مترادف سورت : تندی، تیزی، حدت، شدت، اثر، اثرگذاری، تاثیر، جذبه، سطوت، هیبت، سوره
سورت
مترادف سورت : تندی، تیزی، حدت، شدت، اثر، اثرگذاری، تاثیر، جذبه، سطوت، هیبت، سوره
فارسی به انگلیسی
attack, rush, epilepsy, falling sickness
مترادف و متضاد
تندی، تیزی، حدت، شدت
اثر، اثرگذاری، تاثیر
جذبه، سطوت، هیبت
سوره
۱. تندی، تیزی، حدت، شدت
۲. اثر، اثرگذاری، تاثیر
۳. جذبه، سطوت، هیبت
۴. سوره
فرهنگ فارسی
حدت، شدت، سطوت، تندی وتیزی
( اسم ) هر یک از فصلهای یکصد و چهارده گانه قران مجید جمع : سور .
شرف و منزلت پاره از قر آن مجید
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
سورت . [ رَ ] (ع اِ) شرف . منزلت . || پاره ای از قرآن مجید. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سورة شود.
سورت . [ س َ / سُو رَ ] (از ع اِمص ) تیزی . حدت . تندی هر چیز. (غیاث ). تیزی از هر چیزی . (آنندراج ). سورة : در خانه ٔ پیرزنی از عجائز بخارا متواری شد تا فورت حادثه و سورت واقعه ٔ او سکون یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سورة شود. || برجستن شراب بسوی دماغ . (آنندراج ) : ساغری چند شراب خورده بود و سورت مستی استیلا یافته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || شدت سردی وشدت تب . (آنندراج ). || ظلم و خشم . (غیاث ). خشم سلطان و بیدادی او. (آنندراج ) : او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهده کرد انگشت ندامت گزیدن گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). که از حدت و سورت پادشاهان برحذر باید بودن . (گلستان سعدی ).
سورت. [ رَ ] ( ع اِ ) شرف. منزلت. || پاره ای از قرآن مجید. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به سورة شود.
سورة. [ رَ ] ( ع اِ ) هر یک از فصول یکصد و چهارده گانه قرآن مجید. ( ناظم الاطباء ). پاره قرآن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60 ). عبارت است از پاره قرآن که مشتمل برآیاتی که دارای فاتحه و خاتمه است باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) : وقت سحر غسل کرد و نماز جماعت بامداد بگذارد و سوره نون و القلم و سوره هل اتی علی الانسان در دو رکعت بخواند. ( تاریخ بیهقی ).
ای که ندانی تو همی قدر شب
سوره واللیل بخوان از کتاب.
دزد جان غراب دیدستند.
زآنم بنامه آیت حق کرده بود نام.
تا شوی بر سرّ پریان مهتدی.
به هیچ سوره ای اندر نباشد اینهمه آیت.
- سوره نور ؛سوره ای از سوره های قرآن مجید. ( غیاث ).
سورة. [ س َ رَ ] ( ع اِمص ) تیزی هر چیزی. ( منتهی الارب ). || خشم سلطان و بیدادی آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || علامت و نشان بزرگی و رفعت آن. ( منتهی الارب ). || سورةالمجد؛ علامت و نشان بزرگی. ( اقرب الموارد ). || سورة الخمر؛ برجستن شراب بسوی دماغ. || سورةالبرد؛ شدت سردی. || سورةالحمی ؛ شدت تب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به سورت شود.
سورة. [ رَ ] ( ع اِ ) شرف. منزلت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
فرهنگ عمید
۲. شدت.
۳. سطوت.
دانشنامه عمومی
تندی و تیزی.
سورت (ساری) : روستایی در شهرستان ساری
باداب سورت : بادابی در شهرستان ساری
سورت (اساطیر): یکی از شخصیتهای اساطیر نورس
سورات : شهری در گجرات هندوستان
مقاومت و دوام ابرانسانی
طول عمر
جادو
بکارگیری آتش و گرما
برخوردارشمشیر از عذاب
انحراف مولکولی
گویش مازنی
از دهستان سجارود بابل
سوت
از توابع دهستان بندپی بابل
پیشنهاد کاربران
مثال: امید میدارد که سورت تیسر ناسخ سوزت تعسر آید. {مقامات حمیدی}ص5
کاربرد در جمله :
سورت سرمای دی بیداد ها می کرد 🥚🥚
دانه بندی ، دانه بندی کردن، طبقه بندی کردن