کلمه جو
صفحه اصلی

بحث


مترادف بحث : جدال، گفت وگو، مباحثه، مذاکره، مقال، مناظره، مناقشه، درس، جستار، مبحث

برابر پارسی : گفت و شنود، جستار، جُستار، گفتگو

فارسی به انگلیسی

controversy, debate, discourse, discussion, disputation, dispute, negotiation, argument

argument, debate, discussion


controversy, debate, discourse, discussion, disputation, dispute, negotiation


فارسی به عربی

اطروحة , مناقشة , نقاش

عربی به فارسی

پيدا کردن , يافتن , جستن , تشخيص دادن , کشف کردن , چيز يافته , مکشوف , يابش , پژوهش , جستجو , تجسس , تحقيق , تتبع , کاوش , پژوهيدن , پژوهش کردن , جستجو کردن


مترادف و متضاد

درس


جستار، مبحث


squabble (اسم)
ستیزه، داد و بیداد، بحث، نزا مختصر

wrangle (اسم)
نزاع، مشاجره، داد و بیداد، بحث

جدال، گفتگو، مباحثه، مذاکره، مقال، مناظره، مناقشه


۱. جدال، گفتگو، مباحثه، مذاکره، مقال، مناظره، مناقشه
۲. درس
۳. جستار، مبحث


فرهنگ فارسی

کنجکاوی، جستجو، کاوش، ابحاث جمع
( مصدر ) ۱ - جست وجو کردن کنجکاوی کردن. ۲ - ( اسم ) جست و جو کنجکاوی . ۳ - گفتگو. ۴ - ( اسم ) جستار مبحث .
معدن کان .

فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - مذاکره . ۲ - گفتگو.

لغت نامه دهخدا

بحث . [ ب َ ] (ع اِ) معدن . کان . || مار بزرگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ج ، بحوث . (منتهی الارب ).


بحث . [ ب َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پژوهیدن . (زوزنی ). کاویدن و تفتیش کردن از کسی یا چیزی . (منتهی الارب ). بازپرسی کردن . تفتیش . واکاویدن سخن . (آنندراج ). کاوش . واکاویدن از سخن . جستجو. شدت طلب . کافتن . (نصاب الصبیان ). بازجستن . کاویدن . (ترجمان علامه جرجانی ص 25). کاوش . تفتیش . استقصا. (ناظم الاطباء). تفحص . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(کشاف اصطلاحات الفنون ) : در آن دیار هم شرایط بحث ... هرچه تمامتر بجای آوردم . (کلیله و دمنه ).شرایط بحث اندران بغایت رسانیدم . (کلیله و دمنه ).
بحث عقل است این چه عقل ای حیله گر
تا ضعیفی ره برد آنجا مگر
بحث عقلی گر در و مرجان بود
آن دگر باشد که بحث جان بود.

مولوی .


مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست ... (ازگلستان سعدی ). || مباحثه . جدل . محاجة. گفتگو. مذاکرة. مناظره . مسئله پرسیدن : گروهی حکما در حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند و بزرجمهر... خاموش ، گفتندش که چرا در این بحث سخن نگوئی ؟ (از گلستان سعدی ). || گفتگو. سخن . حدیث :
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکرحلقه ٔ عشاق بود.

حافظ.


ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه ٔ غساله میرود.

حافظ.


بحث بلبل بر حافظ مکن از خوش سخنی
پیش طوطی نتوان نام هزاران بردن .

حافظ.


- بحث درباره چیزی یا کسی رفتن ؛ درباره ٔ کسی یا چیزی گفتگو شدن . دور زدن سخن درباره ٔ چیزی یا کسی :
ز خارزار تعلق کشیده دامن دار
که بحث بر سر یک سوزن مسیحا رفت .

صائب .


گفتمش جان داد شاهی بی تو، گفت
بحث در خضر و مسیحا می رود.

امیر شاهی سبزواری .


|| در اصطلاح اهل نظر بر حمل چیزی بر چیزی و بر اثبات نسبت خبری بدلیل و بر اثبات محمول برای موضوع و بر اثبات عرض ذاتی برای موضوع علم و بر مناظره اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات فنون ). || اعتراض . ایراد. || مجازاً،جنگ و نزاع . (آنندراج ). جدال . (ناظم الاطباء). و رجوع به حکمت اشراق ص 298، 305 - 308 و تمدن جرجی زیدان ج 5 ص 142 و دزی ج 1 ص 52 شود. || کندیدن و کاویدن زمین . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زمین را کاویدن . طلب چیزی کردن در خاک .

بحث. [ ب َ ] ( ع مص ) واپژوهیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). پژوهیدن. ( زوزنی ). کاویدن و تفتیش کردن از کسی یا چیزی. ( منتهی الارب ). بازپرسی کردن. تفتیش. واکاویدن سخن. ( آنندراج ). کاوش. واکاویدن از سخن. جستجو. شدت طلب. کافتن. ( نصاب الصبیان ). بازجستن. کاویدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 25 ). کاوش. تفتیش. استقصا. ( ناظم الاطباء ). تفحص. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( کشاف اصطلاحات الفنون ) : در آن دیار هم شرایط بحث... هرچه تمامتر بجای آوردم. ( کلیله و دمنه ).شرایط بحث اندران بغایت رسانیدم. ( کلیله و دمنه ).
بحث عقل است این چه عقل ای حیله گر
تا ضعیفی ره برد آنجا مگر
بحث عقلی گر در و مرجان بود
آن دگر باشد که بحث جان بود.
مولوی.
مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست... ( ازگلستان سعدی ). || مباحثه. جدل. محاجة. گفتگو. مذاکرة. مناظره. مسئله پرسیدن : گروهی حکما در حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند و بزرجمهر... خاموش ، گفتندش که چرا در این بحث سخن نگوئی ؟ ( از گلستان سعدی ). || گفتگو. سخن. حدیث :
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکرحلقه عشاق بود.
حافظ.
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه غساله میرود.
حافظ.
بحث بلبل بر حافظ مکن از خوش سخنی
پیش طوطی نتوان نام هزاران بردن.
حافظ.
- بحث درباره چیزی یا کسی رفتن ؛ درباره کسی یا چیزی گفتگو شدن. دور زدن سخن درباره چیزی یا کسی :
ز خارزار تعلق کشیده دامن دار
که بحث بر سر یک سوزن مسیحا رفت.
صائب.
گفتمش جان داد شاهی بی تو، گفت
بحث در خضر و مسیحا می رود.
امیر شاهی سبزواری.
|| در اصطلاح اهل نظر بر حمل چیزی بر چیزی و بر اثبات نسبت خبری بدلیل و بر اثبات محمول برای موضوع و بر اثبات عرض ذاتی برای موضوع علم و بر مناظره اطلاق شود. ( از کشاف اصطلاحات فنون ). || اعتراض. ایراد. || مجازاً،جنگ و نزاع. ( آنندراج ). جدال. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به حکمت اشراق ص 298، 305 - 308 و تمدن جرجی زیدان ج 5 ص 142 و دزی ج 1 ص 52 شود. || کندیدن و کاویدن زمین. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). زمین را کاویدن. طلب چیزی کردن در خاک.

بحث. [ ب َ ] ( ع اِ ) معدن. کان. || مار بزرگ. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). ج ، بحوث. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. گفت وگو کردن در مورد امر یا مطلبی برای رسیدن به نتیجه ای خاص.
۲. دعوا، بگومگو.
۳. جست وجو، کاوش، پژوهش.

فرهنگ فارسی ساره

جستار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گفتگو و آوردن دلیل برای اثبات موضوع مورد نظر را بحث می گویند.
بحث در لغت به معنی تفحص و تفتیش است.
معنای اصطلاحی بحث
بحث در اصطلاح عبارت است از اثبات نسبت ایجابی یا سلبی بین دو چیز از طریق استدلال. ‏


[ویکی الکتاب] معنی جَدَلاًَ: ستیزگی کردن و لجبازی در گفتار و بحث
معنی مَا یُجَادِلُ: مجادله نمی کنند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی تُجَادِلُ عَن: دفاع می کند از(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی تُجَادِلُکَ: با تو مجادله می کند (مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی تُجَادِلُونَنِی: با من مجادله می کنید (مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلْتُمْ عَنْ: دفاع کردید از(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلْتَنَا: با ما مجادله کردی(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلُواْ: مجادله کردند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلُوکَ: با تومجادله کردند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادِلْهُم: با آنان مجادله کن(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جِدَالَ: مجادله کردن(مجادله در اصل به معنای اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی یُجَادِلُ ﭐللَّهَ عَنْهُمْ: در برابر خدا از آنها دفاع می کند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی یُجَادِلُنَا: با ما مجادله می کند(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی یُجَادِلُوکُمْ: تا با شما مجادله کنند (مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
کاویدن. جستجو کردن. ، سوره توبه را سوره بحوث گویند زیرا شامل کاویدن و تفتیش از اسرار منافقین است (نهایه) در اقرب هست: «بَحَثَ فِی التُّرابِ: حَفَرَها» و در مجمع فرموده: اصل بحث جستجو کردن چیزی است در خاک. «اَصلُ البحث: طَلَبُ السیئی فی التّرابَ».

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
چَرچ ( سنسکریت: چَرچَ )
ویمْر ( سنسکریت: ویمَرسَ )
وُتیژ ( کردی: وتوویژ )
توژیب ( کردی: تویژینه وه )

پژوهش و جستجو

گفت وگو

ستیزه

از دید من، باریک ترین واژه ی پارسی همتراز با واژه های از ریشه عربی �بحث� و �مقال�، واژه ی �ستیزه� است که آن را نباید با واژه ی �ستیز� با آنکه هر دو از ریشه ی �ستیزیدن� هستند، یکی پنداشت. �ستیزه� به آرش گفت و گپی همراه با چالش میان دو یا چند تن با یکدیگر است. به این ترتیب، برخی برابرهای یاد شده در بالا چون �گفت و شنود�، � گفتگو� و �مذاکره�، اگر نگویم نادرست، ولی نارسا هستند.



بَحثیدن.
م. ث
بحثیدن باید بدون درگیری لفظی و مغلطه کردن انجام بگیرد.

گفتاورد


کلمات دیگر: