کلمه جو
صفحه اصلی

نثر


مترادف نثر : نوشته، پراکنده

متضاد نثر : شعر، نظم

برابر پارسی : سخن ناسروده

فارسی به انگلیسی

prose, prosy

prose


مترادف و متضاد

prose (اسم)
نثر، سخن منثور

نوشته ≠ شعر، نظم


پراکنده


۱. نوشته
۲. پراکنده ≠ شعر، نظم


فرهنگ فارسی

پراکنده کردن، پراکنده، کلام غیرمنظوم، خلاف نظم
۱ - ( صفت ) پراکنده ۲ - (اسم ) سخن غیر منظوم کلامی که شعرنباشدپراکنده مقابل نظم شعرپیوسته : شهرمرومجمع اصحاب طبع ومربع ارباب نظم ونثربود.یانثرمرسل .نثر عاری ازصنایع لفظی ومعنوی وسجع وقافیه نثرساده یانثرفنی .نثرمشحون بصنایع لفظی ومعنوی وسجع وقافیه نثرمصنوع .یانثر مصنوع .نثرفنی .
پراکنده یا سخن پاشیده .

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) نوشتة غیرمنظوم ، نوشته ای که شعر نباشد.

لغت نامه دهخدا

نثر. [ ن َ ] (ع ص ) پراکنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || (اِ) سخن پاشیده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسما). کلامی که شعر نباشد. (فرهنگ نظام ). سخن پراکنده و غیرمنظوم ، برخلاف نظم که سخن منظوم و شعر را گویند. (ناظم الاطباء). خلاف نظم . (اقرب الموارد) :
در باغ و راغ دفتر و دیوان خویش
از نظم و نثر سنبل و ریحان کنم .

ناصرخسرو.


نبیند که پیشش همی نظم و نثرم
چو دیبا کند کاغذ دفتری را.

ناصرخسرو.


رشک نظم من خورد حسان ثابت را جگر
دست نثر من زند سحبان وائل را قفا.

خاقانی .


به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست .

خاقانی .


نه هر کسی سخن نثر، نظم داند کرد
که نظم شعر عطائی است از مهیمن فرد.

مؤیدی .


|| (مص ) پراکنده کردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). نثار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): نثر الشی َٔ؛ رماه متفرقاً. (اقرب الموارد). || نثار کردن شکر و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). نثار کردن . (دهار) (زوزنی ). || سخن بسیار گفتن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زره انداختن از تن مرد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). زره از تن انداختن . (از اقرب الموارد): نثر درعه ؛ انداخت زره خود را. (ناظم الاطباء). اخذ درعاً فنثرها علی نفسه ؛ صبها. (اقرب الموارد). || فرزند بسیار آوردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بینی افشاندن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). افشاندن آنچه در بینی است ، پس از استنشاق . (از ناظم الاطباء). || عطسه کردن گوسپند و بیرون کردن آنچه در بینی باشد که آن را اذیت کند. (ناظم الاطباء) .

نثر. [ ن َ ث َ ] (ع اِ) آنچه پراکنده گردد و بریزد از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


نثر. [ن َ ث ِ ] (ع ص ) بسیارسخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


نثر. [ ن َ ] ( ع ص ) پراکنده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). || ( اِ ) سخن پاشیده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسما ). کلامی که شعر نباشد. ( فرهنگ نظام ). سخن پراکنده و غیرمنظوم ، برخلاف نظم که سخن منظوم و شعر را گویند. ( ناظم الاطباء ). خلاف نظم. ( اقرب الموارد ) :
در باغ و راغ دفتر و دیوان خویش
از نظم و نثر سنبل و ریحان کنم.
ناصرخسرو.
نبیند که پیشش همی نظم و نثرم
چو دیبا کند کاغذ دفتری را.
ناصرخسرو.
رشک نظم من خورد حسان ثابت را جگر
دست نثر من زند سحبان وائل را قفا.
خاقانی.
به نظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست
مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست.
خاقانی.
نه هر کسی سخن نثر، نظم داند کرد
که نظم شعر عطائی است از مهیمن فرد.
مؤیدی.
|| ( مص ) پراکنده کردن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). نثار. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ): نثر الشی َٔ؛ رماه متفرقاً. ( اقرب الموارد ). || نثار کردن شکر و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). نثار کردن. ( دهار ) ( زوزنی ). || سخن بسیار گفتن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || زره انداختن از تن مرد. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). زره از تن انداختن. ( از اقرب الموارد ): نثر درعه ؛ انداخت زره خود را. ( ناظم الاطباء ). اخذ درعاً فنثرها علی نفسه ؛ صبها. ( اقرب الموارد ). || فرزند بسیار آوردن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || بینی افشاندن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). افشاندن آنچه در بینی است ، پس از استنشاق. ( از ناظم الاطباء ). || عطسه کردن گوسپند و بیرون کردن آنچه در بینی باشد که آن را اذیت کند. ( ناظم الاطباء ) .

نثر. [ ن َ ث َ ] ( ع اِ ) آنچه پراکنده گردد و بریزد از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

نثر. [ن َ ث ِ ] ( ع ص ) بسیارسخن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

کلام غیر منظوم که وزن و قافیه ندارد و صنایع ادبی در آن کمتر از شعر است.

دانشنامه عمومی

لغت نَثر یا چانه پراکندگی و پراکندن معنی می دهد. در اصطلاح ادبیات، نَثر به سخنی اطلاق می شود که به رعایت وزن و قافیه پای بند نیست. در مقابل نظم، حالت نثر به سبک گفتاری روزمرّه نزدیکتر می باشد. کاربرد نثر بیشتر در توضیح واقعیات و بحث در مورد اندیشه ها و نظرات است. در رسانه ها، فیلم ها، فلسفه، نمایشنامه، تاریخ، زندگینامه، نامه نگاری، مقاله نویسی نشریات و دانشنامه ها بیشتر از نثر بهره می گیرند.
روایی
نثر را بر پایه کاربرد به گونه های زیر تقسیم می کنند:
این نثر، داستانی حقیقی یا اختراعی را به طریقی بیان می دارد که جذاب باشد. نمونه های آن رمان های بوف کور و کلیدر هستند.
این نثر، بخردانه و ذهنی است و کاربرد آن ترغیب خواننده به باورداشت چیزی است مانند سیر حکمت در اروپا اثر محمدعلی فروغی یا اسلام شناسی اثر علی شریعتی.

فرهنگ فارسی ساره

دیپ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نثر در لغت، صفتی عربی است به معنی پراکنده، سخن پاشیده و غیر منظوم.
در قرون اولیه ی هجری ادبای متقدم نثر را از لحاظ اغراض و معانی و بعدها از نظر الفاظ و لغات، به سه نوع ۱. مرسل؛ ۲. فنی؛ ۳. موزون (مسجع) تقسیم کرده اند... البته انواع متنوعی از فن نثر در طی مراحل تطور و تکامل تجربه شد که قدمای بلاغت به آن اشاره ای نکرده اند؛ شاید چون خود به آن دست نیافته بودند. ما در اینجا انواع نثر را از نثر محاوره ی عادی که اولین مرحله از مراحل نثر به شمار می رود، آغاز کرده و به نثر فنی که نوع متکلف و دشوار نثر می باشد می رسیم:
نثر محاوره ای (گفتاری)
نثر محاوره ای یا گفتاری اولین مرحله از مراحل نثر به شمار می رود که از دوره ی سامانی شروع می شود. این نثر از زبان مردم سرچشمه می گیرد و گوینده جایز است تمام تعبیرات و لغاتی را که در زبان محاوره استفاده می شود، به کار گیرد. در این نوع نثر جمله ها ساده و کوتاه و گاه بریده بریده است. ــ کهن ترین نمونه ی نثر محاوره را در قصه های عامیانه ی "سمک عیار" می توان دید. «...مردان دخت، در آن سوراخ باز به هوش آمد و خود را در بند یافت. دست و پای بسته، از درد بر نمی توانست جنبیدن. فروماند و گریه بر او فرو افتاد.این نوع نثر را در نمونه های معاصر در آثار طنز دهخدا و جمالزاده و جلال آل احمد قابل مشاهده می باشد. ــ نمونه ای از "دوستی خاله خرسه" محمدعلی جمالزاده:«برف بنای باریدن را گذاشت و دانه های ریز آن مانند شیرهای سفید فضای بیایان را پر نمود. گاهی کولاک می شد و گردبادی افتاد توی برف... سرمای کافر چنان پیر مسافر را در می آورد.»
نثر نوشتاری
...

پیشنهاد کاربران

هر عصب و فکر به منبع بی شائبه ایمان وصل بود


عشق شوری در نهاد ما نهاد جان ما در بوته سودا نهاد

نوشته

مانند سخن نوشته

نوشته ای که اولویتهای آن رعایت ساختار طبیعی جمله از لحاظ دستوری و انتقال معنی نظر نویسنده ومصنف است تا نمایش ترتیب وزن وقافیه گردانی.


این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یاژ، یاجوس، یاژوس، یَجوس ( سنسکریت: یَجوس )
گادیا ( سنسکریت: گَدیَ )


کلمات دیگر: