شعبان
فارسی به انگلیسی
[eighth Arabic lunar month]
فرهنگ اسم ها
معنی: نام ماه هشتم از سال قمری
فرهنگ فارسی
ماه هشتم ازماههای قمری بین رجب ورمضان، شعابین
( اسم ) ماه هشتم از سال قمری عرب و اسلام ماه بین رجب و رمضان .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن اسحاق اسراییلی ، معروف به ابن حافی متطبب . او راست : رساله ای در دخان (تنباکو) و آن را از اسپانیایی (تألیف موروس ) به عربی ترجمه کرده است . (یادداشت مؤلف ).
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن محمدبن داود الاَّثاری قرشی عثمانی موصلی یا مصری ، مکنی به ابوسعیدو ملقب به زین الدین متوفای سال 828 هَ . ق . او راست : 1- کفایةالغلام فی اعراب الکلام . 2- مسک الختام فی شعار الصلاة و السلام . 3- مفتاج باب الفرج . 4- شفاءالسقام فی نوادر الصلاة و السلام . 5- بدیعیه . 6- منظومه ٔ نزهةالکرام فی مدح طیبة و البیت الحرام . 7- آثارالعشرة. 8- المنهل العذب لورود اهل الحزب . (یادداشت مؤلف ).
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد.سکنه ٔ آن 287 تن . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات وبن شن و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) ناصرالدین اشرف بن حسین بن ناصربن فلاون . یکی از پادشاهان ممالیک بحری (جلوس 778 - 764 هَ . ق .) وی در مقابل حملات عماره پادشاه قبرس به سفاین طرابلس شام و اسکندریه دفاع کرد. (فرهنگ فارسی معین ).
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام آبی مر بنی ابی بکربن کلاب را. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ) (از ناظم الاطباء).
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از حمیر در یمن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی در شام . (از ناظم الاطباء).
زیشان جز از محال و خرافات کی شنود
آدینه ها و عید نه شعبان و نه رجب.
می بخور گرچه مه شعبان است
بخدا ار بحقیقت نگری
مه شعبان و صفر یکسان است.
کاندررمضان مست بیفتم تا عید.
شعبان. [ ش َ ] ( اِخ ) نام قبیله ای از حمیر در یمن. ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
شعبان. [ ش َ ] ( اِخ ) نام موضعی در شام. ( از ناظم الاطباء ).
شعبان. [ ش َ ] ( اِخ ) نام آبی مر بنی ابی بکربن کلاب را. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ) ( از ناظم الاطباء ).
شعبان. [ ش َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد.سکنه آن 287 تن. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات وبن شن و میوه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
شعبان. [ ش َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خدابنده بخش قیدار شهرستان زنجان. سکنه آن 307 تن و آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و بن شن است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
شعبان. [ ش َ ] ( اِخ ) ابن اسحاق اسراییلی ، معروف به ابن حافی متطبب. او راست : رساله ای در دخان ( تنباکو ) و آن را از اسپانیایی ( تألیف موروس ) به عربی ترجمه کرده است. ( یادداشت مؤلف ).
شعبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن حسین قسطمونی . او راست : رساله ای فی معدل النهار و العمل بآلته . (یادداشت مؤلف ).
زیشان جز از محال و خرافات کی شنود
آدینه ها و عید نه شعبان و نه رجب .
ناصرخسرو.
کس دگر باره به این دم نرسد
می بخور گرچه مه شعبان است
بخدا ار بحقیقت نگری
مه شعبان و صفر یکسان است .
انوری .
... در آخر شعبان بخورم چندان می
کاندررمضان مست بیفتم تا عید.
(منسوب به خیام ).
- غزال شعبان ؛ نام حیوان کوچکی است . (از ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
۳ - ولادت حسین بن علی، سومین امام شیعه (۴ قمری)
روز پاسدار (در ایران)
ماه شعبان، از عزیزترین ماه های اسلامی است و به ماه پیامبر اسلام مشهور است. در این ماه اعمال عبادی زیادی به مسلمانان توصیه شده است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان شعبان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۴۳۹ نفر (۴۹۲خانوار) بوده است.
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: شعبان المعظم) نام ماه هشتم در گاه شماری (تقویم) هجری قمری اعراب، پس از رجب و پیش از رمضان. در دورۀ جاهلی عاذل نامیده می شد. گفته اند چون در این ماه خیر فراوان و روزی بندگان تقسیم (منشعب) می شود آن را «شعبان» نامیده اند. ولادت امام حسین (ع) در سوم، ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) در چهارم، ولادت حضرت امام زین العابدین (ع) در پنجم، و ولادت حضرت قائم (عج) در پانزدهم این ماه واقع شده است. شب پانزدهم ماه شعبان را شب برات (لیلة البرات) می خوانند؛ روایت است که در این شب به ارادۀ خداوند «براتی» برای رهایی مؤمنان از آتش دوزخ نوشته می شود. همچنین گفته اند که در این شب فهرست کسانی که درطی سال بعد می باید از دنیا بروند، از سوی حضرت حق تسلیم ملک الموت (عزرائیل) می شود. ایام البیض نیز که اعمال مستحبی برای آن قائل شده اند، مقارن با پانزدهم شعبان است.
پیشنهاد کاربران
طایفه لر شعبانی ساکن هندیجان
. بهبهان و ساحل خلیج فارس
معنی هندیجان:: جای پر آب*رود*
طوایف لر منطقه
خدری لیراوی. بهمئی. حیات داوودی. گشتیل ( گشتلی. کشتلی )