مترادف دخول : ادخال، فرو کردن، نزول، ورود
متضاد دخول : خروج
برابر پارسی : گام نهادن، درونشد، درون شدن، پانهادن، پانهادگی
entrance
پذيرش , قبول , تصديق , اعتراف , دخول , درامد , اجازه ء ورود , وروديه , پذيرانه , بارداد , هدايت ظاهري , ثبت , فقره , قلم , مدخل , ادخال
ادخال، فرو کردن، نزول، ورود ≠ خروج
ورود آلت به داخل زهراه یا مقعد یا دهان
دخول . [ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است . نام وادیی است به زمین یمامه ... خارزنجی گوید چاه پاکیزه ٔ پرآب است و نصر گفته است دخول موضعی است در دیار بنی ابی بکربن کلاب و ابوسعید در شرح قصیده ٔ امروءالقیس گوید دخول و حومل و مقراة و توضح میان امرة و اسودالعین اند و گفته اند که آن از آبهای عمروبن کلاب است ... (معجم البلدان ).
- ذات الدخول ؛ پشته ای است در دیار بنی سلیم . (معجم البلدان ).
دخول . [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دخل . رجوع به دخل شود.
دخول . [دُ ] (اِ) در اصطلاح موسیقی از دستگاهی به دستگاه دیگر رفتن . یا از گوشه ٔ دستگاه بخود دستگاه بازگشتن .
سعدی .