کلمه جو
صفحه اصلی

روس

فارسی به انگلیسی

russia, russian

Russian


فرهنگ فارسی

نام قومی ساکن روسیه . بخش اعظم ملت روسیه از لحاظ نژاد بدو دسته بزرگ تقسیم میشوند : خانواده هند اروپایی و خانواده اورال و آلتایی رک . روسیه .
( اسم ) جانوری است از رده پستانداران گوشتخوار از نوع سگ . پوستش برنگهای سیاه سرخ زرد و بسیار نرم است و آنرا آستر جامه کنند . دمی بزرگ و پر مو دارد و به حیله گری مشهور است . یا روباه زرد آفتاب خورشید .
نام ملکی وسیع در اقلیم ششم و هفتم .

لغت نامه دهخدا

روس . (اِخ ) از پسران یافث بن نوح بود. (از تاریخ گزیده چ لیدن ص 28). و رجوع به یافث شود.


روس . (ع مص ) لغتی در رأس . جدا کردن و بریدن . (از دزی ج 1 ص 569). || جدا کردن دانه ٔ ارزن یا دانه ٔ گیاهان دیگر. (از دزی ج 1 ص 569).


روس . (اِ) مخفف روپاس پهلوی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روباه . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روباه شود.


روس . (اِخ ) در استی اوریسگ ، در گیلکی اورس ، نام قوم ساکن روسیه . بخش اعظم ملت روسیه از لحاظ نژاد به دو دسته ٔ بزرگ تقسیم می شوند: خانواده ٔ هندواروپایی و خانواده ٔاورال وآلتایی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گروهی که بلاد آنها بسرحد صقالبه و ترک پیوسته است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


روس . (اِخ ) نام ملکی وسیع در اقلیم ششم و هفتم . (غیاث اللغات ). ناحیتی است که مشرق وی کوه بجناک است و جنوب وی رود روتا است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی ویرانی شمال است و این ناحیتی بزرگ است و مردمانی بدطبعاند و بدرگ و ناسازنده و شوخ روی و ستیزه کار و حرب کن و ایشان با همه کافران کز گرد ایشان است حرب کنند و بهتر آیند و پادشاه را روس خاقان خوانند و ناحیتی است نعمت وی بغایت بسیار است از هر چیزی که بباید و اندر گروهی از ایشان مروت است و طبیبان را بزرگ دارند و ده یک همه ٔ غنیمت ها و بازرگانیهای خویش هر سالی بسلطان دهند و اندر میانشان گروهی از صقلابیانند که ایشانرا خدمت کنند و از صد گز کرباس کمتر یا بیشتر یک شلوار دوزند و اندر پوشند همه بر سر زانو گرد کرده دارند و کلاههای پشمین بسر برنهاده دارند دم از پس قفافروهشته و مرده را با هرچه با خویشتن دارد از جامه و پیرایه بگور فرونهند و طعام و شراب با ایشان بگور نهند. (حدود العالم چ دانشگاه ص 188). کویابه مستقر ملک است و شهر صلابه و ارتاب از روس است . (از حدود العالم ص 189) :
بروم اندرون شاه بد فیلقوس
یکی بود با رای او شاه روس .

فردوسی .


ز چین و ماچین تاروس و تا در سقلاب
همه ولایت خانست و زیر طاعت خان .

فرخی .


خفچاق و روس رسمی ابخاز و روم ذمی
ذمی هزار فرقه رسمی هزار لشکر.

خاقانی .


فتح تو به جنگ لشکر روس
تاریخ شد آسمان قران را.

خاقانی .


چون ز سواد شابران سوی خزر سپه کشید
روس و الان نهند سر خدمت پای شاه را.

خاقانی .


ندانم که با داغ چندین عروس
چگونه کنم قصه ٔ روم و روس .

نظامی .


گفت کز جمله ٔ ولایت روس
بود شهری بنیکوی چو عروس .

نظامی .


بفرموده تا عبره ٔ روم و روس
نبشتند بر نام اسکندروس .

نظامی .


سلطان روم و روس بمنت دهد خراج
چیپال هند و سند بگردن کشدقلاد.

سعدی .


و رجوع به روسیه و روسیه ٔ شوروی و روسی شود.

روس . (ص ) هر فرد از قوم روس . روسی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روسی شود.


روس . [ رَ ] (ع اِ) انه لروس سوء؛ یعنی بد مرد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عیبی که در کراع (پایچه ٔ گاو و گوسفند) باشد. (از اقرب الموارد). عیب . (از المنجد). || در شاهنامه عبدالقادر بغدادی بمعنی فریاد آمده است . (از فرهنگ شاهنامه ).


روس . [ رَ ] (ع مص ) بسیار خوردن .(از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || خرامیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (برهان قاطع). رفتار بطور خرامان . (ناظم الاطباء). || گذر. (ناظم الاطباء). گذشتن . (برهان قاطع). سبقت گرفتن . (برهان قاطع). || برداشتن و بردن سیل خس و خاشاک را. (از اقرب الموارد). || نیکو گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


روس . [ رُوْ وَ ] (ع ص ) اسبی که سر اسبهای دیگر را چون با هم روند بگزد و یا بسر زند آنها را در وقت تقدم و پیشی خود. (ناظم الاطباء).


رؤس. [ رُ ئو ] ( ع اِ ) ج ِ رأس. رجوع به رأس شود.

روس. ( اِ ) مخفف روپاس پهلوی. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). روباه. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روباه شود.

روس. [ رَ ] ( ع اِ ) انه لروس سوء؛ یعنی بد مرد است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عیبی که در کراع ( پایچه گاو و گوسفند ) باشد. ( از اقرب الموارد ). عیب. ( از المنجد ). || در شاهنامه عبدالقادر بغدادی بمعنی فریاد آمده است. ( از فرهنگ شاهنامه ).

روس. [ رَ ] ( ع مص ) بسیار خوردن.( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || خرامیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( برهان قاطع ). رفتار بطور خرامان. ( ناظم الاطباء ). || گذر. ( ناظم الاطباء ). گذشتن. ( برهان قاطع ). سبقت گرفتن. ( برهان قاطع ). || برداشتن و بردن سیل خس و خاشاک را. ( از اقرب الموارد ). || نیکو گردانیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

روس. ( ع مص ) لغتی در رأس. جدا کردن و بریدن. ( از دزی ج 1 ص 569 ). || جدا کردن دانه ارزن یا دانه گیاهان دیگر. ( از دزی ج 1 ص 569 ).

روس. [ رُوْ وَ ] ( ع ص ) اسبی که سر اسبهای دیگر را چون با هم روند بگزد و یا بسر زند آنها را در وقت تقدم و پیشی خود. ( ناظم الاطباء ).

روس. ( ص ) هر فرد از قوم روس. روسی. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روسی شود.

روس. ( اِخ ) از پسران یافث بن نوح بود. ( از تاریخ گزیده چ لیدن ص 28 ). و رجوع به یافث شود.

روس. ( اِخ ) در استی اوریسگ ، در گیلکی اورس ، نام قوم ساکن روسیه. بخش اعظم ملت روسیه از لحاظ نژاد به دو دسته بزرگ تقسیم می شوند: خانواده هندواروپایی و خانواده ٔاورال وآلتایی . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). گروهی که بلاد آنها بسرحد صقالبه و ترک پیوسته است. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

روس. ( اِخ ) نام ملکی وسیع در اقلیم ششم و هفتم. ( غیاث اللغات ). ناحیتی است که مشرق وی کوه بجناک است و جنوب وی رود روتا است و مغرب وی صقلاب است و شمال وی ویرانی شمال است و این ناحیتی بزرگ است و مردمانی بدطبعاند و بدرگ و ناسازنده و شوخ روی و ستیزه کار و حرب کن و ایشان با همه کافران کز گرد ایشان است حرب کنند و بهتر آیند و پادشاه را روس خاقان خوانند و ناحیتی است نعمت وی بغایت بسیار است از هر چیزی که بباید و اندر گروهی از ایشان مروت است و طبیبان را بزرگ دارند و ده یک همه غنیمت ها و بازرگانیهای خویش هر سالی بسلطان دهند و اندر میانشان گروهی از صقلابیانند که ایشانرا خدمت کنند و از صد گز کرباس کمتر یا بیشتر یک شلوار دوزند و اندر پوشند همه بر سر زانو گرد کرده دارند و کلاههای پشمین بسر برنهاده دارند دم از پس قفافروهشته و مرده را با هرچه با خویشتن دارد از جامه و پیرایه بگور فرونهند و طعام و شراب با ایشان بگور نهند. ( حدود العالم چ دانشگاه ص 188 ). کویابه مستقر ملک است و شهر صلابه و ارتاب از روس است. ( از حدود العالم ص 189 ) :

فرهنگ عمید

قومی ساکن روسیه از نژاد اسلاو.

دانشنامه عمومی


دانشنامه آزاد فارسی

روس (Russian)
بزرگ ترین گروه قومی اسلاو، ساکن جمهوری فدراتیو روسیه با جمعیتی بیش از ۱۶۰میلیون نفر، که بالغ بر ۱۲۰میلیون نفر از آن ها در روسیه و بقیه عمدتاً در کشورهای میانۀ بالتیک سکونت دارند. زبان روسی، از دستۀ زبان های اسلاو شرقی و از گروه زبان های هندواروپایی است. خط روسی نسبتاً جدید است و آن را در میانۀ قرن ۹م دو برادر از مبلغان مسیحی یونانی به نام های سنت سیریل و سنت متودیوس، بر پایۀ خط یونانی ساختند. ادبیات روس نیز صرف نظر از وقایع نامه ها، سرودها و داستان های مذهبی، از میانۀ قرن ۱۸ و دورۀ پطر کبیر و با شاهزاده آنتیوخ کانتمیر، از اشراف مولداوی، آغاز و در کمتر از ۱۵۰ سال به یکی از غنی ترین گروه بندی های ادبیات جهان تبدیل شد. رئالیسم انتقادی، در بوتۀ ادبیات روسی پرورش یافت و از آن طریق به صورت یکی از بزرگ ترین مکاتب ادبی جهان درآمد. قدمت این قوم به عصر حجر و دست کم به دورۀ میان سنگی می رسد و نشانه هایی از حضور روس ها در حواشی شرقی و شمالی کوهستان کارپات، اراضی سمت راست رودخانۀ ویستول و اراضی میان رودخانه های دنیپر و دنیستر و سمت راست حوزۀ علیای رودخانۀ دن در قرون آغازین هزارۀ اول پ م، وجود دارد. قوم روس در قرون میانی، بر اثر یورش های اقوام بیابان گردی چون سکاها، و مهاجرت اجباری آن ها تا سرچشمه های دو رودخانۀ ولگا و دن، انتشار یافت. سکاها و سرمت ها و پس از آنان، هون ها و آوارها و خزرها چندین قرن بر روس ها حکومت کردند. در اواخر قرن ۸م، دسته هایی از وایکینگ های اسکاندیناوی، استپ های روسیه را گرفتند و بر روس ها چیره شدند. این مردم را، وارانگری، وارانگیان، یا وارگ ها می نامیدند. نخستین دولت روس را روریک وارانگیایی (حک: ۸۶۲ـ۸۸۰م) در نووگراد تأسیس کرد و به این ترتیب تاریخ روسیه آغاز شد. پیدایش این دولت با انتشار مسیحیت در روسیه همراه بود. سنت سیریل و سنت متودیوس در همین سال ها به تبلیغ مسیحیت در روسیه پرداختند. روس ها تا این زمان بت پرست بودند. بزرگ ترین خدای آنان، پرون نام داشت که خدای آتش و آذرخش بود و روس ها هر ساله گروهی را قربانی او می کردند. الگ فرزند روریک مقر دولت را به شهر کیِف انتقال داد. ولادیمیر اول ( ـ۱۰۱۵م)، پسر سویاتوسلاو و نوۀ قدیسه اولگا، سرانجام به مسیحیت بیزانسی پیوست و آن را به مذهب رسمی دولت و مردم روسیه تبدیل کرد و برای همین به ولادیمیر قدّیس موسوم شد. پس از یاروسلاو، فرزند ولادیمیر، قلمرو دولت کیف میان وارثان او تقسیم شد. این چندگانگی، صرف نظر از دورۀ ولادیمیر مونوماک، تا عصر مغولان دوام آورد و پس از آن تا اعتلای دوک نشین مسکو باقی ماند. روسیۀ قرون ۱۰ـ۱۱م گرفتار حملات اقوام چادرنشین آسیایی، مانند بجناک ها و قبچاق ها، بود. با هجوم مغولان، در نیمۀ اول قرن ۱۳م، بخش اعظم روسیه در این حملات ویران شد و صدها هزار تن از مردم روسیه به قتل رسیدند. روس ها بیش از دو قرن در خدمت مغولان باقی ماندند و لطمات بسیار سنگینی را تحمل کردند. سیطرۀ مغولان پس از ۱۵۰ سال روبه افول نهاد و دوک نشین مسکو رفته رفته محوری برای اتحاد دوبارۀ دولت روسیه شد.

پیشنهاد کاربران

روس/روش/روژ/روز
از صبح تا شام یک روز است

شایدواژه روس باواژه erosدرفارسی پهلوی یعنی سفیدهمریشه باشدروسهابه سفیدی زیادپوست شهره می باشند.

روس ، روسیه ، به معنای سرزمین های بالا می باشد که با کلمه راسان ، راس، به معنی بالا و سر هم ریشه می باشد.


کلمات دیگر: