مترادف ساقی : ایاغچی، چمانی، شرابدار، قدح پیما، سبوکش، نوشگر ، محبوب، معشوق، پیر، مراد، خدا
متضاد ساقی : میگسار، شرابخوار
برابر پارسی : پیاله گردان، چمانی، ساغرانداز
cupbearer
barmaid, barman, bartender
(تلفظ: sāqi) (عربی) آن که شراب در پیاله میریزد و به دیگری میدهد ؛ (در قدیم) (به مجاز) معشوق ؛ (در قدیم) در ادبیات عرفانی نمادِ ' خداوند ' یا پیر است .
ایاغچی، چمانی، شرابدار، قدحپیما، سبوکش، نوشگر ≠ میگسار، شرابخوار
۱. ایاغچی، چمانی، شرابدار، قدحپیما، سبوکش، نوشگر ≠ میگسار، شرابخوار
۲. محبوب، معشوق
۳. پیر، مراد
۴. خدا
ساقی . (اِخ ) (بالدیرزاده علی ) از شاعران عثمانی در قرن دهم هجری است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
ساقی . (اِخ ) (قراجه ...) از امرای سلجوقی در اواخر قرن پنجم بود. رجوع به تاریخ سلاجقه ٔ عماد کاتب ص 123 و کتاب النقض ص 515 شود.
(لطائف نامه ، ترجمه ٔ فخری امیری ص 162).
ساقی . (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بیرجند. دره ای هوایش معتدل ، آبش از قنات ، محصولش غله و عناب و میوه است ، 511 تن سکنه دارد که بزراعت میگذرانند و راه آن مالرو است . مزارع : آواز، اسپوچاه ،رومنج بالا، کلاته لز، مرغزار چهکند، رزی ، چهکند زیر،بقوز، کلاته ٔ اکبر، علی آباد، آویگان ، پدینگی ، قیسار،قیچگی ، کرمانی ، مهدباقر، تیدر، خونیک ساقی ، ماداد، سیاونج ، حسن آباد، ده آغل در، زنوک گربه ، تیرخی ، اسپوجزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
ساقی . (اِخ ) دهی است از دهستان کزاز پایین بخش سربند شهرستان اراک ، واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری آستانه ، و 6 هزارگزی راه مالرو عمومی کوهستانی و سردسیر. آبش از قنات ، و محصولش غله و میوه و انگور است ، و 649 تن سکنه دارد که به زراعت میگذرانند. از صنایع دستی محلی قالیبافی در آن معمول است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
ساقی . (اِخ ) ملقب به کمال الدین میرزا، شاه حسین اصفهانی متخلص به ساقی وزیر شاه اسماعیل صفوی است . وی در آغاز عمر در اصفهان به بنائی اشتغال داشت و چون اندک سوادی داشت به قابضی آن شهر رسید و مدتی وزیر داروغه ٔ آنجا و ملازم دورمش خان شاملو از امرای معروف و مقتدر آن عصر بود در زمستان سال 920 هَ . ق . هنگامی که شاه اسماعیل در تبریز اقامت داشت وی را بوزارت خویش برگزید و عنوان وکیل السلطنه و اعتمادالدوله بدوداد. و ظاهراً علت این انتخاب خدمات نمایانی بود که میرزا شاه حسین در جنگهای شاه با سلطان سلیم بظهور رسانیده بود وی در طول نه سال وزارت تمول سرشاری اندوخت . مؤلف تحفه ٔ سامی گوید: «کار او بجایی رسید که در یک روز هزارتومان بخشید و کم کسی را از وزراء این رتبه دست دهد». صاحب حبیب السیر گوید: «ولایت کاشان به سیورغال او معین شده بود» و یک بار پذیرایی باشکوهی از شاه اسماعیل بعمل آورد و پیشکشهای گران بتقدیم رسانید که تفصیل آن جمله در حبیب السیر آمده است . شاید سوابق زندگانی این مرد موجب آن بود که امرا و ارکان دولت و مقربان سلطنت قدرت وزارت او را بر نمیتافتند و مدام با وی بر سرستیزه بودند. سام میرزا گوید: «بسیار نازک مزاج و رعناوش سلوک مینمود و در خوش طبعی و ظرافت تقلد امیرعلیشیر میفرمود و نسبت بمقربان درگاه و امرای عالیجاه رعایت حرمت بجا نمی آورد بنابراین جمیع ارکان دولت ازو رنجیده درصدد انهدام بنای حیاتش برآمدند . در بهار سال 929 هَ . ق . بروز چهارشنبه 28 جمادی الاولی هنگامی که وزیر از بزم شاه اسماعیل در باغ بهشت تبریز به آهنگ منزل خویش بیرون آمد مهتر شاه قلی از مقربان شاه که جهت اخراجات رکابخانه ٔ همایون مبلغهای کلی تحویل داشت و از سخت گیریهای وزیر در آن امر دلتنگ بود در بیرون باغ خنجری بر شانه ٔ وی زد و به قورچیان گفت حکم همایون صدور یافته که این شخص را پاره پاره کنند و آنان نیز چنان کردند. فردای آن روز پیکر وزیر را بکمال بزرگ داشت بکربلا فرستاده و قورچیان را کیفر دادند و شاه قلی نیز که ابتدابه دیاربکر و بعد به شروان گریخته بود گرفتار شد و بقصاص رسید. خواجه جلال الدین محمد کججی که بعد از میرزا شاه حسین بر مسند او نشست در رثای او گفته است :
ای نور دو دیده ٔ جهان افروزم
رفتی تو و چون شب سیه شد روزم
گویا من و تو دو شمع بودیم بهم
کایام ترا بکشت و من میسوزم .
از اشعار ساقی است :
عاشقان هجر ترا مونس جان ساخته اند
وصل چون نیست میسر، به همان ساخته اند .
بعد از عمری که دید یکجا
با خویش بکام دل ترا من
از شرم فکنده سرتو درپیش
سوی تو ندیده از حیا من
از ما و تو یک کدام ناچار
بی مهر و وفاست یا تو یا من .
رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 549 و 595 تا 598 و فهرست آن و تحفه ٔ سامی ص 55 و 56 وآتشکده ٔ آذر چ زوار ص 181 و روز روشن ص 281 شود .
(از تحفه ٔ سامی ص 121).
رودکی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
قطران تبریزی .
قطران تبریزی .
ناصرخسرو.
مسعودسعد (دیوان ص 639).
ازرقی .
ازرقی .
ازرقی .
سنائی .
سنائی .
قوامی رازی .
انوری .
انوری .
انوری .
مجیر بیلقانی .
مجیر بیلقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی (خسرو و شیرین ).
نظامی (خسرو و شیرین ).
عطار.
عطار.
عطار.
نجم الدین رازی .
نجم الدین رازی .
سیف اسفرنگ .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
عراقی .
عراقی .
سعدی .
سعدی (طیبات ).
سعدی (طیبات ).
همام تبریزی .
خواجوی کرمانی .
خواجوی کرمانی .
خواجوی کرمانی .
امیرخسرودهلوی .
سلمان ساوجی .
اوحدی (جام جم ).
حافظ.
حافظ.
حافظ.
کمال خجندی .
کمال خجندی .
کمال خجندی .
شمس الدین محمد مغربی .
عصمت بخارایی .
وحشی بافقی .
نظیری نیشابوری .
وحید قزوینی .
بابا فغانی .
بابافغانی .
بابا فغانی .
هلالی استرآبادی .
هلالی استرآبادی .
هلالی استرآبادی .
کلیم کاشانی .
صائب تبریزی .
صائب تبریزی .
صائب تبریزی .
ساقی . (اِخ ) (ملک ...بگ ) از امیرزادگان خراسان در قرن نهم بود. امیر علیشیرنوایی ذکراو را در مجلس پنجم تذکره ٔ خود آورده است . وی پسر جعفر بخشی بیگ است . در اوان کودکی در شعر فارسی و ترکی استعدادی داشت و در سپاهیگری نیز از متعینین زمان و منظور نظر سلطان حسین بایقرا بود. لیکن بعدها بر آن منوال نماند. او راست :
قلاده ٔ سگ او کن زه گریبانم
که هر زمان نفتد چاک تا بدامانم .
رجوع به ترجمه ٔ مجالس النفائس و لطائف نامه ص 113 ولطائف نامه ٔ ترجمه ٔ حکیم شاه محمد قزوینی ص 285 شود.
###
۱. کسی که آب یا شراب به دیگری میدهد؛ آبدهنده.
۲. آن که در مجلس بادهگساری باده در ساغر بریزد و به دست بادهنوشان بدهد.
۳. (تصوف) مرشد و پیر کامل که به مریدان فیض برساند.
〈 ساقی کوثر: از القاب علیابن ابیطالب: ◻︎ گر تشنهٴ فیض حق به صدقی حافظ / سرچشمهٴ آن ز ساقی کوثر پرس (حافظ: ۱۱۰۲).