دیکشنری تخصصی

tab delimited file

tab gate

tab key

tab stops

<hr> معنی : گربه ماده، حریر موجدار، اعتابی، زن نمام <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی عربی)، گربه ی پلنگی، گربه ی خاکستری با راه راه های تیره، (به ویژه ماده) گربه، (انگلیس - قدیمی) دختر ترشیده، (انگلیس - قدیمی) زن خبرکش، (زن) شایعه پرداز، راه راه (به ویژه راه راه تیره بر زمینه ی خاکستری یا قهوه ای)

معنی : گربه ماده، حریر موجدار، اعتابی، زن نمام معانی دیگر : (از ریشه ی عربی)، گربه ی پلنگی، گربه ی خاکستری با راه راه های تیره، (به ویژه ماده) گربه، (انگلیس - قدیمی) دختر ترشیده، (انگلیس - قدیمی) زن خبرکش، (زن) شایعه پرداز، راه راه (به ویژه راه راه تیره بر زمینه ی خاکستری یا قهوه ای)

tabby

tabby weave

<hr> معنی : فهرست، جدول، میز، سفره، کوهمیز، لیست، لوح، مطرح کردن، از دستور خارج کردن، روی میز گذاشتن، در فهرست نوشتن <hr> معانی دیگر : خوراک روی میز، خوان، مجموعه ی قوانین (به ویژه اگر بر لوحه نوشته شده باشد)، (جلسه ی) مذاکرات، گروه، اشخاص دور میز، زیج، زیگ، فهرست خلاصه، کوته واره، وابسته به میز، میزی، میز شکل، مسطح، تخت، هموار، روی میز قرار دادن، بر سفره چیدن، (امریکا- لایحه یا پیشنهاد و غیره) به بعد موکول کردن، از مطرح سازی خودداری کردن، مسکوت گذاشتن، (انگلیس) پیشنهاد کردن، (در اصل) لوح، سنگ لوح، صفحه ی فلزی یا سنگی یا چوبی (که روی آن می نگاشتند)، لوحه، رجوع شود به: tabular، درمجلس از دستور خارج کردن، معوق گذاردن

معنی : فهرست، جدول، میز، سفره، کوهمیز، لیست، لوح، مطرح کردن، از دستور خارج کردن، روی میز گذاشتن، در فهرست نوشتن معانی دیگر : خوراک روی میز، خوان، مجموعه ی قوانین (به ویژه اگر بر لوحه نوشته شده باشد)، (جلسه ی) مذاکرات، گروه، اشخاص دور میز، زیج، زیگ، فهرست خلاصه، کوته واره، وابسته به میز، میزی، میز شک

table

table clamping

table drain

table formwork

table html

table jacks

<hr> معنی : فلات، زمین هموار و مسطح <hr> معانی دیگر : جلگه بلند، جلگه مرتفع، سینی، ورقه فلزی، (جغرافی) ریز فلات، تختال، پهن دشت، فلات، زمین هموار و مسطح

معنی : فلات، زمین هموار و مسطح معانی دیگر : جلگه بلند، جلگه مرتفع، سینی، ورقه فلزی، (جغرافی) ریز فلات، تختال، پهن دشت، فلات، زمین هموار و مسطح

table land

table look up

table of authorities

table of distribution

table of distribution of random variables

table of logarithms

table of random numbers

table of the area under normal curve

table of the normal integral

table oriented database management proger

table sliver

table tension

table thrust bearing

table tookup

table tripod

table tufting machine

table utility

table vibrator

<hr> معنی : تابلو، پرده نقاشی، جدول، دور نمای نقاشی <hr> معانی دیگر : نمای چشمگیر، صحنه ی جالب، تصویر گیرا

معنی : تابلو، پرده نقاشی، جدول، دور نمای نقاشی معانی دیگر : نمای چشمگیر، صحنه ی جالب، تصویر گیرا

tableau

tableau and charts

<hr> معنی : خوان، سفره، رومیزی <hr> معانی دیگر : رومیزی، سفره، سفره، رومیزی

معنی : خوان، سفره، رومیزی معانی دیگر : رومیزی، سفره، سفره، رومیزی

tablecloth

tables format

<hr> معنی : تخته، لوحه، لوح، قرص، صفحه، ورقه <hr> معانی دیگر : (سنگ یا فلز یا تخته چوب مسطح) لوح، تابلو، پلمه، سنگ نبشته، (دارو) قرص، حب، پلاک، دیوار نگاشت، کتیبه، دفتر، دفترچه، دفتر رسم یا نقاشی، (انگلیس) دانه ی آبنبات، حب نبات، بر لوح نوشتن

معنی : تخته، لوحه، لوح، قرص، صفحه، ورقه معانی دیگر : (سنگ یا فلز یا تخته چوب مسطح) لوح، تابلو، پلمه، سنگ نبشته، (دارو) قرص، حب، پلاک، دیوار نگاشت، کتیبه، دفتر، دفترچه، دفتر رسم یا نقاشی، (انگلیس) دانه ی آبنبات، حب نبات، بر لوح نوشتن

tablet

tabletop

tabriz rug

<hr> معنی : جدولی، تختهای، لوحی، کوهمیزی <hr> معانی دیگر : مسطح، هموار، تخت، میزوار، فهرستی

معنی : جدولی، تختهای، لوحی، کوهمیزی معانی دیگر : مسطح، هموار، تخت، میزوار، فهرستی

tabular

tabular deposit

tabular difference

tabular drawing

tabular form of set

tabular interpolation

tabular representation

tabular spar

tabular structure

tabulat

<hr> معنی : هموار، تخت و مسطح، جدول بندی کردن، تخت کردن، مسطح کردن <hr> معانی دیگر : ستون بندی کردن، به صورت جدول یا ستون درآوردن

معنی : هموار، تخت و مسطح، جدول بندی کردن، تخت کردن، مسطح کردن معانی دیگر : ستون بندی کردن، به صورت جدول یا ستون درآوردن

واژه های حرف "t" - دیکشنری تخصصی