مترادف قبول : اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید
متضاد قبول : رد
برابر پارسی : پذیرش، باور، پذیرا، پذیرفتن، پذیرفته شده
acceptance, admitting, agreement, consent, accepted
receipt, resignation
پذيرش , قبولي حواله , حواله ء قبول شده , قبول معني عرف , معني مصطلح
اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید ≠ رد
(قُ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - خوبی . 2 - زیبایی ، جمال .
( ~ .) [ ع . ] (مص ل .) پیش آمدن .
(قَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پذیرفتن . 2 - (اِ مص .) پذیرایی ، پذیرش .
میرحسن دهلوی (از آنندراج ).
ملا مفیدبلخی (از آنندراج ).
قبول . [ ق ُ ] (ع اِمص ) خوبی . || جمال . || (اِ) هیأت و لباس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص ) وزیدن باد صبا. (آنندراج ). || پیش آمدن . (آنندراج ).
۱. پذیرفتن و گرفتن چیزی.
۲. گفتار کسی را بهراستی و درستی پذیرفتن.
۳. (صفت) پذیرفته.
〈 قبول افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] پذیرفته شدن؛ مقبول واقع شدن: ◻︎ صالح و طالح متاع خویش نمودند / تا چه قبول افتد و چه در نظر آید (حافظ: ۴۷۲).
〈 قبول شدن: (مصدر لازم) پذیرفته شدن.
〈 قبول کردن: (مصدر متعدی) پذیرفتن.
پذیرش، پذیرفته شده