کلمه جو
صفحه اصلی

کلنگ

فارسی به انگلیسی

mattock, pick, pickax, pickaxe, [zool.] crane

pick, [zool.] crane


mattock, pick, pickax, pickaxe


فارسی به عربی

اختیار , ماجور

مترادف و متضاد

pick (اسم)
کلنگ، خلال، مضراب، زخمه، هر نوع الت نوک تیز

hack (اسم)
برش، ضربه، ضربت، فاحشه، چاک، نویسنده مزدور، جنده، خش، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، اسب کرایه ای، اسب پیر، درشکه کرایه

فرهنگ فارسی

آلت آهنی نوک تیزبادسته چوبی برای کندن زمین، کلندهم گفته شده
۱ - ( اسم ) پرنده ایست عظیم الجثه از راست. دارز پایان که جزو پرندگان مهاجر محسوب است . این پرنده دارای منقاری قوی و نوک تیز و بالهای وسیع است و بالای سرش برهنه و بدون پر میباشد . در حدود ۱۲ گونه از این پرنده شناخته شده که در سراسر گیتی منتشر ند . کلنگ در نقاط مردابی و معتدل میزید و در موقع مهاجرت دسته هایی بشکل میسازد و معمولا در موقع سرما بطرف جنوب مهاجرت میکند . پر های برخی از کلنگ ها خاکستری و بعضی تیره تر و برخی خاکستری مخلوط با قهوه یی در ناحی. گردن میباشند . بعضی در قسمت بالها دارای پر های سیاه رنگ هستند در حالیکه منقارو پر های گون. آنهاکاملا سفید است . بلندی این پرنده به یک متر و گاهی ۱/۵ متر میرسد غرنوق غرنیق غرانق کرکی قلنگ : قرنگ : قلنگه غارقلنگ : ( بیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب راهوار ایدون چو کبک و راست رو همچون پلنگ ) . ( منوچهری ) توضیح در برخی ماخذ غم خورک ( حواصیل ) را که به ترکی درنا گفته میشود کلنگ ذکر کردهاند و بهمین علت در ماخذ مختلف در تعریف های مربوط به غم خورک ( درنا ) و کلنگ تفاوت وجود دارد . ۲ - خروس بزرگ .

فرهنگ معین

(کُ لَ ) (اِ. ) ۱ - آلت آهنی نوک تیز که از آن برای کندن جاهای سفت زمین استفاده می کنند. ۲ - دُرنا.

لغت نامه دهخدا

کلنگ. [ ک ُ ل َ / ل ُ ] ( اِ ) دست افزاری باشد که چاه جویان و گل کاران بدان زمین و دیوار کنند. ( برهان ). بمعنی افزاری است برای کندن زمین که از آهن می سازند و دسته از چوب می دارد و به این معنی کلند نیزآمده. ( آنندراج ). کلند و دست افزاری که بدان زمین و دیوار کنند. ( ناظم الاطباء ). مِعوَل. آهنی نوک تیز بادسته چوبین که بدان زمین و دیوار کنند. کلند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : پس الیاس گفت اگر روزی که شما باز نشینید، این آبهای شما خشک شده باشد شما چه خواهید کردن ؟ گفتند کلنگ و تیشه را کار فرماییم. آن شب همه بخفتند بامداد که بازنشستند همه راآب به چشم فرود آمده بود و چشمه ها خشک شده... آن پیمبر ایشان را گفت کلنگ و تیشه را کار فرمایید. ( اسکندرنامه نسخه نفیسی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کلنگی می زند چون شیر جنگی
کلنگی نه که او باشد کلنگی
نظامی ( خسرو و شیرین چ وحید ص 254 ).
- خانه کلنگی ؛ در تداول عامه ، خانه ای که ساختمان آن بحساب نیاید و به بهای زمین خرید و فروش شود.

کلنگ. [ ک ُ ل َ ] ( اِ ) پرنده ای است کبودرنگ و درازگردن بزرگتر از لک لک که او را شکار کنند و خورند و پرهای زیر دم او را بر سر زنند. ( برهان ). مرغی است بلندپرواز مانند غاز و غالباً بر لب آبها نشینند و بر هوا یک دسته آن به ترتیب و قطار و نظام پرواز کند. ( آنندراج ). کلنگ پرنده کبودرنگ و بزرگتر از لک لک و مأکول. ( از ناظم الاطباء ). در پهلوی ، کلنگ و در کردی ، کولینک . ( از حاشیه برهان چ معین ). پرنده ای است عظیم الجثه از راسته درازپایان که جزو پرندگان مهاجر محسوب است. این پرنده دارای منقاری قوی و نوک تیز و بالهای وسیع است و بالای سرش برهنه و بدون پر می باشد. در حدود 12 گونه از این پرنده شناخته شده که در سراسر گیتی منتشرند. کلنگ در نقاط مردابی و معتدل می زید و در موقع مهاجرت دسته هایی بشکل V می سازد و معمولاً در موقع سرما به طرف جنوب مهاجرت می کنند. پرهای برخی از کلنگ ها خاکستری و بعضی تیره تر و برخی در ناحیه گردن خاکستری مخلوط با قهوه ای است. بعضی در قسمت بالها دارای پرهای سیاه رنگ هستند در حالی که منقار و پرهای گونه ای از آنها کاملاً سفید است. بلندی این پرنده به یک متر و گاهی به یک متر و نیم می رسد. غرنوق. غرنیق. غرانق. کرکی. قلنگ. قرنگ. قلنگه. غار قلنگ. توضیح اینکه دربرخی مآخذ غم خورک ( حواصیل ) را که نام علمیش هرون می باشد و به ترکی «درنا» گفته می شود کلنگ ذکر کرده اند و بهمین علت در مآخذ مختلف در تعریف های مربوط به غم خورک ( درنا ) و کلنگ تفاوت وجود دارد. ( از فرهنگ فارسی معین ). رَهو. خبرجل. غرنوق. غرنیق. غرنوق. ( منتهی الارب ). کرکی. ( نصاب الصبیان ) :

کلنگ . [ ک ُ ل َ ] (اِ) پرنده ای است کبودرنگ و درازگردن بزرگتر از لک لک که او را شکار کنند و خورند و پرهای زیر دم او را بر سر زنند. (برهان ). مرغی است بلندپرواز مانند غاز و غالباً بر لب آبها نشینند و بر هوا یک دسته ٔ آن به ترتیب و قطار و نظام پرواز کند. (آنندراج ). کلنگ پرنده ٔ کبودرنگ و بزرگتر از لک لک و مأکول . (از ناظم الاطباء). در پهلوی ، کلنگ و در کردی ، کولینک . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). پرنده ای است عظیم الجثه از راسته ٔ درازپایان که جزو پرندگان مهاجر محسوب است . این پرنده دارای منقاری قوی و نوک تیز و بالهای وسیع است و بالای سرش برهنه و بدون پر می باشد. در حدود 12 گونه از این پرنده شناخته شده که در سراسر گیتی منتشرند. کلنگ در نقاط مردابی و معتدل می زید و در موقع مهاجرت دسته هایی بشکل V می سازد و معمولاً در موقع سرما به طرف جنوب مهاجرت می کنند. پرهای برخی از کلنگ ها خاکستری و بعضی تیره تر و برخی در ناحیه ٔ گردن خاکستری مخلوط با قهوه ای است . بعضی در قسمت بالها دارای پرهای سیاه رنگ هستند در حالی که منقار و پرهای گونه ای از آنها کاملاً سفید است . بلندی این پرنده به یک متر و گاهی به یک متر و نیم می رسد. غرنوق . غرنیق . غرانق . کرکی . قلنگ . قرنگ . قلنگه . غار قلنگ . توضیح اینکه دربرخی مآخذ غم خورک (حواصیل ) را که نام علمیش هرون می باشد و به ترکی «درنا» گفته می شود کلنگ ذکر کرده اند و بهمین علت در مآخذ مختلف در تعریف های مربوط به غم خورک (درنا) و کلنگ تفاوت وجود دارد. (از فرهنگ فارسی معین ). رَهو. خبرجل . غرنوق . غرنیق . غرنوق . (منتهی الارب ). کرکی . (نصاب الصبیان ) :
کلنگ اند شاهان و من چون عقاب
و یا خاک و من همچو دریای آب .

فردوسی .


چو بگذشت از تیره شب یک زمان
خروش کلنگ آمد از آسمان .

فردوسی .


کنون ز آسمان خاست بانگ کلنگ
دل ما چرا کردی از آب تنگ .

فردوسی .


دشمن تو ز تو چنان ترسد
که ز باز شکاردوست کلنگ .

فرخی .


به باد حمله بهم برزنی مصاف عدو
چنانکه باز بهم برزند صفوف کلنگ .

فرخی .


تا گریزنده بود سال و مه از شیر گوزن
تاجدائی طلبد روز و شب از باز، کلنگ ...

فرخی .


بط و کلنگ و مردارخوار و بوتیمار و هر مرغی سطبر و او راست ماکیان وگنجشک و دراج . (التفهیم ص 378).
شکار باز خرچال و کلنگ است
شکار باشه ونج است و کبوتر.

عنصری .


وقت سحرگه کلنگ تعبیه ای ساخته ست
وز لب دریای هند تا خزران تاخته ست .

منوچهری .


شبگیر کلنگ را خروشان بینی
در دست عبیر و نافه ٔ مشک به چنگ .

منوچهری .


چون نهنگان اندرآب و چون پلنگان در جبال
چون کلنگان در هوا و همچو طاوسان به کوی .

منوچهری .


جغد که با باز و با کلنگ بکوشد
بشکندش پر و مرز گردد لت لت .

عسجدی .


دگر دید مرغی به تن خوب رنگ
بزرگیش هم بر نهاد کلنگ .

اسدی .


اندر هوا قطار خروشان کلنگ بین
چون بر طریق تنگ یکی گشن کاروان .

قطران .


چون بیاشفت بر کلنگ در ابر
گم شود راه بر پرنده کلنگ .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 238).


از بی گنهان بدل مکش کینه
همچون ز کلنگ بی گنه طغرل .

ناصرخسرو.


چرا به بانگ و خروش و فغان بی معنی
کلنگ نیست سبکسار و ما سبکساریم .

ناصرخسرو.


عامیان صف کشند همچو کلنگ
لیک ز ایشان چو باز ناید جنگ .

سنایی .


شبگیر زند نعره کلنگ از دل مشتاق
وز نعره زدن طعنه زند نعره زنان را.

سنایی (دیوان چ مدرس رضوی ص 189).


چون کبوتر نشوم بهره ٔ کس بهر شکم
گردن افراشته زانم ز همالان چو کلنگ .

سنائی .


بدخواه تست مردم و چون مردم از قیاس
از پیل تا به پشه و از صعوه تاکلنگ .

سوزنی .


از تربیت نمودن تو مهتر کریم
روباه شیر گردد و صعوه شود کلنگ .

سوزنی .


نمرود برگذشت به پرواز کرکسان
ز آنجا که پیش از آن نپرد کرکس و کلنگ .

سوزنی .


- کلنگ دل ؛ ترسنده . اشتردل . بزدل . مرغ دل . گاودل . گاوزهره . آهو دل . کبک زهره . (امثال و حکم چ 2 ص 1231) :
شهان کلنگ دلانند و شاه بازدل است
به جنگ باز نیاید به هیچگونه کلنگ .

فرخی .


- امثال :
خولی به کفم به که کلنگی به هوا ، نظیر: سرکه ٔ نقد به از حلوای نسیه . (امثال و حکم چ 2 ص 1201). و رجوع به مثل قبل شود.
|| خروس بزرگ را نیز گفته اند. (برهان ) (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلنگی شود.

کلنگ . [ ک ُ ل َ / ل ُ ] (اِ) دست افزاری باشد که چاه جویان و گل کاران بدان زمین و دیوار کنند. (برهان ). بمعنی افزاری است برای کندن زمین که از آهن می سازند و دسته از چوب می دارد و به این معنی کلند نیزآمده . (آنندراج ). کلند و دست افزاری که بدان زمین و دیوار کنند. (ناظم الاطباء). مِعوَل . آهنی نوک تیز بادسته ٔ چوبین که بدان زمین و دیوار کنند. کلند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس الیاس گفت اگر روزی که شما باز نشینید، این آبهای شما خشک شده باشد شما چه خواهید کردن ؟ گفتند کلنگ و تیشه را کار فرماییم . آن شب همه بخفتند بامداد که بازنشستند همه راآب به چشم فرود آمده بود و چشمه ها خشک شده ... آن پیمبر ایشان را گفت کلنگ و تیشه را کار فرمایید. (اسکندرنامه ٔ نسخه ٔ نفیسی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کلنگی می زند چون شیر جنگی
کلنگی نه که او باشد کلنگی

نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 254).


- خانه ٔ کلنگی ؛ در تداول عامه ، خانه ای که ساختمان آن بحساب نیاید و به بهای زمین خرید و فروش شود.

فرهنگ عمید

وسیلۀ آهنی نوک تیز با دستۀ چوبی برای کندن زمین.
= درنا

وسیلۀ آهنی نوک‌تیز با دستۀ چوبی برای کندن زمین.


درنا#NAME?


دانشنامه عمومی

کلنگ یک ابزار دستی است که شامل یک سر محکم و یک دسته می باشد. کلنگ دوسر دارای دو سر یکی نوک تیز و یکی صاف و پهن است که مردم نسبت به موردی که می خواهند استفاده کنند یکی از دو سر را بکار می برند. همچنین کلنگ یک سر نیز وجود دارد.
سر کلنگ معمولاً از فلز است و دسته اش از چوب، فلز یا فایبرگلاس ساخته می شود. سر کلنگ یک مقدار کمی انحنا دارد و اغلب برای راحتی در استفاده سنگینی در مرکز است. سر نوک تیز بیشتر برای کندن سطوح سخت و خرد کردن سنگها ٬بتون و دیگر مواد سخت و خشک شده بر روی زمین مورد استفاده قرار می گیرد؛ و سطح صاف برای درآوردن سنگ ها از درون زمین و به صورت اهرم بکار می رود.
کلنگ موارد استفاده زیادی از مصارف کشاورزی تا مصارفی در معدن و جنگ و تخریب منازل فرسوده را در برمی گیرد. همچنین طرح کلنگ در ابزار دیگری مثل خیش کشاورزی ادامه می یابد. در زمان های ماقبل تاریخ از شاخ یک گوزن بزرگ برای مصارفی که اکنون کلنگ در آن مورد استفاده قرار می گیرد٬استفاده می کردند.

گویش اصفهانی

تکیه ای: kolang
طاری: keleng
طامه ای: koleng
طرقی: keleng
کشه ای: keleng
نطنزی: keleng


واژه نامه بختیاریکا

( کُلُنگ ) اوج؛ قله
( کِلنگ ) سنگ ایستاده
( کُلُنگ ) صخره
کَلَند

پیشنهاد کاربران

Pike
کلنگ دو سر
come down the pike
روی دادن، ظاهر شدن

کلنگ : وسیلۀ آهنی نوک تیز با دستۀ چوبی برای کندن زمین. اسم این ابزار و وسیله ی آهنی از نام درنا که به آن کلنگ نیز گفته می شود گرفته شده . از آنجا که نوک آن شبیه به کلنگ بوده و تاج سرش هم در جهت مخالف آن قرار دارد به جهت تشابه این ابزار به سر درنا به این نام خوانده شده است .

طویله در زبان مُلکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )

نام پرنده ای است کبودرنگ. با واژه کالانگَ در زبان سَنسکریت به چِم ( دارندۀ بدن کبودرنگ ) همسنگ است. بر این پایه، پرنده کُلنگ به چِم ( پرنده کبودرنگ ) می تواند بود.


کلمات دیگر: