کلمه جو
صفحه اصلی

باجلان

فرهنگ فارسی

از طایفه کرد

لغت نامه دهخدا

باجلان. [ ج ِ ] ( اِخ )( ایل... ) طایفه ای از ایلات کرد ایران که 150 خانوارند و در قورقو و جگرلوی زهاب سکونت دارند و مذهب آنان تسنن است. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 60 ). و رجوع بهمان کتاب ص 112 و مجمل التواریخ گلستانه ص 253 شود.

دانشنامه عمومی

باجلان نام یکی از ایلات کرد در ایران که در غرب ایران و شمال شرقی عراق زندگی می کنند. برخی آن ها را لر و برخی کرد دانسته اند. دانشنامه جهان اسلام بخشی از آن ها را که باجولوند نامیده می شوند، یک ایل لر دانسته، و دانشنامه ایرانیکا تبار آن ها و نیز بخشی را که امروزه نیز باجلان نامیده میشوند را، کرد دانسته است. در متون تاریخی نام این ایل به صورتهای باجو، باجَلَند، باج الان، بَجوران و بَجِلان نیز آمده است. شاخه اصلی باجلان ها در منطقه سرپل ذهاب، بن کوره و قوره تو در شمال شهرستان خانقین عراق سکونت دارند. شاخه کوچک تری از آن ها در شهرستان موصل، بر کرانه چپ رود دجله سکونت دارند. گفته می شود باجولوندها مدت ها قبل از استان فارس به لرستان تغییر مکان دادند. از جمله باجلان های مشهور در عراق می توان به ابراهیم باجلان فرمانده پیشمرگه های کردستان و از سران اتحادیه میهنی اشاره کرد.
یاراحمدی
قایدرحمت
آروان
دالوند
سکوند
گویا باجلانها ابتدا در نواحی گیلان غرب و سرپل زهاب ساکن بوده اند اما پس از مدتی به لرستان کنونی کوچ کرده اند.ولی طبق کتاب نزهت القلوب حمداله مستوفی به سال ۷۴۰ ه.ق مناطق حلوان(سرپل ذهاب) قصرشیرین و خانقین از جز ایران بوده ولی مردمش از بلاد عرب معرفی شده اند و مناطق الشتر که از نواحی اصلی سکونت ایل باجلان بوده است جز نواحی اصلی لرنشین معرفی شده است و به احتمال خیلی زیاد کوچ نشین هم نبوده اند زیرا اگر کوچ نشین بوده اند باید مناطق گرمسیری آن ها نواحی کوهدشت و دره شهر می بود اما طبق نظریه مستوفی شهرهای گوژیشت یا کوهدشت سیمره یا دره شهر قبلا شهرهای آبادی بوده ولی در آن زمان خالی از سکنه و متروک و خراب بوده اند و در نواحی جنوبی این دو شهر نواحی مانرود لر کوچک معرفی شده و در پایان می توان اثبات کرد که باجلانها از نواحی لرنشین الشتر و نهاوند به مکان های فعلی خود رفته اند هم اکنون باجلان ها در غرب ایران، در استان لرستان و شمال استان خوزستان پراکنده اند، این ایل در بخش زاغه، شهرستان خرم آباد، برخی در شهر دورود و گروهی نیز در شهرهای اندیمشک، دزفول و شوش ساکن هستند. گروه کوچکی از باجلان ها نیز در استان قزوین ساکن هستند.
باجلان ها در تاریخ لرستان با نام ایل باجلوند نقش مهمی ایفا کرده اند. ایل باجلوند (باجلان) در لرستان اتحادیه ای است از پنج طایفه عمده:
سکوند برگفته از سکا به معنی دلیر و شجاع که از ۴ طایفه دیگر باجلان از لحاظ جمعیت بزرگتر است. نام ایلی پرجمعیت است که گستره سکونتگاه آن از جنوب استان کرمانشاه (منطقه سکاوند)، نواحی مرکزی استان لرستان تا شمال استان خوزستان می باشد. جغرافیای سکونت سکوندها در دوره قاجار تا دشت هُرو در جنوب بروجرد گسترده بوده است. جمعیت ایل به صورت طایفه های کوچک و متعددی گسترش یافته و زندگی می کنند.گویش سکوندها به عنوان بخشی از باجلان ها، زبان باجلانی که یکی از شاخه های زبان کردی است می باشد اما سکوندها هم اکنون به زبان لری سخن می گویند. هنری راولینسون سکوندها را از ایل باجلوند و خاستگاه آنان را به همراه ایل بیرانوند، موصل عراق می داند و معتقد است بیرانوندها و باجلوندها در قرن دوازدهم یعنی در اواخر حکومت صفویه یا در زمان افشاریه از نواحی موصل به لرستان آمدند.ولی بعضی از منابع نیز سگوندها را از وابستگان ایلی باجلانها نام برده اند.

دانشنامه آزاد فارسی

تغییرمسیر به:
گری، آلبرت هنری (۱۸۵۱ـ۱۹۱۷)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] باجَلان (باجْلان /بَجْلان) از عشایر کُرد ایران و عراق است.
محل سکونت طوایف باجلان عبارت است از، دهستان های قُورَتُو و جِگرلوی ، از بخش قصر شیرین وخود آن شهرستان، نواحی هُورین و شِیْخان ، از دهستان اورامان لُهون بخش پاوه سنندج، قازانیه مَنْدَلی ، درمحال دَرگَزین ، کوه های آلمَه قُلاغ در ناحیه اسدآباد همدان، رودبار و آباد ی های اسماعیل آباد و نادرآبادِ قزوین سان رستم و هُلِیْلان در کِرِند کرمانشاه، و بخش هایی از سرزمین مشترک میان ایلام و کرمانشاه و لرستان، همراه با طایفه های هم گروه قومی خود کَلْهُر و زَنْگنه و مافی است.

محل سکونت باجلان ها در عراق
دوشاخه از باجلان ها در عراق به سر می برند، شاخه اصلی در ناحیه بُنْقُدْره و قُورَتو در شمال خانقین، و شاخه دیگر به نام های بَجْلان یا باجْوان یا بیجْوان در شَبَک ، ناحیه ای در کرانه دجله، مقابل موصل قرار دارد. از باجلان های خانقین با نام باجلو یاد کرده است.

اختلاف خاستگاه قومی باجلان ها
درباره خاستگاه قومی باجلان ها میان پژوهشگران اختلاف وجود دارد.

← نظر برخی پژوهشگران
...

پیشنهاد کاربران

گویش لری ۷۰درصد وابسته و چسبیده به زبان فارسی است و ۲۰درصد آمیختگی لکی دارد با این وجود گویش لری فقط ۱۰ درصد استقلال واژگانی دارد

ایل باجولوند یا باجلان. یکی از طوایف و ایلات قوم لک هست. که چند تیره به اسم سگوند. قائدرحمت و یاراحمددارد. زبان بیشتر این تیرهابه زبان لکی و تعدای به لهجه لری حرف میزنن. و تعدادی از ایل باجولونددر عراق ساکنن و در استان های موصل، کرکوک، خانقین زندگی می کنند

ایل لر باجلان
از قوم بزرگ لر آریایی

ساکن لرستان

ما در کردستان زندگی نمی کنیم
****
معنی کرد::رمه گردان. نام قوم نیست
. شیوه زندگی است

کردین::لباس نمدی چوپانان لر
****
سرزمین پدری ما لرستان بزرگ *پیشکوه
. پشتکوه *

لر::لهراسب کیانی

ایل لر باجلان
از نژاد قوم بزرگ لر آریایی



زنده باد لر
زنده باد ایران بزرگ

طایفه باجولوند ایل لر فیلی
استان لرستان

فردی از طایفه ی چگنی برایم تعریف کرد؛
هیژالی پدر باجول وبیرو از شاگردان بابا برزک بود که همراه وی از منطقه کرکوک عراق به لرستان امدن ودر منطقه کاکاوند دلفان سکونت گزیدن . بابامحمود یا همون بابابرزک مکتب خانه ای زد وبیشتر درمورد حضرت علی ع درس میداد جوری دلفانها شیفته او شدن که خیلی هاشون علی الایی شدن پس از مرگ بابا برزک هیژالی به کمک مردم گنبد کوچکی براش درست کرد ومتولیش شد وبا دختری از طایفه دلفان که پدرش با بودن بابابرزک نذر وی کرده بود ازدواج کرد که صاحب دو فرزند مذکور گردید این دو دریکی از جنگهای عثمانی شرکت کردن باجول د ر صف سواره وبیرو پیاده رشادتها از خود نشان دادن از اون به بعد فرزندان خودرا چنین تعلیم دادن باجول تعلیم سواری و بیرو تمرین تیر اندازی به همین خاطر میگن سوار سگون وتفنگچی بیرنن پس از پایان جنگ بخاطر خدمات ارزنده ای که در جنگ انجام دادن ازطرف شخص شاه جهت دریافت خلعت احضار شدن وقتی ازشون میپرسه که چه میخواهید بهتون هدیه کنم میگن ملک هررو شاه هم مینویسه وبهشون میده اونها هم از درب گنبد بابابرزک کوچ میکنن میرن ملک هر و . درمورد رویج خان لقب عمون حاجی خداداد سگونده پدر بزرگش هم همین لقب را داشته چون مادر زادی یک گوش داشتن اونها را رویج خواندن

من سکوندم از طایفه ی مختار. . . همیشه و تا ابد به اصل و نسبم میبالم و به تمام کسانی که از نسلم باقی بمانند هم این افتخار را گوشزد خواهم کرد

طایفه باجولوند لر



حمله پهلوی به ایلات لر باجولوند . لر سگوند. لر بیرانوند. لر چگنی در این حمله مردان قوم لر آریایی دلیرانه جنگیدند

شهادت سردار سلیمانی را به تمام ملت ایران و مردم شریف کرمان و طایفه لر سلیمانی تسلیت عرض می نمایم

من عضو کوچکی از طایفه باجلان *باجولوند *ایل لر کوچک *لک* از دلفان لرستان



باجول بختیاری یکی از فرماندهان قوم لر بختیاری در زمان صفوی بود
تیره هایی از
ایل موگویی چهارلنگ لر بختیاری از نسل باجول هستند
در زمان نادرشاه تعدادی از نوادگان باجول موگویی به همراه تعدادی از یوسفی های لر بهمئی از خوزستان به لرستان تبعید شدند
و در آنجا طوایف باجولوند و یوسف وند را تشکیل دادند

محل سکونت قدیم موگویی ها در جنوب چلاو ( چلو ) در شهراندیکا در شهرستان مسجدسلیمان بود

من لکم . چه جمله ی کوتاه و پر مفهومی

استان لرستان فیلی عراق

کشور عراق جزیی از خاک ایران زمین بود و توسط عثمانی جدا شده

باجلان ها قومی مستقل هستند و با هورامی ها شبکها و صارلی ها خویشاوند هستند زبان باجلانی از خانواده زاز گورانی زبانهای شمال غربی است به علت پراکنده کردن این مردم در جاهای مختلف عده ای زبان خود را از دست داده و به زبانهای لری و کردی و لکی و ترکی و فارسی صحبت می کنند

من قائیدرحمت هستم و متولد دورود لرستان هستم ولی اینجوری ک شما میگید قائیدرحمت ها لکی صحبت می کنند اصلا اینطور نیست ما اصلا لحجه نداریم خانواده ی ما همه فارسی حرف میزنیم

باجلان کرد هست و همیشه کرد میمونه. باجلان های عراق هم کرد هستند و باجلان چه در لوریسان و چه در عراق کرد هسنتد

باجلان بزرگترین ایل لک است . اصل اصالت این ایل بزرگ لک و لکستان است
زنده باد لکستان بزرگ

ایل باجلان صددرهزار لک خالص هستند یعنی یکی از قطعی ترین ایلات لک باجلان ها هستند که در تاریخ دو ایل باجول و بیران بارها و بارها لک معرفی شده اند و اتفاقا بیشتر از بیرانوند به لک معروف هستند . بدیهی ترین حرف ممکن هستش . تاریخ ایلات لک رو با اسید هم پانیسم های غرب کشور نمیتونن پاک کنن . لک ریشه در آریایی و نژاد کاسیت داریم و به ایلات وند مشهور بوده ایم .

من این گفته دارم زِ دانای پیر
بخاطر دُر است و نگردد زِ ویر
هماره بوَد وِرد من این سخن
به سیر ِِ زمانه نگردد کهن
بوَد زادبومِ من ایران زمین
به عالم سرم من بر آن و بر این
پَسا پُشت من بس دماوندهاست
یلانِ مرا سینه الوندهاست
هنوز از فراز کُه بیستون
زِ فرهادها ریزد آواز خون
نژادم نژادِ یل شیر گیر
که دشمن به قهرش هماره اسیر
به شهنامه بینی نژاد مرا
بسی دیده تاریخ دادِ مرا
بوَد فخر و نازم بدین مرز و بوم
نگیرد مَرین خاک را فکر شوم
وجودم فدای تو ای خاک پاک
نه من بَس هزاران یل سینه چاک
هزارم اگر زندگانی بوَد
فدای تو جان و جوانی بوَد
سپاسم بوَد از خداوندگار
زبان داده بخشیده ایل و تبار
اگرجه مرا دانشی اندک است
سپاسم زِ یزدان نژادم لک است
نژادی بلند و زبانی گُزین
همه واژه هایش فصیح و وزین
نگویم لکی از همه برتر است
ولی در میان دگرها سر است
گروهی مرا زان خود کرده اند
نژاد مرا زان خود برده اند
ولی غافل از اینکه ایرانی ام
لکم ، لک نژادم کسی را نی ام
بماند بخاطر یکی جمله پاک
زِ خاک است گندم نماند به خاک
ازین پس نخواند کِسم زان خویش
کَزین قصه دارم دلی ریش ریش
بنام نژادم صدایم کنید
ازین خویش خوانی جدایم کنید
نه کُردم نه هم لُر نژادم لک است
میان تبارها تبارم تک است
ببخشید اگر این سخن تند بود
روانم پریش و خرو کُند بود

شعر زیبا از استاد و مدرس دانشگاه دکتر رضا حسنوند


"در محفل سگوندهای سیمره"



نویسنده : احمد لطفی

مقدمه:
درغروب روزجمعه مورخ ۲۹ شهریورماه سال ۱۳۹۸ تازه از کوهنوردی آمده بودم، که دوست قدیمی و همکار فرهنگی ام جناب حاج حسن نوری مطلق از تیره ی مهدیخانی و طایفه آقا میرزا وابسته به یکی از ایلات سگوند و فرا ایل باجلان ِسکاوند، به نگارنده زنگ زدند، و فرمود در محفلی فامیلی که در منزل بهزاد زینی وند سگوند فرزند مرحوم حاجعلی زینی وند سگوند از بزرگان ماکنعالی شرکت نمایم، هرچه عذر آوردم که خسته هستم و تازه از کوهنوردی آمدم، اما حاج حسن نوری مطلق سگوند اصرار فرمودند، بنده نیز که به ایشان ارادت دارم، پذیرفتم که خدمت اقوام و دوستان، که همگی از سگوندهای شهرستان دره شهر و حومه بودند، برسم.
در ابتدا شاگرد سابق و استاد اکنونم، استاد فرزاد سگوند و برادر کوچکترش در محوطه ی حیاط منزل بهزاد سگوند به استقبالم آمدند.
بهزاد نیز از شاگردان سابقم بود و الان در همسایگی نگارنده و برادرزاده هایم سکونت دارند . البته همه ی ما و آن محله بطور ریشه ای فامیل و خویشاوند بوده، و بیشتر مان از وابستگان ساسانیان به حساب می آییم.
بعد از احوالپرسی با فرزاد ، در ضلع شمالی حیاط منزل بهزاد چند تازن که احتمالا" مادر فرزاد و بهزاد، و عروسهایش در حال تدارک شام بودند، ملاحظه گردید.
وقتی به اتاق پذیرایی بزرگی که میهمانان و مدعوین جمع شده بودند، چشمم به جمال اکابر سگوند سیمره روشن شد، ونگارنده به آنها ادای احترام کردم و به همه شان دست دادم.

حاج حسن نوری مطلق سگوند، مکانی برای نشستن بنده مهیا کرده بودند. درسمت چپم نیز مرد بزرگوار و شاعری خوش قریحه از سگوندهای عالیخانی به نام کربلایی جهانشاه باباییان نشسته بودند. در این محفل فرهنگی، کربلایی یونس بابائیان سگوند عالیخانی فرهنگی بزرگوار را نیز زیارت کردیم.
همچنین در این محفل برخی از سگوندهای رحیم خانی و عالیخانی و دالوند و مهدیخانی و کُرزبُر حضور داشتند که اسامی آنها به شرح زیر است؛

۱ - اسماعیل رحیمی سگوند ( رحیم خانی )
۲ - شمس الدین رحیمی سگوند ( رحیم خانی )
۳ - جهانشاه بابائیان سگوند ( عالیخانی )
۴ - یونس بابائیان سگوند ( عالیخانی )
۵ - شادکام بابائیان سگوند ( عالیخانی )
۶ - حسن نوری مطلق ( قربانی ) سگوند ( مهدیخانی )
۷ - حسین نوری مطلق ( قربانی ) سگوند ( مهدیخانی )
۸ - داور غلامی سگوند ( دالوند )
۹ - ناصر نوروزی سگوند ( دالوند )
۱۰ - مختار نوروزی سگوند ( دالوند )
۱۱ - خدابخش کریمی سگوند ( دالوند )
۱۲ - مرتضی زینی وند سگوند ( چهار امیر عالیخانی )
۱۳ - شاپور رزمخواه سگوند ( کُرز بُر )
۱۴ - تقی فاضلی سگوند ( عالیخانی )
۱۵ - بهزاد زینی وندسگوند ( رحیم خانی )
۱۶ - فرزاد زینی وند سگوند ( رحیم خانی )

در ابتدای کار شمس الدین رحیمی شجره نامه ی قابل قبول و محکمی از سگوندها را در دست داشتند، که حداقل دوازده پشت وی دقیق ذکر شده بود، بقیه با فاصله ای حدود سیصد سال به یکی از فرزندان حسام الدین خلیل اتابک و نهایت به یزدگرد سوم می رسند. بطور مثال شجره ی وی باتوجه به سکاوند بودن حسام الدین خلیل و لکی صحبت کردن حاج خداداد سگوند، که به سان خاندان حسام الدین خلیل با زبان لکی ( زبان پهلوی ) تکلم می کرده است، بنابر مقدمه ی فوق شجره ی شمس الدین رحیمی چنین است؛
ایما و سیما و مینا هرسه فرزندان شمس الدین فرزند عزیزخان فرزند کریم خان فرزند کاظم خان فرزند عزیز الله خان فرزندرحیم خان فرزند حاجی خداداد سگوند فرزند رویج فرزند فرزند آقامیرزا فرزند محسن بگ فرزند روتج باچند نسل به قرن سوم هجری به باجول فرزند هیجعالی فرزند سرایی فرزند جلاوی و به احتمال قوی نهایت به یزدگرد سوم ساسانی برسند.

خلاصه ی سخنان شمس الدین رحیمی سگوند:
۱ - ایشان درباره ی سلاحورزی ها که جانشین شاهوردیخان آخرین اتابک لرستان شدند، گفتند؛ " سلاحورزی ها شعبه ای از سگوند می باشند. "
باتوجه به سخن ایشان شجره ی حسام الدین خلیل و ردپای اعقاب ساسانیان در دست به دست شدن قدرت دربین آنها از آل بویه ، و صفاریان سکستانی و سرخاب عیار و اتابکان خورشیدی و اتابگان لر بزرگ و سلاحورزیهای ساسانی و حسام الدین خلیل که از نژاد سکاوند به حساب می آید، شعر درویش عبدعلی لرستانی نوه ی عارف مسلک و تحصیلکرده ی جناب حسام الدین خلیل، ساسانی بودن حاکمان و ایلات فوق را تایید می نماید. ایشان ( درویش عبدعلی ) گفته؛
ژه سوره میران تا داجی ونان
تا دیناوران، تا سلی ورزان
هومه نسلی کن ژه تخمه هومان
کل لری موشن ، لُری لُران*
ژه پیران اسی ، تا جودکانان
هومه مالی کن ژه دشت میشان
ژه زیناونان تا آلا هینان
هومیش جریشی ژه مال لران

۲ - ایشان معتقد بود و تحقیق کرده بود جدش حاجی خدادادخان سگوند با زبان لکی تکلم می کرده است.
۳ - ایشان گفت؛ در یک گفتگویی که بین فردی از طایفه میر با شخصی از طایفه سگوند به گفتگو می پردازد، می خواهد از تاریخ سگوندها بگوید، آن سگوند می گوید ما در همه نقاط ایران از شرق تا غرب شناخته شده هستیم، شما از خودتان و دره ی منگره بفرما، الان در این جا شکر خدا وضعیت اجتماعی و اقتصادی بهتری نسبت به اقوامتان در آنجا دست یافته اید. درتایید کلام جناب آقای رحیمی سگوند باید گفت سکاها و سکاوندها ریشه ی آنها به پیشدادیان بر می گردد ، و در ۱۵ قرن اخیر بزرگانشان بعد از فروپاشی ساسانیان به صورت قدرتهای منطقه ای تشکیل حکومت داده اند ازجمله حاکمان شرق و غرب و شمال ایران ردپای سگوندها در قالب سکستان و باجلان و سایر اعقاب نسل هومان که در شعر هم ذکر شد، همه از اهمیت خاصی برخوردارند و به جرئت می توان گفت قدرت در سلسله های ایرانی درکل کشور با ساسانیان و همجریش های آنها ربط دارد، ودر غرب کشور و مناطق زاگرس نشین بین دودمانهای اصیل چهار ستون لرستان و پنج ستون ایلام و بزرگان بختیاری و فارس که همگی ریشه درتاریخ هخامنشی و ساسانی دارند، قابل بررسی است و نام برخی از اجداد لربزرگ هم در نقاطی ازغرب کشور می توان یافت کدخدا گایار و سوار و چم تکله و قلعه باجلان و . . . . همه نام بزرگانی از سکاوندها و سوره میری ها و ریزه وندها و دینار وندها و چگنی ها و اتابکان لر کوچک و لر بزرگ و اردلان ها و جافهای ساسانی است بنابراین میرها و برادرانشان زینی وندها را هم در بین همین ایلات اعقاب ساسانیان جا داد، وگرنه از چهارستون لرستان که اساس و اکثریت لرستان را تشکیل می دهند، خارج می شوند.

بعد از جر و بحثهایی که پیش آمد سگوندها بنا را بر آن گذاشتند ، بجای اینکه خود را صرفا" بر مبنای تیره ها و طوایف زیر مجموعه ی سگوند، معرفی نمایند. بیشتر برروی نام باستانی و قدیمی طایفه ی قدیمی، یعنی ؛ سگوند متمرکز شوند.

دراین جلسه جهانشاه بابائیان سگوند، پیشنهاد کرد این جلسه ، با ید تداوم داشته باشد، و ما در شادی و شیون یکدیگر شرکت فعال داشته باشیم.
ما باید آنقدر در محافل اجتماعی با همدیگر انس و عُلقه داشته باشیم ، که همگی همدیگر را بشناسیم.
فرزاد زینی وند سگوند، محقق جوان که ترتیب این محفل واین نشست آشنایی، هم اندیشی را فراهم کرده بودند سخنان مبسوطی در راستای ریشه دار بودن سکاها گفتند. وی معتقد بود که باجلان یا باجول نامی در زمان اشکانی بوده، در سر پل ذهاب نیز قلعه ای به همین نام در عهد سلجوقیان وجود دارد. ایشان رستم سیستانی و سکاها در بین ترکها و کردها و شرق ایران را با سگوندهای ایران و عراق دارای پیوند نژادی می دانند و باجلانها و زیر مجموعه های ان در هرکجا باشند از یک تباری می باشند.
ایشان قصد دارد کتابی در باره ی تیره ها و طوایف سگوند بنویسد. در این جلسه قرار شد به سگوندهای سیمره و پشتکوه و لرستان و کرمانشاه و خوزستان درابتدا پرداخته شود،
فرزاد معتقد است شجره ی تیره های سگوند در منطقه را تا حدودی گرد آوری کرده است. ایشان علاقه دارد سگوندهای منطقه همه شناسایی شوند و هر چند ماه یکبار یا حداقل هرسال یکبار گرد هم آیی داشته باشند. این جوان تحصیلکرده با سگوندها را بطه ی خوبی دارند، درپاسخ به این سوءال، چرا خیلی از سگوندها فامیلی شناسنامه آنها نام برخی از طوایف دیگر است . ایشان دلیل این کار را سیاسی دانسته، و چون رضا شاه مردم سگوند را همراه برخی تیره ها و طوایف پیشکوه و پشتکوه به ساوه و قم و بجنورد تبعید می کنند، لذا در برگشت مجبور می شوند یا به نام پدر بزرگ خود و یا به نام طوایفی که مورد غضب حکومت نیستند، فامیلی خود را در شناسنامه اعلام نمایند به همین دلیل خیلی از سگوندها و سی سی ها و. . . فامیلی خود را زینی وند می گیرند از جمله پدر و پدر بزرگش نیز شهرت زینی وند را برمی گزینند.
نهایت جلسه قرار شد، که از فرمانداری یک مجوز برای گرد هم آیی سگوندهای سیمره در تالار مهرگان برپا کنند، و هزینه ی آن را گویا جناب اسماعیل رحیمی سگوند برعهده گرفته است. در پایان جلسه، داور غلامی سگوند و فرزاد زینی وند سگوند، و شاپور رزمخواه سگوند و جناب حاج اسماعیل رحیمی سگوند قرار شدکه به فرمانداری بروند و مجوز این نشست طایفه ای را اخذ نمایند.
حسین نوری مطلق سگوند ، به تبیین تاریخ خاندان خود از سگوندهای مهدیخانی پرداخت و "گاپیسه" را یک نامی مقطعی ذکر کردند. و شجره ایشان چنین است؛
حسین فرزند صید رستم فرزند قاسم فرزند قران ( قربان ) فرزند حسین فرزند مهدیخان فرزند حاجی خداداد فرزند رویج فرزند آقا میرزا فرزند محسن بگ فرزند روتج. . . . فرزند باجول فرزند هیجعالی فرزند سرایی فرزند جلاوی . . . . فرزند هومان . . . فرزند پیروز فرزند یزدگردسوم
به احتمال قوی بنی کلاب ربطی به سکاهای ایرانی ما ندارد ، و این یک خلط تاریخی و مشابهت اسمی است . هرچند در اسارت دختران ساسانی بسیاری به عقد اعراب و تازه مسلمانها در آمدند ، و هرگونه بدی ای که فرزندان آن زنان که مادرانشان جزو موالی و غلامان بوده اند، با توجه به مرد سالاری اعراب در آن زمان مسئولیت بدیهای آنها به عهده ی خود آن افراد می باشند.
حاجی خداداد، که از بزرگان فرا ایل سگوند به حساب می آید، و در دوران حاکمیت مستبدانه ی حسینقلی خان ساکی زندگی می کند، گویا این حاجی بزرگوار بدست آن حاکم ستمگر کشته می شود. البته حاجی خداداد دو زن داشته یکی از طایفه میر به نام زری نجف وند میر و دیگری کنیز زری از طایفه مختوا سگوند بوده است. مادر رحیم خان از آن بانوی مختوای سگوند بوده است
برخی معتقدند، که زری خوابی می بیند، و از شوهرش حاجی خداداد می خواهد ، که آن زن یا دختر که آشپز شان می باشد ؛ را به زنی بگیرد. حاجی خداداد همین کار را می کند، و خداوند از هر زن ۴ پسر نصیبش می گرداند. در اختلافی که بین میرها و حسینقلی خان ساکی و یا بین سگوندها و حسینقلی خان ساکی بوجود می آید. ضمن کشتن حاجی خدادادسگوند، در حق خانواده ی وی جفا کاری به خرج می دهد. برای دفاع از حریم خانواده ی حاجی خداداد، مردم منطقه و سگوندهای با شرف حق آن ظالم را کف دستش می گذارند، و حسینقلی خان ساکی را می کشند و از صفحه ی روزگار محو می کنند.
اسامی هشت پسر حاجی خدا اد عبارتند از؛
۱ - رحیم خان
۲ - حیدرخان
۳ - مهدی خان
۴ - حاجی عالیخان
۵ - حاجی مِشَه
۶ - خدا بخش
۷ - کریم
۸ - آقامیرزا
شجره ی یک فرد از سگوندهای شیخ مکان:
شادکام بابائیان فرزند جهانشاه فرزند آقاجان فرزند باباخان فرزند حاج علیخان فرزند حاجی خداداد فرزند رویج فرزند آقامیرزا فرزند محسن بگ فرزند روتج

شجره ی یکی از دالوندها یا سگوندهای دشت آباد ؛
داور غلامی و برادران و خواهرانش همگی فرزند شیخ علی فرزند ظفر فرزند غلام فرزند حسن فرزند صادق فرزند بگه میر فرزند امیدعلی فرزندامیدعلی فرزند خیرالله فرزند شرف فرزند خلف ( سیف الله ) دالوند
شجره نامه خدا بخش کریمیان اهل اسد آباد دره شهر:
خدابخش فرزندعبد علی فرزند کرم فرزندچراغعلی فرزندحسین فرزند علی حسین دالوند
شجره نامه شاپور رزمخواه:
شاپور فرزند غلام فرزند فرهاد فرزند سوخته فرزند سوزی فرزند فاضل فرزند قنبر علی فرزند سلیمان
اینها شاخه ای در باجول دارند و جزو صاحب منصبان ایل می باشند.
شجره ی ناصر نوروزی:
رسول و ناصر هردو پسران باقر فرزند اسماعیل فرزند حاجی ظهور فرزند حاجی شیر علی ( نوروز ) دالوند
در این مقطع از زمان، این سلسله های علوی و ایرانی الاصل که به دنبال هویت خود هستند، و مقدمه ای برای آمادگی در جبهه بندیهای معنوی برای طرفداری از حکومت جهانی مهدی ( عج ) انسان را به یاد اشعار و سخنان ایل بیگی جاف می اندازد که هشدارهایش را متوجه ایل و اعقاب ایل خود میکند، و می گوید؛ من هرچه می گویم و می سرایم برای ایل و تبار خویش می گویم. بنابراین اعقاب یزدگرد سوم به عنوان اقوام و یاران ناجی حقیقی اسلام و انسانیت در حال آمادگی و نظم بخشی به هویت و خودسازی خویش هستند. همانطور که یزد گرد سوم به اعراب مهاجم زمانش گفته بود روزی ما برمی گردیم و نامی برزبان می آورد که امام صادق می گوید این نام مهدی است که به علت خویشاوندی یزدگرد با امام حسین ( ع ) نوه ی دختری او روزی به قدرت و حاکمیت سرزمین های از دست رفته می رسد. ( الله اعلم )
والسلام - ۳۰ شهریور ماه سال ۱۳۹۸



کلمات دیگر: