مترادف اقناع : ارضا، خرسند، خشنودی، رضایت، قانع، قناعت
برابر پارسی : خرسندشدن، خشنود گردانیدن
satisfying, convincing
contentedness, contentment, satisfaction
تشويق , تحريک , اجبار , متقاعد سازي , نظريه يا عقيده از روي اطمينان , اطمينان , عقيده ديني , نوع , قسم , ترغيب
ارضا، خرسند، خشنودی، رضایت، قانع، قناعت
اقناع . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قِنع. (منتهی الارب ). سلاح و ساز. (ناظم الاطباء). رجوع به قنع شود.
اقناع . [ اِ ] (ع مص ) سر و چشم برابر چیزی داشتن . (ترجمان القرآن ). برداشتن سر را و بجانبی التفات نکردن و نگاه را مقابل داشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بزمین هموار میان دو پشته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سر دروا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و منه قوله تعالی : مهطعین مقنعی رؤسهم . (قرآن 43/14). || دست برداشتن و گردن دراز کردن شتر بحوض تا آب خورد. || گردانیدن ستور را سوی چراگاه . || خشنود گردانیدن . || نیازمند و محتاج ساختن . || بلند شدن پستان گوسفند با عدم تصوب در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).