برابر پارسی : برش، بریدن
قطاع
برابر پارسی : برش، بریدن
فارسی به انگلیسی
sector (of a circle)
decisive, categorical, secant, trenchant
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) جمع قاطع برنده ها . یا قطاع طریق . راهزنان قطاع الطریق : مسالک و ممالک که از تغلب دزدان و تعدی قطاع طریق مهجور و مدورس مانده بود ...
بریده شدن دست از بیماری جدا شدن دست از بیماری یا به بریدن .
فرهنگ معین
(قُ طّ ) [ ع . ] (اِفا. ) جِ قاطع .
(قَ طّ) [ ع . ] (ص .) بسیار برنده ، قطع کننده .
(قُ طّ) [ ع . ] (اِفا.) جِ قاطع .
لغت نامه دهخدا
قطاع. [ ق ِ ] ( ع مص ) بریده و سپری شدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). بریده و سپری شدن آب چاه. ( آنندراج ). رجوع به قَطاع و قُطوع شود. || از سردسیر به گرمسیر رفتن پرنده و به عکس.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قُطوع شود.
قطاع. [ ق َ ] ( ع اِ ) هنگام رسیدن خرما و انگور و جز آن و هنگام درودن آن. ( منتهی الارب ). رجوع به قِطاع شود. || ( مص ) بریده و سپری شدن و منقطع شدن ، یا کم شدن. رجوع به قُطوع شود. || از سردسیر به گرمسیر رفتن یا به عکس. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به قِطاع و قُطوع شود.
قطاع. [ ق َ ] ( ع مص ) بریده شدن دست از بیماری. ( منتهی الارب ). جدا شدن دست از بیماری ، یا به بریدن. ( اقرب الموارد ). رجوع به قَطْع و قِطاع شود.
قطاع . [ ق َ ] (ع اِ) هنگام رسیدن خرما و انگور و جز آن و هنگام درودن آن . (منتهی الارب ). رجوع به قِطاع شود. || (مص ) بریده و سپری شدن و منقطع شدن ، یا کم شدن . رجوع به قُطوع شود. || از سردسیر به گرمسیر رفتن یا به عکس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِطاع و قُطوع شود.
قطاع . [ ق َ ] (ع مص ) بریده شدن دست از بیماری . (منتهی الارب ). جدا شدن دست از بیماری ، یا به بریدن . (اقرب الموارد). رجوع به قَطْع و قِطاع شود.
قطاع . [ ق ِ ] (ع اِ) کازود و کارد که بدان جامه و چرم و مانند آن بُرند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درم . (منتهی الارب ). دراهم . (اقرب الموارد). || هنگام رسیدن خرما و انگور و جز آن و هنگام درودن آن . (منتهی الارب ): هذا زمن القطاع ، و یفتح ؛ ای زمن صرام النخل . (اقرب الموارد). || ج ِ قِطْع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِطْع شود. || ج ِ قطیع، به معنی شاخی که از آن تیر سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قطیع شود.
قطاع . [ ق ِ ] (ع مص ) بریده و سپری شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بریده و سپری شدن آب چاه . (آنندراج ). رجوع به قَطاع و قُطوع شود. || از سردسیر به گرمسیر رفتن پرنده و به عکس .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُطوع شود.
فرهنگ عمید
= قاطع
بسیاربرنده، بسیارقطع کننده.
بسیاربرنده؛ بسیارقطعکننده.
قطعه#NAME?
قاطع#NAME?
دانشنامه عمومی
قطعه دایره
مقطع مخروطی
یک قطاع با زاویهٔ ۱۸۰ درجه را نیم دایره و با زاویهٔ ۹۰ درجه را ربع دایره می نامند. اگر دو انتهای کمان را به هر نقطه ای غیر از مرکز دایره وصل کنیم، بخش پدید آمده قطاع نخواهد بود؛ و زاویهٔ ساخته شده در آن هم زاویهٔ مرکزی نخواهد بود.
مساحت سراسر دایره برابر π r 2 {\displaystyle \pi r^{2}} است پس مساحت یک قطاع برابر است با حاصل ضرب نسبت زاویه ای که دربر دارد به زاویهٔ کل دایره (۳۶۰ درجه) در مساحت کل دایره. اگر زاویهٔ θ به رادیان باشد، مساحت قطاع خواهد بود:
و اگر θ به درجه باشد:
دانشنامه آزاد فارسی
قِطاع
قِطاع
در هندسۀ مسطحه، بخشی از دایره، محدود به دو شعاع و کمانی که آن دو شعاع را به هم می پیوندد. با انتخاب دو نقطه روی دایره و وصل کردن شعاع های منتهی به آن ها، دو قطاع ایجاد می شود که اندازۀ کمان و زاویۀ مرکزی روبه آن در قطاع بزرگتر بیشتر از ۱۸۰ درجه، و اندازۀ کمان و زاویۀ مرکزی روبه آن در قطاع کوچکتر کمتر از ۱۸۰ درجه است. اگر شعاع دایره برابر r و زاویۀ مرکزی روبه کمان قطاع برابر φ رادیان باشد، مساحت قطاع برابر است با (فرمول ۱).فرمول ۱:به عبارت دیگر، مساحت قطاع برابر است بـا حاصل ضربπr۲در اندازۀ زاویۀ مرکزی برحسب درجه تقسیم بر ۳۶۰ درجه. قطاع کروی جسم حاصل از دوران قطاعی از یک دایره حول یک قطر آن است.
دانشنامه اسلامی
قطّاع، به کسی می گویند که از اسبابی که معمولا برای انسان های متعارف، قطع نمی آورد، به قطع می رسد و سریع القطع و زودباور است و این حالت، ناشی از خللی است که در عقل به وجود می آید و سبب بیماری زودباوری می گردد.بنابراین، مواردی که سریع القطع بودن، به جهت ذکاوت و تیزهوشی باشد، از محل بحث خارج است.