کلمه جو
صفحه اصلی

گلدسته


مترادف گلدسته : ماذنه، مناره

فارسی به انگلیسی

(top of a) minaret

bunch of flowers, bouquet


minaret


مترادف و متضاد

nosegay (اسم)
دسته گل، گلدسته، دسته گل یا یک دسته علف

finial (اسم)
گلدسته، زینت بالای سقف

ماذنه، مناره


فرهنگ فارسی

دسته گل، ونیزمناره بلندی رامیگویندکه درمعابدومساجدبزرگ درست میکنند
( اسم ) ۱ - مجموعه ای از گلهای یک رنگ یا رنگارنگ که بن آنها را توسط ریسمانی بهم بسته باشند : محروم باد چشم کلیم از رخت اگر گلدسته بی تو در نظرش دسته تیر نیست . ( کلیم ) ۲ - مناری پیوسته بمسجد و بقعه ماذنه : نه این غیرت و حمیت دارند که مثل افندیهای روم در مسجد و راه گلدسته ببندند .... ۳ - اجازه رخصت پروانه : ایام نریخت خون خصم تو چو گل تا از سر شمشیر تو گلدسته نیافت . ( اشرفی سمرقندی )
دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر

فرهنگ معین

( ~ . دَ تِ ) (اِمر. ) ۱ - دسته ای گل . ۲ - مناره ، منارة مساجد و معابد.

لغت نامه دهخدا

گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) دسته گل. ( آنندراج ). چندین گل یکرنگ یا رنگارنگ که ساقهای آن بهم بربندند. مجموعه ای از گلهای فراهم کرده وبنهای آن باهم بریسمانی بسته و پیوسته :
سنبل سر نافه باز کرده
گلدسته بدو دراز کرده.
نظامی.
گلدسته امیدی بر دست عاشقان نه
تا رهروان غم را خار از قدم برآید.
سعدی ( بدایع ).
بود خار و گل با هم ای هوشمند
چه در بند خاری تو گلدسته بند.
سعدی ( بوستان ).
گلستان ما را طراوت گذشت
که گلدسته بندد چو پژمرده گشت.
سعدی ( بوستان ).
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای
بوکه بویی بشنویم از خاک بستان شما.
حافظ.
|| جای بلندی که در مساجد برای دور رفتن بانگ مؤذنان سازند و آن در منار باشد نزدیک گنبد مسجد، وقفه منار مسجد نیز عبارت از این است. ( آنندراج ). منار. مأذنه :
خوش نغمه مؤذنان چو بلبل
گلدسته برنگ دسته گل.
سالک قزوینی ( از آنندراج ).
به خوشخوانی درآمد مرغ گستاخ
مؤذن وار بر گلدسته شاخ.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).

گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) اجازه. پروانه. رخصت. دستوری. اذن :
مسکین که ز دهر جز دل خسته نیافت
هرگز دَرِ آلاه ترا بسته نیافت
ایام نریخت خون خصم تو چو گل
تا از سر شمشیرتو گلدسته نیافت.
اشرفی سمرقندی.

گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش شهر ری شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی باختر شهر ری و 7هزارگزی شمال راه شوسه رباطکریم. هوای آن معتدل و دارای 425 تن سکنه است. آب آن از قنات و در بهار از سیلاب رود کن تأمین میشود. محصول آن غلات ، صیفی ، باغ و چغندر قند و شغل اهالی زراعت است و دبستان نیز دارد. راه از طریق ایستگاه سفیدتپه ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پایروند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 21هزارگزی شمال کرمانشاه و 3هزارگزی باختر قره قوین. دارای 20 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

گلدسته. [ گ ُ دَ ت َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 11000گزی شمال باختری شهر ملایر و 6000گزی شمال راه شوسه ملایر به همدان. هوای آن معتدل و دارای 282 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

گلدسته . [ گ ُ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) اجازه . پروانه . رخصت . دستوری . اذن :
مسکین که ز دهر جز دل خسته نیافت
هرگز دَرِ آلاه ترا بسته نیافت
ایام نریخت خون خصم تو چو گل
تا از سر شمشیرتو گلدسته نیافت .

اشرفی سمرقندی .



گلدسته . [ گ ُ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) دسته ٔ گل . (آنندراج ). چندین گل یکرنگ یا رنگارنگ که ساقهای آن بهم بربندند. مجموعه ای از گلهای فراهم کرده وبنهای آن باهم بریسمانی بسته و پیوسته :
سنبل سر نافه باز کرده
گلدسته بدو دراز کرده .

نظامی .


گلدسته ٔ امیدی بر دست عاشقان نه
تا رهروان غم را خار از قدم برآید.

سعدی (بدایع).


بود خار و گل با هم ای هوشمند
چه در بند خاری تو گلدسته بند.

سعدی (بوستان ).


گلستان ما را طراوت گذشت
که گلدسته بندد چو پژمرده گشت .

سعدی (بوستان ).


با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ای
بوکه بویی بشنویم از خاک بستان شما.

حافظ.


|| جای بلندی که در مساجد برای دور رفتن بانگ مؤذنان سازند و آن در منار باشد نزدیک گنبد مسجد، وقفه منار مسجد نیز عبارت از این است . (آنندراج ). منار. مأذنه :
خوش نغمه مؤذنان چو بلبل
گلدسته برنگ دسته ٔ گل .

سالک قزوینی (از آنندراج ).


به خوشخوانی درآمد مرغ گستاخ
مؤذن وار بر گلدسته ٔ شاخ .

محمدقلی سلیم (از آنندراج ).



گلدسته . [ گ ُ دَ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پایروند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 21هزارگزی شمال کرمانشاه و 3هزارگزی باختر قره قوین . دارای 20 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گلدسته . [ گ ُ دَ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر واقع در 11000گزی شمال باختری شهر ملایر و 6000گزی شمال راه شوسه ٔ ملایر به همدان . هوای آن معتدل و دارای 282 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گلدسته . [ گ ُ دَ ت َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان غار بخش شهر ری شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی باختر شهر ری و 7هزارگزی شمال راه شوسه ٔ رباطکریم . هوای آن معتدل و دارای 425 تن سکنه است . آب آن از قنات و در بهار از سیلاب رود کن تأمین میشود. محصول آن غلات ، صیفی ، باغ و چغندر قند و شغل اهالی زراعت است و دبستان نیز دارد. راه از طریق ایستگاه سفیدتپه ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


فرهنگ عمید

۱. دستۀ گل.
۲. منارۀ بلندی که مساجد برای اذان گفتن درست می کنند.

دانشنامه عمومی

گلدسته ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گلدسته (معماری) یا مناره
گلدسته (اسلام شهر)
گلدسته (کهنوج)
گلدسته (ملایر)

مناره. || یک دسته گل.


دانشنامه آزاد فارسی

منارۀ بناهای دینی، همچون مسـاجد و مــقابرِ اولیا. همچنین غرفۀ نیمه باز بالای منارۀ بناهای دینی، که معمولاً از بدنۀ مناره بیرون می زند، و گاهی در آن اذان می گویند.

پیشنهاد کاربران

دسته های گل

گنبد و بوستان


دسته گل

گلدسته


کلمات دیگر: