کلمه جو
صفحه اصلی

اهرم

فارسی به انگلیسی

lever, crow - bar


bascule, lever, pry, crow-bar

bascule, lever, pry


فارسی به عربی

عتلة , غراب , مخل , نقطة الارتکاز

مترادف و متضاد

lever (اسم)
بازو، دسته، دیلم، اهرم، شاهین، میله اهرم

crowbar (اسم)
دیلم، اهرم

crow (اسم)
غراب، دیلم، زاغ، کلاغ، اهرم، بانگ خروس

fulcrum (اسم)
پایه، شاهین ترازو، اهرم، نقطه اتکاء

pry (اسم)
دیلم، فضول، اهرم، فضولی، کنجکاوی

handspike (اسم)
اهرم، میله اهرم، اهرم چوبی

فرهنگ فارسی

میله آهنی ضخیم که توسط آن اجسام سنگین راحرکت دهند
( اسم ) میل. آهنی محکمی است که حول محوری (بنام محور اتکائ ) میتواند حرکت کند و بوسیل. آن با قو. کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت در آورد.
قصبه مرکز بخش اهرم از شهرستان بوشهر .

یکی از انواع ماشین‌های ساده به‌صورت میله‌ای سخت که می‌تواند حول نقطۀ ثابتی به نام تکیه‌گاه بچرخد


فرهنگ معین

(اَ رُ ) (اِ. ) میلة آهنی محکمی که می توان به وسیلة آن با انرژی کمتری اجسام سنگین را به ح رکت درآورد.

لغت نامه دهخدا

اهرم. [ اَ رَ ] ( اِ ) چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند. ( برهان ) ( هفت قلزم ). چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند و دیگ هریسه را بآن بر هم زنند. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( رشیدی ) ( انجمن آرا ) :
ای یار هریسه پز نداری غم خود
اندیشه نمیکنی ز بیش و کم خود
خواهم که تو شب خواب کنی من تا روز
بر دیگ هریسه ات زنم اهرم خود.
لسانی.
|| کنایه از نره و آلت مردیست و شعر شاهد معنی قبل به این معنی هم ایهام دارد.

اهرم.[ اَ رُ ] ( اِ ) میله آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکاء. با یک نقطه اتکاء و بوسیله اهرم با قوه کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت در آورد.

اهرم. [ اَ رَ ] ( اِخ ) مخفف اهریمن. شیطان. ( غیاث اللغات ) ( ازآنندراج ). اهریمن. اهرامن. ( جهانگیری ) :
زیباتر از پری است ببزم اندرون ولیک
در رزمگاه باز ندانی ز اهرمش.
سوزنی ( از جهانگیری ).
نای را حق بیهده خوش دم نکرد
بهر انس آمد پی اهرم نکرد.
مولوی.
|| کفچه سطبر. || کلان مار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || دسته هاون. ( ناظم الاطباء ).

اهرم. [ اَ رَ ] ( ع ن تف ) پیرتر. کهن سال تر:اهرم من قشعم. اهرم من لبد. ( مجمعالامثال میدانی ).

اهرم. [ اَ رَ ] ( اِخ ) ناحیه ایست از دشتستان در شرق بندر بوشهر. مؤلف فارسنامه آرد: شرقی بندر بوشهرست ، درازی آن از کش خاویز تا محمودآباد نزدیک بشش فرسنگ و پهنای آن بفرسنگی نرسد.محدود است از مشرق بنواحی دشتی و از شمال به محال برازجان و از غرب به تنگستان و از جنوب به خورموج. محصول آن گندم و جو دیمی و فاریابی و پنبه و کنجد و نخلستانش نیز فاریابی است. آب آن از چشمه و قنات است وقصبه این ناحیه را اهرم گویند. نزدیک بچهل و دو فرسنگ از شیراز و هشت فرسنگ از بوشهر دور افتاده و قریب صد درب خانه دارد و دارای پنج ده آباد است. ( از فارسنامه ). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.

اهرم. [ اَ رَ ] ( اِخ ) نام دهستان حومه بخش اهرم شهرستان بوشهر که تقریبا در مرکز بخش واقع است. رودخانه کوچک اهرم از وسط آن میگذرد و آب مشروب و زراعتی آن از رودخانه مزبور و چاه و باران و هوایش گرم است. این دهستان از چهار آبادی اهرم ، دم روباه دان ، محمود احمدی و چاه پیر تشکیل شده و 4400 تن جمعیت دارد.( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). و رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 123 و 223 و دائرةالمعارف فارسی شود.

اهرم . [ اَ رَ ] (اِ) چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند. (برهان ) (هفت قلزم ). چوبی باشد که هریسه را بدان کوبند و دیگ هریسه را بآن بر هم زنند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (رشیدی ) (انجمن آرا) :
ای یار هریسه پز نداری غم خود
اندیشه نمیکنی ز بیش و کم خود
خواهم که تو شب خواب کنی من تا روز
بر دیگ هریسه ات زنم اهرم خود.

لسانی .


|| کنایه از نره و آلت مردیست و شعر شاهد معنی قبل به این معنی هم ایهام دارد.

اهرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش اهرم از شهرستان بوشهر که کنار راه فرعی بوشهربه کنگان واقع است . این قصبه در 54 هزارگزی خاور بوشهر واقع شده و در حدود 65 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. آب مشروب از چاه و باران تأمین میشود و 2052 تن جمعیت دارد و شغل اهالی زراعت و عبابافی است . دارای دکانهای متعدد، بخشداری و ادارات دولتی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 (از دائرةالمعارف فارسی ).


اهرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) مخفف اهریمن . شیطان . (غیاث اللغات ) (ازآنندراج ). اهریمن . اهرامن . (جهانگیری ) :
زیباتر از پری است ببزم اندرون ولیک
در رزمگاه باز ندانی ز اهرمش .

سوزنی (از جهانگیری ).


نای را حق بیهده خوش دم نکرد
بهر انس آمد پی اهرم نکرد.

مولوی .


|| کفچه ٔ سطبر. || کلان مار. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || دسته ٔ هاون . (ناظم الاطباء).

اهرم . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) پیرتر. کهن سال تر:اهرم من قشعم . اهرم من لبد. (مجمعالامثال میدانی ).


اهرم .[ اَ رُ ] (اِ) میله ٔ آهنی محکمی است چون محوری بنام محور اتکاء. با یک نقطه ٔ اتکاء و بوسیله ٔ اهرم با قوه ٔ کمتری میتوان اجسام سنگینی را بحرکت در آورد.


اهرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) ناحیه ایست از دشتستان در شرق بندر بوشهر. مؤلف فارسنامه آرد: شرقی بندر بوشهرست ، درازی آن از کش خاویز تا محمودآباد نزدیک بشش فرسنگ و پهنای آن بفرسنگی نرسد.محدود است از مشرق بنواحی دشتی و از شمال به محال برازجان و از غرب به تنگستان و از جنوب به خورموج . محصول آن گندم و جو دیمی و فاریابی و پنبه و کنجد و نخلستانش نیز فاریابی است . آب آن از چشمه و قنات است وقصبه ٔ این ناحیه را اهرم گویند. نزدیک بچهل و دو فرسنگ از شیراز و هشت فرسنگ از بوشهر دور افتاده و قریب صد درب خانه دارد و دارای پنج ده آباد است . (از فارسنامه ). و رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.


اهرم . [ اَ رَ ] (اِخ ) نام دهستان حومه ٔ بخش اهرم شهرستان بوشهر که تقریبا در مرکز بخش واقع است . رودخانه ٔ کوچک اهرم از وسط آن میگذرد و آب مشروب و زراعتی آن از رودخانه ٔ مزبور و چاه و باران و هوایش گرم است . این دهستان از چهار آبادی اهرم ، دم روباه دان ، محمود احمدی و چاه پیر تشکیل شده و 4400 تن جمعیت دارد.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 123 و 223 و دائرةالمعارف فارسی شود.


فرهنگ عمید

میله ای با مقطع معمولاً تخت که محور آن خمیدگی دارد و از آن برای بارهای سنگین در فواصل کوتاه استفاده می شود.

دانشنامه عمومی

اَهرُم ابزاری ست تشکیل شده از یک میله یا تیر که حول محوری می گردد. اهرم یکی از ۶ نوع ماشین ساده محسوب می شود.اهرم نوع اول(که خود سه حالت دارد)   اهرم نوع دوم   اهرم نوع سوم
مثال ساده ای برای اهرم ها انبردست، الاکلنگ، فرغون و میخ کش می باشد. برای مثال میخ کش یک اهرم نوع اول است.که تکیه گاه بین جسم(نیروی مقاوم)، نیرو(نیروی محرک ) قرار دارد . اهرم ها سه نوع دارند اهرم نوع اول که تکیه گاه بین نیروی مقاوم ونیروی محرک قرار دارد. نوع دوم که نیروی مقاوم(جسم)بین تکیه گاه و نیروی محرک(نیرو)قرار گرفته است.نوع سوم نیروی محرک(نیرو) بین تکیه گاه و نیروی مقاوم(جسم)قرار دارد
اهرم اولین بار توسط دانشمند یونانی، اَرَشْمیدُس در سال ۲۶۰ قبل از میلاد توصیف شده است. او گفته است: «به من جایی برای ایستادن بدهید، من زمین را جابه جا خواهم کرد.»
اهرم از سه بخش بازوی محرک، بازوی مقاوم و تکیه گاه تشکیل شده است.نیروی محرک بر بازوی محرک وارد می شود و نیروی مقاوم که معمولاً وزنه است، بر بازوی مقاوم وارد می شود. اهرم ها بسته به محل تکیه گاه به سه دسته تقسیم بندی می شوند.

دانشنامه آزاد فارسی

اَهرُم (lever)
اَهرُم
ماشین ساده ای متشکّل از یک میلۀ صُلب، با قابلیت چرخش حول نقطۀ ثابتی با نام تکیه گاه. برای جابه جاکردن یا بلندکردن بارهای سنگین یا اعمال نیرو به کار می رود. اهرم ها را نسبت به تکیه گاه و باتوجه به موقعیت نقطه اثرهای نیروی کارگر و بار یا نیروی مقاومی که برجسم مورد نظر وارد می شود دسته بندی می کنند. در اهرم نوع اول، نقطه اثرهای نیروی کارگر و نیروی مقاوم در دو طرف متقابل تکیه گاه قرار دارند و الاکُلنگ و قیچی نمونه های آنند. در اهرم نوع دوم، نقطه اثرهای نیروی کارگر و نیروی مقاوم در یک طرف تکیه گاه قرار دارند و در آن نیروی مقاوم به تکیه گاه نزدیک تر است. فندق شکن و فرغون نمونه های آنند. در اهرم نوع سوم، نقطه اثرها در یک طرف تکیه گاه قرار دارند، ولی نیروی کارگر به تکیه گاه نزدیک تر است. موچین و انبرآتش گیر از این دسته اند. مزیّت مکانیکیاهرم عبارت است از نسبت نیروی مقاوم به نیروی کارگر و برابر است با حاصل تقسیم فاصلۀ عمودی تکیه گاه از امتداد نیروی کارگر به فاصلۀ عمودی تکیه گاه از امتداد نیروی مقاوم. به این ترتیب، مزیّت مکانیکی موچین ها کمتر از یک است. بعضی از نمونه های عملی کاربرد اهرم نوع اول عبارت اند از دیلم، الاکُلنگ، و قیچی. فُرغون جزو اهرم های نوع دوم است و موچین ها و انبرها اهرم نوع سوم اند.

فرهنگستان زبان و ادب

{lever} [فیزیک] یکی از انواع ماشین های ساده به صورت میله ای سخت که می تواند حول نقطۀ ثابتی به نام تکیه گاه بچرخد

واژه نامه بختیاریکا

کوله بار

جدول کلمات

بیرم

پیشنهاد کاربران

دیلم

بیرم ، دیلم


کلمات دیگر: