کلمه جو
صفحه اصلی

قبر


مترادف قبر : آرامگاه، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار

برابر پارسی : گور، آرامگاه، مزار

فارسی به انگلیسی

grave, resting place, sepulcher, sepulchre, tomb

grave, tomb


فارسی به عربی

قبر

عربی به فارسی

قبر , گودال , سخت , بم , خطرناک , بزرگ , مهم , موقر , سنگين , نقش کردن , تراشيدن , حفر کردن , قبر کندن , دفن کردن , گور , ارامگاه , در گرو قرار دادن , مقبره


مترادف و متضاد

grave (اسم)
خاک، حفره، گودال، قبر

tomb (اسم)
خاک، مقبره، مزار، ارامگاه، قبر، گور

sepulcher (اسم)
مقبره، مزار، دفن، قبر، مرقد، گور، قبر ساختن

sepulchre (اسم)
مزار، دفن، قبر، مرقد، گور

آرامگاه، تربت، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار


فرهنگ فارسی

گور، جائی که مرده رادفن کنند، قبورجمع
( اسم ) چکاوک جل .
جای کرم خورده از چوب

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) گور. ج . قبور.

لغت نامه دهخدا

قبر. [ ق َ ] ( ع اِ ) گور. ج ، قبور. ( منتهی الارب ).

قبر. [ ق َ ] ( اِخ ) ( خیف ذی الَ... ) شهری است نزدیک عُسفان و آن خیف سلام است و ابوبکر همدانی گوید: به خیف ذی القبر مشهور شده است زیرا قبر احمدبن رضا آنجا است. ( معجم البلدان ).

قبر. [ ق ُب ْ ب َ ] ( ع اِ ) چکاوک. قبرة. ( منتهی الارب ). رجوع به قبرة شود.

قبر. [ ق ُ ب َ ] ( ع اِ ) نوعی از مرغان که چکاوک نامندش. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده بالا و رجوع به قبرة شود. || نوعی از انگور دراز سپید جید و نیکو. ( منتهی الارب ).

قبر. [ ق ِ ] ( ع اِ ) جای کرم خورده از چوب ِ اَگَر. ( منتهی الارب ).

قبر. [ ق َ ] (اِخ ) (خیف ذی الَ ...) شهری است نزدیک عُسفان و آن خیف سلام است و ابوبکر همدانی گوید: به خیف ذی القبر مشهور شده است زیرا قبر احمدبن رضا آنجا است . (معجم البلدان ).


قبر. [ ق َ ] (ع اِ) گور. ج ، قبور. (منتهی الارب ).


قبر. [ ق ِ ] (ع اِ) جای کرم خورده از چوب ِ اَگَر. (منتهی الارب ).


قبر. [ ق ُ ب َ ] (ع اِ) نوعی از مرغان که چکاوک نامندش . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ بالا و رجوع به قبرة شود. || نوعی از انگور دراز سپید جید و نیکو. (منتهی الارب ).


قبر. [ ق ُب ْ ب َ ] (ع اِ) چکاوک . قبرة. (منتهی الارب ). رجوع به قبرة شود.


فرهنگ عمید

جایی که مرده را در آن دفن می کنند، گور.

فرهنگ فارسی ساره

گور، آرامگاه، مزار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در مورد قبر مطالب متنوعی در آموزه های دینی مطرح شده است که به اهم آن ها در این مقاله اشاره می شود.
واژه قبر در بسیارى از روایات به معناى برزخ است و منظور از فشار قبر یا سؤال و جواب نکیر و منکر در شب اول قبر شب اول انتقال انسان از این دنیا به عالم برزخ است.در نتیجه اول شبى که انسان از دنیا رفته شب اول برزخ (قبر) او حساب مى شود و آن چه که مربوط به فشار قبر و سؤال و جواب و عذاب برزخی است، مربوط به شب اول مرگ آدمى است در نتیجه اگر کسى را حیوانات درنده بخورند یا در دریا غرق شود و… از شب اول قبر معاف نمى شود.لازم به توضیح است که این توجیه (قبر به معنای برزخ) از واژۀ قبر در تضاد با روایاتی مانند نماز لیلة الدفن نخواهد بود؛ چرا که این گونه روایات ناظر به جنبه های حداکثری مسائل و حوادث و رخدادها است؛ زیرا که هم در گذشته و هم در دنیای کنونی اکثر قریب به اتفاق انسان هایی که از دنیا می رفتند و می روند با فاصله کوتاهی به خاک سپرده می شوند و شب اول قبر آنها با شروع عالم برزخ فاصله چندانی ندارد.
احساس انسان در قبر
دنیای بعد از مرگ، دنیای ناشناخته ای است؛ زیرا آنانی که به این سفر رفته اند، به طور عادی مجال بازگشت و یا ارائه آن چه دیده اند را ندارند. بر این اساس، اصلی ترین راه شناخت ما از مرگ و بعد از آن، گفتار خداوند و یا پیشوایانی است که به درستی سخن آنان اعتماد داریم.پیامبر اکرم (ص)، در مورد وضعیت انسان بعد از مرگ و جای گرفتن در قبر می فرماید: قبر یا باغی از باغ های بهشت است و یا گودالی از گودال های جهنم.
بحار الانوار،ج۶،ص۲۷۵
انسانی که از دنیا می رود به عالمی به نام برزخ وارد می شود و او را در خانه ای به نام قبر وارد می کنند و در قبر از عقاید و اعمال کلی پرسیده می شود. به میّت می گویند: خدایت که بود، پیغمبرت که بود، چه دینی داشتی؟ این را از هر فردی خواه مؤمن و خواه کافر و غیر مسلمان می پرسند، مگر از بچه های نابالغ، دیوانه و کم عقل؛
دستغیب، سید عبدالحسین، ۱۰۰۰ سؤال، ص ۳۳ و ۳۴
...

واژه نامه بختیاریکا

چال؛ قور؛ خاکستو؛ مَزار گَه

جدول کلمات

گور

پیشنهاد کاربران

Sepulcher
grave
گور. . .

خانه گور. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. مدفن. گور :
کشته عشق را فنا مظهر جلوه بقاست
خانه ٔگور بهر مرد آئینه جهان نماست.
شوکت ( از آنندراج ) .
- امثال :
خانه گور و چراغ ؛ کنایه از خرج بیموقع نمودن است چه در خانه گور چراغ سوختن فایده معتدبه نمی بخشد. ( آنندراج ) .

ب نام الله

قبر: محل دفن جسد، بی آنکه نشانه ای بر آن قرار گیرد.

مقبره: نشان دار کردن قبر، چ با سنگ و یا بنا و گنبد.

فرجامگاه. [ ف َ ] ( اِ مرکب ) گور است که قبر باشد و آن جایی است که آدمی را بعد از رحلت از دنیا در آنجا نهند. ( برهان ) :
بسی دشمن و دوست کردی تباه
کنون بازگشتت به فرجامگاه.
فردوسی.
|| سرای دیگر. آخرت :
چنان دان که ریزنده خون شاه
جز آتش نبیند به فرجامگاه.
فردوسی.


کلمات دیگر: