کلمه جو
صفحه اصلی

چوبک


مترادف چوبک : چوب کوچک، اشنان، چوبه

فارسی به انگلیسی

kind of soapy roof, amole, the root of the soap plant


مترادف و متضاد

چوب کوچک


اشنان، چوبه


۱. چوب کوچک
۲. اشنان، چوبه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چوب کوچک ( مطلقا ) . ۲ - چوب کوتاه و باریک که بدان طبل نوازند . ۳ - چوب و تخته ای که مهتر پاسبانان شبها بدست میگرفت و آن چوب را بر آن تخته میزد تا پاسبانان از صدای آن بیدار باشند . ۴ - گیاهی از تیر. قرنفلیان که دارای گلهای مجتمع به آرایش مرکب میباشد و برگهایش دارای خار است . ریش. آن ضخیم و لعابدار است و کوبید. آن نیز بنام (( چوبک ) ) بمصرف لباس شویی میرسد چوبه بیخ سطرونیون .

فرهنگ معین

(بَ ) (اِ. ) ۱ - گیاهی دارای گل های مجتمع با برگ های خاردار و ریشة ضخیم . ریشة این گیاه را پس از خشک کردن می کوبند و نرم می کنند و در شستن لباس به کار می برند. ۲ - چوب کوتاه و باریکی که بعضی از سازهای کوبه ای مانند طبل را با آن می نوازند. ۳ - نام تخته و چو

(بَ) (اِ.) 1 - گیاهی دارای گل های مجتمع با برگ های خاردار و ریشة ضخیم . ریشة این گیاه را پس از خشک کردن می کوبند و نرم می کنند و در شستن لباس به کار می برند. 2 - چوب کوتاه و باریکی که بعضی از سازهای کوبه ای مانند طبل را با آن می نوازند. 3 - نام تخته و چوبی که مهتر پاسبانان شب ها در دست می گرفت و آن چوب را ب ر تخته می کوفت تا از صدای آن پاسبانان بیدار شوند.


لغت نامه دهخدا

چوبک. [ ب َ ] ( اِ مصغر ) چوب خرد و کوچک. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). جبیره و جباره ؛ چوبک هائی که بر استخوان شکسته بندند. کرظة؛ چوبک گوشه کمان. کظر؛ چوبک گوشه کمان. قعسری ؛ چوبک که بدان آسیای دستی گردانده شود. ( منتهی الارب ).
- چوبک در میانه شکستن ؛ شاید چوبک شکستن بعلامت قهر و پنداشتی چون خط و نشان کشیدن امروز، رسمی بوده است :
من بصد تیغ از او می نبرم او داند
در میان من و خود چوبک اگر میشکند.
ابن یمین ( امثال و حکم ج 2 ص 634 ).
|| نام تخته و چوبی است که مهتر پاسبانان شبها بدست گیرد و آن چوب را بر تخته زند تا پاسبانان از صدای آن بیدار و هشیار باشند. ( از جهانگیری ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). چوبی که شبها بزرگ پاسبانان بکوس زند که پاسبانان از آواز آن بیدار باشند. ( یادداشت بخط مؤلف ). چوب خرد که پاسبان بر طبل زند تا مردم خبردار شوند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). چوبی که مغنیان بر دهل زنند تا شاگردان بگشت افتند. ( لغت محلی شوشتری نسخه خطی ). چوب کوچکی که بر طبل یا تخته میزدند. ( فرهنگ نظام ). چوب کوتاه و باریک که بدان طبل نوازند. ( فرهنگ فارسی معین ). چوبی که بدان نقاره و دهل و مانند آن نوازند. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
چوبک زند مسیح مگر زآن نگاشتند
با صورت صلیب بر ایوان قیصرش.
خاقانی.
فتاده پاسبان را چوبک از دست
جرس جنبان خراب و پاسبان مست.
نظامی.
مزن چوبک دگر چون پاسبانان.
مولوی.
ای دل بیخواب ما زآن ایمنیم
چون خروس بام چوبک میزنیم.
مولوی.
یک چوبکی بام تو بهرام چوبه شد.
امیرخسرو.
|| نام آهنگی از آهنگهای موسیقی. ( یادداشت مؤلف ). || چوب نان پز، و معرب آن شوبق است.نَفروج. مِطلَمه. وَرْدَنه. ( یادداشت بخط مؤلف ). تیرک. || چوبی که نداف بدان پنبه میزند. ( یادداشت مؤلف ): معدکة؛ چوبک ندافی. مطرقة؛ چوبک ندافی. ( منتهی الارب ). || چوبک اشنان. ( یادداشت مؤلف ). یک نوع ریشه ای که مانند اشنان در گازری بکار برند. ( از ناظم الاطباء ). چُقان ( در تداول مردم قزوین ). در تداول تهران ، خرده های چوب کز را که در جامه شستن بکار رود گویند. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). گیاهیست از تیره قرنفلیان که دارای گلهای مجتمع به آرایش مرکب میباشد و برگهایش دارای خارست. ریشه آن ضخیم و لعابدار است و کوبیده آن نیز بنام «چوبک » بمصرف لباس شویی میرسد؛ چوبه.بیخ. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن می کوبند و در شستن پارچه و لباس به کار می برند، چوبک اشنان، جوغان، بیخ، کنشتو، کنشتوک، غسلج.
۲. [مصغرِ چوب] چوب کوچک.
۳. چوب کوتاه و باریک که با آن طبل می زنند.

دانشنامه عمومی

صادق چوبک، نویسنده ایرانی.
چوبک، جماعت و شهرکی در تاجیکستان.
چوبک طبل
چوبک غذاخوری یا چاپستیک
چوبک سرده گیاهان
چوبک سرده جانوران
چوبک تام دائو گونه ای از سرده چوبک
حشره ای به نام چوبک بزرگ چان
واژه چوبَک می تواند به موارد زیر نیز اشاره داشته باشد:

دانشنامه آزاد فارسی

گیاهان متعلق به جنس Acanthophyllum از تیرۀ میخک. این گیاهان، نیمه درختچه ای و به صورت پشته مانند، پایا، دارای برگ های خاری شده، گل های سفید یا صورتی و بدون پایه و مجتمع و بی دوام اند. این گیاهان در برخی ارتفاعات و مناطق مرکزی و بیابانی ایران می رویند. سابقاً از این گیاه برای شست وشوی لباس استفاده می شد.

فرهنگستان زبان و ادب

{bolt, block} [مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] گِرده بینه یا چوب کاغذ کوچک
{stick} [موسیقی] نوعی کوبۀ ساده که معمولاً از آن برای نواختن طبل ها و سنج ها استفاده میشود


کلمات دیگر: