کلمه جو
صفحه اصلی

خشتی


مترادف خشتی : ساخته شده از خشت، مربع، چهارگوشه، قطع کتاب، نوعی یقه

فارسی به انگلیسی

brick-shaped, made of sun-dried bricks, earthen

brick-shaped, made of sun-dried bricks


earthen


مترادف و متضاد

ساخته شده از خشت


مربع، چهارگوشه


قطع کتاب


نوعی یقه


۱. ساخته شده از خشت
۲. مربع، چهارگوشه
۳. قطع کتاب (
۴. نوعی یقه


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به خشت مانند خشت . ۲ - ( اسم ) خانه ای که از خشت سازند . ۳ - مربع چهار گوشه .
دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در صد هزار گزی خاور کنگان و ۸ هزار گزی شمال راه مالرو اشکنان به پس رودک .

فرهنگ معین

(خِ ) (ص نسب . ) ۱ - خانه ای که از خشت سازند. ۲ - هر چیز چهارگوش ، مربع . ۳ - قطع کتاب در اندازة رقعی با طول و عرض مساوی .

لغت نامه دهخدا

خشتی . [ خ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چناررود بخش آخوره شهرستان فریدن . واقع در چهل و پنج هزارگزی جنوب خاوری آخوره . این ده در کوهستان قرار دارد و محلی است سردسیر. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وراه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


خشتی . [ خ ِ ] (ص نسبی ) از خشت کرده . از خشت ساخته شده . از خشت فراهم آمده . (یادداشت بخط مؤلف ). || چهارگوش ،به اندازه ٔ خشت . (یادداشت بخط مؤلف ). || خشتی یا خال خشتی در بازی ورق . آن ورقی است که در وی خالهای مربع است . (یادداشت بخط مؤلف ). || اندازه و قطعی است برای کتاب بزرگتر از ربعی .


خشتی. [ خ ِ ] ( ص نسبی ) از خشت کرده. از خشت ساخته شده. از خشت فراهم آمده. ( یادداشت بخط مؤلف ). || چهارگوش ،به اندازه خشت. ( یادداشت بخط مؤلف ). || خشتی یا خال خشتی در بازی ورق. آن ورقی است که در وی خالهای مربع است. ( یادداشت بخط مؤلف ). || اندازه و قطعی است برای کتاب بزرگتر از ربعی .

خشتی. [ خ ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در صدهزارگزی خاور کنگان و 8 هزارگزی شمال راه مالرو اشکنان به پس رودک. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات و پیاز و تنباکو و خرما و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).

خشتی. [ خ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان چناررود بخش آخوره شهرستان فریدن. واقع در چهل و پنج هزارگزی جنوب خاوری آخوره. این ده در کوهستان قرار دارد و محلی است سردسیر. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت وراه مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

خشتی . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر. واقع در صدهزارگزی خاور کنگان و 8 هزارگزی شمال راه مالرو اشکنان به پس رودک . این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری . آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات و پیاز و تنباکو و خرما و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).


فرهنگ عمید

۱. ساخته شده از خشت: خانهٴ خشتی.
۲. ویژگی یکی از قطع های کتاب: قطع خشتی.
۳. دارای شکل یا نقش مربع: کاغذ خشتی.
۴. (اسم ) از طرح های قالی: قالی خشتی.

دانشنامه عمومی

خشتی (لامرد). مختصات: ۲۷°۴۰′۱٫۵۹″ شمالی ۵۳°۵′۵٫۰۵″ شرقی / ۲۷٫۶۶۷۱۰۸۳°شمالی ۵۳٫۰۸۴۷۳۶۱°شرقی / 27.6671083; 53.0847361
خشتی، روستایی از توابع بخش علامرودشت شهرستان لامرد در استان فارس ایران است.
این روستا در دهستان علامرودشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۷۷ نفر (۳۴خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

خِشْتی
خِشْتیاز گویش های فارسی (استان فارس) که مردم منطقة خشت واقع در شهرستان کازرون بدان سخن می گویند. تغییر و تبدیل آوایی: تبدیل /-e/ پایانی به /a/ در poxta «پختِه»، kuma «اتاقک/کومِه»، تبدیل /u/ به /i/ در bidan «بودن»؛ گرفتن پایانة /-e/ در صرف فعل مضارع برای سوم شخص مفرد که همانند لهجة فارسی تهرانی است؛ تبدیل /b/ به /v/ در va «به» ، retav «رطب»؛ همچنین تبدیل /b/ به /p/ در: sap «اسب»، تبدیل خوشة /-st-/ به /-ss-/ در hasse «هسته (خرما)»؛ در خشتی صفت بعد از موصوف می آید مانند، sagzardu «سگِ زرد»؛ مضاف قبل از مضاف الیه قرار می گیرد. نشانة مصدری -an است. aspidan، «ماندن»، bidan؛ برخی از واژه های خِشتی: kofa «کُلاه»، penja «انگشت»، tar «جوان»، tong «تنة نخل»، kolik «کوزة لعابدار»، i «این»، so «سه»، koru «کوتاه» و kalu «دیوانه».


کلمات دیگر: