کلمه جو
صفحه اصلی

بلا تار

دانشنامه عمومی

بلا تار (به مجاری: Tarr Béla) کارگردان و فیلم ساز مجارستانی است.
آشیانه خانوادگی (به مجاری: Családi tűzfészek) (۱۹۷۷)
بیگانه (به مجاری: Szabadgyalog) (۱۹۸۱)
مردم پیش ساخته (به مجاری: Panelkapcsolat) (۱۹۸۲)
سالنمای خزان (به مجاری: Őszi almanach) (۱۹۸۵)
نفرین (به مجاری: Kárhozat) (۱۹۸۸)
تانگوی شیطان (به مجاری: Sátántangó) (۱۹۹۴)
هارمونی های ورکمایستر (به مجاری: Werckmeister harmóniák) (۲۰۰۰)
مردی از لندن (به مجاری: A londoni férfi) (۲۰۰۷)
اسب تورین (به مجاری: A torinói ló) (۲۰۱۱)
بلا تار در شهر پچ مجارستان به دنیا آمد اما در بوداپست بزرگ شد. پدر و مادر او هر دو در تئاتر و صنعت فیلم سازی بودند. پدر او طراح صحنه بود و مادرش بیش از ۵۰ سال به عنوان سوفلور یا بپای نمایش (متن رسان) (به انگلیسی: prompter) در یک تئاتر کار می کرد. تار در ۱۰ سالگی توسط مادرش به یک آزمون پذیرش نقش که توسط تلویزیون ملی مجارستان برگزار شده بود، معرفی شد و در آن جا موفق به کسب نقش پسر قهرمان داستان در یک اقتباس تلویزیونی از داستان مرگ ایوان ایلیچ اثر تولستوی شد. پس از این نقش، تار به جز ایفای یک نقش کوچک در فیلم «فصل هیولاها» (۱۹۸۶) به کارگردانی میکلوش یانچو، نقشی را برای بازی به عهده نگرفت. به گفته خودش، در ابتدا او در پی تبدیل شدن به یک فیلسوف بود و فیلم سازی را به عنوان یک سرگرمی در نظر گرفته بود. اما پس از ساخت فیلم کوتاه ۸ میلی متری اش، دولت مجارستان اجازه ورود به دانشگاه را به تار نداد و او به جای آن تصمیم گرفت که به فیلم سازی بپردازد.
شروع کار تار در فیلم سازی، ساختن فیلم های آماتور در ۱۶ سالگی بود. سپس به عنوان سرایدار به کار در خانه ملی فرهنگ و سرگرمی پرداخت. بیشتر کارهای آماتور او مستندهایی بودند دربارهٔ زندگی کارگران و مردم فقیر در مناطق شهری مجارستان. کارهای آماتور بلا تار مورد توجه استودیو بلا بالاژ (نام گذاری شده به افتخار بلا بالاژ نظریه پرداز سینمای مجارستان) قرار گرفت. این مؤسسه به بلا تار کمک کرد تا نخستین اثر بلند خود با نام «آشیانه خانوادگی» (به مجاری: Családi tűzfészek) را در ۲۲ سالگی جلوی دوربین ببرد. تار این فیلم را بدون هیچ بودجه ای و با بازیگران غیرحرفه ای طی ۶ روز در لوکیشن های اصلی جلوی دوربین برد. بازیگران بی هیچ دست مزدی و تنها به خاطر دوستی با تار در این فیلم بازی کردند. فیلم به «مدرسه بوداپست» و «مستندساز» سبک های رایج آن زمان در استودیو بلا بالاژ وفادار بود. سبکی که مبتنی بر حفظ رئالیسم اجتماعی مطلق بر روی صفحه نمایش بود. به عقیده منتقدان نیز این فیلم یک اثر واقع گرایی سوسیالیستی بود که از آثار جان کاساویتس تأثیر گرفته بود. هر چند که تار هرگونه آشنایی با فیلم های جان کاساویتس پیش از فیلم برداری «آشیانه خانوادگی» را تکذیب کرد. این فیلم در سال ۱۹۷۹ انتشار یافت و در همین سال جایزه بزرگ جشنواره فیلم مانهایم را از آن خود کرد.
پس از اتمام آشیانه خانوادگی تار تحصیلات خود را در مدرسه هنرهای نمایشی و سینمایی مجارستان آغاز کرد. در سال ۱۹۸۱ بیگانه (به مجاری: Szabadgyalog) و در سال بعد از آن مردم پیش ساخته (به مجاری: Panelkapcsolat) را کارگردانی کرد که در ادامه کار پیشین او به همراه تغییرات کوچکی در سبک بود. در فیلم آخر، تار برای نخستین بار از بازیگران حرفه ای در نقش های اصلی استفاده کرد.

نقل قول ها

بلا تار (به مجاری: Tarr Béla) کارگردان و فیلم ساز مجارستانی است.
• «وقتی که می خواستم فیلسوف شوم، ۱۶ سال داشتم و وقتی خواستم به دانشگاه بروم، ۲۰ ساله بودم و آنها به دلایل سیاسی جلوی من را گرفتند، چون یک فیلم ۸ میلیمتری دربارهٔ یک گروه از کارگرانِ کولی در مجارستان ساخته بودیم که به رئیس حزب کمونیست نامه می فرستند و می گویند «خواهش می کنیم، می خواهیم از این کشور خلاص شویم. می خواهیم به اتریش برویم چون که دیگر نمی توانیم اینجا زندگی کنیم. ما هیچ شغلی نداریم، غذا نداریم، هیچی نداریم.» و این شبیه به نامه ای بود که یک موژیک روس برای تزار می فرستد… من این فیلم را وقتی ۱۶ سالم بود دربارهٔ آنها ساختم و بعد درخواست دادم.» -> مصاحبه
• «من می خواستم فلسفه بخوانم و آنها بلافاصله گفتند «نه چون کاری که تو می کنی غیرقابل قبول هستش». دقیقاً دلیل سیاسی داشت و بعدش فیلم کوتاه دیگری را شروع کردم دربارهٔ خانواده یک کارگر که در خانه ای غیرقانونی زندگی می کردند و پلیس آن خانواده را از آنجا بسیار وحشیانه و خشن با خشونت بیرون می کند، و می خواستم آن را با دوربین ۸ میلیمتری فیلمبرداری کنم که نتوانستم چون پلیس من را به زندان انداخت. بعد از اون از استودیوی بلا بالاش که استودیوی سینمایی مستقلی در مجارستان بود، درخواست پول کردم. گروهی از فیلمسازهای جوان بود و آن موقع مقداری فیلم برای کارهای تجربی داشتند. برای شان توضیح دادم که مایلم فیلمی دربارهٔ این خانواده بسازم، خانواده یک کارگر که در خانه ای غیرقانونی زندگی می کنند و دست آخر گفتند «بسیار خب، کمی پول به تو می دهیم و می توانی دو روز فیلمبرداری کنی و بعد فیلم را تماشا می کنیم و اگر آن را دوست داشتیم، بهت پول بیشتری می دهیم تا آن را تمام کنی، کلِ فیلم را.» این نخستین فیلم من بود؛ و بعدش دیگر به دانشگاه برنگشتم و دیگر هم درخواست ندادم، دغدغه فلسفه نداشتم. فیلسوف نیستم و نمی خواهم در فیلم هایم هم فیلسوف باشم.» -> مصاحبه
• «سال ۸۵ بود که می خواستیم «تانگوی شیطان» را بسازیم، ولی نتوانستیم چون مشکلات سیاسی وجود داشت، ما استودیویی داشتیم که بعضی فیلمسازها با همدیگر آنجا کار می کردند و خیلی مستقل بود - ولی دولت مجارستان آنجا را بست. اواخر سال ۸۵ بود؛ و بعدش دیگر شانسی برای کار در مجارستان نداشتیم. پس نمی توانستیم روی «تانگوی شیطان» کار کنیم ولی یک استودیوی تبلیغاتی کوچک پیدا کردیم که به تازگی چند آگهی بازرگانی ساخته بود. به آنها گفتیم مایلیم یک فیلم کوچک، نه به بلندی «تانگوی شیطان» بسازیم. به نویسنده مان زنگ زدیم و گفتیم «فعلاً تانگوی شیطان از دست رفته، نمی توانیم روی آن کار کنیم ولی ایده دیگری داریم، دربارهٔ دختری که در یک نوشگاه کار می کند و اتفاق های ناجوری پیش می آید - لطفاً بیا و دوباره با ما همکاری کن، ولی نه روی داستانی از خودت، روی ایده ما.» و این تبدیل شد به فیلم «نفرین»، که در استودیوی تبلیغاتی کوچکی انجامش دادیم و موفقیت بزرگی شد. بعد مجارستان را به قصد برلین ترک کردیم، در آلمان غربی زندگی می کردیم تا اینکه دیوار برلین فروریخت. شخصی از ما دعوت کرد که به مجارستان بازگردیم و گفتیم «بسیار خب، به مجارستان برمی گردیم اگر دولت جدید مجارستان پول بدهدتا «تانگوی شیطان» را بسازیم و ۱۰ سال بعد از آنکه به آن فکر کرده بودیم، بالاخره انجامش دادیم.» -> مصاحبه
• «من همیشه مشغول ساخت فیلم های اجتماعی هستم. حساسیتی اجتماعی دارم. در همه فیلم هایم مردمان بیچاره، زشت، غمگین و نفرین شده ای را می بینید.»، ۲۰۰۷ -> مصاحبه
• «وقتی نخستین فیلمم «آشیانه خانوادگی» را ساختم، ۲۲ سال داشتم. بدجوری جوان و خشمگین بودم و واقعاً می خواستم کل دنیا را عوض کنم. پس در را نزدم، آن را شکستم. آنچه در تئاتر یا روی پرده می دیدید دروغ بود، دروغ و دروغ! و فقط می خواستم واقعیت حقیقی را نشان بدهم. این نخستین تجربه ام در سینما بود. بعداً، رفته رفته که فیلم هایم را ساختم، دریافتم که معضلات به این آسانی نیستند - نه فقط معضلات اجتماعی وجود دارد، بلکه مسائلی هستند که بیشتر هستی شناسانه اند و حالا بیشتر کیهانی؛ ولی لطفاً زندگی ام را دوشقه نکنید! (می خندد) نگویید که یک دوره اجتماعی وجود داشته و حالا دوره ای بیشتر اگزیستانسیالیستی است. نه، من همیشه از یک چیز حرف می زنم. اگر بخواهید می توانید بگویید یک فیلم یکسان است، ولی دارم به عمق می روم، به عمقی بیشتر و بیشتر. تفاوتش در این است. البته که سبکم هم تغییر می کند؛ ولی شما می خواهید که پس چیزها را ببینید. نمی توانید چیز یکسانی را به فرم مشابهی بگویید. فرم همیشه در حال تغییر است، ولی من همیشه، مثل فیلم اولم، به مردم بیچاره، جامعه انسانی و وضعیت بشری فکر می کنم.»، ۲۰۰۷ -> مصاحبه
• «نمی توانید مشکلات ساخت یک فیلم را از همدیگر جدا کنید. روند چیست؟ اول، یک داستان داریم - ولی در واقع ما به داستان اهمیتی نمی دهیم. من به فضای فیلم گوش می دهم. سعی می کنم بازیگرهای واقعاً خوبی پیدا کنم، یک لوکشین واقعاً مناسب و بهترین موسیقی؛ و بعد از این فیلمنامه را نهایی می کنم. یک وقفه مختصر و مفید برای دیگران. همین.»، ۲۰۰۷ -> مصاحبه
• «من حساسیتی دارم و باید بازیگرها را حس کنم، اینکه چطور چیزی را بیان می کنند، لمس می کنند، چطور می توانم با آنها کار کنم و مهم ترین مسئله اینکه آنها باید به من اعتماد کنند. چون مثل این است که بخواهند از پنجره بیرون بپرند و باید مطمئن باشند که من آن پایین و مراقب شان هستم. این مهم ترین چیز است: باید حس کنند و بدانند که می توانند به من اعتماد کنند و من هرگز به آنها خیانت نمی کنم.»، ۲۰۰۷ -> مصاحبه
• «یک فیلم ساده ترین چیز در جهان است. اگر شما یک نویسنده باشید و یک زیرسیگاری مثل اینکه الان جلوی من است داشته باشید، می توانید ۲۰ صفحه درباره اش بنویسید، با استفاده از استعاره و نمادها، می توانید چیزهای تئوریک زیادی بگویید، چرا که همه چیز به تخیل خواننده وابسته است؛ ولی من یک فیلمسازم؛ من فقط این زیرسیگاری ملموس و معین را دارم و سؤال اینجاست که من چطور می توانم زیرسیگاری را به شما نشان بدهم؛ بنابراین، من می توانم عواطف را از شما بسط بدهم، ولی این مسئله همیشه فیزیکی، ملموس، و واضح صورت می گیرد. من نمی توانم از هیچ استعاره ای یا نمادی استفاده کنم. آنچه من دارم صرفاً چند لنز است، که عینی هستند. من چیزهای واقعی را به شما می گویم و نشان می دهم.»، ۲۰۰۷ -> مصاحبه


کلمات دیگر: