کلمه جو
صفحه اصلی

سالک


مترادف سالک : درویش، صوفی، عارف، رونده، رهرو، پیرو

فارسی به انگلیسی

wayfarer, wayfaring, aleppo boil, aleppo button, disciple

Aleppo boil, Aleppo button


wayfarer, disciple


wayfarer, wayfaring


فارسی به عربی

ثرثرة , میل

عربی به فارسی

گذرپذير , قابل قبول , قابل عبور


فرهنگ اسم ها

(تلفظ: sālek) (عربی) آن که راهی را طی کند ، رونده ، راه رو ؛ (در تصوف) آن که مراحل سلوک عرفانی را معمولاً با ارشاد پیری می‌گذراند .


اسم: سالک (پسر) (عربی) (تلفظ: sālek) (فارسی: سالِک) (انگلیسی: salek)
معنی: رونده، راه رو، آن که راهی را طی کند، ( در تصوف ) آن که مراحل سلوک عرفانی را معمولاً با ارشاد پیری می گذراند

مترادف و متضاد

رونده، رهرو


پیرو


۱. درویش، صوفی، عارف
۲. رونده، رهرو
۳. پیرو


devotee (اسم)
پارسا، طرفدار، هواخواه، سالک، زاهد، مجاهد، فداکار، فدایی، جانسپار، مرید

disciple (اسم)
موافق، طرفدار، پیرو، هواخواه، سالک، حواری، شاگرد، مرید

aleppo boil (اسم)
سالک

wayfarer (اسم)
سالک، مسافر پیاده، عابر، رهرو، رهنورد

mystic (اسم)
سالک، عارف، اهل سر، اهل تصوف، متصوف

traveler (اسم)
سالک، غریب، سیار، سایر، سیاح، مسافر، عابر، رهنورد، پی سپار رهنورد، پی سپار

صفت


درویش، صوفی، عارف


فرهنگ فارسی

۱ - راه رونده رونده . ۲ - سفر کننده مسافر . ۳ - سائر الی الله که متوسط بین مبدا و منتهی است مادام که در سیر است . کسی که بطریق سلوک بمرتبت و مقامی رسد که از اصل و حقیقت خود آگاه شود و بداند که او همین صورت و نقش نیست و اصل و حقیقت او مرتبت جام. الوهیت است که در مراتب تنزل متلبس بدین لباس گشته و بمقام فنائ فی الله و مرتبت ولایت وصول یابد . یا سالکان عرش . ۱ - فرشتگان ملائکه . ۲ - اهل سلوک .
مزرعه کوچکی است از دهستان خاورطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود

فرهنگ معین

(لِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - رونده ، مسافر. 2 - زاهد، عارف .


(لَ )(اِ. ) زخمی که در پوست بدن خاصه صورت پیدا می شود. گاه یک سال بهبودی آن طول می کشد ولی جای آن باقی می ماند.
(لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - رونده ، مسافر. ۲ - زاهد، عارف .

(لَ)(اِ.) زخمی که در پوست بدن خاصه صورت پیدا می شود. گاه یک سال بهبودی آن طول می کشد ولی جای آن باقی می ماند.


لغت نامه دهخدا

سالک . [ ل َ ] (اِ) جراحتی ساری که بر ظاهر بدن در پاره ای مملکتها پیدا آید و زمانی طویل بماند و پس از خوب شدن جای آن همیشه گود باشد. نوعی قرحه که در بعض آب و هواها یک نوبت هرکس بدان مبتلا میشود. زخم معروف و آن را ماهک گویند. رجوع به رساله ٔ احمد امامی چ تهران ص 355 شود.


سالک . [ ل ِ ] (اِخ ) از اهل آن ولایت (اصفهان ) است . سوای این شعر از او مسموع نشد:
جستجوی دگری داشت چو پرسیدم از او
منفعل گشت و بمن گفت ترا میجویم .

(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 182).



سالک . [ ل ِ ] (اِخ ) اسمش میر محمد اصلش از کاشان . سوای این رباعی شعری از او ملاحظه نشده است لهذا ثبت شد:
بی روی تو ای مردم کاشانه ٔ چشم
پرباده ٔ حسرتست پیمانه ٔ چشم
تو جای دگر گرفته ای خانه و من
بهر تو سفید کرده ام خانه ٔ چشم .

(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 250).



سالک . [ ل ِ ] (اِخ ) مدتی در عراق وفارس بود آخرالامر بهندوستان رفته و هم در آنجا سفر آخرت در پیش گرفت این شعر از او بنظر رسید ثبت شد:
جواب نامه ٔ من غیر ناامیدی نیست
ز دست سودن بال کبوترم پیداست
دوستان در بوستان چون عزم گل چیدن کنند
اوّل از یاران دورافتاده یاد از من کنند.

(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 267).



سالک . [ ل ِ ] (اِخ ) مزرعه کوچکی است از دهستان خاور طوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود و28 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


سالک .[ ل ِ ] (ع ص ، اِ) مسافر و راه رونده . (ناظم الاطباء).راه رونده . (غیاث ). رونده . (اقرب الموارد). || (اصطلاح تصوف ) به اصطلاح صوفیه طالب تقرب حق تعالی که عقل معاش هم داشته باشد. و سالک دو طریق اند؛ سالک هالک و دوم سالک واصل و اما سالک هالک آن را گویند که در ابتدای حال مقید مجاز شود و از حقیقت بازماند و مطلوب و مقصود همان چیز داند. چنانکه گفته اند:
«هر چه در دنیا خیالت آن بود
تا ابد راه وصالت آن بود»
من رضی بمقام حجت عن امامه ، در باب او راست آید. سالک واصل آن را گویند که در آغاز سلوک محکوم بحقیقتی شده باشد و برنده ٔ لااله الا اﷲ، جمله بتان مجازی را از صحن سینه پاک سازد چنانکه اثر غیرنماند و از قید اطلاق هر دو از عدم بشهود آید و فانی در توحیدمطلق شود و بی نام و نشان گردد:
تو مباش اصلاً کمال این است و بس
تو ز توگم شو وصال این است و بس .

(آنندراج ) (غیاث ).


سالک در راه خدا سیر کند تا بمقصود رسد. هر گاه کسی راحق سبحانه جذبه ٔ خویش روزی کند او دل به حضرت خدای آرد و همه را بیکبارگی گذارد و به مرتبه ٔ عشق رسد، پس اگر در همین مرتبه ماند او را مجذوب گویند و اگر باز آید و از خود باخبر شود و سلوک کند و راه خدای گیرد مجذوب سالک گویند و اگر اول سلوک کند و آن را تمام کند و آنگاه وی را جذبه ٔ حق رسد وی را سالک مجذوب گویند. و اگر سلوک تمام کند و جذبه ٔ حق به وی رسد سالک گویند... رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ص 686 شود.شیخ محمد لاهیجی در شرح گلشن راز در فصل «فی المسافرالی اﷲ و السالک » گوید: مسافر و سالک کسی را مینامند که او بطریق سلوک و روش و مرتبه بمقامی برسد که ازاصل و حقیقت خود آگاه و باخبر شود و بداند که او همین نقش و صورت که می یابد نبوده است و اصل و حقیقت اومرتبه ٔ جامعه الوهیت است که در مراتب تنزل ملبس بدین لباس گشته و ظاهر به این صورت شده است و اولیت عین آخر گشته و باطن عین ظاهر نموده . شعر:
من آفتاب وحدتم تابان به انسان آمده
من اسم نور اعظمم پیش از تن و جان آمده
هم نور جسمانی منم هم گوهر کانی منم
هم بحر عمانی منم در قطره پنهان آمده
هم نور و هم پرتو منم ، هم سایه هم پی رو منم
هم راه و هم رهرو منم هم پیرره دان آمده .
چون اطلاع بر حقیقت حال وقتی میسر میتواند شد که اصل انسانی که حقیقت مطلقه است از قید یقین معرا و مبرا گردد. و فرمود که :
مسافر آن بود کو بگذرد زود
ز خود صافی شود چون بگذرد دود.
یعنی مسافر و سالک آن است که که از منازل شهوات طبیعی و مشتهیات نفسانی و لذات و مألوفات جسمانی عبور مینماید و از لباس صفت بشری منخلع گردد و از ظلمت تعین خودی که حجاب نور اصل و حقیقت او بود صافی گردد و پرده ٔ پندار خود از روی حقیقت براندازد... رجوع به شرح گلشن راز چ کتابخانه ٔ محمودی ص 240 شود. سالک در اصطلاح متصوفین کسی را گویند که تن را به اجرای وظایف و تکالیف شرعیه بسپرد و نفس را از اماریت به مأموریت و اطاعت منتقل دارد و بتزکیه ٔ نفس و قناعت و تواضع و حلم و عفو و احسان و تازه رویی و فکاهت و تألف متخلق باشد. محمدبن محمود آملی در علم تصرف درکتاب نفایس الفنون گوید: سلوک استعمال جارحه زبان است و بعد از قول شهادتین و قیام بعبادات بدنی و وظائف شرعی و آداب سالک از جمله بیست و دو ادب یاد کرده شود. ادب اول آن است که حق تعالی را در سؤال رحمت ومغفرت و عدم تعذیب و معصیت خطاب به امر و نهی اقدام نماید. دوم اصغاء کلام الهی کند که هر گاه بر زبان او یا بزبان غیر جاری گردد که آن را از متکلم حقیقی سماع کند و زبان را در میان واسطه داند. سیم آنکه نفس خود را در ظهور آثار نعمت الهی مختفی سازد. چهارم آنکه اگر بر سری از اسرار ربوبیت وقوف یابد و محل امانت و مستودع اسرار شود افشاء آن بهیچ وجه جایز نشمرد. پنجم اوقات سؤال و دعا و سکوت و صوت را رعایت کند. ششم حق تعالی را بر جمع احوال خود واقف و مطلع بیند. هفتم در خواطر خود مجال ندهد که هیچ آفریده را ازآن کمال منزلت و علو مرتبتی که او را بود ممکن باشد. هشتم در متابعت سنت او غایت جهد مبذول دارد و آمال جایز نشمرد. نهم هر که بدو نسبت دارد بصورت یا بمعنی همه را از برای محبت او دوست دارد. دهم اعتقاد بشیخ . یازدهم ملازمت صحبت شیخ . دوازدهم تسلیم تصرفات او گردد و بهرچه فرماید منقاد و راضی گردد. سیزدهم بکلی سلب اختیار خود کند. چهاردهم در کشف واقعات با علم شیخ رجوع کند. پانزدهم زبان شیخ را واسطه ٔ کلام حق داند. شانزدهم در صحبت شیخ آواز بلند نکند. هفدهم نفس خود را از تبسط منع کند. هیجدهم چون خواهد با شیخ ازمهمات سخن گوید، نخست معلوم کند تا فراغت سماع کلام او دارد یا نه . نوزدهم حد مرتبه ٔ خود نگاهدارد. بیستم هر حال را که شیخ پنهان دارد افشای آن نکند. بیست و یکم هر چه از شیخ نقل کند بقدر فهم مستمع کند. (نفایس الفنون . علم تصرف ). هو الذی مشی علی المقامات بحاله لا بعلمه و تصوره فکان العلم الحاصل له عیناً یأبی من ورد الشبهه المضله له . (تعریفات ). رجوع به تاریخ تصوف دکتر غنی ص 647 و رجوع به نفحات الانس جامی چ توحیدی از ص 107 ببعد شود :
سالکان را که چو دریا همه سرمستانند
چون صدف غرقه ٔ عطشان بخراسان یابم .

خاقانی .


سالکان خدمت تو زیرعرش
رهنمایانند بر روح الامین .

خاقانی .


سالکان راست ره بادیه دهلیز خطر
لیکن ایوان امان کعبه ٔ علیا بینند.

خاقانی .


عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق .

سعدی (بوستان ).


چنانکه سالکان طریقت گفته اند. (گلستان ).
اگر سالکی محرم راز گشت
نبندند بر وی در بازگشت .

سعدی (گلستان ).


صورتش بر خاک و جان در لامکان
لامکانی فوق وهم سالکان .

مولوی .


سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید.

حافظ.



سالک.[ ل ِ ] ( ع ص ، اِ ) مسافر و راه رونده. ( ناظم الاطباء ).راه رونده. ( غیاث ). رونده. ( اقرب الموارد ). || ( اصطلاح تصوف ) به اصطلاح صوفیه طالب تقرب حق تعالی که عقل معاش هم داشته باشد. و سالک دو طریق اند؛ سالک هالک و دوم سالک واصل و اما سالک هالک آن را گویند که در ابتدای حال مقید مجاز شود و از حقیقت بازماند و مطلوب و مقصود همان چیز داند. چنانکه گفته اند:
«هر چه در دنیا خیالت آن بود
تا ابد راه وصالت آن بود»
من رضی بمقام حجت عن امامه ، در باب او راست آید. سالک واصل آن را گویند که در آغاز سلوک محکوم بحقیقتی شده باشد و برنده لااله الا اﷲ، جمله بتان مجازی را از صحن سینه پاک سازد چنانکه اثر غیرنماند و از قید اطلاق هر دو از عدم بشهود آید و فانی در توحیدمطلق شود و بی نام و نشان گردد:
تو مباش اصلاً کمال این است و بس
تو ز توگم شو وصال این است و بس.
( آنندراج ) ( غیاث ).
سالک در راه خدا سیر کند تا بمقصود رسد. هر گاه کسی راحق سبحانه جذبه خویش روزی کند او دل به حضرت خدای آرد و همه را بیکبارگی گذارد و به مرتبه عشق رسد، پس اگر در همین مرتبه ماند او را مجذوب گویند و اگر باز آید و از خود باخبر شود و سلوک کند و راه خدای گیرد مجذوب سالک گویند و اگر اول سلوک کند و آن را تمام کند و آنگاه وی را جذبه حق رسد وی را سالک مجذوب گویند. و اگر سلوک تمام کند و جذبه حق به وی رسد سالک گویند... رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ص 686 شود.شیخ محمد لاهیجی در شرح گلشن راز در فصل «فی المسافرالی اﷲ و السالک » گوید: مسافر و سالک کسی را مینامند که او بطریق سلوک و روش و مرتبه بمقامی برسد که ازاصل و حقیقت خود آگاه و باخبر شود و بداند که او همین نقش و صورت که می یابد نبوده است و اصل و حقیقت اومرتبه جامعه الوهیت است که در مراتب تنزل ملبس بدین لباس گشته و ظاهر به این صورت شده است و اولیت عین آخر گشته و باطن عین ظاهر نموده. شعر:
من آفتاب وحدتم تابان به انسان آمده
من اسم نور اعظمم پیش از تن و جان آمده
هم نور جسمانی منم هم گوهر کانی منم
هم بحر عمانی منم در قطره پنهان آمده
هم نور و هم پرتو منم ، هم سایه هم پی رو منم
هم راه و هم رهرو منم هم پیرره دان آمده.
چون اطلاع بر حقیقت حال وقتی میسر میتواند شد که اصل انسانی که حقیقت مطلقه است از قید یقین معرا و مبرا گردد. و فرمود که :

فرهنگ عمید

زخمی مزمن که در پوست بدن انسان روی بینی و گونه‌ها پیدا می‌شود، سرایت آن به‌وسیلۀ پشۀ مخصوصی صورت می‌گیرد.


زخمی مزمن که در پوست بدن انسان روی بینی و گونه ها پیدا می شود، سرایت آن به وسیلۀ پشۀ مخصوصی صورت می گیرد.
۱. کسی که راهی در پیش گیرد و در آن راه برود، رونده.
۲. [قدیمی] پیرو.
۳. [قدیمی] پارسا، زاهد.
۴. (تصوف ) کسی که با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیروسلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می گویند، عارف.

۱. کسی که راهی در پیش گیرد و در آن راه برود؛ رونده.
۲. [قدیمی] پیرو.
۳. [قدیمی] پارسا؛ زاهد.
۴. (تصوف) کسی که با ارشاد مرشد و پیرو در راه خدا سیر کند و مراحل تهذیب نفس و مراتب سیروسلوک را بپیماید. سالکان را اهل سلوک و اهل طریقت نیز می‌گویند؛ عارف.


دانشنامه عمومی

سالک می تواند به موارد زیر اشاره کند:
سالِک به معنی کسی که در مسیر سلوک است
سالک (بیماری) یک بیماری پوستی
جوناس سالک، پزشک آمریکایی
خانه سالک مربوط به اواخر دورهٔ قاجار
مجید سالک محمودی از مخوف ترین قاتلان زنجیره ایِ ایران

دانشنامه آزاد فارسی

سالِک
در اصطلاح عام، کسی که قدم در وادی معرفت نهد و دستِ ارادت به شیخی دهد. در اصطلاحِ عرفان، کسی که از سویی، بعضی از مقامات را طی کرده، و از سویی دیگر، هنوز به مقام معرفت نرسیده است. در این اصطلاح، تنها داشتن آگاهیِ علمی نسبت به مقامات، موجب نمی شود که به کسی سالک گفته شود، بلکه سیرِ عملی باعث اطلاق لفظ سالک می شود. در اصطلاح خاص تر نیز، سالک کسی است که از حقیقت خود ـ به نحو مطلق، یا در میان منازل و مقامات ـ آگاهی یافته باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قِدَداً: گوناگون و متفاوت(جمع قده است ، که از مصدر قد و به معنای قطعه است ، ودر عبارت "طَرَائِقَ قِدَداً " اگر طرائق را به وصف قدد توصیف کرد ، به این مناسبت بود که هر یک از آن طریقهها مقطوع از طریقه دیگر است ، و سالک خود را به هدفی غیر هدف دیگری میرساند )
معنی قَصْدُ: راهی که رهرواش را به هدف می رساند(قصد به معنای استقامت راه است ، یعنی راه آنطور مستقیم باشد که در رساندن سالک خود به هدف ، قیوم و مسلط باشد ، و ظاهرا این کلمه که مصدر است در عبارت "عَلَی ﭐللَّهِ قَصْدُ ﭐلسَّبِیلِ " به معنای اسم فاعل است ، و اضافه شدن...
ریشه کلمه:
سئل (۱۲۸ بار)
ک (۱۴۷۸ بار)

گویش اصفهانی

تکیه ای: sâlak
طاری: sâlak
طامه ای: sâlak
طرقی: sâlak
کشه ای: sâlak
نطنزی: sâlak


جدول کلمات

رهرو

پیشنهاد کاربران

راهرو

درویش، صوفی، عارف، رونده، رهرو، پیرو

یا حق
فانی در عشق لایتناهی معشوق

فقیر _ بی چیز

عابد. . . پیرو. . . . . رهرو. . . .

یکی از شاهزادگان اعراب در دوران اسکندر

سالک/لیشمانیاز ( در افغانستان سالدانه یا دانه سال ) . بیماری پوستی مشترک بین انسان و حیوان از جمله جوندگان است که از طریق نیش پشه آلوده به انگل بنام پشه خاکی به هنگام تغذیه خون بیمار به انسان سالم منتقل می شود.
علائم سالک :
زخم های متعدد یا بعلت گزش یا در بیشتر موارد بعلت خاراندن زخم و انتقال انگل به قسمت های سالم پوست بروز می کند. زخم های سالک به شکل های متفاوت ، از جمله شکل خشک ( نوع شهری ) و شکل مرطوب ( نوع روستایی ) بروز می کند.
در تمام شکلهای زخم ، پس از ورود انگل به درون پوست از طریق نیش پشه خاکی ، ا بتدا برآمدگی کوچک و قرمز رنگی ظاهر می شود. در نوع خشک ، زخم مرطوب ایجاد نمی شود . اما در شکل مرطوب ، وسط ضایعه زخم شده و حاشیه پیشرفت می کند. زخم به شکل دهانه کوه آتشفشان است .
زخم های مرطوب بین شش تا نه ماه و زخم های خشک حدود یک سال دوام دارند به این معنی که زخم سالک کمتر از یکسال دوام یافته، پس از آن بهبود می یابد و جای آن به صورت جوش گاه فرو رفته و پایدار برای تمام عمر باقی می ماند که ممکن است اگر زخم در صورت فرد باشد به زیبایی فرد لطمه وارد کند.
اهمیت بیماری :تعداد افراد آلوده در دنیا دوازده میلیون نفر تخمین زده می شود. و ۳۵۰ میلیون نفر در مناطقی زندگی می کنند که احتمال ابتلاء به بیماری وجود دارد. ۳ میلیون نفر از اشکال مختلف بیماری رنج می برند. تعداد موارد جدید در هر سال ۵/۱ میلیون نفر می باشد ایران جز کشورهایی است که سالک در آن بومی است و در اکثر مناطق کشور بیماری سالک یافت می شود. کانون های سالک در ایران عبارتند از :
1 - در نوع سالک جلدی شهری عمدتاً عبارتند از تهران ، مشهد ، شیراز ، نیشابور و کرمان
2 – در نوع سالک روستایی عبارتند از : نقاطی از استان اصفهان جنوب استان فارس ، خراسان ، مازندران ، خوزستان ، ایلام ، بوشهر و هرمزگان
بیماری در کشور اکثراً از نوع روستایی بوده و بالاترین میزان شیوع بیماری در اواسط پائیز تا اواسط زمستان می باشد .
عامل سالک :
عامل سالک یک انگل بنام لیشمانیا است که درون سلول های بیگانه خوار پوست تکثیر می یابد. این انگل در پوست انسان ، سگ و جوندگان آلوده وجود دارد پس از خون خواری پشه خاکی از زخم های سالک این انگل در بدن پشه خاکی تکثیر یافته و پس از خون خواری مجدد پشه خاکی ، به پوست فرد سالم راه می یابد و آنها را مبتلا می کند.
ناقل سالک :
ناقل سالک پشه خاکی است. پشه خاکی در اندازه دو تا سه میلی متری ، موقع نشستن ، بال های خود را به شکل عدد 7 نگه می دارد و بصورت جهشی پرواز می کند. پشه خاکی ها از سطح پوست خون خواری می کنند. در زمان خون خواری از زخم سالک انگل را می خورند و پس از یک هفته از طریق نیش ، و خون خواری ، آن را به فرد سالم انتقال می دهند.
مخزن سالک :
درشکل مرطوب ( نوع روستایی ) برخی جوندگان وحشی مانند موش های صحرایی و در شکل خشک ( نوع شهری ) انسان ، سگ و گاهی شغال و روباه نقش مخزن را ایفا می کنند.
محل زندگی پشه خاکی :
پشه خاکی فقط هنگام غروب و ساعت های اولیه شب ، خون خواری و تغذیه می کند. این حشره در طول روز در پناهگاههای گرم ، تاریک و مرطوب ، نظیر شکافهای عمیق دیوارها ، اماکن متروکه و مخروبه ، اسطبل ها ، اطراف توده های زباله و کودهای حیوانی ، لانه جوندگان ، کنده درختان ، حاشیه جویبارها ، پشت لوازم ثابت منزل ( مانند کمد و قاب عکس ) استراحت و تخم ریزی می کند.
راه های انتقال
بطور کلی سالک بوسیله انواع پشه خاکی های آلوده به سه طریق زیر بوجود می آید:
۱ - انسان به انسان
۲ - حیوان به حیوان
۳ - حیوان به انسان و بالعکس
راههای دیگر انتقال ممکن است تماس جنسی، انتقال خون، مادرزادی از طریق جفت و یا آلودگی مخاط چشم و یا زخمهای باز با مواد آلوده مانند ترشح زخم یا مخاط بینی انسان و یا حیوان مبتلا به لیشمانیوز احشایی باشد. حیوانات گوشتخوار ممکن است با خوردن لاشه حیوان آلوده مبتلا شوند.
پیشگیری و کنترل بیماری سالک : از آنجا که سالک از طریق نیش پشه خاکی منتقل می شود یکی از مهمترین راههای پیشگیری، مبارزه با پشه و جلوگیری از ورود آن به محل زندگی است که در این راستا می توان اقدامات زیر را انجام داد:
• محافظت بدن در برابر نیش زدن پشه خاکی
• پوشاندن قسمت های باز بدن
• نصب توری فلزی با منافذ ریز به در و پنجره ها و خوابیدن در پشه بند
• استفاده از پمادها و مواد دور کننده حشرات به هنگام کار و خواب
• محافظت از زخم سالک و پوشاندن آن با گاز استریل .
• مبارزه با جوندگان و سگ های ولگرد.
یکی دیگر از راههای پیشگیری از این بیماری رعایت بهداشت محیط و بهسازی محیط است در این راستا می توان اقدامات زیر را انجام داد .
1. رعایت بهداشت محیط
• گرد آوری و دفع بهداشتی و مستمر زباله با استفاده از سطل دردار
• گرد آوری فضولات حیوانی و جلوگیری از انباشته شدن آنها در محیط منزل یا نزدیک محل زندگی در روستا
2. بهسازی محیط :
• ترمیم شکاف ها و حفره های موجود در دیوارها و سایر قسمت های مناطق مسکونی انسان و دام
• تخریب و تسطیح اماکن مخروبه .
3 . دوری از محل زندگی پشه خاکی و مناطق آلوده به سالک ، به ویژه هنگام غروب و اوایل شب .
همچنین
سالَک یا لیشمانیوز پوستی ( نام های رایج در افغانستان: سال دانه یا دانه سال ) شایع ترین نوع بیماری پوستی لیشمانیاز است که بر اثر گزش جنس ماده نوعی پشه خاکی به انسان منتقل می شود. عامل این بیماری انگلی به نام لیشمانیا است. [۱]
سالک در کشورهای گرمسیری از جمله چین، سوریه، عربستان، عراق، ایران، فلسطین، قفقاز و جنوب شرقی روسیه، پاکستان، افغانستان و هند شایع است. [۲] سالانه ۱۹ هزار مورد ابتلا به سالک در ایران ثبت می شود که سه هزار مورد آن مربوط به استان فارس است. [۳]
انواع[ویرایش]
سالک یک بیماری پ . . .

در طریقت آن کَس که درد و درمان را می داند و غم و شادی را در تملک خود دارد و فقر و غنا را رمز گشایی کردستی، سالک است. او در چرخه خود جایگاهش والاست. لاکن او در ابتدای راه است چون درویش هیچ در هیچ است. او را نه غم ست و نه شادی، او را نه مقام ست و نه وقت، و نه حال. او دیگر نه جان است و نه دل. پس درویش فرای سالک است. چون هرچه سالک کشف می سازد درویش آنرا قبلا رها کرده بودستی.


کلمات دیگر: