انسان ) و بهمین جهت آنانرا گاهی قدریه و گاهی جهمیه خوانده اند و خود آنان از هر دو فرقه تبری میجستند. (از تاریخ ادبیات در ایران ذبیح اﷲ صفا صص 47 - 48).
ادله ٔ طرفین : هر دسته ای برای اثبات مدعای خویش بآیات و اخباری استناد جسته و ادله ٔ عقلی اقامه مینمایند. خواجه نصیردر رساله ٔ جبر و اختیار خود چنین آرد: حجت بزرگترین طائفه ٔ اولی (جبریه ) آن است ، که باتفاق هر دو قوم خدای تعالی پیش از وجود بندگان دانست هر کسی چه کند. اگر ممکن باشد که خلاف آن کنند، ممکن باشد که علم خدای تعالی نه علم باشد. و چون ممکن نباشد که خلاف آن کنند، ایشان را هیچ اختیاری نباشد. و نیز گویند که قدرت و ارادت مردم نشاید که فعل او بود. چه اگر فعل او بود فاعل بحسب قدرت و ارادت بود، پس او را در ایجاد قدرت و ارادت خود احتیاج بقدرتی و ارادتی بود، و دور یا تسلسل لازم آید. و هر دو محال است . و چون قدرت و ارادت مردم نه بفعل او بود، پس هرگاه قدرت و ارادت در او آفریند واجب بود که فعلی از او صادر شود، و هرگاه که نیافریند محال بود که صادر شود، پس او را هیچ اختیار نبود. و نیز گویند: اگر خدای تعالی تقدیر کرده باشد که چیزی بمردم رسد و او هیچ سعی نکند در تحصیل آن ، لامحاله باو رسد. و اگر تقدیر کرده باشد که آن چیزباو نرسد، و او بسیار جهد کند در تحصیل او محال بودکه باو رسد. پس جهد و سعی مرد را هیچ تأثیری نبود،و جمله بخواست و ارادت حق تعالی بود.
و حجت بزرگترین طائفه ٔ دوم آن است که اگر بنده را اختیاری در فعل نباشد تکلیف برو عبث باشد، و دعوت اولیاء و انبیاء و کن و مکن بیفائده . و جهد و سعی چرا باید کرد و مدح و ذم متوجه نشود. و اگر شود راجع بمردم نباشد و دین و کفر بخت نیک و بد بود. و ثواب و عقاب نه بر عمل باشد. و بعضی دعوی ضرورت کنند درعلم به آنکه مردم را فعلی است و در آن مختار است . (از مجموع رسائل خواجه نصیر صص 9 - 10).
خواجه پس از بیان ادله ٔ پیروان جبر و اختیار گوید: ما آنچه مقتضای عقل مطلق است در این بحث بترتیب ایراد کنیم . و التفات نکنیم به نصرت مذهبی یا کسر مقالتی ، تا آنچه حق باشد واضح باشد انشاء...». آنگاه بتفصیل درباره ٔ وجوب و امکان و امتناع و احکام هر یک سخن گفته و در انواع اسباب و علل و معنی جبر و اختیار و اینکه سبب تا موجب نشود مسبب از او صادر نشود نیز بحث کرده و بعد از آن اتفاقیات را موردبررسی قرار داده و در فصل ششم رساله ٔ مزبور باین نتیجه میرسد که وجوب فعل از فاعل منافی اختیار او نبود. و آنرا چنین تقریر کند: «این وجوب و امتناع که ذکرکرده آمد منافی اختیار نباشد. بیانش آن است که قادرچنانکه گفته آمد: فاعلی باشد که تواند که کند و تواند که نکند. یعنی فعل و ترک هر دو ازو صحیح بود و نسبت با او متساوی ، و چون مرجحی ترجیح یک طرف دهد آن طرف واقع شود. پس اگر آن مرجح ارادت او بود، تا هرگاه که خواهد بکند، و هرگاه که خواهد نکند او را مختار خوانند و از اینجا معلوم شد که مختار را دو صفت باشد: یکی قدرت و دیگری ارادت . قدرت آن است که فعل و ترک او علی سبیل البدل صحیح است و هیچکدام ازو بتنهایی واقع نشود. و ارادت آن است که بانضمام وجود او با قدرت ، ترجیح یکطرف نماید. یعنی با وجود قدرت و ارادت حصول فعل واجب بود و حصول ترک ممتنع. و با وجود قدرت بی ارادت حصول فعل ممتنع بود و حصول ترک واجب . و این معنی محض اختیار اوست نه منافی او. و پس از آنکه ایرادی بر خود وارد ساخته و جواب آنرا میگوید، چنین آرد: «بر جمله چون مجموع قدرت و ارادت مستلزم فعل است وبا تقدیر هر دو تقدیر عدم فعل همچنان که با تقدیر وجود فعل تقدیر عدمش ، و همچنانکه وجوب فعل که بر تقدیر وجودش به او لاحق شود منافی اختیار فاعل نباشد وجوبی که از وضع بسبب او لازم آید هم منافی اختیار او نباشد». بعداً درباره ٔ قوی و افعال انسانی و قدرت و اردات و چگونگی صدور افعال اختیاری بحث کرده و سرانجام حاصل این مباحث را چنین مینگارد: «از این بحثها معلوم شد: که مردم را قوتهایی هست اصلی که در او آفریده اند، و بعضی از آن بی ارادات و اختیار و مبادی بعضی افعال اوست ، و بعضی مبادی بعض قوتهای دیگر هم از آن او، مانند: ادراک (که ) مبداء شهوت و غضب و دیگر قوتهای شوقی است . یا از آمیزش قوتهای اصلی و حادث او را قدرتی و ارادتی حاصل میشود. که با وجود هر دو صدور افعال ارادی ازو واجب باشد، و با عدم هر دو یا یکی ممتنع، و قدرت و ارادت او اسباب افعال ارادی اویند، همچنانکه هاضمه سبب هضم او، بل همچنانکه آتش سبب احراق است . و قدرت و ارادت مستندند بدیگر اسباب . و جمله با کثرت و اختلاف در سلسله ٔ احتیاج مستند بسبب اول ، که واحد حقیقی و واجب الوجود لذاته ، و مسبب الاسباب است پس گوییم مراد ما از آنکه مردم مختار است آن است که قادر است بر آنکه بعض افعال ازو بحسب ارادت او و جهد اوصادر شود. و ظاهر شد که فائده ٔ تکلیف و امر و نهی ومدح و ذم و صواب و عقاب آن است که او را شوقی انگیخته شود بطلب کمالی که از آن شوق مبداء ارادت او باشدو آن ارادت باعث او بر طلب و جهد و سعی کردن در آن .و دانسته آمد که وجود او و قوی و افعال ارادی و غیرارادی او در سلسله ٔ معلولات واجب الوجود تعالی ذکره مرتب و منظم است . و بسبب قوتهای او افعال او را بتقدیر الهی و مشیت او بر آنجمله که قضاء و قدر او اقتضاءکرده است پس اگر کس بسبب آنکه صدور فعل ارادی ایشان از قدرت و ارادت او بر سبیل وجوب است او را مجبور خوانند و سبب اختیار کند ازو، یا بسبب آنکه این افعال در سلسله ٔ معلولات مستندات بعلت اولی گویند فعل خدای تعالی ، بعد از وضوح معنی در عبارت مضایقتی نیست اما اگر گویند این افعال تابع قدرت و ارادت انسانی نیست ،و فعل خداست بیواسطه ٔ اسباب و تکلیف و امر و نهی و جهد و سعی مردم را در آن تأثیری نیست ، حاشا و کلا این اعتقاد مخالف حق است ، و با وجود غیرمطابق . (از مجموع رسائل خواجه نصیر صص 24 - 25). آنگاه بذکر شبهات ودفع آنها پرداخته اشاره ای به ادله ٔ نقلیه در این باب کرده و از بحث درباره ٔ آنها به این جهت که مبنای رساله ٔ مزبور بر ادله ٔ عقلی و قیاسی است نه ادله ٔ نقلی خودداری می کند. خلاصه ٔ استدلال فرقه های مختلف در این مسئله بر روش قدماء از رساله ٔ جبر و اختیار خواجه نقل شد.
جبر در فلسفه ٔ جدید: لیکن این مسئله بین فلاسفه ٔ جدید نیز مورد بحث قرار گرفت و بروش برهانی خاص فلسفه ٔ جدید مورد غور و بررسی قرار گرفته و اسپینوزا از همه بیشتر و بهتر در این مبحث وارد شده و براساس وحدت وجود بمعنای خاصی که وی قایل است موضوع بحث را تحلیل و تجزیه کرده و بالنتیجه بیکنوع جبری میرسد که از طرفی منافاتی با قدرت کامله ٔ خدا ندارد واز طرف دیگر با مدح و ذم و ثواب و عقاب بر اعمال عباد منافاتی ندارد. خلاصه ٔ بیان وی چنین است : که خداوند وجودی است یگانه و واجب و قائم بذات و لایتغیر و جاوید نامحدود مطلق و دارای صفات بیشمار نامحدود و او به تنهایی جوهر است و موجودات دیگر از جسمانی و غیر جسمانی همه اعراض و حالات او و قائم بذات او هستند و به اقتضای ذات او بوجود آمده اند و از او جدا نیستند و او به تنهایی فاعل مختار است اما نه به این معنی که هوس میکند بلکه به این معنی که فقط باقتضای ذات خود عالم را موجود کرده و برای این امر موجب و ملزمی نداشته است و موجودات بجز اینکه هستند نمیتوانند باشند و جریان امور بر حسب نظامی است که باقتضای ذات کامل الصفات واجب مقرر شده و از آن منحرف نتواند شد. (این کیفیت را که هر امری بعلت امر دیگر مقدم بر او واقع میشود و جز آن نمیتواند بشود بفرانسه «دترمینیسم » میگویند یعنی وجوب ترتب معلول بر علت ). تا آنجا که میگوید. «ما متوجه نیستیم که نیکی و بدی و زشتی و زیبایی و پسند و ناپسند و رغبت و نفرت هر حقیقتی داشته باشند نسبت به بشر و سود و زیان او است و ذات باری برتر از این عوالم است و خداوند مهر و کین و خشم و رأفت نمی تواند داشته باشد چون هرچه واقع میشود بر حسب طبیعت و نظامی است که اقتضای ذات خود اوست ». باز در ذیل بحثی که از بندگی و آزادی انسان کرده چنین آرد: «اکنون شاید بگویند، اسپینوزا که برای نیکی و بدی حقیقتی در نفس امر قائل نشده و انسان را بنده و اسیر دانسته و از او نفی اختیار کرده و وقوع قضایا را حتمی و ظهور معلول را از علت واجب شمرده دیگر جا ندارد کسی را مسئول بداند و کیفر و پاداشی برای اعمال او قائل باشد و بچه مناسبت کتاب فلسفه ٔ خود را علم اخلاق مینامد؟ جواب این سؤال این است که پاداش و کیفر داشتن اعمال مستلزم آزادی و اختیار نیست و هر تخمی کشته شود خواه از روی اختیار باشد و خواه نباشد، میروید». از این گذشته اسپینوزا یکسره منکر نیکی و بدی نیست و برای انسان نوعی از اختیار هم قائل ست . (تلخیص از سیر حکمت در اروپا ج 2 صص 22 - 47). اختیار عبارت از قدرت ما است به اینکه ازمیان چند امر ممکن یکی را آزادانه اختیارکنیم . این انتخاب بی موجب نیست و اگر ظاهراً چنین باشد (مانند چیدن مهره های تخته که ظاهراً هیچ دلیل و مرجعی در انتخاب مهره ها و خانه ها نیست )، یا دلالت بر اختیار نمیکند یا درجه ٔ پست آنرا که از نظر اخلاقی بی ارزش است میرساند. پس آدمی را در صورتی مختار میتوان خواند که انتخابش مدلل ، یعنی با مرجح و دلیل باشد. هر قدر علم شخص به این مرجح و دلیل صریحتر باشد اراده و اختیار او کاملتر خواهد بود. در امکان این انتخاب ، یعنی در وجود اختیار حکما اختلاف کرده اند. گروهی انسان را در رفتار خود مجبور و گروهی دیگر مختار میدانند و از این رو دو نظریه پیش آمده است ، یکی جبر و دیگر اختیار. ولی جبر خود بر دو گونه است یکی جبر مطلق ، و دیگر جبر علمی جبر مطلق یا تقدیر آن است که تمام امور عالم را پیش بینی و مقدر میداند، یعنی آنها را مستقیماً ناشی از اراده ٔ خدا یا تحت اراده ٔ نیروهای مرموز قرار میدهد و برای اراده و اختیار بشر در ظهور و بروز آنها هیچگونه تأثیر و دخالت قائل نمیشود. داستان اُدیپ یونانی نمونه ٔ کامل اینگونه جبر است .
جبر مطلق بوجوه مختلف بیان گردیده از آنجمله است «جبر هندسی » اسپینوزا و «جبر دینی » اشعری و پیروان او که میگویند: وقوع همه ٔ افعال بندگان بمشیت خدای تعالی است و خود بندگان هیچگونه تأثیری در حصول آنها ندارند. جبر علمی داستان دیگری است و با جبر مطلق فرق کلی دارد، زیرا پایه اش بر اصل علیت که مبنای علوم است استوار گردیده و بهمین جهت موصوف علمی شده است .
بیان جبر علمی این است : علتهای معین همیشه نتایج معین را حاصل میکنند و از این رو شخصی که در شرایط و اوضاع و احوال معین قرار میگیرد جبراً رفتاری معین که ناشی از آن مقدمات است خواهد داشت و هردفعه که آن شرایط و اوضاع و احوال ، یعنی آن مقدمات فراهم شود خواه ناخواه همان رفتار از آنشخص سر خواهدزد. بنابر این ، انسان نمیتواند مختار باشد، چه اختیار با اصل علیت که معنی آن وجوب ترتب معلول بر علت است منافات دارد.
عواملی که مقدمه واقع میشوند و رفتار جبری انسان را نتیجه میدهند یا مادی و طبیعی هستند، مانند محیطجغرافیایی و آب و هوا یا بدنی مانند وضع مزاجی و تندرستی یا بیماری . یا اجتماعی مانند مؤسسات و قوانین و آداب و رسوم ، یا نفسانی مانند عادات و تمایلات و خصوصیات اخلاقی ... از این رو میتوان جبر را هم چندین قسم دانست : جبر طبیعی یا مادی ، جبر بدنی ، جبر اجتماعی ، جبر نفسانی . (مبانی فلسفه ٔ دکتر سیاسی صص 461 - 463) :
بمیان قدر و جبر ره راست بجوی
که سوی اهل خرد جبر و قدر درد و عناست .

ناصرخسرو.


جنبش جبر خلق عالم راست
جنبش اختیار آدم راست .

سنائی .


و کاهلی را خرسندی مخوان که نقش عالم حدوث در کارگاه جبر و قدر چنین بسته اند که تا تو در بست و گشاد کارهامیان جهد نبندی ترا هیچ کار نگشاید. (مرزبان نامه ).
هر که ماند از کاهلی بی شکر و صبر
او همی داند که گیرد پای جبر.

مولوی .


هر که جبرآورد خود رنجور کرد
تا همان رنجوریش در گور کرد.

مولوی .


خشم در تو شد بیان اختیار
تا نگویی جبریان را اعتذار.

مولوی .


این نه جبر این معنی جباریست
ذکر جباری برای زاریست .

مولوی .


هرآنکس را که مذهب غیر جبر است
نبی فرمودکاو مانند گبر است .

شبستری .


موحد جبری قول و قدری فعل باشد.

جلابی غزنوی .


|| (اصطلاح تصوف ) نزد صوفیه اطلاق بر جبروت شود. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| (اصطلاح ریاضی ) نام قسمی از علوم ریاضی است . نام علمی است . مؤلف کشاف اصطلاحات فنون آرد: گاه جبر اطلاق شود بر علم جبر و مقابله و آن علمیست که بواسطه ٔ آن مجهولات عددیه از معلومات مخصوصه اش شناخته گردد، در حالیکه این مجهولات بر وجه مخصوصی باشد. از فرض مجهول شی ٔ وحذف مستثنی از یکی از متعادلین و افزونی آن بر دیگری و اسقاط مشترک بین متعادلین بنابرآنچه در کتب علم حساب مقرر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
جبر شعبه ای از ریاضی است که با اعمال جبری یعنی جمع و تفریق و ضرب و تقسیم (ولی بصورت بسیار دقیقتر از علم حساب ) و با مسأله ٔ حل معادلات منتجه از این اعمال و شرایط موجود در مسأله سر و کار دارد. عناصری که موضوع عملیات جبری قرار میگیرند ممکن است عدد یا سمبلهای دیگر باشند و گاهگاه این سمبلها نمایشگر مطالب بسیار انتزاعی علم ریاضیند. چون «حامل »ها و ماتریسها.
از دیرباز تعریف جامع و مانع از علم جبر تا حد زیادی مورد بحث علمای فن بوده است لاگرانژ در «رساله ای راجع به معادلات عددی » می گوید «هدف جبر یافتن مقادیر مورد تجسس نیست بلکه آن با سیستم عملیاتی سر و کار دارد که نتیجه ٔ آن یافتن مقادیر مورد نظر است . فهرست این عملیات که بطریق جبری نشان داده شده همان فرمول است ».
سره در کتاب جبر عالی می گوید «جبر چیزی جز تجزیه و حل معادلات نیست ».
دو هامل در «روش علوم عقلی » امتیازی بین جبر و حساب قائل نشده است و در تحت نام علم الاعداد هر دوی آنها را می آورد. باری از آنچه گذشت معلوم شد تعریف علم جبر همواره مورد اشکال اهل فن بوده و بخصوص امتیاز آن از علم حساب تا حدی برین اشکال افزوده است .
تاریخ جبر: اسم جبر در سال (825 م . 210/ هَ .ق .) بوسیله ٔ محمدبن موسی خوارزمی متداول شد. این نام را وی بر یکی از تألیفات خود یعنی اثر معروف وی «الجبر و المقابلة» نهاد. مترجمان گاهی این عنوان را بصورت «بستن و تساوی » ترجمه کرده اند اما این ترجمه وتعبیر آنها بهیچوجه مورد نظر نویسندگان قدیمی اسلامی نبوده است .
بعضی لغت «الجبر» را عربی و «المقابله » را فارسی دانسته و هر دورا وابسته بحل معادلات میدانند. در هر حال کار خوارزمی اولین اثری بود که نام جبر داشت و چون در روزگار وی واجد مطالب عمیق و دقیق بود باعث شد سایر اهل فن البته با تغییراتی در هجاء آن نیز آن نام را بکار برند. این علم در طول تاریخ بنامهای دیگری نیز موسوم شده است چون : اریثمتیکا (یونانی )، بیژاگانیتا (لغت هندی )، کیجن سیحو (لغت ژاپونی )، تین یوئن (لغت چینی ) و فاخری (عربی ) (نامی که کرخی در سال 1020 م . به آن داد و درین تسمیه توجه به اسم مولی و مشوق خود فاخرالملک داشت ) و چند نام دیگر.
مختصری از تحولات و ترقیات علم جبر: علم جبر در عصرهای مختلف پیشرفت ها کرده که خلاصه ٔ آن ذیلا نوشته میشود:
1 - عصری که فقط سرو کاربا مسائل مبهم عددی بوده است بدون ورود مفهوم بسمبولها. 2 - عصری که دانشوران ریاضی بحل هندسی معادله درجه دوم و یافتن خطی بازاء ریشه آن توجه داشته اند. 3- دوره ای که بسط منطقی سمبلها (ولی بشکل نارسا) درباره ٔ اعداد مورد نظر بوده است چون کارهای دیو فانتوس . 4 - زمانی که مباحثات و انتقادات نسبة علمی راجع بمعادلات محور بحثهای حوزه ٔ علمی بوده چون کار مسلمین .5 - وقتی که تئوری معادلات و حل معادلات دو مجذوری مورد توجه علاقمندان جبر قرار گرفت چون کارهای قرن شانزدهم . 6 - دوره ای که با بکار بردن سمبلهای مناسب جبر از مرحله ٔ تئوریهای نارسا خارج شد و بصورت بحثهای تحلیلی و علمی راجع باعداد و کثیرالجمله ها درآمد. 7 - زمان بسطهای جدید راجع به جبر عالی .
دیوفانت یگانه یونانیی است که مستقیماً در جبر کتاب نوشت و برای اولین بار سمبلهای جبری را بمعانی خاص بکار برد. او علامتی برای مجهول و سمبلی برای تفریق و همچنین حروف اولیه ٔ الفباء برای تساوی و سرانجام مربع و مکعب و شکلهای دیگری را برای قوای 2 و 3 و سایر قوا استعمال کرد.
در مشرق از سالهای پیش علاقه ٔ خاصی نسبت بحل مسائلی ابراز میشد که امروز بکمک جبر حل میشود. چینی ها سالهای پیش از میلاد مسیح قادر بودند معادلات درجه ٔ دوم را حل کنند. کارهای هندو چون کارهای براهما گوپتا ، ماهاویرا بهاسکارا واجد مسائل زیادی بود که از طریق جبر حل میشد و نیز قدرت قابل ملاحظه ای برای اعمال راجع بانالیز میداد. در دنیای اسلام بخصوص در زمان خلفاء (در بغداد) سعی وافی بجهت تقارب دو منبع یونانی و هندی شد. نتیجه ٔ این تقارب آماده شدن کتبی چون کتاب محمدبن موسی خوارزمی و ابوکامل و کرخی است که از بین آنها اثر خوارزمی تأثیر فوق العاده ای در تفکر ریاضی غرب داشت این کتاب بعدها بوسیله ٔ رابرت آوچستر بسال 1140 م . و سایراصحاب مدرسه در قرون وسطی ترجمه شد. علمای مشرق قادر بحل معادله ٔ درجه ٔ دوم بودند ولی طریق حل آنها (اعم از آنکه حل معادلات بتوسط خودشان تأسیس شده باشد یا از یونانی ها گرفته باشند) طریقی متقن و دقیق نبود.در ابتدای دوره چاپ در اروپا علما متوجه شدند که علم جبر واجد سمبل خاص برای حل معادله ٔ درجه ٔ دوم نیست ولی با این وجود میتوان آن معادله را رأساً حل کرد. ایتالیا در آن ایام مرکز آموزش بود و اصحاب مدرسه دقت خاصی برای حل معادلات بخصوص معادله ٔ درجه ٔ سوم بکار بردند. حل معادله ٔ درجه ٔ سوم بوسیله ٔ نیکلو تارتاگلیا (1535 م ) بعمل آمد وبوسیله ٔ کاردان در کتاب ماگنا بسال 1545 م . انتشار یافت .
معادله ٔ دو مجذوری بوسیله ٔ لودوویکوفراری شاگرد کاردان مزبور حل شد (بسال 1540 م .) و بوسیله کاردان منتشر گردید. پیشرفتهای مهم جبر در خارج از ایتالیا بوسیله دانشورانی چون فرانسوا ویتا توماس هاریو ، دکارت بعمل آمد. بسط توانها مدیون کارهای جان والیس است . اثبات عدم امکان حل معادلات درجه ٔ پنجم از طریق جبری وابسته بکارهای پائلوروفینی (سالهای 1803 - 1805 م .) و نیل هنریک آبل (سال 1824 م .) و اورایست گالیو (1831 م .) است که کار دانشمند اخیر در سال 1840 م . بعد از مرگش انتشار یافت . باری میتوان گفت که جبر مقدماتی رأسا در قرن هفدهم کامل شد و از آن تاریخ ببعد جبر عالی نشأت گرفت و در زمینه ٔ معادلات ، توابع متقارن ، سریها شروع به پیشرفت کرد و با زحمات دانشمندانی که بعداً نام آنان خواهد آمد جای خود را در میان شعب مختلف علوم ریاضی باز کرد.
تاریخ جبر عالی : بحث در زمینه ٔ تبدیل ها ابتداء بوسیله ٔ روفینی بسال 1799 م . از بیاض بسواد آمد و نیز بعضی از خواص مقدماتی گروههای تبدیلی بوسیله ٔ اوگوستین لوئی کوشی بسال 1815 م . شناخته شد. تئوریهای گروههای معین تبدیلات خطی و رابطه اش با حل یک معادله بوسیله ٔ گالیو بسال 1830 م . مطالعه گردید در سالهای بعد خواص مقدماتی گروههای معین از طریق کامیل جردن (سال 1870 م .) و لئوپلد کرونکر (سال 1872 م .) بررسی و نتایج آن اعلام شد.
گروههای معین تبدیلات خطی از طریق فلیکس کلاین (سال 1874 م .) و رودلف لیپس کیتز (سال 1877 م .) و ریچارد ددکیند (سال 1884 م .) واهولدر (سال 1893 م .) مطالعه شد.
تئوریهای تازه ٔ این گروهها بوسیله ٔ لئونارد دیکسن (سال 1901 م .) و ایسای اسکور (1906 م .) شناخته و پخش گردید. لغت ماتریس ابتداء بوسیله ٔ جیمز سیلوستر بسال 1850 م . استعمال شد. گرچه در سال 1846 م . خواص مقدماتی ماتریسها تا حدی از طریق آرتورکیلی شناخته گردیده بود. اما پیشرفتهای واقعی تئوری ماتریس بوسیله ٔ ویلیام هامیلتن در اثر معروف او راجع به کواترنیون (بسال 1883 م .) آغاز شد. شروع تئوری جبر خطی از کارهای هامیلتن در کواترنیون بود. البته کارهای سیلوستر (سال 1882 م .) و پیرس (سال 1883 م .) و کیلی (1885 م .) و شاو (سالهای 1899 و 1902 و 1907 م .) را نمیتوان نادیده گرفت تئوری جدید در این زمینه از کار ودربرن (سال 1907 م .)شروع میشود و پیشرفتهای عمیق آن از طریق دیکسن و خود ودربرن در سالهای 1914 و 1921 و 1925 م . عملی میگردد.
از طریق آلبرت بسال 1934 م . نتایج مرتبط بهم ماتریسهای ریمن بدست آمد. این بود خلاصه ای از تحول جبر و برای اطلاع بیشتر درین زمینه باید بکتاب واندروایدرن بنام «جبر جدید» رجوع شود.
- جبر اجتماعی ؛ جبری

جبر. [ ج َ ] ( ع مص ) شکسته بستن. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). شکسته را بستن. ( غیاث اللغات ). استخوان شکسته را بستن و اصلاح کردن. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). شکسته را دربستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بستن و درست کردن استخوان شکسته. استخوان بست. شکسته بندی. اصلاح شکستگی. آروبندی. ( یادداشت مؤلف ). شکسته وابستن :
جبر چه بود بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگ بگسسته را.
مولوی.
دوای خسته و جبر شکسته کس نکند
مگر کسی که یقینش بود بروز یقین.
سعدی.
|| اصلاح شدن استخوان شکسته. ( اقرب الموارد ). پیوستن و التیام یافتن استخوان شکسته. ( از قطر المحیط ). درست شدن شکسته. ( منتهی الارب ). بخودی خود جوش خوردن استخوان شکسته. ( از ناظم الاطباء ). در مصراع زیر جبر بمعنی لازم و متعدی هر دو بکار رفته است :
قد جبرالدین الاله فجیر. العجاج
( از اقرب الموارد ).
در تذکره داود ضریر انطاکی آمده است : حقیقت آن برگرداندن عضوی که از جای در رفته بجای طبیعی آن باشد و در تداول عامه بیشتر به استخوان شکسته بخصوص اطلاق شودولیکن اصل معنی اول باشد. جبر و جراحت بمعنی شکافتگی و تفریق اعضا باشد جز اینکه حکماء و اطباء باعتباراینکه این علت ممکن است بر هر یک از اعضاء بدن عارض شود، عارض شدن آنرا بر هر یک از اعضاء بنام خاصی نامیدند تا علاج هر یک جداگانه معلوم کنند و پاره ای از آنها ملازم با پاره ای دیگر است مانند «رض » که از لوازم «کسر» است ولی عکس آن صحیح نیست چنانکه در شرح قانون تصریح شده است که «هر کسری مستلزم رض باشد بدون عکس ». خروج عضو از موضع طبیعی خود اگر شکستگی در یک استخوان باشد بطوری که آنرا باجزای کوچک یا بزرگ درآورد آنرا «کسر» نامند و اگر شکستگی در دو استخوان بنحو مذکور باشد آن نیز کسر باشد و اگر تنها جدایی دو استخوان از هم باشد آنرا «خلع» و اگر شکاف در طول عصب باشد آنرا «شق » خوانند ولی صحیح تر آن است که «شق » شکستگی استخوان است و اگر در عرض عصب باشد آنرا «بتق »و اگر در عضلات بطول باشد آنرا «فسخ » و اگر بعرض باشد آنرا «هتک » و اگر در شریان بطول باشد آنرا «بزق » واگر بعرض باشد آنرا «بثق » و اگر در ورید باشد «بتر»و اگر در اوتار و اعصاب با هم باشد آنرا «رض » گویندو بعقیده من ( انطاکی ) «رض » تباهی باشد که در فوق استخوان اعم از عصب و غیر آن حتی غشا روی دهد و گاهی «رض » را خاص ضربه و صدمه ای که خون از آن جاری نشود دانسته اند چنانکه گفته ابقراط نیز مؤید آن است. ( ازتذکره داود ضریر انطاکی ج 2 ص 86 ).

فرهنگ عمید

۱. به زور به کاری واداشتن.
۲. (ریاضی ) بخش گسترده و مهمی در علوم ریاضی که در آن حروف و علامات به جای اعداد به کار می رود و در حساب فرمول های ساده و آسان به دست می دهد. با به کار بردن حروف و علامات بسیاری از مجهولات را استخراج می کنند، و مجهولات عددیه را با زیاد و کم کردن اعداد در مبادی مطلوب به دست می آورند.
۳. (اسم ) [مقابلِ اختیار و تفویض] (فلسفه ) =اختیار
۴. [قدیمی] بستن استخوان شکسته و ترمیم آن.
۵. [قدیمی، مجاز] بهبود بخشیدن، اصلاح: به روزگاری سلامت شکستگان دریاب / که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند (سعدی: ۹۳ ).

دانشنامه عمومی

جبر (بازپیوست کردن قطعات شکسته) به همراه نظریه اعداد، هندسه و آنالیز ریاضی یکی از وسیع ترین بخش های ریاضیات است. جبر در عمومی ترین فرم آن مطالعه نشانه های ریاضی و قوانین برای تغییر این نشانه هاست؛ جبر رشته ای وحدت یافته از تقریباً تمام ریاضیات است. همینطور جبر شامل همه چیز از حل معادلات ابتدایی تا ریاضیات انتزاعاتی همچون گروه، حلقه ها، و میدان می باشد. به اولیه ترین بخش های جبر، جبر مقدماتی گفته می شود؛ انتزاعی ترین بخش های آن جبر انتزاعی یا جبر مدرن است. از جبر مقدماتی به عنوان اساس هرگونه مطالعه ریاضیات، علم و مهندسی، اقتصاد و پزشکی نگریسته می شود.
جبر مقدماتی: جبر مقدماتی عملیات پایه ای بر روی چهار عمل اصلی را در بر می گیرد. در این شاخه پیش از تعریف علائمی که اعداد ثابت و متغیرها به وسیلهٔ آن ها از هم تفکیک می شوند، روش هایی برای حل معادلات به کار می رود.
جبر مجرد: جبر مجرد به مطالعه ساختار جبری پیشرفته تر مثل گروه و حلقه و میدان می پردازد و خود به شاخه های گوناگونی تقسیم می شود:
جبر جابجایی
جبر ناجابجایی
جبر مقدماتی با حساب فرق دارد در استفاده از انتزاعات، همچون استعمال حروف که بجای اعدادی که نامشخص هستند یا بجای بسیاری از مقادیر می نشینند. به بیانی دیگر در جبر از نشانه ها و معادلات برای نشان دادن ارتباط بین مفاهیم جبری استفاده می کنند. متغیرها و ثابت های مختلفی در روابط جبری وارد می شود و طبق اصول خاصی که برای هر کدام از انواع این معادلات مقرر شده مقادیر متغیرها به دست می آید.می توان جبر را تعمیم و تجریدی از حساب دانست که در آن بر خلاف حساب عملیاتی مانند جمع و ضرب نه بر اعداد بلکه بر نمادها انجام می گیرد. جبر در کنار آنالیز و هندسه یکی از سه شاخه اصلی ریاضیات است.علم جبر نخستین بار از مشرق زمین شروع شد و دانشمندانی چون خوارزمی و غیاث الدین جمشید کاشانی در این علم تأثیرگذار بودند.

جبر (ابهام زدایی). جبر بیش از یک معنی دارد:
جبر شاخه ای از ریاضیات است.
جبر (فلسفه) در مقابل اختیار، در حوزهٔ فلسفه و ادیان قرار دارد.
جبر ساختاری جبری است که همانند گروه، حلقه و میدان در شاخه جبر(ریاضی) مورد مطالعه قرار می گیرد.
اکس ام پی پی که نام پیشین آن Jabber بود.

دانشنامه آزاد فارسی

جَبر (algebra)
شاخۀ مهمی از ریاضیات، حاصل از تعمیم و تجرید حساب۱. در جبر، از نمادها۲، معمولاً حروف، برای نمایش متغیرها۳ و کمیت های مجهول۴ استفاده می کنند تا عمل های حساب، علاوه بر اعداد مشخص، با کمیت های متغیر نیز اجرا شوند. مثلاً، گزاره های حسابی ۵×۳=۵+۵+۵ و ۷×۳=۷+۷+۷ حالات خاصی از رابطۀ جبری کلیx + x + x = ۳x اند که در این جا، حرف x نمایندۀ متغیری است که می تواند هر عدد دلخواه را به جای مقدار اختیار کند.(x+ y)۲ = x۲ + ۲xy + y۲ نیز رابطه ای است که در آن دو متغیر x و y ممکن است هر دو عدد دلخواه باشند. همچنین، ممکن است حرف مورد نظر نشان دهندۀ متغیری باشد که مقدارش به عدد یا عددهای خاصی محدود شده است. مثلاً در معادلۀx۲- ۹ = ۰ متغیر x که در این جا مجهول نامیده می شود، فقط می تواند عددهای ۳+ و ۳ـ را اختیار کند.علامت های مثبت و منفی و صفر از قدم هایی است که در راه تعمیم مفاهیم حساب برداشته شده است. یکی از ویژگی های مهم محاسبات جبری این است که با تعدادی متناهی کمیت سروکار دارند و پس از تعدادی متناهی از مراحل پایان می پذیرند. به عبارت دیگر، فرآیندهایی که با بی نهایت کمیت و مرحله سروکار دارند و در آن ها جواب «درحد» به دست می آید، عموماً به جبر تعلق ندارند. از فواید مهم جبر و موضوع اصلی جبر مقدماتی، تعیین مقادیر مجهول از طریق حل معادلات، به خصوص معادلات چندجمله ای۵ است (← معادله). دترمینان۶ و ماتریس۷ ابزارهایی برای تسهیل حل دستگاه های معادلات اند. دستگاه معادلات عبارت است از چند معادله که ریشه۸ های مشترک آن ها مورد نظر باشد. تا چند قرن پیش، کلمۀ جبر به مبحث معادلات اطلاق می شد. این کلمه از کتاب حساب الجبر و المقابله اثر محمد بن موسی خوارزمی، ریاضیدانِ ایرانیِ قرن ۳ق، نشأت گرفته است. خوارزمی اصطلاح جبر را برای افزودن کمیت های مساوی به دو طرف معادله به کار می برد. پس از ترجمۀ رسالۀ خوارزمی به زبان لاتینی، این اصطلاح به زبان های اروپایی راه یافت و نام رشته ای شد که بعدها از مطالعۀ معادلات فراتر رفت و بررسی انواعی از ساختارهای مجرد ریاضی را نیز دربر گرفت. جبر، نه به صورتِ نمادی فعلی آن، بلکه به عنوان مجموعۀ معادلات و مسائلی، از نوع جبری، پیشینه ای طولانی دارد. بابلی های باستان (ح قرن ۱۸پ م) با مبانی جبر آشنا بودند. لوح های فراوانی از آن ها، حاوی مجموعه هایی از مسائل و جواب هایشان، به جا مانده که ظاهراً تمرین های درسی بوده اند. همچنین، ریاضیدانان عهد باستان در مصر۹، چین، و هند نیز به این موضوع توجه داشته اند. رسالۀ جامعی دربارۀ این موضوع با نام آریثمتیکا۱۰، در قرن ۳م به دست دیوفانتوسِ اسکندرانی۱۱ نوشته شد که در آن، تاحدودی نمادها به کار رفته اند. در قرن ۳ق، خوارزمی کتاب مهم و مؤثر خود حساب الجبر و المقابله را براساس اثر دیوفانتوس و منابع هندی تألیف کرد. تکوین نمادگذاری از دوران باستان تا قرون وسطا، معادله ها و حل آن ها را با استفاده از کلمات یا به زبان هندسی بیان می کردند. فقط در آریثمتیکای دیوفانتوس تا حدی از علایم استفاده شده بود. در قرن ۱۶، به سبب پیچیدگی فزایندۀ حکم های ریاضی، که بیان آن ها با استفاده از کلمات بسیار دشوار بود، استفادۀ جدی از نمادها در جبر، عمدتاً به ابتکار فرانسوا ویِت۱۲، آغاز شد. این نمادگذاری به تحقیقات بعدی در جبر بسیار کمک کرد، زیرا وسیلۀ مناسبی برای «کوتاه نویسی» بود و تشابهات بین مسائل گوناگون را آشکار کرده و راه کشف روش ها و حکم های عام را نشان می داد. اعداد چهارگانی۱۳ و قانون خودتوانی۱۴ جبر در اواسط قرن ۱۹ به مرحلۀ کاملاً جدیدی از تجرید دست یافت. در ۱۸۴۳، سِر ویلیام روان همیلتون۱۵ با کشف کواترنیون ها، چهارگان ها یا اعداد چهارگانی، دستگاه اعداد را به منظور مطالعۀ فضای سه بعدی گسترش داد. در این دستگاه گسترش یافته، قانون تعویض پذیری۱۶ (جابه جایی) ضرب۱۷ در حالت کلی برقرار نیست، یعنی برای بیشتر کواترنیون های a و ab≠ ba, b در ۱۸۵۴، جورج بول۱۸ نمادگان جبری را در منطق۱۹ به کار برد و آن ها را برای این مبحث کاملاً مناسب یافت. او مجبور شد فقط یک «قانون خاص» وضع کند که مطابق آن a۲ = a . این قانون را خودتوانی نامید.
ساختارهای جبری. این کشفیات به درک این موضوع انجامید که وجود ساختارهای جبری۲۰ متعددی امکان پذیر است و هریک را می توان با عمل یا اعمالی توصیف کرد که بر اشیاء مشخصی صورت می گیرند و در قوانین خاصی می گنجند. مثلاً، در دستگاه اعداد۲۱، دو عمل جمع و ضرب بر اعداد انجام می شوند و از قوانین تعویض پذیری (جابه جایی)، شرکت پذیری۲۲، و توزیع پذیری۲۳ تبعیت می کنند. بنابه اصطلاحات امروزی، هر ساختار جبری مرکب است از یک مجموعۀ A و عمل یا اعمالی دوتایی، یعنی تابع۲۴ هایی که A×A را به A می نگارند، که در اصول موضوع۲۵ مشخص شده ای صدق می کنند. نمونه ای از این ساختارها گروه است که از قرن ۱۸ مورد توجه و مطالعه قرار گرفت. این ساختار نخست برای مطالعۀ حل پذیری معادلات چندجمله ای مطرح شد، ولی در مسائل متعدد دیگری، ازجمله در هندسه۲۶، نیز ظاهر شد و حتی کاربردهایی در فیزیک نوین یافت. هدف عمدۀ جبر نوین مطالعۀ هر یک از ساختارهای ممکن است تا قواعدی کلی برای هر ساختار به دست آید، به صورتی که در هر وضعیتی که ساختار ظاهر می شود، صادق باشند. تاکنون ساختارهای متعددی بررسی شده اند. از ۱۹۳۰، با مطالعۀ جبر عام۲۷، که ویژگی های مشترک همۀ انواع ساختارهای جبری را دارد، تعمیم گسترده تری از آن ها نیز میسر شده است. در واقع، جبر جدید مشتمل بر جبر سنتی و مقدماتی، به اضافۀ مباحث متعدد دیگری است که صورتی بسیار تعمیم یافته پیدا کرده اند.arithmetic symbols variabls unknown quantities polynomial equations determinant matrix root Egypt Arithmetica Diophantus of Alexandria François Viète quaternions idempotent law Sir William Rowan Hamilton commutative law multiplication George Boole logic number system associative law distributive law function axioms geometry universal algebra

فرهنگستان زبان و ادب

{algebra} [ریاضی] 1. شاخه ای از ریاضیات که به معادلات و ساختارهای مجرد، همچون گروه و حلقه، می پردازد 2. حلقه ای که فضای بُرداری روی یک میدان است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] یکی از بحث برانگیز ترین و جنجال خیز ترین مباحث فکری بشر بحث جبر و اختیار انسان در افعالش می باشد.از زمانی که اندیشه بشر پیرامون جهان و نیز ماهیت خود شروع شد بحث جبر و اختیار یکی از ذهن مشغولی ها و دغدغه های عمده و اصلی او گردید.آیا انسان تحت فشار و جبر اراده یا اراده هائی ورای اراده خود اقدام به کاری می کند و به عبارتی دیگر افعال او تابع اراده ای غیر از اراده خود اوست یا در کارهای خود مستقل است و افعال او تابع اراده خودش می باشد؟مبحث جبر در مکاتب فکری گوناگون و با مضاف الیه های مختلف مطرح شده است که به همین دلیل پاسخ هائی گوناگون به خود دیده است مانند جبر تاریخی ،جبر فلسفی ، جبر کلامی و ... .در این نوشتار جبر از منظر کلامی و آن هم کلام اشعری مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
جبر به معنای اصطلاحی آن جزء باورهای برخی مردم و در میان مسلمانان گروه «اشاعره» است و به این اعتبار به آنان «جبری» و «جبرگرایان» گفته می شود. در برابر این نظریه دو دیدگاه دیگر مطرح است، یکی «تفویض» که معتزله طرفدار آن هستند و دیگری «امر بین الامرین» که دیدگاه شیعه و فلاسفه است.
دلایل جبر گرایان و نقد و بررسی آنها
جبرگرایان برای اثبات جبر به چندین دلیل تمسّک کرده اند که در شبهات قضا و قدر دو مورد آن بحث و بررسی شده است، دلایل دیگر عبارتند از:۱. خداوند تنها خالق و آفریدگار همه چیز است و از آنجا که مفهوم «چیز» بر اعمال انسان نیز صدق می کند، عمومیت خالقیت خداوند شامل افعال آدمی نیز می گردد. بنابراین تنها خداست که خالق اعمال انسان است و معنای این حصر آن است که آدمی هیچ نقشی در ایجاد فعل خویش ندارد، بنابراین جایی برای مختار بودن او باقی نمی ماند . بررسیحقیقت توحید در خالقیت آن که تنها خالق مستقلی که بدون نیاز به اذن و اجازه موجودات دیگر، دست به آفرینندگی می زند خداوند سبحان است. از این رو، توحید در خالقیت منافاتی با این مدعا ندارد که موجودات دیگر، با اذن الهی و در چارچوب قوانین و سنت هایی که او وضع کرده است، منشأ خلق و ایجاد باشند. در آیات متعددی از قرآن کریم ایجاد و تأثیر به مخلوقات خداوند نسبت داده شده است (مائده/ ۱۱۰ و آل عمران/۴۴)پس توحید در خالقیت آن است که انسان و هر مخلوق دیگری در افعال خویش کاملا مستقل نیست، بلکه فعل او و ایجاد او در طول فعل خداوند قرار دارد ۲. افعال انسان متعلّق اراده الهی است، و به حکم این که اراده خداوند از «مراد» او تخلّف نمی پذیرد و مراد او حتما واقع می شود، پس تحقق افعال انسان امری حتمی و تخلف ناپذیر است، و در این صورت، اختیار و مشیت انسانی فرضی بیش نبوده و واقعیتی ندارد.بررسیمساله گستردگی اراده خدا مورد تصدیق عقل، قرآن و احادیث است ولی برداشتی که جبر گرایان از این اصل کرده اند کاملا نااستوار است، زیرا درست است که آنچه مورد اراده خداوند است حتما واقع می شود ولی باید دید اراده او به چه چیزی تعلق گرفته است. اینجا است که مجبور بودن یا آزادی و اختیار او روشن می شود.هرگاه بگوییم اراده خدا بر تحقق فعلی از افعال انسان بدون هیچ قید و شرط تعلق گرفته است، در این صورت اصل اراده خدا مایه جبر خواهد بود، ولی اگر بگوییم متعلق اراده او بسان تعلق علم و آفرینش او بر افعال بشر است؛ یعنی این که خواسته است هر فعلی از فاعل آن با خصوصیات و ویزگیهایی که در فاعل آن موجود است صادر شود در این صورت اصل تعلق اراده الهی به هر چیزی نه تنها مانع جبر نیست بلکه پشتوانه اختیار است، زیرا او خواسته است که حرارت از آتش و رطوبت از آب بدون اختیار صادر شود ولی درباره انسان خواسته که افعال اختیاری او با کمال آزادی و اختیار از او صادر شود. بنابراین باید گفت اگر فعل انسان به صورت جبر از او سر بزند در این صورت است که مراد خدا ( آنچه او اراده کرده است) از اراده او تخلف می پذیرد و محال لازم می آید .۳. اعتقاد به اینکه قدرت انسان در تحقق افعال او موثر است با عمومیت قدرت خداوند نمی سازد، زیرا به حکم اینکه اجتماع دو قدرت، موثر در ایجاد یک چیز ممکن نیست، هرگاه قدرت انسان در پیدایش فعل او موثر باشد، فعل مزبور از قلمرو قدرت الهی بیرون خواهد بود زیرا قدرت انسان رقیب و در عرض قدرت خداوند خواهد بود، و بدیهی است اجتماع دو قدرت مستقل بر انجام یک فعل ممکن نیست و در نتیجه دفاع از اصل عمومیت قدرت الهی و موثر دانستن آن در تحقق فعل انسان ایجاب می کند که قدرت انسان را فاقد تاثیر بدانیم .بررسیوابستگی فقر ذاتی انسان در وجود و صفات خود به خداوند، قدرت انسان را در طول قدرت وی قرار می دهد نه در عرض آن، و اجتماع دو قدرت، یکی مستقل و دیگری وابسته، بر یک فعل به هیچ وجه محال نیست پس به حکم اینکه ویژگی «قدرت» تاثیرگذاری است، باید قدرت انسان را موثر در فعل او دانست و به بطلان جبر رای داد و به حکم اینکه انسان در وجود و صفات خود وابسته و غیرمستقل است، نباید قدرت او را مستقل در تاثیر پنداشت و رای به بطلان تفویض داد و این همان طریقه متکلمین شیعه است که از آن به «امر بین الامرین» تعبیر می کنند.

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائره المعارف لغات قرآن کریم(نثر طوبی) است
از مشتقات این کلمه غیر جبار در قرآن نیامده است به معنی گردنکش و متکبراز «جبر علیه» ای «اکرهه» کسی را برخلاف رضای او بکاری واداشت.
اختیار از لوازم طبیعت انسان است که خداوند او را به این خوی سرشته و مصلحت در آن دانسته است. هیچ چیز بر انسان سخت تر از آن نیست که او را مجبور کنند در کاری و اختیار از او بازگیرند، اگر همه لذائذ جهان را برای کسی فراهم آورند و او را در خانه در بسته گذارند آن نعمت وی را نقمت است. انسان آزادی را با معیشت تنگ برمی گزیند بر نعمت فراخ در زندان اگر کسی خواهد خود را بسوزاند و دیگری او را بازدارد از دست وی می گریزد یعنی مجبوری را سخت تر از سوختن به آتش می داند. خداوند در دین و احکام خویش مردم را مجبور نخواست و اگر جبر می خواست یک تن گناهکار بر روی زمین نبود «ولو شاء لامن من فی الارض کلهم جمیعاً» اگر خدا می خواست اجبار کند همه اهل زمین مؤمن می شدند اما نخواست «لیهلک من هلک عن بینة» تا هر کس هلاک میشود به برهان باشد و هر که زنده می شود نیز به برهان و دلیل باشد.
جبار کسی است که بندگان خدا را مجبور کند به کاری برخلاف رضای خودشان مانند فرعون و نمرود، در حقیقت جباران رقیب پیغمبرانند پیغمبران فرمان کسی را بر دیگری روا نمی دارند، جبار خویش را بالاتر از دیگران می شمارد و آزار و رنج همه را برای آسایش خویش مجاز و صحیح می داند. پیغمبران همه افراد را بنده خدا و در یک رتبه قرار دادند باید حکم خدای را همه گردن نهند نه قوی محکوم ضعفا است و نه ضعفا محکوم قوی.
اگر گوئی پیغمبر صلی الله علیه و آله مردم را به دین اسلام خواند بجنگ و والیان را فرمود: مرتد را بکشند و گناهکار را حد زنند آیا اینها همه جبر نیست؟
گوئیم: قول صحیح آن است که جبر و اکراه در دین صحیح نیست مطلقاً و خداوند از مردم یقین و ایمان خواسته است و با جبر و اکراه یقین حاصل نمی شود، جنگهای پیغمبر برای دفع زحمت و آزار کفار بود چنانکه در آیات جهاد خواهد آمد، اما حد و مجازات گناهکاران خود مؤید آن است که جبر در دین نیست زیرا گناهکاری که به اختیار خود گناه کرده و آزاد بوده است. حد می زنند نه مجبور را معنی اختیار نه آن است که مرتکب اعمال زشت را مجازات نکنند و نه آنکه هر کار هر کس بکند زشت نیست بلکه افعال بعضی نیکواست و بعضی زشت و باید بدکاران را مجازات کرد تا ضرر آنها به دیگران نرسد اما مجازات هم در کار اختیاری است و حکم دین همیشه بر اختیار است نه بر اجبار.
(جبر) در اصطلاح کلام قول مردمی است که گویند انسان در کار خویش اختیار ندارد و هر کس هر چه کند خداوند بر دست او جاری می سازد و هر چه نکند انجام دادن آن بر وی محال است خداشناسان نباید جبری باشند چون جبر ظلم است و خدا ظالم نیست مادیان و ملاحده قهرا جبری هستند زیرا که طبیعت هر چه کند جبر است و آن را از مقتضای خود باز نتوان داشت، به عقیده آنان حرکات انسان نیز نتیجه تغییرات مزاج بدن او است و هر فکری که در دماغ او آید نتیجه اثری جسمانی است که در جهاز عصبی او پدید آمده اول تغییر جسمی است آنگاه تغییر روحی بسبب او قهراً، نه آن که اول تغییر روحی باشد و تغییر جسم بسبب او.
بنابراین در انسان غیرجبر نخواهد بود. گرچه عین لفظ جبر به این معنی در قرآن نیامده است اما آیاتی که توهم جبر از آن می شود بسیار است از جمله آیه 6 و 7 سوره بقره و در هر باب جواب آن داده شده است.

[ویکی الکتاب] معنی سَیَحْشُرُهُمْ: به زودی آنان را محشور خواهد کرد(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی حَشَرْنَا: گرد آوردیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی حَشَرْنَاهُمْ: آنان را محشور کردیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی مَحْشُورَةً: گردآوری شده -محشور شده(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی نَحْشُرُ: محشور کنیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است )
معنی نَحْشُرَنَّهُمْ: حتماً آنها را محشور می کنیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی نَحْشُرُهُ: محشورش می کنیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی نَحْشُرُهُمْ: محشورشان می کنیم(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی تُحْشَرُونَ: محشور می شوید(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است )
معنی حُشِرَ: گرد آورده شد(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است )
معنی حَشْرٌ: محشور کردن -بیرون کردن از دیار(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است )
معنی حَشَرَ: گرد هم آورد(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی حُشِرَتْ: محشور شد (کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
معنی یُحْشَرَ: تا گرد هم آورد(کلمه حشر به معنای بیرون کردن و کوچ دادن قومی از قرارگاهشان به زور و جبر است)
تکرار در قرآن: ۱۰(بار)
اصلاح شی‏ء به نوعی از قهر. بستن ضد شکستن. راغب گوید: «اَصْلُ الْجَبْرِ اِصْلاحُ الشَّی‏ءِ بضْریِ مِنَ الْقَهْرِ» در صحاح هست: «الجبر: اَنْ تغنی الرجل او تصلح عظمه من کسر» غنی کردن شخص، اصلاح حال اوست در قاموس آمده: «الجبر خلاف الکسر» در مفردات گفته: جبر گاهی فقط در اصلاح به کار می‏رود مثل قول علی رضی اللّه عنه: یا جابِرُ کُلِّ کِسیرٍ وَ یا مُسَهّرلَ مُسَهِّلَ کُلِّ عَسیرٍ (ای اصلاح گر هر شکسته و ای آسان کننده هر کار دشوار)... و گاهی فقط در قهر استعمال می‏شود نحو «لا جَبْرَ وَ لا تَفْویضز» (اعمال بشر نه قهر مطلق است و نه واگذاری مطلق)... اجبار در اصل، آن است که کسی را بر اجبار کسی مجبور کنند ولی در عرف به اجبار مجرد گفته می‏شود گویند: فلانی را بر فلان کار اجبار کردم. جبّار در انسان به کسی گویند که نقص خود را با ادعاء برتری و دروغین اصلاح و جبران می‏کند و این در انسان فقط به طور ذمّ گفته می‏شود... و به کسیکه بر دیگری قهر می‏کند جبّار گویند مثل و روی تصوّر قهر یا بلندی بر اقران، گفته‏اند: نخلة جبّاره و ناقة جبّارة و اینکه درباره خداوند می‏گوئیم: «جَبّارٌ مُتَکَبِّرٌ» گفته‏اند از جبرت الفقیر است زیرا خدا به واسطه نعمتها حال مردم را اصلاح می‏کند و گفته‏اند از اجبار است زیرا خدا مردم را بر آنچه که اراده کرده مقهور می‏کند. (مفردات باخنصار). ناگفنه نماند معنی جامع جبر، همان اصلاح توأم به نوعی از قهر است و آن، چنانکه صحاح و اقرب الموارد تصریح می‏کند متعدی و لازم هر دو آمده است (اصلاح کردن و اصلاح شدن) و در شعر عجّاج که گوید: «قَدْ جَبَرَ الدّینَ الْاِلهُ فَجَبَر وَ عَوَّرَ الرَّحْمنُ مَنْ وَلیُّ الْعِوَرْ» گفته‏اند «جبر» در اول متعدی و بعد لازم آمده است و نیز ناگفته نماند: همه متفق القول‏اند در اینکه جبّار در انسان صفت ذمّ و در خدا صفت مدح و از سماء حسنی است . علی هذا کلمه جبّار اگر در انسان به کار رود معنایش ظالم و تحمیل کننده اراده خود بر دیگری بنا حق: می‏باشد ولی جبّار در خدا به معنی مصلح است، مصلحی که بر تواناست و یا به معنی مقتدری است که مشیّت او در عالم جاریست و در او ظلم نیست و یا به معنی بسیار ترمیم و جبران کننده است . 1- پیامبران خدا را نافرمانی کردند و از دستور هر ستمگر لجوج پیروی نمودند. . طبرسی فرموده ابو عمر و ابن ذکوان وقتی به «قلب» را با تنوین خوانده‏اند و دیگران به کسر و اضافه به «متکبّر». باید دانست در صورت اوّل معنی آیه می‏شود خدا بر هر قلبی که خود پسند و ستمگر است مهر می‏زند. اگر گوئیم قلب متکبّر و جبّار است علتش آنست که تکبّر و ظلم از آن سرچشمه می‏گیرد. در صورت دوم باید گفت: خدا بر تمام قلبیکه متکبّر و جبّار است مهر بر تمام قلب احاطه می‏کند هلی هذا عموم قلوب از فحوای آیه به دست می‏آید و گرنه «کلّ» راجع به تمام و همه قلب است نه همه قلوب. بعضی‏ها به معنی آیه چندان توجّه نکرده‏اند و بعضی‏ها گفته‏اند در آیه هستی و تقدیر آن چنین است «یَطْبَعُ اللّهُ علی کُلِّ قَلْبِ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ...» ولی در تفسیر جلالین مثل نگارنده گفته است. و این آیه مثل آیه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ» «وَلکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ...» است پیداست که قساوت و عمی احاطه بر تمام قلب دارد (واللّه العالم). 2- در این آیه هشت تا از اسماء حسنی ذکر شده: پادشاه (مدبّر و مدیر) پاک، سلام، ایمنی دهنده، امین (یارقیب) ،توانا، مصلح، بزرگ. چنانکه گفته شد جبّار به معنی مصلح و ترمیم کننده و یا به معنی مقتدر است . 3- راجع به این آیه به «بطش» رجوع شود. ناگفته نماند از آیات قرآن به دست می‏آید که عمّاق والدین جبّار و ستمگر است نظیر آیه ، این سوره است .

پیشنهاد کاربران

رسته، رشته ، رشته گون

جبر / jabr /
مترادف جبر: ضرورت، اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر، ریاضی

متضاد جبر: اختیار، تفویض

برابر پارسی: زور، فشار، ناگزیر کردن

واداشت . . ورز. . فشار. . واداری . .


کلمات دیگر: