کلمه جو
صفحه اصلی

خوشرویی

فارسی به انگلیسی

amiability, seemliness, cheerfulness

amiability, seemliness


فارسی به عربی

لطافة

مترادف و متضاد

beauty (اسم)
حسن، خوش رویی، خوشگلی، خوبرو، زیبایی، جمال، زنان زیبا، خوبی، خوبرویی

affability (اسم)
خوشایند، خوش رویی، دلجویی، مهربانی، خوشخویی، مدارا

amiability (اسم)
خوشایند، خوش رویی، مهربانی، خوش قلبی، دلپذیری، شیرینی

geniality (اسم)
خوش رویی، خونگرمی، خوش مشربی

neighborliness (اسم)
خوش رویی

cordiality (اسم)
خوش رویی، مهربانی، گرمی، خونگرمی، صمیمیت، مودت قلبی

hospitality (اسم)
خوش رویی، ضیافت، مهمان نوازی

attractiveness (اسم)
خوش رویی

handsomeness (اسم)
خوش رویی

فرهنگ فارسی

عمل خوشرو

لغت نامه دهخدا

خوشرویی. [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( حامص مرکب ) بشاشت. طلاقت وجه. خندانی. خندان روئی :
و آنکه زاده بود به خوشخوئی
مردنش هست هم به خوشروئی.
نظامی.

فرهنگ عمید

۱. خوش رو بودن.
۲. [مجاز] خنده رویی.
۳. [مجاز] مهربانی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خوش رویی برخورد خوب با اطرافیان است. از آن به مناسبت در بابهای حج، تجارت، نکاح و قضاء سخن گفته اند.
خوش رویی همان گشاده رویی است.
احکام خوش رویی
خوش رویی با مردم، بویژه در برخورد با برادران دینی و نیز هنگام برآوردن حاجت مؤمن؛ همچنین خوش رویی کاسب در برخورد با مشتریان، مستحب است. مستحب است شوهر در نفقه، خوش رویی و دیگر وظایف خانوادگی بین همسران خود مساوات را رعایت کند. در وجوب یا استحباب رعایت تساوی در نگاه، سلام، خوش رویی و مانند آن بین دو طرف دعوا بر قاضی، اختلاف است.قول به وجوب منسوب به مشهور است.

پیشنهاد کاربران

خندان


روتازگی. [ زَ / زِ ] ( حامص مرکب ) تازه رویی. ( آنندراج ) . خوشرویی. گشاده رویی. بشاشت :
به روتازگی گفت شه را سلام
شهش داد پاسخ بعذر تمام.
میرخسرو ( از آنندراج ) .
و رجوع به تازه رویی شود.



کلمات دیگر: