تیل، خربوزه تخم قند
تیل
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
دهی از دهستان شاهرود است که در بخش شاهرود شهرستان هرو آباد واقع است
فرهنگ معین
(اِ. ) خال ، نقطه .
لغت نامه دهخدا
تیل . (اِ) به معنی نقطه و خال را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
تیل . (اِخ ) دهی از دهستان شاهروداست که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 564 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تیل . [ ت َ ] (ع اِ) تار فلزی . مفتولی از طلا یا آهن یا نقره . تار برنجی در آلات موسیقی . (از دزی ج 1 ص 156).
تیل. ( اِ ) به معنی نقطه و خال را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). از برساخته های فرقه آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
تیل. [ ت َ ] ( ع اِ ) تار فلزی. مفتولی از طلا یا آهن یا نقره. تار برنجی در آلات موسیقی. ( از دزی ج 1 ص 156 ).
تیل. ( اِخ ) دهی از دهستان شرفخانه است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2685 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
تیل. ( اِخ ) دهی از دهستان شاهروداست که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 564 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
تیل. [ ت َ ] ( ع اِ ) تار فلزی. مفتولی از طلا یا آهن یا نقره. تار برنجی در آلات موسیقی. ( از دزی ج 1 ص 156 ).
تیل. ( اِخ ) دهی از دهستان شرفخانه است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2685 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
تیل. ( اِخ ) دهی از دهستان شاهروداست که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 564 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ عمید
نقطه، خال.
دانشنامه عمومی
همچنین، نام دو روستای زیر است:
«تیل» در افغانستان به چم سوخت یا بنزین است.
«تیل» در افغانستان به چم سوخت یا بنزین است.
wiki: هلند است که در خلدرلاند واقع شده است. تیل ۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
wiki: تیل (هلند)
دانشنامه آزاد فارسی
گویش مازنی
/til/ گل و لای - طول – دراز ۳بذر – دانه ۴آستین
۱گل و لای ۲طول – دراز ۳بذر – دانه ۴آستین
/teel/ آستین
آستین
واژه نامه بختیاریکا
توله؛ جوجه
پیشنهاد کاربران
درزبان کردی یعنی تلخ
تیل till , در گویش شهر بابکی به معنی غلیظ وپر رنگ است ، ومتصاد آن روو row به معنی رقیق و کم رنگ است ، مثلا چای تیل ، دیزی تیل ، آش تیل
تیل. ( زبان مازنی ) ، به معنای گِل؛ خاکی که با آب آمیخته شده باشد، به خاک زمینی که پس از بارندگی خیس شده باشد، و همچنین به خاک زمین های شالیزاری که همیشه خیس و آبدار هستند تیل گفته میشود!
در گویش هرات به معنای بنزین، سوخت
تیل. ( زبان مازنی ) ، به خاکی که با آب آمیخته شده باشد، به خاک زمینی که پس از بارندگی خیس شده باشد، و همچنین به خاک زمین های شالیزاری که همیشه خیس و آبدار هستند تیل گفته میشود!
Tilتیل در زبان بختیاری به معنای توله و بچه حیوان است مثل
تیل خرس یعنی توله خرس
تیل گراز یعنی توله و بچه گراز
تیل خرس یعنی توله خرس
تیل گراز یعنی توله و بچه گراز
کلمات دیگر: