کلمه جو
صفحه اصلی

جناح


مترادف جناح : بال، سمت، سو، طرف، شاخه، فراکسیون، گروه

برابر پارسی : بال، پژیر، سو، کنار، گُناه، ور

فارسی به انگلیسی

flank, faction, wing, [mil.] flank

whale


wing


[mil.] flank


faction, wing


فارسی به عربی

جناح , خطف , ممر

عربی به فارسی

پهلو , تهيگاه , طرف , جناح , از جناح حمله کردن , درکنار واقع شدن , حاشيه , سجاف , کناره , حاشيه دار کردن , ريشه گذاشتن به , چتر زلف , چين , لبه , دنباله , رشته , همراهان , ملتزمين , رشته مسلسل , اپارتمان , اتاق مجلل هتل , قطعه موسيقي , بال , پره , قسمتي از يک بخش يا ناحيه , گروه هوايي , هر چيزي که هوا را برهم ميزند(مثل بال) , بال مانند , زاءده حبابي , زاءده پره دار , شاخه , شعبه , دسته حزبي , پرواز , پرش , بالدار کردن , پردارکردن , پيمودن


مترادف و متضاد

۱. بال
۲. سمت، سو، طرف
۳. شاخه، فراکسیون، گروه


aisle (اسم)
راهرو، جناح

wing (اسم)
جناح، شاخه، شعبه، بال، پره، بال مانند، گروه هوایی، زائده حبابی، زائده پره دار، دسته حزبی، قسمتی از یک بخش یا ناحیه

flank (اسم)
طرف، جناح، پهلو، تهیگاه

pinna (اسم)
جناح، برگچه، برگ اولیه شبیه پر

shoulder (اسم)
سفت، جناح، شانه، کتف، دوش، هر چیزی شبیه شانه

سمت، سو، طرف


شاخه، فراکسیون، گروه


فرهنگ فارسی

دسته‌ای از اعضای یک حزب یا گروه سیاسی همفکر که برای دستیابی به هدف‌های معیّن سیاسی، در مجالس قانون‌گذاری یا در درون یک حزب فعالیت می‌کنند


محمد علی ملقب به قائد اعظم رهبر مسلمان هند ( و . کراچی ۱۲۹۳ ه. ق ./ ۱۸۷۶ م - ف. کراچی ۱۳۶۸ ه. ق./ ۱۹۴۸ م . ) وی در رهبری مردم شبه قاره هند بسوی آزادی و استقلال کوشش بسیار کرد و پس از استقلال پاکستان نخستین رئیس حکومت آن کشور گردید.
بال مرغ، دست وبا وی انسان، هریک ازدوطرف لشکر، جناح چپ وراست، گناه، بزه
( اسم ) گناه بزه .
قصبه ایست از دهستان حومه بخش بستک شهرستان لار واقع در ۳٠ هزار گزی جنوب بستک و جنوب رود آسو و دامنه کوه تنگ خور هوای آن گرمسیری و مالاریایی است .

فرهنگ معین

(جُ) [ معر. ] (اِ.) گناه ، بزه .


(جَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بال . ۲ - هر یک از دو طرف لشکر.
(جُ ) [ معر. ] (اِ. ) گناه ، بزه .

(جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بال . 2 - هر یک از دو طرف لشکر.


لغت نامه دهخدا

جناح . [ ج ُ ] (اِ) بلغت اندلس ، گلی است که آنرا بفارسی فیلگوش خوانند. (برهان ). فیلکوس . راسن . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). الانیون . || حرشف را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویة).


جناح . [ ج ُ ] (ع اِ) گروهی از هر چیز. (منتهی الارب ). رجوع به جَناح شود. || گناه . (منتهی الارب ). گویند معرب گناه است . (اقرب الموارد). بزه . (ترجمان علامه ترتیب عادل ). ذَنْب . اثم : لا جناح علیکم ؛ باکی بر شما نیست . گناهی بر شما نیست . || میل . (منتهی الارب ).


جناح. [ ج َ ] ( ع اِ ) بال. || دست. ج ،اَجْنِحة، اَجْنُح. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- خفض جناح ؛ فروتنی.
|| بازو. || بغل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || جانب. ( منتهی الارب ). کرانه. || ناحیه. ( اقرب الموارد ). || ذات چیزی. ( منتهی الارب ). نفس چیزی. || آنچه از دُر بصورت جناح به رشته کشند. ( اقرب الموارد ). نوعی از نظم مروارید در پهنا یا مروارید دررشته کشیده. ( منتهی الارب ). || حمایت و پناه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || طایفه ای از چیزی. ( اقرب الموارد ). گروهی از هر چیز، و گاه به این معنی مضموم شود. آن گروه که بر دو سوی لشکر باشد برای استظهار. ( منتهی الارب ). کناره لشکر. بخشی از سپاه که در یکی از دو جانب ( راست و چپ ) قرار گیرد.
- جناح ایسر ؛ میسره. ( فرهنگ فارسی معین ) :
دو لشکر روبرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند.
نظامی.
- جناح ایمن ؛ میمنه.
|| روزن و دریچه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گوسپند ماده سیاه. || آماده ، گویند: نحن علی جناح السفر. || کلمه ایست که بدان گوسپندان را خوانند برای دوشیدن. ( منتهی الارب ). || فلان فی جناح طایر؛ کنایه از قلق و اضطراب است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رکبوا جناحی الطائر؛ دور شدند از وطنهای خود. ( منتهی الارب ). || رکب جناحی النعامة؛ کوشش کرد در کار. ( اقرب الموارد ).
- ذوالجناح ؛ شمربن لهیعة حمیری. ( منتهی الارب ).
- ذوالجناحین ؛ لقب جعفربن ابیطالب رضی اﷲعنه. وی در روز موته جنگید تا دو دستش قطع شد و بشهادت رسید. پیغمبر خدا فرمود خداوند بجای دو دست دو بال به وی عطا کرد که در بهشت بهر جا بخواهد پرواز کند. ( منتهی الارب ).

جناح. [ ج ُ ] ( ع اِ ) گروهی از هر چیز. ( منتهی الارب ). رجوع به جَناح شود. || گناه. ( منتهی الارب ). گویند معرب گناه است. ( اقرب الموارد ). بزه. ( ترجمان علامه ترتیب عادل ). ذَنْب. اثم : لا جناح علیکم ؛ باکی بر شما نیست. گناهی بر شما نیست. || میل. ( منتهی الارب ).

جناح. [ ج ُ ] ( اِ ) بلغت اندلس ، گلی است که آنرا بفارسی فیلگوش خوانند. ( برهان ). فیلکوس. راسن. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فهرست مخزن الادویة ). الانیون . || حرشف را نیز نامند. ( فهرست مخزن الادویة ).

جناح. [ ج ُ ] ( اِخ ) قصبه ایست از دهستان حومه بخش بستک شهرستان لار واقع در 30هزارگزی جنوب بستک و جنوب رود آسو و دامنه کوه تنگ خور. هوای آن گرمسیری ومالاریایی است. سکنه آن 3649 تن. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات ، خرما، دیمی و جزوی سبزیجات و شغل اهالی زراعت و کسب است. دبستان و پاسگاه ژاندارمری و راه فرعی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

جناح . [ ج َ ] (ع اِ) بال . || دست . ج ،اَجْنِحة، اَجْنُح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- خفض جناح ؛ فروتنی .
|| بازو. || بغل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جانب . (منتهی الارب ). کرانه . || ناحیه . (اقرب الموارد). || ذات چیزی . (منتهی الارب ). نفس چیزی . || آنچه از دُر بصورت جناح به رشته کشند. (اقرب الموارد). نوعی از نظم مروارید در پهنا یا مروارید دررشته کشیده . (منتهی الارب ). || حمایت و پناه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || طایفه ای از چیزی . (اقرب الموارد). گروهی از هر چیز، و گاه به این معنی مضموم شود. آن گروه که بر دو سوی لشکر باشد برای استظهار. (منتهی الارب ). کناره ٔ لشکر. بخشی از سپاه که در یکی از دو جانب (راست و چپ ) قرار گیرد.
- جناح ایسر ؛ میسره . (فرهنگ فارسی معین ) :
دو لشکر روبرو خنجر کشیدند
جناح و قلب را صف برکشیدند.

نظامی .


- جناح ایمن ؛ میمنه .
|| روزن و دریچه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گوسپند ماده ٔ سیاه . || آماده ، گویند: نحن علی جناح السفر. || کلمه ایست که بدان گوسپندان را خوانند برای دوشیدن . (منتهی الارب ). || فلان فی جناح طایر؛ کنایه از قلق و اضطراب است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رکبوا جناحی الطائر؛ دور شدند از وطنهای خود. (منتهی الارب ). || رکب جناحی النعامة؛ کوشش کرد در کار. (اقرب الموارد).
- ذوالجناح ؛ شمربن لهیعة حمیری . (منتهی الارب ).
- ذوالجناحین ؛ لقب جعفربن ابیطالب رضی اﷲعنه . وی در روز موته جنگید تا دو دستش قطع شد و بشهادت رسید. پیغمبر خدا فرمود خداوند بجای دو دست دو بال به وی عطا کرد که در بهشت بهر جا بخواهد پرواز کند. (منتهی الارب ).

جناح . [ ج ُ ] (اِخ ) قصبه ایست از دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار واقع در 30هزارگزی جنوب بستک و جنوب رود آسو و دامنه ٔ کوه تنگ خور. هوای آن گرمسیری ومالاریایی است . سکنه ٔ آن 3649 تن . آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات ، خرما، دیمی و جزوی سبزیجات و شغل اهالی زراعت و کسب است . دبستان و پاسگاه ژاندارمری و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


فرهنگ عمید

۱. (ورزش ) هریک از دو سمت راست یا چپ در زمین بازی.
۲. (نظامی ) [قدیمی] هریک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار می گرفت.
۳. [قدیمی] بال.
* جناح ایمن: جناح راست، میمنه.
* جناح ایسر: جناح چپ، میسره.

۱. (ورزش) هریک از دو سمت راست یا چپ در زمین بازی.
۲. (نظامی) [قدیمی] هریک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار می‌گرفت.
۳. [قدیمی] بال.
⟨ جناح‌ ایمن: جناح راست؛ میمنه.
⟨ جناح‌ ایسر: جناح چپ؛ میسره.


دانشنامه عمومی

واژهٔ جناح در معناهای زیر بکار می رود:
فراکسیون
گروه بندی سیاسی
هر یک از دو سوی لشکر که بشان جناحَین گویند. جناحین شامل جناح ایمن (میمنه یا بال راست، یمین) و جناح ایسر (میسره یا بال چپ، یسار)
جناح به معنی پهلو، کنار، سَمت و بغل است.
جانب، کرانه، ناحیه (روستا)
جناح به معنی بال، مانند ذوالجناح به معنی «بال دار»
جناح به معنای دست و بازو
ذوالجناحَین لقب جعفر بن ابی طالب
جناح (شهر) نام شهری است در استان استان هرمزگان ایران.
محمدعلی جناح بنیان گذار کشور پاکستان
بزرگراه محمدعلی جناح بزرگراهی در شهر تهران
جناح نام بخشی است در استان هرمزگان ایران.

فرهنگ فارسی ساره

بال، پژیر، گُناه


فرهنگستان زبان و ادب

{fraction} [عمومی] دسته ای از اعضای یک حزب یا گروه سیاسی همفکر که برای دستیابی به هدف های معیّن سیاسی، در مجالس قانون گذاری یا در درون یک حزب فعالیت می کنند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جِناحْ در لغت یعنی طرف، سمت و بال.
در اصطلاح، عبارت است از هر یک از دو نیرویی که هنگام آرایش جنگی در دو طرف قلب لشگر قرار می‏گیرند.
جناح در کلام حضرت علی
در نبرد صفین هنگامی که پیشقراولان سپاه حضرت علی (علیه السلام) به جلوداران سپاه معاویه نزدیک شدند، حضرت، مالک اشتر نخعی را با عجله روانه کرد و ریاست تمام لشگر را به او سپرد و فرمود: زیاد را بر میمنه (جناح راست) و شریح را بر میسره (جناح چپ) بگذار و خود در قلب سپاه بمان.


[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از نثر طوبی: دائره المعارف لغات قرآن کریم است
(جناح) به فتح جیم بال مرغان و به ضم گناه
«واضمم الیک جناحک»(سوره قصص/آیه32) جناح کنایه از دست است یعنی دست بر قلب گذار تا دلت آرام گیرد و وحشت زائل شود. خطاب با حضرت موسی علیه السلام که وقتی معجزه از دست او صادر شود و او را از این وقعه ناگهانی وحشت گیرد دست بر سینه گذارد.
«و جاعل الملائکة رسلا اولی اجنحة مثنی و ثلاث و رباع»(سوره فاطر/آیه1) قرار دهنده است فرشتگان را پیک بالدار دو بال و سه بال و چهار بال. پیک خبر رسان است باید شتابان باشد فرشتگاه پیک خدایند و شتابان سوی پیغمبران می رسند و باز عروج می کنند گر چه جانب الهی از مکان منزه است و در روایات بیش از این عدد بال نیز آمده است چنانکه فرمود «یزید فی الخلق ما یشاء» مولوی گوید:
                      
بال برای جان ثابت کرده باستعارت و جان را بملائکه تشبیه کرده است
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها»(سوره انفال/آیه62) اگر کفار آشتی خواستند تو نیز با آنها سازش نمای. در حکم شریعت اگر امام با کفار عهد بست و مصلحت چنان دید که سازش نماید جائز است، پس از بستن عهد شکستن جائز نیست مگر کفار خود خیانت کنند و پیمان بشکنند که در این صورت مسلمانان نیز مراعات قواعد عهد نخواهند کرد در عهد صلح شرط نیست کفار کتابی باشند بلکه با مشرکین نیز جایز است، اما در عهد ذمه شرط است کتابی باشند، فرق عهد صلح و عهد ذمه آن است که در عهد ذمه کفار از رعایای امام مسلمین می شوند و در عقد صلح خود مستقلند و سلطانی دارند جدا، علامه حلی در قواعد فرموده است اگر امام بداند مسلمانان حاجت بصلح دارند واجب است عقد صلح بندد و الا هر چه را اصلح داند عمل کند.(ج5 ص434)
(جناح) به ضم جیم همیشه با نفی استعمال شده است در قرآن مانند «لیس علیکم جناح» یا «لا جناح علیکم»

[ویکی الکتاب] معنی جُنَاحَ: گناه - حرج -تنگنا - عدول کردن
معنی جَنَاحَ: بال - دست - بازو
معنی ﭐخْفِضْ جَنَاحَ: بسیار تواضع کن - زیر پر و بال بگیر(کلمه خفض جناح در عبارت "وَﭐخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ ﭐلذُّلِّ مِنَ ﭐلرَّحْمَةِ " در اصل به معنی پر و بال گستردن است ولی کنایه است از مبالغه در تواضع و خضوع زبانی و عملی ، و این معنا از همان صحنهای گرفته شده که جوجه با...
معنی لَّا جُنَاحَ: گناه ندارد - جایز است
معنی ذُّلِّ: ذلیلی - کوچکی -ناتوانی (در عبارت "ﭐخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ ﭐلذُّلِّ "کنایه ای است برگرفته ازحالتی که جوجه برای طلب غذا از پدرومادرش به بالهای خود می دهد و منظور این است که در برابر پدر ومادرت این چنین باش .همچنین در عبارت "لَمْ یَکُن لَّهُ وَلِیٌّ مِّ...
معنی یُصْلِحَا: که آن دو اصلاح کنند (منظور از عبارت "وَإِنِ ﭐمْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلَا جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحاً " :زنی از ناسازگاری شوهرش، یا رویگردانیاش [از حقوق همسرداری] بیمناک است، بر آن دو [از نظ...
تکرار در قرآن: ۲۵(بار)

جدول کلمات

گناه ، بزه

پیشنهاد کاربران

( = سمت، طرف، پهلو ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
دیسان ( سنسکریت: دِسَنا )
پَکشا ( سنسکریت )
گَروت ( سنسکریت )
پَترین ( سنسکریت: پَتَترینی )

( = حزب ـ گروه سیاسی ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ژارْت ( سنسکریت: سارتهَ )
جانیا ( سنسکریت: جانیَ )

بال ها

بال

سو
دست
طرف

در اصل به معنای بال است و چون بال در دو سمت پرنده قرار دارد به معنی سمت و طرف هم بکار می رود لشکر را می توان به پرنده ای تشبیه کرد که در روبه روی سپاهی قرار گرفته برای این پرنده قلب و بال های در نظر گرفته شده که قلب مرکز فرماندهی و دو پال وسیله یا قدرتی برای راندن این لشکر به سمت جلو می باشد و نیز بعلت شباهت آرایش و هدف لشکر با ورزش فوتبال در این گونه ورزش ها ، از جناح راست و چپ نیز استفاده می شود و نیز در تشکیلات سیاسی به دو حزب قوی که مانند پرنده ای حکومت را می تواند به حرکت در آورد به عنوان بال یا جناح مطرح می گردند.

بازو

واژه ی �بازو� را بجای واژه ی از ریشه عربی و غلط انداز �جَناح�، بکار برده ام. واژه هایی چون �پهلو� و �بال� را نیز می توان بجای آن بکار برد؛ گرچه در اینجا از دیدِ من، کاربرد واژه ی �بازو� درست تر است.

برگرفته از پی نوشت یادداشتی با اشاره به گزاره ای در بوم ( متن ) آن در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/04/blog - post_3. html


کلمات دیگر: