تنسر یا توسر روحانی زرتشتی در اواخرِ عصرِ اشکانی و از نزدیکان و حامیان اردشیر بابکان بوده است. ظاهراً تنسر از اشراف زادگان اشکانی بود اما او به عقاید نوافلاطونی و دیانت روی آورد. نام تنسر در منابع مختلف به اشکال گوناگون مانند، لوسر، دوسر و غیره آمده است. تنسر پس از ظهور اردشیر بابکان به او پیوست و سمت
هیربدان هیربد که بالاترین مقام در میان هیربدان بود، را داشت.
نام این روحانی زرتشتی، در بیشتر گزارش های دورهٔ اسلامی «تَنْسَر» آمده است، اما ریخت های دیگری چون «تنشر»، «بنشر»، «بیشر»، «ینشر»، «تبسر»، «بنصر» هم به چشم می آید. همچنین نام تنسر، در نتیجهٔ ویژگی الفباء خط پهلوی کتابی، می تواند به ریخت های گوناگونی همچون «تَنْسَر»، «توْسَر» و «دوْسَر» خوانده شود.
مسعودی در کتاب مروج الذهب و معادن الجوهر، این روحانی آغاز دورهٔ ساسانیان را «تَنْسَر» و در کتاب دیگر خود، التنبیه و الاشراف، او را «دوْشَر» یا «دوْسَر» خوانده است. ابوعلی مسکویه و ابن اسفندیار، تنها ریخت شناخته شدهٔ «تَنْسَر» را آورده اند و ابوریحان بیرونی در تحقیق ماللهند، ریخت فارسیِ میانه و درست «توْسَر» را آورده است.
دگرگونیِ نام توْسَر به تَنْسَر، گویا در نتیجهٔ اشتباه خوانی خط پهلوی کتابی بوده است که در آن برای دو حرف «و» و «ن» تنها یک نشانه وجود دارد، نه اشتباه در خواندن خطّ عربی. به عقیدهٔ کریستنسن، اگر عبدالله بن مُقَفّع در ترجمهٔ متن پهلوی نامهٔ تنسر به عربی، نام تنسر را توْسَر خوانده بود، می بایست در ترجمهٔ فارسی ابن اسفندیار هم به جای تنسر، این تلفّظ دیده می شد و ازاین رو بیرونی که او را «توْسَر، هیربذان هیربذ» خوانده است، باید آن را از متن پهلوی نامهٔ تنسر یا منبع پهلوی دیگری گرفته باشد، نه از ترجمهٔ عربی ابن مُقَفّع. با شناخته شدن سنگ نوشتهٔ شاپور یکم بر کعبهٔ زرتشت، آشکار شد که ریخت درست این نام در دورهٔ ساسانیان و در زبان فارسی میانه، «توْسَر» بوده است. به گزارش شاپور، یکی از هموندان دربار پدرش اردشیر بابکان، مردی به نام «مهرَگ توْسَرگان» (در متن فارسی میانه: mtrk ZY twslk’n؛ در متن پارتی: mtrk twsrkn؛ در متن یونانی: Μεερικ Τονσσεριγαν) بوده است. چون در خط پهلوی کتیبه ای، برای حرف «و» نشانهٔ جداگانه ای وجود دارد، این سنگ نوشته نشان می دهد که ریخت درست این نام، «توْسَر» بوده است. امروزه بیشتر پژوهندگان، در نوشته های خود ریخت سُنتی تنسر را می آورند و چنان که مری بویس هم یادآور می شود، تغییر آن به توْسَر فایدهٔ چندانی ندارد.
نخستین ریشه شناسی این نام، در خود نامهٔ تنسر وجود دارد که یک ریشه شناسی کاملاً عامیانه و در پیوند با تلفظ نام تنسر است. ابن مُقَفّع در دیباچهٔ خود، از زبان بهرام خورزاد می گوید «او را تنسر برای آن گفتند که به جمله اعضاء او، چنان موی رسته بود، و فروگذاشته که همهٔ تن او همچون سر اسب بود». دارمستتر در کوششی بیهوده برای درست نشان دادن این ریشه شناسی عامیانه، چنین استدلال آورد که واژهٔ تنسر در زبان فارسی میانه با تشدید حرف نون، یعنی به ریخت «تنّسَر» (Tannsar) تلفظ می شده است و آن را گرفته شده از ریخت *tanu.varəs به معنای «تنِ مودار» انگاشت و هم ازاین رو، دارمستتر در ترجمهٔ خود از متن نامهٔ تنسر، نام او را «تنّسَر» آورد. پاره ای از پژوهندگان با دارمستتر هم عقیده شدند، امّا کریستنسن این دیدگاه را نپذیرفت و به درستی آن را کوششی بیهوده برای توجیه یک ریشه شناسی عامیانه خواند..بک این نام را از ریخت ایرانی باستانِ *tusa-sarā(ka)kāna- می داند و بخش اوّل آن را از واژهٔ اوستایی tausa «دارای ران فربه»، با پسوند sara- و روی هم رفته، به معنای «با هم زیستن، زندگی مشترک داشتن» انگاشته است. ژینیو، آن را اسم تصغیر از نام «توس»، و از ریخت ایرانی باستان *tau-sa-ra یا *tusara می داند، امّا معنایی برای آن نیاورده و تنها در ترجمهٔ واژهٔ توس، برابر نام *tusāspa آن را به معنای «دارندهٔ گروهی از اسبان» دانسته است. هویسه هم آن را از ریخت های *tusa-sara یا *taus-ara، اسم تصغیر از taus و پسوند تصغیرساز ar می داند. ژینیو و هویسه، ریشهٔ توس را همچون مایرهوفر، از ریخت ودایی tuś/toś «فشردن، عجله کردن، ریختن، هدیه دادن، خشنودبودن» آورده اند. چون ریخت یونانی نام توس، با دو «س» آمده است، آن را از ریخت مضاعف یا حذف به قرینه، از tusa-sa-ra انگاشته اند.