مترادف کنایه : استعاره، تلمیح، مجاز، اشاره، ایما، تعریض، رمز، طعن، گوشه
برابر پارسی : گوشه زدن، سخن پهلودار
allusion, cue, double-entendre, inkling, innuendo, insinuation, sarcasm, intimation, quip, shot
allusion, metaphor, symbol, sarcastic remark
۱. استعاره، تلمیح، مجاز
۲. اشاره، ایما، تعریض
۳. رمز
۴. طعن، گوشه
استعاره، تلمیح، مجاز
اشاره، ایما، تعریض
رمز
طعن، گوشه
کنایة. [ک ِ ی َ ] (ع مص ) سخن که بر غیرموضوع ٌله خود دلالت کند. گفتن یا لفظی گفتن و غیر مدلول ٌ علیه آن را اراده کردن و یا سخن گفتن به لفظی که معنی حقیقی و مجازی آن هر دو برابر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || (اِ) سخن که بر غیر موضوع ٌله خود دلالت کند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخنی که بر معنی غیرموضوع خود دلالت کند. (آنندراج ). اصطلاح علماء نحو آن است که از چیزی معین به لفظی که در دلالت بر آن چیز صریح نباشد تعبیر کنند. (از اقرب الموارد). کنایه . کنایت . تعریض . گفتن چیزی و خواستن جز آن . گوشه کنایه گفتن . کنایه زدن . گوشه زدن . کلامی که مراد آن پوشیده است در استعمال ، هر چند معنی آن به حسب لغت ، آشکار و ظاهر است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). استعمال لفظ و اراده ٔ لازم معنی آن . به عبارت دیگر کنایه عبارت است از آنکه لفظی را استعمال کنند و بجای معنی اصلی آن یکی از لوازم آن معنی را اراده کنند. ذکر لازم و اراده ٔ ملزوم است یا عکس آن و آن بر سه قسم است : 1- آنکه مقصود از کنایه ذات باشد. 2- آنکه مقصود صفت ذات باشد، 3- آنکه مقصود اثبات صفتی برای موصوفی یا نفی صفتی از موصوفی باشد. و رجوع به هنجار گفتار ص 199 - 305 شود. عبارت از لفظی است که از آن اراده شود لازم معنای آن یا جواز اراده ٔ معنی اصلی با آن یعنی هم معنی اصلی اراده شود و هم لازم آن . (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ص 443). در اصطلاح نحویان ، تعبیر از چیزی معین است به لفظی که بر آن چیز به صراحت دلالت نکند چنانکه گویند فلان آمد و مقصود از فلان ، شخص معینی باشد لیکن به خاطر مبهم ماندن او بر شنوندگان نام او را صریحاً نگویند. || در نزد علمای بیان ، لفظی است که در معنی موضوع ٌله خود به کار رود لیکن ملزوم عقلی آن معنی مقصود باشد، نه نفس معنی . چنانکه گویند در خانه ٔ فلان باز است ، یعنی مهمان نواز باشد. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- کنایه ٔ بعید ؛ کنایه را به اعتبار مکنی عنه به کنایه ٔ بعید و کنایه ٔ قریب تقسیم می کنند. و کنایه ٔ بعید آن است که انتقال از کنایه به مکنی عنه با چند واسطه یا به دشواری امکان یابدمانند «بیچاره را با این دمدمه در کوزه ٔ فقاع کردند». در کوزه ٔ فقاع کردن کنایه از، تحمیق و اغفال است زیرا نتیجه ٔ نوشیدن فقاع مستی و نتیجه ٔ مستی غلفت و بی خبری است . و همچنین است درین عبارت «دیو آز را در شیشه کرد». در شیشه کردن به معنی مخذول و منکوب کردن و کنایه از، عمل معروف ساحران است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به هنجار گفتار شود.
- کنایه ٔ قریب ؛ آن است که انتقال از کنایه به مکنی عنه بغیر واسطه و به سهولت دست دهد چنانکه در مثال :«این فصول با اشتر درازگردن و بالاکشیده بگفتند» در اینجا ذکر درازگردن و بالاکشیده برای معنی اصلی آن نیست بلکه لازمه ٔ آن دو، یعنی حمق است زیرا در عرف عام درازی گردن و بلندی قامت نشانه ٔ حماقت است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به هنجار گفتار شود.
- کنایه ٔ محضه ؛ این اصطلاح بدیعی است و مراد لازم معنی باشد محضاً، چنانکه گویند کثیرالرماد و اراده ٔ جود و سخا نمایند. یا طویل النجاد یعنی آنکه بند شمشیرش بلند است و بلندی قامت خواهند... وبالجمله انتقال از لازم به ملزوم است بر خلاف مجاز که از ملزوم به لازم است . (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ص 442). || فرهنگ نویسان کنایه را در مورد «مجاز» (هر کلمه ای که در غیر معنی اصلی به کار رود) بطور عموم به کار برند. (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح دستور زبان فارسی ) هر کلمه ای که معنی آن پوشیده و دانستن آن محتاج قرینه باشد. کنایه بر پنج نوع است : ضمیر، اسم اشاره ، موصول ، مبهمات ، ادوات پرسش یا استفهام . هر یک از این انواع نیازمند کلمه ٔ دیگری است که معنی آن را روشن و آشکار کند مانند مرجع برای ضمیر و مشارالیه برای اسم اشاره و تمیز برای مبهمات ... توضیح اینکه اصطلاح کنایه (و جمع آن کنایات ) متداول دستورنویسان فارسی است ولی از نظر فحص دقیق این مبحث با تقسیمات آن اساسی نیست و باید به ضمیر طبق معمول دستورنویسان زبانهای اروپایی (که با زبان فارسی از یک گروه اصلی هستند) فصلی جدا اختصاص داد و از بقیه در مباحث دیگر دستور بحث کرد. (از فرهنگ فارسی معین ). || در تداول ، کلمه ای یا جمله ای مبنی بر توهین و تعریض . (فرهنگ فارسی معین ).
۱. (ادبی) در بیان، کلمهای که غیر از معنی حقیقی خود، برای معنی و مدلول دیگری استعمال شود، مانندِ کاسهسیاه و سیهکاسه (= بخیل؛ خسیس).
۲. سخن مبنی بر طعنه، توهین، یا ریشخند.
۳. (اسم مصدر) (ادبی) گفتن لفظی یا سخنی که بر غیر معنی اصلی خودش به معنی و مدلول دیگری دلالت کند.
〈 کنایه زدن: (مصدر لازم) کنایه گفتن؛ کلمۀ کنایهآمیز به کسی گفتن.