کلمه جو
صفحه اصلی

سین

فرهنگ فارسی

آسوان از شهرهای مصر قدیم که امروز آنرا آسوان نامند .
( اسم ) ۱ - حرفی از الفبای فارسی و عربی . ۲ - رمز است برای [ سیمیا ] . ۳ - سید ( رسول ص )
دهی است از دهستان ایرد یموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل .

فرهنگ معین

(اِ. ) پانزدهمین حرف از الفبای فارسی ، س .

لغت نامه دهخدا

سین . (اِخ ) نام حضرت رسالت صلوات اﷲ علیه و آله . (برهان ). در یس ، یاسین «و یاسین معناه یا انسان او یاسید». (؟) (منتهی الارب ) (از حاشیه برهان چ معین ).


سین . (اِخ ) نام شهر چین است و معرب آن صین باشد. (آنندراج ). رجوع به صین و چین شود.


سین . [ ی ِ ] (اِخ ) آسوان . از شهرهای مصر قدیم که امروز آن را آسوان نامند. (فرهنگ فارسی معین ).


سین . (اِ) آهوی کوچک . (دزی ج 1 ص 714). || کسی که تنحنح بسیار کند. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). || نام حرف پانزدهم از حروف الفبای ابجدی . (ناظم الاطباء). حرفی است معروف از حروف تهجی . (برهان ). || سیمیا و کیمیا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اشاره بعلم سیمیا به اصطلاح ارباب صنعت . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به حرف «س » شود.


سین . (اِخ ) در بابل سین را رب النوع ماه میدانستند. (ایران باستان ج 1 ص 202 و 382).


سین. ( اِ ) آهوی کوچک. ( دزی ج 1 ص 714 ). || کسی که تنحنح بسیار کند. ( آنندراج ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || نام حرف پانزدهم از حروف الفبای ابجدی. ( ناظم الاطباء ). حرفی است معروف از حروف تهجی. ( برهان ). || سیمیا و کیمیا. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). اشاره بعلم سیمیا به اصطلاح ارباب صنعت. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به حرف «س » شود.

سین. ( اِخ ) نام حضرت رسالت صلوات اﷲ علیه و آله. ( برهان ). در یس ، یاسین «و یاسین معناه یا انسان او یاسید». ( ؟ ) ( منتهی الارب ) ( از حاشیه برهان چ معین ).

سین. ( اِخ ) نام شهر چین است و معرب آن صین باشد. ( آنندراج ). رجوع به صین و چین شود.

سین. ( اِخ ) در بابل سین را رب النوع ماه میدانستند. ( ایران باستان ج 1 ص 202 و 382 ).

سین. [ ی ِ ] ( اِخ ) آسوان. از شهرهای مصر قدیم که امروز آن را آسوان نامند. ( فرهنگ فارسی معین ).

سین. ( اِخ ) ( سئین ) دهی است از دهستان ایردیموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل. دارای 469 تن سکنه. آب آن ازرود سئین. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

سین . (اِخ ) (سئین ) دهی است از دهستان ایردیموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 469 تن سکنه . آب آن ازرود سئین . محصول آنجا غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

نام حرف «س».

دانشنامه عمومی

معانی سین:
سین یکی از حروف الفبای فارسی.
سین یکی از خدایان میان رودان.
سین در زبان پهلوی به معنی عقاب می باشد.
سین (برخوار و میمه) نام شهر کوچکی در شهرستان برخوار در استان اصفهان می باشد که در فاصله تقریباً ۱۰ کیلومتری شمال شهر اصفهان قرار دارد که قدمت آن به پیش از اسلام می رسد.

«هما» را «مرغ سعادت» می‌خوانند و در استوره‌های زرتشتی هم از آن با نام «سئنه» یا «سیمرغ» یاد شده است.


دانشنامه آزاد فارسی

سین (Sin)
(یا: سوئن؛ در سومری نانا) در اساطیر بابِل، خدای ماه، پسر انلیل و پدر شَمَش، خدای آفتاب، و ایشتر. تقویم بابلی یا سومری طبق حرکت ماه تنظیم می شد و سین ارباب تقویم بود. احتمالاً قدیمی ترین پرستشگاه سین در اور و دیگری در حران بود. در پانتئون (معبد خدایان) آشوری، جایگاهی پایین تر از آشور داشت.

گویش مازنی

بغض – کینه


مرتعی در پرتاس لفور سوادکوه


/sin/ بغض – کینه & مرتعی در پرتاس لفور سوادکوه

پیشنهاد کاربران

سین خدای ماه بابلیان که در حماسه گیلگمش نیز از او یاد می شـود، در اسـطوره هـا او را ایزدبـانوی مـاه میدانند.
( گئورگ بورکهات ، ص19 )

سین ب معنای شهر


کلمات دیگر: