کلمه جو
صفحه اصلی

سید موسی صدر

دانشنامه عمومی

سید موسی صدر (زادهٔ ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ در قم – ناپدید شده در ۱۰ شهریور ۱۳۵۷ در لیبی) روحانی عالم و مجتهد شیعه و مؤسس مجلس اعلای شیعیان لبنان بود. او از رهبران مذهبی و سیاسی لبنان نیز به شمار می رفت. صدر در میان برخی شیعیان به «امام موسی صدر» معروف است.
برای زندگی
نای و نی، به اهتمام و ترجمهٔ علی حجتی کرمانی، چاپ اول: ۱۳۸۳، چاپ دوم: ۱۳۹۱
ادیان در خدمت انسان
رهیافت های اقتصادی اسلام
روح تشریع در اسلام
انسان آسمان
حدیث سحرگاهان
سفر شهادت
او در ۹ شهریور ۱۳۵۷، طی سفری رسمی به لیبی به دعوت معمر قذافی، ناپدید شد. در حالی که بسیاری گزارش ها حاکی از قتل او در همان زمان توسط قذافی است، برخی گزارش ها حاکی از وجود او در زندان های لیبی بوده است. احمد رمضان یکی از نزدیکان معمر قذافی روز چهارشنبه ۱۳۹۰/۸/۱۸ طی مصاحبه ای با یک شبکه خبری در دبی باز گو کرد. وی معتقد است که سید موسی صدر در سفرش به لیبی در سال ۱۳۵۷ بعد از ملاقاتش با قذافی به دستور قذافی کشته شده است. آخرین خبر از وضعیت وی را وزیر اطلاعات قذافی در شهریورماه ۱۳۹۱ مبنی بر کشته شدن او بلافاصله پس از مشاجره اش با قذافی و دفن او در حومه پایتخت ارائه داد. البته خانوادهٔ صدر هرگز این ادعا را نپذیرفتند و همچنان به پیگیری حقوقی و قانونی خود ادامه می دهند.
در ماه های قبل از پیروز شدن انقلاب ۱۳۵۷ ایران، سید موسی صدر در کنار افرادی همچون: سید محمد باقر صدر، حسینعلی منتظری و چند تن دیگر، از برجسته ترین گزینه های مطرح احتمالی برای جانشینی سید روح الله خمینی پس از درگذشتش بود.
سید موسی صدر، در روز ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷، در محله چهارمردان شهر قم به دنیا آمد. پدر او سید صدرالدین صدر، جانشین شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود و مادرش صفیه طباطبایی قمی فرزند سید حسین طباطبایی قمی و خواهر سید حسن طباطبایی قمی بود.او درس های ابتدایی را در دبستان حیات قم گذراند و پس از آن وارد دبیرستان سنایی شهر قم شد و هم زمان با دورهٔ دبیرستان، به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم مشغول شد.

نقل قول ها

موسی صدر با لقب امام (۱۳۰۷ / ۱۹۲۸ - ناپدیدشده در: ۱۳۵۷ / ۱۹۷۸م)، فیلسوف ایرانی-لبنانی عراقی الاصل، و رهبر مذهبی شیعه.
• «آزادی، برخلاف آنچه می گویند، هرگز محدودشدنی و پایان یافتنی نیست. در حقیقت، آزادیِ کامل عینِ حق است. حقی است از جانب خدا و حدی بر آن نیست. آزادیِ حقیقی دقیقاً رهایی از عوامل فشار خارجی و عوامل فشار داخلی است. اگر بخواهیم آزادی را تعریف کنیم باید بگوییم که آزادی رهایی از دیگران و رهایی از نفْس است. اگر آزادی را این گونه تفسیر کنیم، دیگر معتقد به حد و مرز برای آزادی نخواهیم بود.»روزنامة ، ۳۱ مه ۱۹۶۶ -> الحیاة
• «باید به همه تأکید کنم من با هیچ کسی دشمنی ندارم و هیچ کینه و کدورتی هم از کسی بر دل ندارم. رقابتی هم با شخصی ندارم. به تعبیر دقیق تر من به سبب طبیعت فعالیت ها و التزامات و توانایی هایم، که امانت خداوند هستند، نمی توانم تعهدات و توانایی هایم را در راه احساسات شخصی به کار گیرم، حتی اگر این احساسات در درون خود من باشد.»• «اگر این لباس مانع فعالیت مبارزاتی من برای دفاع از وطن شود، به سرعت آن را از تن درمی آورم.»• «من از کسی ترس ندارم. اما از خداوند بسیار می ترسم. همچنین از کوتاهی در وظیفه ام هراسانم.»• «من بسیار گریه می کنم. گریه برای من امر غریبی نیست.»• «گاهی اصلاً نمی کشم و گاهی زیاد می کشم، اما به هر حال کشیدن قلیان را دوست دارم.»• «کاش می توانستم همهٔ محرومان را نجات دهم.»• «بدون شک جمال عبدالناصر، با اینکه تنها یک بار او را دیده ام.»• «روزه به انسان روزه دار سه ویژگی می بخشد: فهم بیشتر و احساس بیشتر و صبر بیشتر. این عناصر سه گانه در حقیقت وسایلی است تا آدمی برای آیندهٔ خویش و تعیین سرنوشت خود تصمیم بگیرد. پس انسانی که روزه می گیرد، در نتیجه روزهٔ خود بینشی روشن تر دارد و دردهای جامعه را بیشتر حس می کند و صبر او برای ادامهٔ راه افزون تر می شود. پس این انسان، کسی است که می تواند تصمیم بگیرد و راهی برای آیندهٔ خویش ترسیم کند و سرنوشت خویش را از خلال این تصمیم مشخص کند.»• «من هم مانند هر کسی می دانم که اسرائیل دشمن عرب، مسلمانان، مسیحیان و انسانیت و سرانجام دشمن خداوند سبحان است. فکر نمی کنم در طول تاریخ انسانی بتواند موضعی روشن تر از موضعی که باید در برابر اسرائیل بگیرد، داشته باشد. چه بسا کسانی که شهادت در راه خدا را آرزو می کنند، نمی توانند میدانی شریف تر از این میدان بیابند. از همین رو، من در لبنان و در کرانهٔ باختری بر خود لازم می بینم که همهٔ آنچه دارم از جمله جان خود را برای مبارزه با اسرائیل به کار گیرم. این جنگ خدمت بزرگی حتی به یهودیان است، زیرا صهیونیسم و نظام نژادپرست آن یکی از مهم ترین خطرها برای آنان است و ضربات جبران ناپذیری به آنان وارد می کند.»• «حاکمیت ملّی، امنیت و ثبات لبنان، وظیفة پاسداری از انقلاب فلسطین، ایمان، همزیستی، یک پارچگی میان شهروندان یک کشور به رغم وجود فرقه های گوناگون، ضرورت برقراری عدالت اجتماعی و مساوات میان همة شهروندان، حفظ میهن از خطرهای وجود محرومیت های سیاسی و اجتماعی و معنوی، آگاهی از خطرهای ناشی از تبعیض میان گروه های مردمی، همهٔ این موارد، اصولی است که کشور بر پایهٔ آن ها استوار است و برخاسته از باور لبنانیان در طول تاریخ است.»• «همگان می دانند که ساختار جمعیت کنونی لبنان از لحاظ تمدنی برای جهان اهمیت بسیار دارد و نشانهٔ آزاداندیشی و تسامح مسلمانان و نماد گفت وگوی عربی- اروپایی است؛ از این رو، هیچ کس نسبت به لبنان و این ثروت بزرگ انسانی کوتاهی و بیاعتنایی نمی کند.»• «در لبنان سیاست به جای آنکه وسیله باشد هدف شده است؛ به طوری که افراد و گروه ها و رهبران با بهره جویی از آن زندگی می کنند. این خط مشی عامل همة حوادثی است که در برابر چشمان ما رخ می دهد و از حد انتظار و طاقت فراتر رفته است؛ به گونه ای که هر انسانی دردمندانه می پرسد: «آیا این همان لبنان است؟». سیاست در لبنان یعنی عامل محرومیت؛ یعنی روی برتافتن از حقایق؛ یعنی به تعویق انداختن چارهٔ کار و فراهم کردن زمینهٔ مناسب برای بحران ها؛ و متأسفانه هنوز بدون هیچ رحم و توجهی به بازیگری می پردازد و سازش می کند تا بی گناهانی دیگر قربانی شوند و مناطقی دیگر ویران گردد و زندگی عمومی از حرکت بایستد. مهم این است که بازیگری موفقیت آمیز باشد و معامله ها و سازش ها کارساز شود.»• «روزنامه نگار می تواند جامعه ای صالح بیافریند. چون آن گاه که مقاله ای منتشر می کند یا تحلیلی می نویسد یا تصویری را به چاپ می سپارد یا عنوانی را برجسته می کند یا به تفسیر رویدادی می پردازد، در حقیقت، در پیِ جهت دادن به فرد و جامعه است، و می تواند پدری راهنما و دلسوز و مخلص و هدایتگری فرزانه باشد، همچنان که می تواند خیانت کار یا گمراه کننده یا تحریفگرِ حقایق و اندیشه ها باشد.»• «پدیده مرگ و حیاتِ پس از آن عین تحول و پیشرفت و تکامل است. هیچ تحولی بدون مردن صورت نمی گیرد. تکامل حقیقی انسان تنها در پرتوِ گذر کردن از مرحله ای تحقق می یابد که در آن می زید. تبدیل سلول های بدن انسان به اندیشه و فکر تنها پس از مرگ شدنی است. مرگ راه کمال و مقدمه تحول و مایه جاودانگی و راه کشفِ حقیقت است.»• «لبنان همین است که دلش را به روی علم و تشکیلات و ارشاد دینی تمام فرقه های خود گشوده است. لبنانْ و ملت بزرگش پشت این پدیده قرار دارند، زیرا فضیلت در فضایی مناسب رشد می کند و می بالد و شمار علما و تولیداتشان در چنین کشوری فزونی می گیرد.»• «ایمان به خدایی که از وصف و تعریف فراتر است و تلاش برای کسب خشنودی بی نهایت او، آرزوهای بلند ناگسستنی ای در انسان پدیدمی آورد و او را به جنبشی وامی دارد که تا آخرین لحظه زندگی اش و در خدمت به خلق خدا و به هدف طلب رضایت او ادامه می یابد.»• «وجود اسرائیل در منطقه و اهدافی که تعقیب می کند، خطر بسیار بزرگی برای ماست؛ برای شمال و جنوب ما، برای سرزمین و ملت ما، برای ارزش ها و فرهنگ ما، برای اقتصاد و سیاست ما. اسرائیل هم امروز برای ما ایجاد خطر کرده و هم در آینده ایجاد خطر خواهد کرد. این خطر سرتاسر منطقه و تاریخ و جغرافیا و مردم لبنان را تهدید می کند. این اصول نیازی به اثبات ندارند، مگر برای کسی که از ماهیت اسرائیل بی اطلاع است، یا خود را به نادانی می زند.»• «هر امت و ملتی پابرجا می ماند، نه به سبب پابرجایی افراد و اشخاص بلکه به سبب اهداف و رسالت آن پابرجا می مانند. هر امتی حتی اگر برخی از افرادش از میان بروند و هزارها و ده ها هزار نفر از اعضای آن کشته شوند، باز هم پابرجا می ماند. سِرّ قوت و ضعف در هر امتی همین جاست.»• «ما زنان را درگیر فعالیت های اجتماعی می کنیم تا آرام آرام در مسیر حرکت های مطلوب اجتماعی، متوجه حقایق دیگری در عالم شوند و دنیا را تنها در لباس نو خریدن و آرایش کردن و از این میهمانی به آن میهمانی رفتن نبیند، تا بفهمند در زندگی چیزهای دیگری هم هست.»• «از نظر اسلام، انسان ها همه خوب و بر فطرت پاک خلق شده ‏اند. چه بسا منافع شخصی و فساد محیط از بروز آثار این فطرت جلوگیری می کند و انسان مرتکب ظلم یا فساد می ‏شود؛ ولی، حتی در همان حالت، فطرت وی او را به صلاح دعوت می ‏کند. گاهی منافع مادیْ انسان را از تشخیص خوب و بد بازمی ‏دارد و حتی در داوری اشتباه می کند؛ ولی در مواردی که منافع مادی وجود نداشته باشد، حکم فطرت، کاملاً واضح، خودنمایی می کند. همین فطرت سبب پیروزی حق در جهان، سبب به وجود آمدن افکار عمومی و سبب ایجاد وجدان جهانی می گردد؛ و بالاخره، همین فطرت ضامن پیروزی پیغمبران در دعوت مردم به حق می شود.»• «فاطمه دانست راه فضیلت کجاست. او دریافت که فضیلت افراد بسته به تلاش و کوشش آنان است، نه در گروِ رابطه خویشاوندی با خاتم پیامبران.»• «ما در لبنان از ده ها سال پیش در این میهن زندگی می کنیم. همه یا برخی از ما هنوز احساس صادقانه هم وطن بودن را نچشیده ایم. بیشتر ما در همه کارهایمان فرقه گرا هستیم. معمولاً از مقامات رسمی مثل نماینده و وزیر و رئیس منافع شخصی خود را می خواهیم و از آنان می خواهیم که تنها مصالح خاص ما را مد نظر داشته باشند. من وجودِ ظالم و مظلوم را نفی نمی کنم، اما نمی خواهم مظلوم به ظالم و ظالم به مظلوم تبدیل شود.»• «دین، هر انسانی را صرف نظر از مذهب یا اندیشه یا اعتقادش، محترم می شمارد. اما اگر انسانی در نتیجه اعتقاداتِ زیان آور تبدیل به جرثومه ای شود که در زمین فساد و تباهی کند و جوامع را به انواع بیماری ها مبتلا سازد، در این صورت، دین ارج و حرمتی برای این موجود قایل نیست، همان طور که انسان نیز خود عضوی از بدنش را که به بیماری مسری و بدخیمی دچار شده، از بدن خود جدا می کند.»• «انسانی که با چهار ویژگی شناخته می شود خسران ندارد. این ویژگی ها عبارتند از ایمان و عمل صالح و سفارش به حق و به صبر.»• «انتقال پیامبر از مسجدالحرام به مسجدالاقصی به مثابه ارتباط و هماهنگی با حلقه تمدنی و دینی جهانی و نیز کامل شدن آن است… مسجدالاقصی رمزی برای جهانی بودن اسلامی است و خارج شدن آن از دست مسلمانان به معنای انزواء و عقب نشینی اسلامی است. به همین سبب این مسجد نقشی اساسی در اسلام دارد بلکه از ارکان اسلام است و هیچ انسان مسلمان و مؤمنی جایز نیست که لحظه ای ساکت بماند و برای بازگرداندن این مسجد مبارک و دور داشتن آن از یهودی شدن تلاش و کوششی نکند.».• «امّت زنده امّتی است که در راه کمال و تلاش خویش تنها به نمازها و عبادت ها اکتفا نمی کند و کار دفاع را برای دیگران فرونمی گذارد. این امت به عکس آن نیز عمل نمی کند. بدین معنا که خشونت را پیشه سازد و نمازها و رافت ها و عبادت ها را ترک کند. هر دو را با هم به کار می گیرد؛ در برابر زور تسلیم نمی شود و در برابر ضعیف نیز طغیان نمی کند و در هر حالتی با حق است.»• «با انفاق هم خود در ساختن جامعه مان و ارتقای سطح آن شرکت کرده ایم و هم افراد جدیدی را مشارکت داده ایم. چون سطح جامعه ارتقاء یابد. هر انسانی، چه انفاق کننده و چه گیرنده آن، بدون هیچ تفاوتی از آن بهره می برد.».• «تأمل و تعمق در قرآن کریم و مطالعه نو به نوی آن در برابر انسان مسلمان معانی بدیع و درستی قرار می دهد که با تفاسیر گذشته و آنچه از آن تفاسیر استنباط شده متفاوت است، و هیچ مانعی برای استناد و عمل به این معانی نو وجود ندارد، و هیچ تناقضی میان آنها و معانی پیشین مفسران نیست، زیرا که متکلم خداوند است و فهم همه این معانی از قرآن ممکن.».• «اگر در میدان جنگ تنها ابن زیاد و یزید و عمر بن سعد بودند، آیا امام حسین به آن شکل دردناک به شهادت می رسید؟ یقیناً نه. پس چگونه توانستند چنین جنایتی کنند؟ به فرمان فرمانده و اجرای مجریان و تأییدِ تأییدکنندگان و سکوت خاموشان. یعنی می توانیم بگوییم آن امت، همگی با قول و فعل و سکوت و خشنودی و فرمانبری خود بر کشتن امام حسین (ع) اجماع کردند. همگی در رقم زدن واقعهٔ کربلا توافق داشتند، جز اندکی از آنان.».• «اسلام در مرحله طرح ریزی در عین حال که به طور مطلق انسانی و ناظر به انسان است، آسمانی است. مرحلهٔ طرح ریزی تنها در صورتی کامل می شود که مرحلهٔ اجرا، سازگار و هماهنگ با آن باشد. اگر آموزه های آسمانی و پاک و مجرد و پارساگونه را به دست حاکمی منحرف و هواپرست و مصلحت محور و دربند شهوت ها بدهیم، چگونه آن ها را اجرا می کند؟ حکم پاکِ آسمانی را در چارچوب خصلت های زمینی و تمایلات شخصی و مادی خود اجرا می کند. اگر اسلام فطرت الهی است که خدا مردم را بر آن سرشته است و اگر اسلام مقوله ای انسانی است، پس چرا آسمانی بوده است؟ زیرا خاکی بودن سر منشأ میل و گرایش در انسان است و دنیا را بر عواطف و اندیشه ها و مفاهیم او حکم فرما می کند. انسان آسمانی یعنی انسان پاکی که منفعت فردی یا رابطهٔ خویشاوندی یا آیین و رسوم محلی یا مصالح خاص در او اثر نمی کند. این انسان بی اعتناء به دنیا، این انسان رها از تعلقات دنیوی، جلوهٔ انسانی بودن آسمان و انسان مدار بودن اسلام است.».• «قرآن به آیات تکوینی، برای اهداف تربیتی می پردازد و نه مقاصد علمی. قرآن کتاب هدایت و دین و تربیت است نه کتاب فیزیکی و شیمی و یا علم طبیعی. مقصود از آیات، دعوت انسان به تدبر و تأمل در هستی و پدیده ها و شگفتی های آن برای اهداف تربیتی و شناخت بیشتر خداوند و آثار این شناخت در زندگی است. از سوی دیگر، هدف از این آیات قرار دادن راه و روشی درست در برابر آدمی است که در پی علم و کشف حقایق هستی است؛ این راه هر حقیقتی را در جایگاه خود می نهد و بر این مبناست که این کشفیات کلماتی از کتاب یگانه خداوند یعنی کتاب هستی است. با این روش شناخت انسان از خداوند و تواضع او در برابر خدا افزایش می یابد و انسان دچار طغیان و غرور نمی شود.».• «آزادی برترین ساز وکار برای بسیج کردن همهٔ توانایی ها و ظرفیت های انسانی است. هیچ کس نمی تواند در جامعه محروم از آزادی خدمت کند، توانایی هایش را پویا و موهبت های الهی را بالنده سازد. آزادی بهترین روش برای به کار گرفتن امکانات بشری در راه خدمت به جامعه است. آزادی یعنی به رسمیت شناختن کرامت انسان و خوش گمانی به انسان و حال آنکه نبود آزادی یعنی بدگمانی به انسان و کاستن از کرامت او. کسی می تواند آزادی را محدود کند که به فطرت انسانی کافر باشد. فطرتی که قرآن می فرماید: «فِطرَتَ اللهِ الَتی فَطَرَ الناسَ عَلَیها»، فطرتی که پیامبر باطنی و درونی انسان است.».• «تنها عمل انسان است که تاریخ را می سازد، آن را تغییر می دهد، آن را به حرکت درمی آورد و به پیش می برد. عوامل خارجی در مسیر ساختن جوامع بشری تأثیر ندارند، بلکه فقط انسان است که با عمل نشئت گرفته از معرفت و شناخت یا برآمده از جهل و نادانی یا ناشی از اهمال و بی اعتنایی، فرصت میابد تا طریقی را برگزیند و گامی را بر گامی ترجیح دهد. واقعیت های اجتماعی همان خواهد بود که وی اختیار کرده است. تغییر و تحول تاریخی یا اصطلاحاً جبر تاریخی چیزی جز فعل و انفعال میان انسان و جهان نیست.».• «اگر در جغرافیای جهان، کشوری مانند لبنان با این ویژگی ها (ادیان، طوایف، احزاب و اندیشه های گوناگون) وجود نمی داشت، مصلحت شیعه ایجاب می کرد که چنین سرزمینی را تأسیس می کردیم.»• «اگر مصطفی چمران در یکی از دو جنوب به شهادت رسید، امام موسی صدر نیز به خاطرِ یکی از دو جنوب ربوده شده است.» «یادنامهٔ شهید دکتر مصطفی چمران» ص ۶۸ -> نبیه بری
• «امیدواریم تلاش ها برای مشخص شدن معّمای ربوده شدن وی هر چه سریع تر به نتیجه برسد. تجلیل از امام موسی صدر، تجلیل از یک روش و منش جریان ساز در جهان اسلام است.» ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۳، روزنامهٔ جام جم، -> محمد خاتمی
• «در طول تاریخ بشری شخصیت های بزرگی ظهور کردند که دارای فضایل و توانمندی های بسیاری بوده اند، اما بندرت یافت می شود، که همه فضایل گوناگون و احیاناً متضاد، در وجود یک فرد جمع شود که این امری استثنایی است و بی تردید، امام موسی صدر یکی از این استثنائات است.» ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۳، روزنامهٔ جام جم، -> محمد خاتمی
• «امام موسی صدر به معنای واقعی، روشنفکری بود که باورهایش به دلیل و منطق استوار بود و در عین اعتقاد به نوآوری، از اصول و مبانی دینی خارج نمی شد.» ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۳، روزنامهٔ جام جم، -> محمد خاتمی
• «امام موسی صدر الگویی است که امروز بیش از دیروز به او نیاز داریم... الگویی که در اندیشه و عمل خود آن چهره ای که دنیای ما به آن نیاز دارد و خدا و پیامبر خدا می خواستند را نشان داد و رسالت امروز شناختن و معرفی و شناساندن اوست و تلاش فکری و عملی برای یافتن پاسخ اینکه اگر او در این زمان بود چه می کرد؟» -> محمد خاتمی
• «مام موسی صدر به انسان می اندیشید قبل از آنکه به طایفه بیندیشد و این نگاه اصیل اسلامی و شیعی است،» -> محمد خاتمی
• «امام صدر به دعوت قذافی و بنابه پیشنهاد و وساطت رئیس جمهور وقت الجزایر وارد لیبی شد و هرگز از آنجا خارج نشد و این امری است که هیچ کس خلاف آن را از قذافی نمی ‏پذیرد.» -> صدرالدین صدر
• «در این مسئله به حق، به شما می گوییم که «تمام حقیقت» این است که در این قضیه، سرنوشت مجهولی وجود ندارد که نیاز به کشف شدن داشته باشد؛ معمایی نیست که احتیاج به حل شدن داشته باشد؛ ابهامی نیست که محتاج روشن شدن باشد و پیچیدگی ای نیست که احتیاج به توضیح داشته باشد؛ حقیقت مجهولی نیست که احتیاج به روشن شدن داشته باشد. همه اینها القائاتی است که به تبرئه قذافی و همکاران او و به از بین بردن حقیقت و الغای پاسخ گویی کمک می کند و زندگی امام و دو همراهش و سلامتی آنان و بازگشتشان را به خطری بزرگ می اندازد.» -> صدرالدین صدر
• «حقیقت مانند روز آشکار است: امام صدر و دو همراهش اسیر دست قذافی بوده اند و هستند و قذافی به تنهایی تمام مسوولیت ربودن ایشان را در ۳۱ اوت ۱۹۸۷ برعهده دارد. او مسوول سلب آزادی آنان و دروغ و ارعاب و گمراه کردن و خریدن افراد و وجدان ها و احکام قضایی در قضیه ایشان بوده است و هست.» -> صدرالدین صدر
• «آیا امام وطن، سزاوار این نیست که برای آزادی اش تلاش کنیم؟» -> صدرالدین صدر
• «دربارهٔ امام موسی صدر تنها می توان گفت: «کاش با او بودیم تا به رستگاری آشکار دست می یافتیم.» ایشان به فداکاری ذاتی خود خَلَفی راستین برای اهل بیت است؛ خلفی که به سیرهٔ آنان یعنی بخشندگی و فداکاری و جان فشانی اقتدا کرده و در نتیجه همانند آنان شده است.» -> میشال ابوجوده
• «این شخصیت بزرگوار با زدودن اختلافات مذهبی و طایفه ای از ذهن و دل ملت لبنان به آنان دشمن واقعی و راه و رسم مقابله در برابر آن را معرفی کرد.»، -> مصطفی الفوعانی
• «موسی صدر دوست و رفیق من است. او قربانی هرج و مرج لبنان شد.» -> معمر قذافی
• «... او برای من یک دوست عادی نبود که مانند دیگران یک باره با او آشنا شده باشم و از هم نشینی با او خسته شوم زیرا شخصیتش به گونه ای بود که اگر با او آشنا می شدی دیگر نمی توانستی او را نبینی.» -> غسان توینی
• «... ایشان یک اندیشمند والامقام بود که می توانست برای جهان اسلام الگوی مناسبی باشد. اگر یک شخصیت برجسته ای مانند ایشان وضعیتش نامعلوم باشد، برای ایران، دنیای اسلام و جامعه بشری کار ناپسندیده ای بود...» -> سید محمدعلی ابطحی
• «زمانی که قذافی زنده بود، بحث ایجاد عدالت مطرح بود که از نظر حقوقی کسی نتواند جرم بی کیفر کند. اما اینکه الان این قضیه پیگیری شود و خانواده امام هم آن را رها نکرده، به خاطر روشن شدن یک نکته تاریک تاریخی است. چون تاریخ نمی داند در این مورد چه قضاوتی کند. شاید دولت ها و کشورهای دیگر هم در این جنایت دخیل بوده اند... در مورد امام موسی صدر نیز به دنبال نتیجه عملی هستیم و نه صرفاً احکام نمادین.» -> حسین میر محمد صادقی

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] سید موسی صدر معروف به امام موسی صدر (زادهٔ ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ش در قم)، از عالمان و اندیشمندان شیعه در عرصه فرهنگی و سیاسی است که پس از هجرت از ایران به لبنان، مجلس اعلای شیعیان لبنان و جنبش امل را تأسیس کرد و رهبری فکری و سیاسی شیعیان این کشور را عهده دار شد. او در ۹ شهریور ۱۳۵۷، طی سفری رسمی به لیبی به دعوت معمر قذافی، ناپدید شد. بسیاری گزارش ها حاکی از قتل او در همان زمان توسط قذافی است، ولی گزارش هایی نیز در دست است که بنابر آنها او کشته نشده و در زندان های لیبی بوده است. پس از سقوط معمر قذافی نیز هیچ گزارش رسمی جدیدی از وضعیت او به دست نیامده است.
امام موسی صدر، در ۱۴ خرداد سال ۱۳۰۷ شمسی، در محله چهارمردان شهر قم به دنیا آمد. پدر او سید صدرالدین صدر و مادرش صفیه طباطبایی قمی فرزند سید حسین طباطبایی قمی جانشین سید ابوالحسن اصفهانی و رهبر قیام مردم مشهد بر علیه رضاخان بود. جد پدری او سید اسماعیل صدر، جانشین میرزای شیرازی و مرجع مطلق زمان خود بود.
امام موسی صدر در سال ۱۳۳۵ شمسی، هنگامی که در نجف به سر می برد، با خانم پروین خلیلی، فرزند شیخ عزیزالله ازدواج کرد. حاصل این پیوند، دو پسر به نام های سید صدرالدین (متولد ۱۳۳۵) و سید حمیدالدین (متولد ۱۳۳۸) و دو دختر به نام های حورا (متولد ۱۳۴۱) و ملیحه (متولد ۱۳۵۰) بود. امام موسی صدر در سال ۱۳۴۴ غزلی با عنوان «مهتاب» سروده و آن را به پروین خلیلی (همسرش) تقدیم کرده بود. نکته این غزل آن است که حروف اول مصرع های اول آن نام «پروین خلیلی» و حروف اول مصرع های دوم نام «موسی صدر» را می سازند.


کلمات دیگر: