تجرید. [ ت َ ] (ع مص ) برهنه کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). برهنه کردن کسی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برهنه کردن چیزی را از زوایدی که بر آن باشد. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). در لغت برهنه کردن . (کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت ج
1 ص
213). || پیراستن درخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیراستن و اصلاح نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بریدن شاخهای درخت . (کشاف اصطلاحات الفنون ایضاً). || باز کردن پوست چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تجرید چوب ؛ کندن پوست آن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || برکندن موی را از پوست . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سؤال کردن از قوم و ندادن آنان یا دادن آنان بناخوشی . (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سؤال کردن چیزی از کسی و ندادن یا دادن بکراهت . (آنندراج ). || پنبه بیرون کردن از پنبه دانه . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برکشیدن شمشیر را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شمشیر ازنیام بیرون کشیدن . (آنندراج ). || ضبط نکردن اعراب و نقاط کتاب را. (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بی قران گزاردن حج را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). بتنهایی و بی عمره گذراندن حج را. (ناظم الاطباء). || برهنه کردن زمین را از نبات و جز آن .(از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ). || جامه ٔ کهنه پوشیدن . (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بمعنی مجرد وبرهنه مجاز است . (آنندراج ). || (اصطلاح تصوف ) در اصطلاح صوفیه تجرید از خلایق و علایق و عوایق و تفرید از خودی . کما فی کشف اللغات . و در لطائف اللغات میگوید: تجرید بمعنی قطع تعلقات ظاهریست و تفرید قطع تعلقات باطنی . (کشاف اصطلاحات الفنون )
: از کجا برداشته اول ز بغداد طلب
در کجا در وادی تجرید امکان دیده اند.
خاقانی .
اولا تجرید شو از هر چه هست
وانگهی ازخود بشو یکبار دست .
اسیری لاهیجی (از آنندراج ).
تجرید عبارتست از ترک اغراض دنیوی ظاهراً و نفی اغراض اخروی و دنیوی باطناًو مجرد حقیقی کسی بود که بر تجرد از دنیا طالب عوضی نباشد بلکه باعث بر آن تقرب به حضرت باری بود. هر که بظاهر غرض دنیا را بگذارد و بباطن بدان عوضی در آجل یا عاجل طمع دارد بحقیقت مجرد نگشته باشد و در معرض معاوضه و متاجره بود. (از نفائس الفنون ). || (اصطلاح بدیع) به اصطلاح شعرا صنعتی است و آن چنانست که از امری که دو صفت خیزد انتزاع امری دیگر مثل او کند و در آن مبالغه کمال باشد مثلاً گویند: بزم توچون باغ لیکن چنان باغی که صد بهشت از او نمایان باشد.
بزمگاهت از نضارت هست بستانی ولیک
بوستانی کاندرو هر سو نماید صد ارم .
این اصطلاح اهل صنایع است و الاتجرید در لغت با آنکه مجرد کردن است انداختن یک جزو معنی است از لفظی که معنیش دو جزو داشته باشد مثلاً: اسری بعبده لیلاً (قرآن
17 / 1)؛ قید شب مجرد شد از اسری که سیر کردن است در شب و لیلا منزل گشت ... (آنندراج ). || و دیگر از معانی تجریدچیزیست که مصطلح در علم بدیع است . گویند از محسنات معنویه یکی تجرید است . و آن عبارتست از اینکه انتزاع شود از امر ذی صفتی امر دیگری مانند آن در این صفت ، تا در تمامیت آن صفت در آن امر مبالغه شده باشد. یعنی برای مبالغه در تمامیت آن صفت ، در این امر ذی صفت تا آن حد که آن امر برسد از اتصاف به این صفت بجائی که بتوان انتزاع نمود از آن امر موصوف دیگری را با این صفت .
تجرید بهمین معنی در زبان پارسی نیز مستعمل باشد. و مثال آن بنابر آنچه در جامعالصنایع آورده این شعر باشد:
حسن جانت از نضارت هست بستانی ولیک
بوستانی کاندر او هر سو نماید صد ارم .
(از کشاف اصطلاحات الفنون چ احمد جودت صص
213 -
215).
|| و در نزد علماء عربیت بر معانی چند اطلاق شود: یکی تجرید لفظی است که
دلالت بر معنی مستقلی کند و از آن بعضی و جزوی از آن معنی خواهند، چنانچه اسراء را از معنی شب برهنه کرده . و از آن مطلق بردن خواسته اند، نه بردن در شب را در این آیت ازکلام اﷲ که : سبحان الذی اسری بعبده لیلا (قرآن
17 / 1).
دیگر از معانی تجرید عطف خاص بر عام باشد. و وجه تسمیه ٔآن برای آنست که خاص را از عام جدا و برهنه کرده باشند. و برای فضیلت و رجحان معنی خاص آن را بافراد ذکر مخصوص دارند. مانند این آیت از فرموده ٔ ایزدی : حافظوا علی الصلوة و الصلوة الوسطی . (قرآن
2 / 238). و در ضمن معنی
لفظ عطف زیادت توضیحی در این خصوص داده شود. || دیگر از معانی تجرید تهی بودن بیت شعر است از ردف و تأسیس . و قافیه ای را که مشتمل بر تجرید باشد مجرده خوانند. و این معنی فقط در علم قافیت استعمال گردد. || دیگر از معانی تجرید ذکر آن چیزی است که ملایم مستعارله باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ایضاً). || (اصطلاح روانشناسی ) تجرید به آن عمل ذهن گویند که یک صفت از صفات چیزی یایک جزء از اجزاء معنایی را بنظر آورده سبب میشود که سایر صفات و اجزاء مورد غفلت قرار گیرند. در صورتی که آن جزء یا آن صفت به تنهایی و مستقلا نمیتواند وجود داشته باشد. مثلاً تصور شکل یا قطر یا رنگ یا وزن ... کتاب ، قطع نظر از سایر صفات و خصوصیات آن ، تجرید خواهد بود
اقسام تجرید:تجرید یا ارادی است یا غیرارادی . تجرید غیرارادی آن است که توسط
حواس صورت میگیرد زیرا هر یک از آنها در ضمن عمل طبیعی خود واسطه ٔ انتزاع و احساس صفتی از صفات اشیاء بوده از وجود صفات دیگر بکلی غفلت دارد. چنانکه با حس باصره فقط نور و رنگ ، با سامعه فقط صوت ، با شامه فقط بو... ادراک میشود. و از همین روست که یکی از حکما بدن را «ماشین تجرید» خوانده است .
تجریدارادی - آن است که مستلزم توجه و عمل مخصوص نفس بوده تصور معانی مجرده را مانند کم و کیف و اضافه میسر میسازد. شخص میتواند از تمام اجزاء و صفاتی که مثلاً «کتابی » را تشکیل میدهند تنها بشماره ٔ صفحات یا به حجم آن توجه کند (کم ) یا فقط رنگ جلد یا مرغوبی کاغذ یا زیبایی طبع آن را در نظر آورد (کیف ) یا آنکه وضع آن را روی میز و نسبت مکانیش را با سایر کتابها و اشیاء تصور کند (اضافه ) و بر همین قیاس .
درجات تجرید: برای تجرید درجاتی قائل شده اند زیرا از تصور صفتی از صفات امری
محسوس و جزیی گرفته تا ادراک کلی ترین مفاهیم و همچنین معانی دیگری که میان این دو طرف نهایی قرار دارند، همه را تجرید دانسته اند. مثلاً تصور سفیدی فلان تکه کاغذ معین ، درجه ٔ اول تجریدو تصور سفیدی بطور کلی (یعنی قطع نظر از کاغذ مزبورو از هر چیز دیگر)، درجه ٔ دوم تجرید و تصور رنگ ، درجه ٔ سوم تجرید و تصور کیف ، درجه ٔ چهارم تجرید خواهد بود. چنانکه تصور شماره ٔ صفحات فلان کتاب معین (
400 صفحه ) درجه ٔ اول و تصور همان شماره بی قید صفحه یا چیز دیگر، درجه ٔ دوم و تصور عدد درجه ٔ سوم و تصور کم درجه ٔ چهارم تجرید میباشد. و بر همین قیاس ... تحدید معنی تجرید - اما جمعی از روانشناسان معنی تجرید را محدود کرده میگویند تصور صفتی از صفات محسوسه ٔ اشیاء - مثلاً تصور سفیدی فلان کاغذ، تجرید حقیقی نیست بلکه نوعی دقت است ، زیرا سفیدی آن کاغذ از سایر خصوصیات این چیز، «بر طبق قانون کلی مجاورت » جدا نشدنی میباشد. ذهن در صورتی بمقام تجرید حقیقی نائل میشود که سفیدی مطلق را - یعنی با چشم پوشی از اشیاء معین - تصور نماید. تجرید به این معنی بکار تشکیل مفاهیم کلیه میرود و از تعمیم تفکیک نشدنی خواهد بود. (علم النفس یاروانشناسی تألیف دکتر سیاسی صص
219 -
221).